eitaa logo
تسنیم
193 دنبال‌کننده
20.3هزار عکس
7.7هزار ویدیو
7 فایل
این کانال صرفا جهت ارائه سبک زندگی اسلامی ایجاد شده. از هر گونه نظر استقبال می کنیم.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰چرا نباید آب میوه را جایگزین میوه کرد؟ ▫️آبمیوه فیبر موجود در میوه‌ها را ندارد و اگر به جای میوه آبمیوه بخورید فیبر موجود در میوه به بدنتان نمی‌رسد. در ضمن آب میوه‌های بازاری مقدار زیادی شکر دارد و پروتئینش کم است و شما را گرسنه می‌کند. ▫️چطور آبمیوه سالم تهیه کنیم؟ ▫️به جای اینکه آب میوه را بگیرید، همه میوه را، با پوست و دانه، در مخلوط‌‌ کن بریزید تا همه خواص آن باقی بماند. ▫️ می توانید به این معجون سبزیجات هم اضافه کنید. مقدار کمی سبزیجات با دو جور میوه، مثل یک موز کوچک و کمی توت (تمشک، توت فرنگی و ..) کافی‌ست. ▫️آب نصف یک لیموترش را بگیرید، یا کمی سرکه سیب به آبمیوه اضافه کنید. با این کار هم طعم سبزی را در آبمیوه مطبوع تر می‌کنید و هم بدون اضافه کردن شکر، آبمیوه را شیرین تر می‌کنید . ▫️ چربی‌های مفید مثل گردو یا روغن کتان به آبمیوه اضافه کنید. این مواد میزان جذب شکرِ را در بدن کاهش می‌دهند. 🇮🇷🌺💕 https://eitaa.com/nasimeasr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*زُمُخت نباشیم.* ■ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشم و چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه. برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند. □ *پدرم بود.* بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم. بابام می گفت: نون خوب خیلی مهمه! من که بازنشسته ام، کاری ندارم، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم میگیرم. در می زد و نون رو همون دم در می داد و می رفت. هیچ وقت هم بالا نمی اومد. هیچ وقت. ●دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله. پدرم را خیلی دوست داشت. کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند، این البته زیاد شامل مادرم نمی شود. ○صدای شوهرم از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت می کرد بالا. برای یک لحظه خشکم زد. ما خانواده ی سرد و نچسبی هستیم. همدیگه رو نمی بوسیم، بغل نمی کنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم. ■اما خانواده ی شوهرم اینجوری نبودن، در می زدند ومیامدند تو، روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند؛ قربون صدقه هم می رفتند و قبیله ای بودند. برای همین هم شوهرم نمی فهمید که کاری که داشت می کرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می کرد، اصرار می کرد. آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند. □من اصلا خوشحال نشدم. خونه نا مرتب بود؛ خسته بودم. تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم... چیزهایی که الان وقتی فکرش را می کنم خنده دار به نظر میاد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید! ●شوهرم توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد و اخم های درهم رفته ی من رو دید. پرسیدم: برای چی این قدر اصرار کردی؟ گفت: خوب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم. گفتم: ولی من این کتلت ها رو برای فردا هم درست می کردم. گفت: حالا مگه چی شده؟ گفتم: چیزی نیست! ○در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم. پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت: دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم. میخوای نونها رو برات ببرم؟ تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم! ■پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند. وقتی شام آماده شد، پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت. مادرم به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد. خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت. □پدر و مادرم هردو فوت کردند. چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم که فکرش مثل برق از سرم گذشت: نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبت های ما را شنیده بود؟ نکنه برای همین شام نخورد؟ از تصورش مهره های پشتم تیر می کشد و دردی مثل دشنه در دلم می نشیند. راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟ آخرین کتلت رو از روی ماهیتابه بر می دارم. یک قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی می کند. واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟! ●حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد: *"من آدم زمختی هستم"* زمختی یعنی: ندانستن قدر لحظه ها، یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها، یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها. ○حالا دیگه چه اهمیتی داشت. وسط آشپزخانه ی خالی، چنگال به دست کنار ماهیتابه ای که بوی کتلت می داد، آه بکشم؟ آه ، چقدر دلم تنگ شده براشون؛ فقط… فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه... میوه داشتیم یا نه... همه چیز کافی بود: من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک. ■پدرم راست می گفت که: نون خوب خیلی مهمه. من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم، اما کسی زنگ این در را نخواهد زد، کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد. اما دیگه چه اهمیتی دارد؟ چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیتشو می فهمی...! 🇮🇷🌺💕 https://eitaa.com/nasimeasr
💠آیت الله فاطمی نیا(ره) : سيد رضي (ره) صاحب نهج البلاغه پس از وفات مادرش فرمود : پس ازاين با كدام دست بلاها را رد كنم؟!" دست مادر كه بالا ميرود و دعايتان ميكند ، بلاها از شما دفع ميشود. 🇮🇷🌺💕 https://eitaa.com/nasimeasr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 آثار کار خیر برای اموات 🎤آیت الله مجتهدی تهرانی(ره) *پنجشنبہ است آنهایے ڪہ مهلت دنیایشان تمام شدہ در آن سوے مرزهاے مرگ منتظر اے از طرف من و تو هستند… دریغ نڪنیم آن را از تمام اموات مخصوصا آنهایے ڪہ حق بہ گردن ما دارند. 🇮🇷🌺💕 https://eitaa.com/nasimeasr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مرز بین غم‌ و شادی همین قدر کمه‌ همین قدر نزدیکه... 🇮🇷🌺💕 https://eitaa.com/nasimeasr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر چه گفتم که بمان, فایده انگار نداشت رفتنت, رفتن است.... خودت می‌دانی! أمان الله یا_شهید_الله 🇮🇷🌺💕 https://eitaa.com/nasimeasr
شهیدانه - دیگِه‌سِفـٰارِش‌نَکنم‌ها! +ازبَرشُدم‌مامـٰان‌جـٰان! - بازبگودِلم‌آروم‌شِـه..! + سَعۍکنم‌تیرنَخورم - دیگِه؟! +اگه‌خوردم‌شَھیدنَشم - دیگِه؟ +اگه‌شُدم،پلاکَم‌روگـُم‌نکنم - خُب؟ +اگه‌گُم‌کَردم،زیرآفتـٰاب‌نَمونم((:💔... 🇮🇷🌺💕 https://eitaa.com/nasimeasr
صد فصل بهار آید و بیرون ننهم گام ترسم که بیایی تو و در خانه نباشم..! 🇮🇷🌺💕 https://eitaa.com/nasimeasr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا