#شهیدآنه
خیلے دلم گرفته...💔🚶🏾♂
ازش خبرے ندارم
نمیدونم ڪجاست وچیڪارمے ڪنه
اصلاحالش چطوره؟
#امام_زمان م رو میگم...♥️🖇
خیلے دلم براش تنگ شده خیلے...
#یامهدی
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینب
#شهید_بابک_نوری_هریس
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)
‹🤍🕊›
#گاهیرهایی :)!
استـادپناهیانمیگفـت:ꜜ
چراخودترورهانمیڪنی'؟'
دادبزنیازامامحسینبخـوای'؟' ✋🏻
برودرخونـهاباعبداللّٰه
منّتشروبڪش،دورشبگـرد
مناجاتڪنباامامحسین . !!
بگوامامحسینممنباتوآغازڪردم،
ولمنڪنی . . .! 🖇
دیگهنمیڪشمادامـهبدم
متوقـفشـدم . . .
امامحسیـنبازمدستـترومیگیـره
فقـطبخـواهازش :)♥️🌱
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)
•|#حرف_حق
- نمیدانم
شهادت ،شرط زیبا دیدن است
یا دل به دریا زدن؟
ولی هر چه هست
جز دریادلان
دل به دریا نمیزنند :)
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)
11.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حامد_زمانی
#دلارام
منمآن..منمآن..منمآن..ࢪیزهخوࢪخوان
ڪࢪیمش..😍
#کنسرت
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)
#تباه..💔🚶♂
چرا می گوییم "بزنم به تخته"،
نمی گوییم "ماشاءالله"🤨🤔
یکی از دوستان نقل میکرد که یک روز با یکی از دوستان انگلیسی خود چت میکردم بهش گفتم: کار تو خیلی عالی بود.
بهم گفت: بزنم به تخته (Touch wood)🙄
سپس گفت: شما مسلمونها حتما به جای این اصطلاح چیزی دارید؟!🤔
من گفتم: ماهم همین را استفاده میکنیم😐
رفیقم خیلی تعجب کرد وگفت: عجب...!!
بهش گفتم چه چیز عجیبی بود؟!
اون گفت: ما منظورمان از تخته همان تخته صلیب است که شر خون آشامان و پلیدی را از ما دور میکند...!!😳🤭
تازه فهمیدم که سالهاست که ما به صلیب پناه میبریم از چشم شور😢
ما نادانسته بجای اینکه با گفتن: ماشاءالله ٬ به خداوند پناه ببریم به چوب وتخته صلیب پناه میبردیم.!☹️😞
ای کاش اصل هرکلمه را قبل از اینکه به زبان بیاوریم بشناسیم.✅
تا بحال اگر نادانسته میگفتیم اشکالی نداره چون نمیدونستیم.
اما از این به بعد این کلمه را بکار نبریم.
چون ما مسلمانیم.🌸✨
❣بسم الله، ماشاءالله، ولا حول ولا قوة الابالله
🌺لطفاً این متن را برای دیگر دوستان هم به اشتراک بگذارید.
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)
چہِانتظـٰاࢪعجیبۍ!
نهکوششے... نهدعـٰایۍ...
فقطنشستهایموگوییمخداکندڪهبیایـۍ . .🚶🏿♂
#اللّٰھمعجللولیڪالفࢪج 🤲🌱
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)
#تلنگرانه
وقتےمشڪےمدباشہ..خوبہ!
وقتےࢪنگمانتوشلواࢪباشہ..خوبہ!
وقتےࢪنگعشقہ..خوبہ!
وقتےࢪنگڪتوشلواࢪباشہ..باڪلاسہ!
اما...
وقتےࢪنگچادࢪمشڪےشد،بدشد،آخشد!
افسࢪدگےمیاࢪه..
دنبالحدیثوࢪوایتمیگࢪدیدڪہࢪنگ
مشڪےمڪࢪوهہ!
#حقیقتا_تباه...!!💔🚶♂
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)
#دماذونـــــے
اللّهُمَأعطِنۍ:
«طعمشیرینِعبادٺ»↻⋮☝️🏼
آمیـــــݩ.
اݪټماسدعا ...🤲🏻
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)
کانال دار های عزیز توجه کنید که فقط تا روز جمعه مهلت ثبت چنل هاتون با آمار 80+ رو دارید از روز شنبه به بعد فقط چنل های بالای 500 ممبر پذیرفته میشه پس فرصت رو از دست ندید😍❌ 👇🏼
https://eitaa.com/joinchat/4082827394Ce6506a1891
#ادتبثنابانو...🌸
•🇮🇷 نَـسْلِجَدیــٖـدِاِنْقِلـٰابْ 🇵🇸•
#هرچی_تو_بخوای پارت صد و چهل و پنجم _چرا به من نگفتین؟😢 -من گفتم چیزی بهت نگن.😊 وحید همش داد م
#هرچی_تو_بخوای
پارت صد و چهل و ششم
با تعجب گفتم:
_مگه فیلم گرفته بودن؟!!😳😨
حاجی تعجب کرد
-مگه شما نمیدونستین؟!!😳😕
-وحید هم دیده؟؟!!!!😳😰
-آره.خودش به من نشان داد.همون نامردها براش فرستاده بودن.😒
وای خدا...بیچاره وحید....😥😣
خیلی دلم براش سوخت.بیشتر نگرانش شدم.
-دخترم،شما از وحید خبر دارین؟😒
-نه.ده روزه ازش بی خبریم.حتی جواب تماس هامون هم نمیده.😔
-پنج روز پیش اومد پیش من.استعفا داده.هرچی باهاش حرف زدم فایده نداشت.😒
همون چیزی که ازش میترسیدم.
-شما با استعفاش چکار کردین؟😥
-هنوز هیچی.😔
-به نظر شما وحید میتونه ادامه بده؟😥
-وحید آدم قوی ایه.ولی زمان لازم داره و...
سکوت کرد.
-حمایت من؟😒
-درسته.😒
-من به خودشم گفتم نباید کوتاه بیاد،حتی اگه من و فاطمه سادات هم بکشن.😒
-آفرین دخترم.همین انتظارم داشتم.😒
-من باهاش صحبت میکنم ولی نمیدونم چقدر طول میکشه.فعال که حتی نمیخواد
منو ببینه.😞
-زهرا خانوم،وحید سراغ شما نمیاد،شرمنده ست. شما برو سراغش.😔
-شما میدونید کجاست؟😒
-به دو نفر سپردم مراقبش باشن.الان مشهده، حرم امام رضا(ع) .🕌🕊سه روزه از حرم بیرون نرفته. حال روحیش اصلا خوب نیست...😔نمیدونم شما میدونید چه جایگاهی برای وحید دارید یا نه.من بهش حق میدم برای اینکه
شما رو کنار خودش داشته باشه کنار بکشه ولی....😣
من قبل ازدواج شما مأموریت های خیلی سخت رو به وحید میدادم ولی بعد ازدواجتون بخاطر شما هر مأموریتی نمیفرستادمش..
تا اولین باری که اومدم خونه تون،قبل از به دنیا اومدن دخترهاتون،بعد از
کشته شدن یکی از دخترهاتون و صحبتهای اون روزتون با متهم پرونده فهمیدم میشه روی شما هم مثل وحید حساب کرد... 😒☝
من همیشه دلم میخواست اگه خدا پسری بهم میداد مثل وحید باشه.وقتی شما رو شناختم فهمیدم اگه دختر داشتم دوست داشتم چطوری باشه...
دخترم وحید اگه شهید نشه،یه روزی از آدمهای مهم این نظام میشه...من فکر میکنم این #امتحان ها هم برای اینه که شما و وحید برای اون روز آماده بشید.خودتون رو برای روزهای #سخت_تر آماده کنید، به وحید هم کمک کنید
تا چیزی #مانع انجام وظیفه ش نشه.😒
مسئولیت شما خیلی مهمه.سعی کنید #همراه وحید باشید.😊
حاجی بلند شد و گفت:
_من سه هفته براش مرخصی رد میکنم تا بعد ببینیم چی میشه.
صبر کردم تا گچ دست و پام رو باز کنن بعد برم پیش وحید..
نمیخواستم با دیدن گچ دست و پام شرمنده بشه.😊از بابا خواستم همراه من
بیاد.آقاجون و مادروحید و محمد هم گفتن با اونا برم ولی فقط بابا به درستی کار من ایمان داشت و پا به پای من برای راضی کردن وحید میومد.️☺️❤
بخاطر همین از بابا خواستم همراه من و فاطمه سادات بیاد.😊👌
وقتی هواپیما پرواز کرد. بابا گفت:
_زهرا😊
-جانم بابا️☺
با مهربانی نگاهم میکرد.
گفت:
_وحید مرد #قوی ایه،ایمان #محکمی داره.وقتی اومد پیشم و درمورد تو باهام حرف زد، فهمیدم همون کسیه که مطمئن بودم خوشبختت میکنه.
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)
#هرچی_تو_بخوای
پارت صد و چهل و هفتم
از کارش پرسیدم. #صادقانه جواب داد.بهش گفتم نمیخوام دخترم دوباره به کسی دل ببنده
که امروز هست ولی معلوم نیست فردا باشه.گفت کار من #خطرناکه ولی شما
کی رو میشناسید که مطمئن باشید فردا هست.
گفتم زندگی با شما سخته، نمیخوام دخترم بیشتر از این تو زندگیش #سختی بکشه.ناراحت شد ولی چیزی نگفت و رفت.میخواستم ببینم چقدر تو تصمیمش #جدیه.️☝چند وقت بعد دوباره اومد..
گفت من #نمیتونم دختر شما رو فراموش کنم، نمیتونم بهش فکر نکنم ولی
نمیتونم کارم هم تغییر بدم،این #مسئولیتیه که خدا بهم داده.از پنج سال انتظارش
گفت،از #خواب_امین گفت. ازم خواست با خودت صحبت کنه.بهش گفتم به
شرطی که از علاقه ش،از انتظارش و از خواب امین چیزی بهت نگه.من
مطمئن بودم تو قبول میکنی باهاش ازدواج کنی ولی میخواستم به #عقل_وایمان_تو ،ایمان بیاره.اون یک سالی که منتظر بله ی تو بود دو هفته یکبار با من تماس میگرفت تا ببینه نظر تو تغییر کرده یا نه. #خجالت میکشید وگرنه بیشتر تماس میگرفت. بعد ازدواجتون بهش گفتم زهرا همونی هست که
فکرشو میکردی؟گفت زهرا خیلی #بهتر از اونیه که من فکر میکردم...زهرا،وحید برای اینکه تو همسرش باشی خیلی #سختی کشیده.
#انتظاری که اصلا براش راحت نبوده. #پاکدامنی که اصلا براش راحت نبوده.دور و برش خیلیها بودن که براش ناز و عشوه میومدن ولی وحید سعی میکرد بهشون توجه نکنه.وحید تو رو #پاداش_خدا برای صبر و پاکدامنیش میدونه. برای وحید خیلی سخته که تو رو از دست بده.اونم الان که هنوز عمر باهم بودنتون به اندازه انتظاری که کشیده هم نیست.تو این قضیه تو خیلی #سختی کشیدی، #اذیت شدی، #امتحان شدی ولی این امتحان،امتحان وحیده.
وحید بین ✨دل و ایمانش✨ گیر کرده.به نظر من اگه وحید به جدایی از تو
حتی فکر کنه هم قبوله..تا خواست خدا چی باشه.مثل همیشه #درکش_کن.
وحید #مسئولیت سرش میشه. وقتی مسئولیت تو رو قبول کرده یعنی نمیخواد
تو ذره ای تو زندگیت اذیت بشی.میدونه هم باهم بودنتون برات سخته هم جدایی
تون.وحید میخواد بین بد و بدتر یه راه خوب پیدا کنه.من فکر میکنم اینکه الان
بهم ریخته و به امام رضا(ع) پناه برده بخاطر اینه که راهی پیدا کنه که هم
#تو رو داشته باشه،هم #کارشو.😊😒
حاجی شماره کسی که مراقب وحید بود رو به ما داد..
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)