رابطه سردار شهید احمد جولاییان با حضرت زهرا
نجات در جزر
شهیداحمد جولاییان با یکی از دوستانش برای آخرین شناسایی به سمت مواضع دشمن میرود. آنها به همان محوری رفته بودند که باید عملیات میشد. نهر ابوعقاب موانع زیادی داشت. خیلی آرام و با احتیاط کار میکردند. خودشان را از موانع رد کردند و به عمق دشمن رسیدند. بعد از شناسایی، هر دو لابهلای موانع و سیمهای خاردار گیر کردند. کلاشینکفهایی که داشتند بدجور بین موانع گیر کرده بود و نمیشد تکان بخورند. امکان هیچ حرکتی نداشتند. آب هم در حال جزر بود. فاصله با دشمن نیز بیشتر از چند متر نبود. آب اگر پایین میرفت، دشمن آنها را میدید. دیگر ناامید شدند و منتظر مرگشان بودند و از هم حلالیت طلبیدند. آن روزها ایام فاطمیه بود. متوسل به بیبی دو عالم شدند. دوست احمد نجات پیدا کرد، ولی احمد گیر کرده بود. دوست احمد ناچار شد برود تا بتواند اطلاعات را منتقل کند. اما ناگهان احساس کرد چیزی دارد به سمتش نزدیک میشود. فکر کرده بود عراقیها هستند و ترسیده بود. زیر آب رفته بود. بعد کمکم سرش را که بیرون آورد، کسی محکم فریاد زد «قف! لاتحرکوا!» ناگهان احمد خودش را در آغوش دوستش انداخت. هر دو سخت گریستند. کاشف به عمل آمد که توسل به بیبی دوعالم کرده و بعد متوجه شده دستی از پشت، لباسش را گرفته و در آب اروند پرتش کرده...
مزدوران صدام در تاریخ 21/11/64 در اروندکنار و هنگام آزاد سازی بندر فاو سردار عزیزمان را به شهادت رساندند و بدین گونه به دیار جاوید شتافت و در قرب جوار حق تعالی جای گرفت.
📩جناب آقای کیوان رستمیان از گناباد (11)
🥀#فاطمیه
💔#رابطهشهداباحضرتزهراسلاماللهعلیها
🤚#لبیک_یا_خامنه_ای
🌹 (برای شرکت در پویش به پیام سنجاق شده مراجعه بفرمایید)
شهید سرلشگر خلبان مصطفی اردستانی
با وجود شجاعت مثال زدنی که به او لقب « شیر نهاجا » را داده بودند در منزل و محیط خانواده بسیار مهربان بود .
فرزندش می گفت : به یاد دارم صبح ها فرزندان را با صدا زدن بیدار نمی کرد ، بلکه بالای سر آن ها می نشست و شروع به تلاوت قرآن می کرد تا با صدای تلاوت قرآن بیدارشوند .
جنگ به پایان رسید . مصطفی داغدار پرواز بسیاری از دوستانش نظیر عباس بابایی و دیگر خلبانان بود . اما او ناراحت بود که چرا نتوانسته شهادت را در آغوش بگیرد !
در مراسمی چند تن از خلبانان تیزپرواز نیروی هوایی از جمله مصطفی ، مفتخر به دریافت مدال پر افتخار « فتح » از دستان مبارک مقام معظم رهبری شدند .
ارادت عجیبی به حضرت زهرا ( ص ) داشت . مصطفی از خلبانانی بود که توکل و توسل زبانزد دوستانش بود .
علت این اراده از قول شهید به زبان خواهر شهید :
در یکی از ماموریت های مهم از داخل خاک عراق بر می گشتم . یک باره جنگنده ی من مورد حمله قرار گرفت .
بال هواپیما شدید آسیب دید . کنترل هواپیما از دست من خارج شد ! هیچ فرمانی اجرا نمی شد .
لحظاتی تا سقوط فاصله داشتم . نمی دانستم چه کنم . در همان لحظه ناخودآگاه به یاد حضرت زهرا ( ص ) افتادم . متوسل شدم به بانوی دو عالم .
مصطفی ادامه داد : یک باره احساس کردم شخصی جلوی چشمانم ظاهر شد و گفت : شما می توانید راحت به پروازتان ادامه دهید !
به یک باره فرامین هواپیما را کنترل کردم . انگار نه انگار که دقایقی قبل هیچ کدام از این ها به فرمان من نبود ! من تا لحظاتی قبل در حال سقوط بودم اما حالا ...
اوج گرفتم . به راحتی به پرواز ادامه دادم . در حالی که هواپیما به شدت آسیب دیده بود ! وقتی هواپیما به مسیر خود ادامه داد ، اشک توی چشمانم حلقه زد ...
سر انجام این دلیر مرد قافله ی عشق و این بازمانده ی کاروان شهدا در بازگشت از ماموریت اصفهان در نیمه دی ماه سال 1373 در اثر سانحه هوایی به قافله شهدا پیوست
📩 سرکار خانم بیتاسادات مهدوی از مشهد مقدس (12)
🥀#فاطمیه
💔#رابطهشهداباحضرتزهراسلاماللهعلیها
🌸#حجاب
🌹(برای شرکت در پویش به پیام سنجاق شده مراجعه بفرمایید )
📩جناب آقای حسین فخری زاده ۷/۵ساله از شیراز(13
🥀#فاطمیه
🌷#شهید
💔#رابطهشهداباحضرتزهراسلاماللهعلیها
🌹 (برای شرکت در پویش به پیام سنجاق شده مراجعه بفرمایید )
🌹شهید«اسماعیل چنارانی»🌹
محمد چنارانے : رفت پیش مسئول پایگاه بسیج ، اسمش را که براے اعزام به جبهھ نوشتھ بود خط زد. همان شب حضرت فاطمھ (س) را خواب دید که فرمودھ بودند: «اسماعیل بلند شو که از نیروهاے ما عقب مےمانے».
فرداے آن روز رفت پایگاھ و دوبارھ اسمش را نوشت. وقتے خواستند مانع رفتنش شوند ، خوابش را تعریف کرد و گفت: «حضرت زهرا (س) من را خواستھاند، شما مےگوئید نرو؟»
رفت و پیکر بـےجانش برگشت...
📩سرکارخانم هستی ایزدی از اردبیل(14)
🥀#فاطمیه
💔#رابطهشهداباحضرتزهراسلاماللهعلیها
🤚#لبیک_یا_خامنه_ای
🌹 (برای شرکت در پویش به پیام سنجاق شده مراجعه بفرمایید )
شهید «سید ابراهیم شجیعی»
جواد عتباتی: وقتی شهید شد دیدمش. آرام افتاده بود روی خاک. انگار که سالهاست خوابیده، بیدغدغه.
گفتند هر کس پیکرش را دید، بیاید به سنگر فرماندهی و اطلاع بدهد. رفتم؛ اما هر چه خواستم حرف بزنم، نشد. بغضم ترکید و گریه کردم. نمیشد وصف کرد. سخت بود. بریده بریده هر چه دیده بودم را گفتم.
شهید «محمد فرومندی» بغلم کرد. دلداریام داد و برایم از شهید «شجیعی» گفت و ادامه داد: «شهید «شجیعی» قبل از عملیات «والفجر ۸» در خواب از حضرت زهرا (س) خواسته بود تا پیروزی عملیات را ببیند و بعد شهید بشود». حضرت فاطمه (س) نیز فرموده بودند: «تو پیروزی را می بینی و به شهادت میرسی».
📩 سرکار خانم معرفت ایزدی از اردبیل (15)
🥀#فاطمیه
🌷#شهید
💔#رابطهشهداباحضرتزهراسلاماللهعلیها
🌹(برای شرکت در پویش به پیام سنجاق شده مراجعه بفرمایید )
چند دقیقهای گذشت. شهید گمنامی را پیدا کردیم. هیچ نشانهای از او نبود. نه پلاکی، نه وصیتنامه و نه مدارک شناسایی، امیدوارانه کنار پیکرش نشستم و از آن شهید خواستم خودش یاریم کند. گفتم:
ای شهید پاک، ای عزیز دل، ای شهید بیپلاک
همت کن از خودت نشانهای بده
لطف کن به من که دست خالی آمدم
اسم و رسم عاشقانهای بده
چند لحظهای نشستم و گشایشی نشد، رو به شهید گمنام کردم و گفتم اگر نشانهای از تو پیدا کنم هزار صلوات برای حضرت زهرا(س) نذر میکنم. ساعتی گذشت و باز هم خبری نشد.
او به زانوان خستهام توان نداد
باز هم به خواهش دلم واکنش نشان نداد
فکری به ذهنم رسید. به شهید گمنام گفتم، اگر کمکم کنی و نشانهای بفرستی، همینجا برایت زیارت عاشورا و روضه حضرت زهرا(س) میخوانم.
ناگهان در اوج ناامیدی و سکوت، مژدهای به چشمهای من رسید
بر زبانه سفید و کهنه کتانیاش نام و نام خانوادگی او مرا به سمت خود کشید
نیت به دل نشسته کارساز شد
باز هم گره به دست مادری عزیز باز شد
آن شهید حسین سعیدی نام داشت و من از خوشحالی داشتم بال درمیاوردم.
📩سرکار خانم فاطمه داوران از اردبیل(16)
🥀#فاطمیه
🌷#شهید
💔#رابطهشهداباحضرتزهراسلاماللهعلیها
🌹 (برای شرکت در پویش به پیام سنجاق شده مراجعه بفرمایید)
خاطره شهید احمد کاظمی
ارادت عجیبی به حضرت زهرا ( ص ) داشت . در هر پست و مقامی بود مجلس عزای فاطمیه را بر پا می کرد .
اما علت این همه عشق و علاقه :
اوایل سال 1361 در عملیات بیت المقدس در خدمت حاج احمد بودیم . در حین عملیات به سختی مجروح شد و ترکش به سرش خورد . او را بیمارستان صحرایی بردیم ، اصرار داشت کسی نفهمد زخمی شده که روحیه نیروها خراب نشود .
از شدت خونریزی مدتی بی هوش بود . یک دفعه از جا پرید! گفت بلند شو ، باید برویم خط ! هرچی اصرار کردیم بی فایده بود
در طی راه از ایشان پرسیدم : " شما بیهوش بودی ، چه شد که یک دفعه از جا بلند شدی و ...
خیلی آرام گفت : وقتی توی اتاق خوابیده بودم ، یک باره دیدم خانم فاطمه زهرا ( ص ) آمدند داخل اتاق !"
به من فرمودند چرا خوابیدی !؟ گفتم : سرم مجروح شده ، نمی توانم ادامه دهم !
حضرت زهرا ( ص ) دستی به سر من کشیدند و فرمودند : بلند شو ، بلند شو ، چیزی نیست ، برو به کارهایت برس ...
📩سرکار خانم فاطمه جوانبخت از خراسان جنوبی (17)
🥀#فاطمیه
🌷#شهید
💔#رابطهشهداباحضرتزهراسلاماللهعلیها
🌹 (برای شرکت در پویش به پیام سنجاق شده مراجعه بفرمایید )
پویش رابطه شهدا با حضرت فاطمه
همسر شهید عبدالحسین برونسی میگوید:«از خواب پریدم، کسی داشت گریه میکرد .
چند لحظهای درنگ کردم کمکم متوجه شدم صدا از راهرو میآید جایی که عبدالحسین خواب بود.
رفتم داخل راهرو حدس زدم عبدالحسین بیدار است و دعا می خواند اما وقتی دیدم خواب است،
دقت که کردم متوجه شدم با مادرش حرف می زند به "حضرت فاطمه زهرا (س) میگفت مادر،" حرف که نمیزد ناله میکرد؛
اسم دوستان شهیدش را میبرد مانند مادری که جوانش مرده باشد به سینه میزد. نالهاش هر لحظه بیشتر میشد.
ترسیدم همسایهها را بیدار کند؛ هیجان زده گفتم عبدالحسین... عبدالحسین ... عبدالحسین... یک دفعه از خواب پرید صورتش خیس اشک بود.
گفتم از بس که رفتی جبهه دیگه در خواب هم فکر منطقهای؟
گویی تازه به خودش آمد ناراحت گفت چرا بیدارم کردی؟با تعجب گفتم شما اینقدر بلند صحبت میکردی که صدایت همه جا می رفت.
پتو را انداخت روی سرش و گوشهای کز کرد. گویی گنج بزرگی را از دست داده بود.
ناراحت تر از قبل نالید" آخر چرا بیدارم کردی"؛
آن شب خواستم از قضیه خوابش سر در بیاورم ولی تا آخر مرخصیاش چیزی نگفت و راهی جبهه شد.
📩سرکار خانم ریحانه سادات مهدوی از مشهد مقدس (18)
🥀#فاطمیه
🌷#شهید
💔#رابطهشهداباحضرتزهراسلاماللهعلیها
🌹( برای شرکت در پویش به پیام سنجاق شده مراجعه بفرمایید )
خاطرات شهدا و فاطمه زهرا (س)
در گلزار شهدای اصفهان قدم میزدم. تصاویر نورانی شهدا را نگاه میکردم. به مقابل کتابفروشی رسیدم. شلوغی اطراف قبر یک شهید توجهم را جلب کرد.
افراد مختلفی از مرد و زن و پیر و جوان می آمدند و مشغول قرائت فاتحه می شدند. کمی ایستادم. کنار قبر که خلوت شد جلو رفتم.
«یا زهراء(س)» اولین جمله ای بود که بالای سنگ مزار او حک شده بود. به چهره نورانی او خیره شدم. سیمایی بسیار جذاب و معنوی داشت. با یک نگاه میشد به نورانیت درونی او پی برد.
دوباره به سنگ مزار او خیره شدم: فرمانده دلیر گردان یا زهراء (س) از لشگر امام حسین(ع)؛ شهید محمد رضا تورجی زاده
نمیدانم چرا، ولی جذب چهره نورانی و معنوی او شده بودم! دست خودم نبود. دقایقی را به همین صورت نشستم.
چند جوان آمدند و کنار مزار او نشستند. با هم صحبت می کردند. یکی از آنها گفت: این شهید تورجی مداح بود. سوز عجیبی هم داشت. کمتر مداحی را مثل او دیده بودم. سی دی مداحی او هم هست.
بعد ادامه داد: او عاشق حضرت زهراء (س) بوده. وقتی هم که شهید شد ترکش به پهلو و بازوی او اصابت کرده بود!! با آنها صحبت کردم. بچه های مسجد اباالفضل(ع) محله نورباران بودند.
یکی از آنها گفت: شما هر وقت بیایی، اینجا شلوغ است. خیلی از مردم در گرفتاریها و مشکلاتشان به سراغ ایشان می آیند. خدا را به حق این شهید قسم میدهند و برای او نذر می کنند. قرآن می خوانند. خیرات می دهند.
بعد به طرز عجیبی مشکلاتشان حل می شود! مخصوصاً اگر مشکل ازدواج باشد! این را خیلی از جوانهای اصفهانی می دانند. شما کافی است یک شب جمعه بیایی اینجا بسیاری از کسانی که با عنایت این شهید مشکل آنها حل شده حضور دارند.
بعد گفت: دوست عزیز اینها خیلی نزد خدا مقام دارند.
رفتم به فروشگاه. سی دی مداحی شهید تورجی را گرفتم. دوباره به کنار مزار او آمدم. با اینکه بارها به سر مزار شهدا رفته بودم اما این بار فرق میکرد. اصلاً نمی توانستم از آنجا جدا شوم. یک نیروی درونی عجیبی مرا به آنجا می کشاند.
دقایقی بعد جوانی آمد. با دیگر دوستانش صحبت میکرد. از صحبتها فهمیدم از بستگان این شهید است. جلو رفتم و سلام کردم. فهمیدم پسر عموی شهید تورجی است.
بی مقدمه از خاطرات شهید تورجی سؤال کردم. ایشان هم ماجراهای عجیبی تعریف کرد. پرسیدم: آیا خاطرات او چاپ شده؟ پاسخش منفی بود. دوباره پرسیدم: اگر بخواهیم خاطرات او را جمع کنیم کاری انجام دهیم همکاری می کنید؟!
ساعتی بعد منزل شهید تورجی بودم. مادر و تنها برادرش حضور داشتند. من هم نشسته بودم مشغول ضبط خاطرات! تا غروب روز شهادت حضرت زهراء(س) بیشتر خاطرات خانواده او را جمع کردم.
📩جناب آقای میلاد عصار از مشهد مقدس (19)
🥀#فاطمیه
🤚#لبیک_یا_خامنه_ای
💔#رابطهشهداباحضرتزهراسلاماللهعلیها
🌹 (برای شرکت در پویش به پیام سنجاق شده مراجعه بفرمایید )
توسل شهید مدافع حرم «مجید قربانخانی» به حضرت زهرا (س)
خبر شهادتش را از بیبی دوعالم شنیده بود
پدر و مادر شهید روایت میکنند که مجید قبل از اعزام خواب دیده بود که حضرت زهرا (س) را دیدم که فرمودهاند: مجید! تو وقتی میآیی سوریه بعد از یک هفته پیش خودمی.
یک روز برای تشییع شهید «محمد فرامزی» رفته بودیم گلزا شهدای «یافت آباد». آنجا بود که به عمهاش گفته بود: عمه جان! من هم عازم سوریهام. دو هفته دیگر جای من هم همین جاست.
وقتی به سوریه رفت، چون تک پسر بود او را به عملیات نمیبردند. به مرتضی کریمی گفتم: مجید و یکی از بچهها را میگذاریم نگهبان دم ساختمانها و خط نمیبریم. اما یک بار حرف آخر را زد. گفت: سید اگر من را بردی که هیچ، اگر نبردی شکایتت را به حضرت زهرا (س) میکنم. خودت میدانی و حضرت فاطمه (س).
روزی هم که میخواست با خواهرش عطیه خداحافظی کند، گفت: توی عملیات از بین دویست نفر، فقط دوازده سیزده نفر شهید میشوند. همینطور هم شد. از یک گردان ۱۸۰ نفره چهارده نفر شهید شدند که یکی از آنها هم مجید بود.
📩 جناب آقای بهرام زارعی از شیراز(20)
🥀#فاطمیه
🌷#شهید
💔#رابطهشهداباحضرتزهراسلاماللهعلیها
🌹(برای شرکت در پویش به پیام سنجاق شده مراجعه بفرمایید )
14.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 الهی عظم البلا | نماهنگ ویژه دعای فرج الهی عظم البلا با صدای دل نشین علی فانی
🍃أللَّھُمَ عجِلْ لِوَلیِڪْ الْفَرَج🍃
✨#قرار_عاشقی
💚#امام_زمان
@nasle_Ashura
#با_ادب_دست_به_سينه_سلام
سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ...
پدرمهربانم، سلام ...
🌱سلام امام مهربانم🌱
🔖کاش....
هر روز صبح یادمان می افتاد
که چه قدر
دوستمان داری و برایمان دعا می کنی!!
اللهم عجل لولیک الفرج
#بأبي_أنت_و_امي_ونفسي_وأهلي_ومالي
#امام_زمان 💚
@nasle_Ashura
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊
#شادی_روح_شهدا_صلوات
#شهیدمحمدرضاالوانی
@nasle_Ashura
تقـوایعنیاگهتویجمعهمهگناهمیڪردند
توجوگیرنشییادتباشهڪه؛
خداییهسـتوحسابوڪتابی
#شهیدبابکنوری🕊
#شهیدانہ🌷
@nasle_Ashura
🌹گاهی قصه ها را باید از چشمها
خواند ، همان چشمهایی که
جز عشق چیزی ندیدند...
#شهید_مهدی_باکری🌷
فرمانده لشکر عاشورا
#شهید
#شهادت
#نخل_ناخدا
#شهید_و_شهدا
#شهدای_نخل_ناخدا
#عاشقان_شهید_و_شهدا
@nasle_Ashura