✅ عکس قابل تأمل و تفکر
#شهید محمد علی رجایی رحمت الله علیه
درحال نماز کنار قاتل خودش مسعود کشمیری
💥نفاق و منافقین را بسیار باید جدی بگیریم، خصوصا کسانی که الان بعضی ها به علت سکوت خواص دارند منافقانه به قدرت می رسند... بعضی از نفوذی ها و لیبرال ها و افسادطلبان غربگرا، در سایه سکوت و همراهی عده ای از خواص دنیا طلب و خستگان و وادادگان انقلابی👈 به پست و مقام رسیده اند 👈 هشتم شهریور سالگرد شهادت رجایی و باهنر، گرامیباد .... الهی، به خون شهدا نفاق و منافق را در هر پستی و با هر لباسی است، رسوا کن...
مرگ بر منافق داخلی
مرگ بر نفوذی ها
التماس دعا، ناصرکاوه
گزارش بیستمین جلسه علنی مجلس دوازدهم (سه شنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۳)
همچنان دستور اصلی جلسه، بررسی صلاحیت وزرای پیشنهادی بود. بعد دو روز رئیس جمهور نیز به صحن آمد که سلام و علیکی کردیم. همین صحنه، سوژه خیلی از عکاسها شده بود و دیدم برخی هم در فضای مجازی گلایه کرده بودند که چرا فلانی با پزشکیان سلام و علیک کرده!؟ انگار توقع دارند چون با هم اختلاف نظر سیاسی داریم باید وقتی همدیگر را می بینیم روی مان را طرف دیگر کنیم!
وزرای پیشنهادی کشور، علوم، صمت، میراث فرهنگی و نفت صحبتهایشان را مطرح کردند و نمایندگان موافق و مخالف نیز حرفهایشان را زدند. شاید مهمترین اتفاق، مربوط به صالحی امیری وزیر پیشنهادی میراث فرهنگی بود که قبل از شروع سخنانش مالک شریعتی نماینده تهران استعلام منفی وزرات اطلاعات در دهه ۹۰ (در دولت روحانی) درباره او را کپی گرفت و روی میز همه نمایندگان گذاشت. ظاهرا این کار با اعتراض خانم زمانی یکی از نمایندگان ساری مواجه شده بود و بعد هم رییس مجلس سر همین مساله به مالک شریعتی تذکر داد که نباید این کار را میکرده.
شریعتی هم تاکید داشت که کار خلاف قانون انجام نداده چون هر نماینده می تواند در جریان اسناد محرمانه باشد و قبلا هم نمایندگان دیگری بدون هماهنگی با هیات رییسه، کاغذهای مختلفی را تکثیر کرده بودند و روی میز بقیه نمایندگان قرار داده بودند.
اما همین مساله منجر به اختلافات و درگیریهایی شد. جالب اینکه بیشترین حمایتها از صالحی امیری توسط برخی اصولگرایان مجلس انجام شد، همانهایی که در مناسبتهای تقویمی مثل ۹ دی از بصیرت و لزوم پاسخ به فتنه گران سخن می گویند و در بزنگاه هایی مثل رای اعتماد به فعالان فتنه ۸۸ نه تنها به آنها رای می دهند بلکه برایشان رای سازی هم می کنند.
بعد از جلسه صحن علنی نیز حدود ساعت ۲۰ جلسه فراکسیون اکثریت مجلس (انقلاب اسلامی) برگزار شد. فلسفه تشکیل جلسه این بود که درباره چند وزیر پیشنهادی پرحاشیه رای گیری شود تا نظر فراکسیون اکثریت مشخص شود. اولین چیزی که به چشم آمد، نبودن آقای قالیباف و غیبت حدود ۳۰ الی ۴۰ نماینده دیگر بود. با این حال از بین حدود ۱۶۰ نماینده حاضر رای گیری شد و نهایتا ۴ وزیر رای نیاوردند و مخالفان شان بیشتر از موافقان شان بود؛ ۴ نفر عبارت بودند از ظفرقندی، صالحی امیری، میدری و همتی. اما چون آمار موافقان شان هم در بین اعضای فراکسیون قابل توجه بود می شد حدس زد که احتمالا همه شان در صحن علنی رای می آورند. (با توجه به اینکه رای نمایندگان اصلاح طلب هم در صحن اضافه می شود).
حداقل برای خودم قابل پیش بینی نبود که ظفرقندی با آن مواضع رادیکال و تند علیه انقلاب و نظام و... در فراکسیون اکثریت که مثلا قرار است انقلابی ترین نمایندگان در آنجا باشند، 36 رای مثبت بیاورد! بعد از جلسه دلم برای بچه حزب اللهی هایی سوخت که با هزار و یک امید در انتخابات 6 ماه قبل مجلس به فلان چهره های اصولگرا رای دادند تا از انقلاب و نظام دفاع کنند اما در مهمترین بزنگاه ها به تندروترین چهره های اصلاح طلب رای مثبت دادند و حتی برایشان رای هم جمع میکردند.
بعد از جلسه به یکی از همکاران گفتم با این وضعیت رای آوری همتی و میدری قطعی است و احتمالا ظفرقندی و صالحی امیری هم با رای ناپلئونی حفظ میشوند. اتفاقی که ۲۴ ساعت بعدش رخ داد و همه کابینه پیشنهادی رای آوردند و دقیقا ظفرقندی و صالحی امیری نیز با کمترین رای، وزیر شدند.
@Sabety_ir ✅
22.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸نام این شهید را شنیده بودید؟
🔺باید به شهیدان و زندهبودنشان ایمان بیاوریم
شهید زیارتی(محسن) به علت دفاع مقدس به این مقام نرسیده بود. او از قبل از آن به دنبال شهادت بود. علت آشنایی من با ایشان این بود که در کردستان جنگ شده بود. در مسجد که ثبت نام می کردند، دیدم که پسری 14،15 ساله دور میز میچرخد. با هم سلام علیکی کردیم. پسری بود فهمیده، مودب و خوش زبون. من، هم سن و سال ایشان بودم اما چون پدرم امام جماعت مسجد بود، برای ثبت نام از متقاضیان اعزام.پشت میز نشسته بودم. از ایشان پرسیدم: کاری دارید؟ گفت: میشه من رو هم ثبت نام کنید؟ بهش گفتم اسم شما رو؟ ما قراره اسم اونایی رو که رفتن سربازی و اسلحه بلدن رو بنویسیم. قراره ببریم جنگ میفهمی؟ گفت :”خب اسم ما رو هم بنویس بریم دیگه”. خنده ام گرفت و گفتم نمیتوانیم اسمت رو بنویسیم.
کم کم با هم رفیق شدیم. چند شب بعد ازش پرسیدم، چرا میخواستی ثبت نام کنی؟ . پاسخ داد: ” این جاها که شهادت گیر نمیاد؛ حداقل برویم کردستان تا نصیب ما هم بشه”. ایشان قبل از دوران دفاع مقدس به این (میل شهادت) رسیده بودند. خیلی مهم است که انسان قبل از قرار گرفتن در فضای جبهه ها به این برسد. حتماً لازم نیست که آدم در این فضا ها قرار بگیرد تا آدم شود. شهید محسن در فضای جبهه ها آدم نشد. این در اثر تربیت پدر بزرگوارشان یا خانواده یا این خاک است که در این صورت باید به آن افتخار کنید.
پس از تشکیل بسیج در مسجد محله، محسن با یکی از بچه ها به نام ابالفضل خیلی رفیق شده بود. جریان را که پرسیدم، متوجه شدم که هر دوی آنها خواب دیده اند که با هم شهید میشوند. یک بار که از محسن خواستم تا انتقاداتش از من را بنویسد، نوشته بود که چرا با من بیشتر از ابالفضل رفاقت می کنی؟ فرق ابالفضل و محسن دراین بود که حاج رضا (پدر محسن) معمار بود و لذا وضعیت مالی خوبی داشتند. به حدی که در جایی که اکثر خانه ها 70-80 متری بود، خانه ای بزرگ و با حیاط داشتند و اینقدر این معمار معروف بود که حتی یک کوچه رو به نام معمار زیارتی نامگذاری کرده بودند. اما پدر ابالفضل، علی بود که علیل بود. در یک اتاقی مستأجر بودند نه یک خانه. اباالفضل خرج خانه رو با فروش اجناسی که بچه ها دوست داشتن، توی مدرسه بدست می آورد. یعنی محسن از بچه پولدارهای محل و ابالفضل از فقرای محل بودند. بعدها که این دو به گردان مسلم رسیدند، چون سن آنها از همه کمتر بود، بهشان طفلان مسلم می گفتند. این شهید آنقدر متواضع بود که اصلاً فکر نمی کرد که با این نوجوان فقیر تفاوتی دارد و این نشان دهنده ی ادب است.
یکبار که خانه شهید محسن بودم، گفتم غذا بیار بخوریم. دیدم که یک بشقاب غذا آورد با دو تا قاشق. بهش گفتم این که یکیه؟ یکی دیگه هم بیار. گفت:” من نمیتونم توی قیامت جواب همین محبت های مادرم را هم بدهم، چه برسد که بگم یک ظرف غذا هم برای رفیقم بده”. محسن گفت تو بخور من نمی خورم. من به مادرم گفتم ما غذا میل نداریم، همونی که میخواستی به من بدی رو بهم بده. بیشتر نکش. ما اون روز همون غذای یک نفر رو، دو نفره خوردیم ولی محسن حاضر نشد به مادرش بگوید که برای رفیقم غذا درست کن. این در حالی است که ما اینقدر با هم رفیق بودیم که محسن از جبهه فقط یک نامه نوشت و اون هم به من بود. یعنی اینقدر با هم رفیق بودیم.
بعد از شهادتش در شب عقد من وهمسرم، دیدیم که مادر شهید زیارتی با یک دسته گل وارد منزل ما شد. جریان را که پرسیدیم، متوجه شدیم که محسن در خواب به ایشان گفته اند که امشب شب عقد علیرضاست. باید بروی و تبریک بگویی. باید براشون غذا هم درست کنی. بعد از اون شرایطی پیش آمد که مجبور شدیم در خانه ی شهیدان زیارتی زندگی کنیم. خانم بنده که مریض شده بودند، مادر شهید زیارتی غذا پخت میکردند و برای ما می آوردند. مادر شهید گفت: در خواب دیده بودم که محسن گفته بود باید برای آنها غذا درست کنی، دیگه نمیدونستم اینجوری میشه. با این که این شهید هوای رفیقش رو داره، باز اون موقع حاضر نشد که به مادرش بگه که برای رفیقم غذا درست کن.
ایشون هم خیلی دقیق بود، هم با ادب بود. فوتبال بی نظیری داشت. درس هایش هم خوب بود. اصلا تظاهر دینی نمیکرد ولی من میدونستم که برای شهید شدن، شب ها نماز امام زمان میخواند. صحبت من این است که این آدم ها رو جنگ تربیت نکرد، بلکه جنگ محصول چنین انسان هایی بود. چرا که دیدم چندین نفر تحت تأثیر شخصیت او به جبهه رفتند و آدم شدند و شهدای خوبی هم شدند.
زمانی یکی از دوستان، یکی از شهدا رو خواب دیده بود. از آن شهید پرسیده بود که فلانی کجاست گفته بود اون پیش ماست. ازش پرسیده بود محسن (شهید زیارتی)کجاست؟ گفته بود او خیلی بالاتر از ماست.
یک بار که خودم در خواب دیدمش، پرسیدم که کمتر پیش ما میای. گفت: این جا کار زیاد داریم. گفتم چه کار میکنید؟ گفت از این بالا نگاه میکنیم، هر جا کسی کمکی خواسته باشه، کمکش می کنیم. گفت الآن تو چی میخوای. گفتم این مسئله قبر هنوز برای من حل نشده است. گفت بیا تا برات حلش کنم. توی خواب من را بالای یک قبر برد و پاهایش را دو طرف قبر گذاشت. گفت کف قبر رو نگاه کن. با انگشت کف قبر رو مثل کشویی کنار زد و نوری بیرون زد. آن نور طوری بود که دستش که داخل نور بود طرف دیگر دستش هم نورانی بود. بعد ها در روایات این ویژگی ها را برای نور های عالی قیامتی دیدم. این خواب اینقدر برای من تاثیر داشت که عاشق قبر شدم.
شهید محسن قبل از شهادت به پدرشون میگویند: ” این همه کار کردی خدا از شما قبول کنه. حالا بیا کمی برای خدا کار کن.” پدرشون میگه یعنی چی؟ ایشون میگن:” بیا بریم جبهه.”
ایشون اصلاً قرار نبود که به جبهه بروند. در واقع فرار کردند. من مسئول پایگاه بودم و نمی توانستم به جبهه بروم. از طرفی نمی خواستم بگذارم که او هم برود. صبح که برای خداحافظی از اولین اعزام آومده بودند، محسن دیگه طاقت نداشت. محسن و ابالفضل بدون خداحافظی رفتند. من آن شب تا صبح گریه کردم، چون میدانستم که دیگر نمی بینمش.
اما پدرش. من اصلاً نمی توانم در مورد ایشون حرفی بزنم. کسی که با سختی این دنیا را برای خودش فراهم کرده و حالا زمان بهره برداری از آن فرراسیده، رها کنه و جبهه بره؟ در جبهه شهیدغلامرضا زیارتی را دیدم که تدارکاتی یک گردان شده بود. در حال جدا کردن نامه برای رزمنده ها بود.
بعد از این که خبر شهادت فرزندش محسن را برای ایشان آوردیم، در هیچ مراسمی گریه نکرد؛ فقط اخم کرده بود. برخی به من می گفتند که ایشون از شهادت پسرشون ناراحتند. منرهم مثل اونها خبری نداشتم. هیچی نمیگفت. در غسالخانه که بودیم، هنگامی که بدن شهید محسن در حال کفن شدن بود، به من گفتند که حال حاج غلامرضا زیاد خوب نیست؛ کنارش باش. من ایستادم و فقط نگاه می کردم. جنازه رو که گذاشتند جلویش، دیگه نتونست جلوی خودش رو بگیره. شروع به گریه کرد و گفت: “محسن تو بری و من بمونم؟ آخه تو بچه ی منی”حاج غلامرضا بعد از مدتی زندگی را رها کرد و به جبهه رفت. دنیایی که درست کرده بودند، اسیرشون نکرد.
شهیدان زنده اند. نه در آن دنیا بلکه در این دنیا و نه مانند ملائکه بلکه مانند ما در حال کار هستند و ما محصول کارهای شهدا هستیم. کسی نمی تواند برای اسلام در این غربت همچین نیرویی فراهم آورد و این محصول آنهاست.”
خدوند در آیه 1 سوره محمد(ص) می فرماید: “الذین کفروا فصدوا ان سبیل الله اضل اعمالهم ” (کسانی که کافر شدند و درراه خدا سد ایجاد می کنند، اعمالشان تباه می شود). همین آمریکا در این 35 سال 10 برابر بودجه ما برای نابودی ما هزینه کرده، اما ما حالا قوی تر از 35 سال پیش هستیم، از هر جهت اما آمریکا ضعیف تر از 35 سال پیش است. همین اسرائیل زمانی عطسه که به سمت کشور های عربی می کرد آنها سرما می خوردند اما حالا حتی شهر خود یعنی غزه را نیز نمی تواند بگیرد. زمانی ناو آمریکا که وارد خلیج فارس می شد، قیمت ها زیر و رو می شد. اما حالا ناو آمریکا که می خواهد وارد خلیج فارس شود، با اجازه و با زبان فارسی وارد می شود.
کافران در این دنیا اثر ندارند. پس چه کسانی در این دنیا اثر دارند؟ خدا در همین سوره و در آیه 4 میفرماید:”…و الذین قتلوا فی سبیل الله فلن یضلّ اعمالهم”. کسانی که در راه خدا شهید می شوند، خدا اثر عمل آنها را از بین نمی برد. خدا اصلاً در مورد ما صحبتی نکرده است. ما که نه جز شهداییم نه جز کافرانیم تکلیف ما چیست؟ ما باید خود را به شهدا نزدیک کنیم. روز قیامت که از ما بپرسند می گوییم ما حسینی هستیم.
ایشان آغاز روضه ی خود را با این صحبت آغاز کردند: رمز عملیات فتح المبین که شهید محسن زیارتی در خط مقدم آن و در لحظه های اول آن به شهادت رسید یا زهرا (س) بود. ایشان از جمع پرسیدند: آیا شما عکس شهید زیارتی را که اسمش نیز محسن هست دیده اید؟ هنگامی که پیراهن این شهید را در آوردند، دیدند سینه اش سوراخ شده، بازویش ورم کرده و صورتش کبود شده است...
کتاب خاطرات دردناک
ناصر کاوه
راوی: حجه الاسلام علیرضا پناهیان از دوستان وهمرزم شهید