eitaa logo
مکتب شهدا_ناصرکاوه
956 دنبال‌کننده
23هزار عکس
18.4هزار ویدیو
578 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 لوح | رزمایش دفاع بیولوژیک 🔺️ رهبر انقلاب: تشکیل قرارگاه بهداشتی برای مقابله با با توجه به قرائنی که احتمال «حمله‌ی بیولوژیکی» بودن این رویداد را مطرح کرده می‌تواند جنبه‌ی رزمایش دفاع بیولوژیک نیز داشته و بر اقتدار و توان ملّی بیفزاید. 🌹🍃🌹🍃 @shahid_khodaei
4_389831714484083094.mp3
864.8K
     ┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ 💔 حس غریب 🎤 علی لهراسبی عج
🌹 سالروز شھادت سردار دلاور حاج عباس ڪریمے فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله (ص) 💥 روستای قهرود از توابع شهرستان کاشان در سال  1336 پذیرای کودکی شد که پدرش جهت سالم ماندن او به آستان باکرامت حضرت نذر کرد و مادر، اسم او را عباس نهاد، دوران سربازی خود را در پادگان عباس آباد که در زمان فرماندهی حکومت نظامی تهران بود، گذراند... 💥 عباس از طریق ارتباط با برخی دوستان روحانی مبارز، با پخش اعلامیه و نوارهای سخنرانی امام فعالیت خود علیه رژیم پهلوی را آغاز کرد ودر همین دوران توسط ساواک دستگیر شد و مورد شکنجه قرار گرفت... تا اینکه در پی فرمان امام خمینی(ره) نیز از پادگان گریخت و در جمع مردم به مبارزات خود ادامه داد. هنگام ورود امام در کمیته ی استقبال ، مسئولیت حفاظت وحراست از ایشان را بر عهده گرفته و در تصرف و خلع سلاح پادگان عباس آباد در 21 و 22 بهمن نقش موثری داشت.... 💥با پیروزی انقلاب اسلامی در راه اندازی سپاه پاسداران کاشان پیش قدم شد ودر اوایل سال 1358 به عضویت این نهاد مقدس درآمد. در تابستان سال ۱۳۵۹ داوطلبانه برای مبارزه عازم کردستان گردید و در سپاه پیرانشهر با واحد اطلاعات عملیات همکاری کرد. پس از مدتی، به عنوان مسئول اطلاعات عملیات این سپاه معرفی گردید. عباس کریمی بعدها همراه احمد متوسلیان و رضا چراغی به جبهه‌های جنوب عزیمت کرده و به عنوان مسئول اطلاعات عملیات تیپ محمد رسول‌الله به فعالیت خود ادامه داد... 💥 وی در عملیات فتح المبین از ناحیه پا بشدت مجروح شد و حدود ۲ ماه بستری بود... در خرداد ماه سال 1361 زمانیکه حملات اسرائیل به لبنان اوج گرفت، به همراه سایر دوستان برای حمایت  کشورهای سوریه و لبنان عزیمت کردند... در ۲۱ مهر سال ۱۳۶۱ با دختری از شهر خودش کاشان ازدواج کرد... در تیرماه ۱۳۶۱ با همان وضعیت مجروح به عملیات مسلم بن عقیل بود پیوست. پسرش داوود در بیمارستان یازهرا شهر دزفول در سال ۶۳ به دنیا آمد... 💥 در عملیات والفجر مقدماتی به عنوان مسئول اطلاعات سپاه ۱۱ قدر (که تازه تشکیل شده بود) معرفی گردید و مدتی به مسئولیت فرماندهی تیپ سوم سلمان از لشکر ۲۷ حضرت رسول منصوب گردید...ایشان در تمامی صحنه، سربازی لایق بود و پس از عملیات خیبر (شهادت حاج همت) به فرماندهی لشگر 27 محمد رسول الله (ص) منصوب شد و سرانجام  در روز1363/12/24 بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سرش در عملیات بدر به شهادت رسید...
🌹فرمانده لشکر 💥حاج عباس کریمی رفتار و كردارش با پذيرفتن فرماندهي لشگر تغيير نكرد و او كسي نبود كه اين القاب را افتخاري بداند به همين خاطر هيچ وقت نخواست عنوان كند كه فرمانده لشگر است زيرا بسيجيان را فرماندهان واقعي جنگ مي‌دانست... 💥 بعد از عمليات خيبر، مشغله‌اش زياد شد و دير به خانه مي‌آمد. او چيزي نمي‌گفت. من هم نمي‌پرسيدم تا اينكه يك روز از طرف لشگر تلفن مخصوصي را در خانه ما نصب كردند و گفتند: «اين مخصوص فرماندهي است و عباس فرمانده لشگر 27 محمد رسول الله (ص) است.» 💥 او با اينكه فرمانده لشگر بود حقوق كمي‌ مي‌گرفت. هنگام شهادت ميزان حقوقش 2900 تومان بود.اموالي را كه در اختيار داشت متعلق به خداوند و تمامي‌ مردم مي‌دانست و معتقد بود كه او وظيفه نگهباني از آنها را بر عهده دارد و اجازه نمي‌داد بيت‌ المال حتي يك سرسوزن جابجاشود...
💥شهید عباس کریمی ،یک نظامی تمام عیار بود.شنیدن اسمش،لرزه بر اندام افسران عراق می انداخت... بعضی از انها وقتی اسیر می شدند، خیلی دوست داشتند این فرمانده (از نگاه خودشان) اعجوبه و خشن را ببیند، و می دیدند... این دیدار کافی بود فقط چند دقیقه باشد... همین چند دقیقه نگاه انها را به کلی عوض می کرد... هر کسی که برای یک بار هم حاج عباس کریمی را دیده باشد،به مهربانی و سعه صدر او شهادت می دهد،حتی برخی از عناصر کلیدی ضد انقلاب به این خصوصیت اعتراف کرده اند،همان هایی که حاج عباس با مدد گرفتن از نیروی ایمان و شجاعت خودش انها را به اغوش ایران و اسلام باز گرداند.... 💥پيكر غرق در خون وگل حاج عباس, زماني به تهران منتقل شد كه تنها چند روز از اولين سالگرد شهادت فرمانده پيشين لشكر محمد رسول الله (ص) يعني👈 «حاج محمد ابراهيم همت» مي گذشت... عباس را طبق وصيت خودش در بهشت زهراي تهران - قطعه 24 در جواز مزار شهيد مصطفي چمران دفن كردند...ِ راوی : همسر شهید
💐 احترام_بہ_همسر 🔆 تواضع و فروتنی‌اش باور نڪردنی بود. همیشہ عادت داشت وقتی من وارد اتاق می‌شدم بلند می‌شد و بہ قامت می‌ایستاد... یڪ روز وقتی وارد شدم روی زانوش ایستاد... ترسیدم و گفتم: «عباس! چیزی شده؟ پاهات چطورند؟» خندید و گفت: «شما بد عادت شدید من همیشہ جلوی تو بلند می‌شوم، امروز خسته‌ام بہ زانو ایستادم» می‌دونستم اگر سالم بود، بلند می‌شد و می‌ایستاد؛ اصرار ڪردم ڪه بگوید چہ ناراحتی‌ای داره؛ گفت: «چند روزی بود ڪه بہ جز برای نماز پاهایم را از پوتین در نیاورده بودم؛ انگشتان پاهایم پوسیده است و نمی‌توانم روی پا بایستم»... صبح روز بعد عباس با همان حال بہ منطقہ جنگی رفت. 🕊🌹سردار شهید عباس کریمی قهرودی، فرمانده لشڪر پیاده - مڪانیزه ۲۷محمدرسول الله ولادت: ۱۳۳۶ - قهرود ڪاشان شهادت: ۲۴ اسفند ۱۳۶۳ - عملیات بدر مزار شهید : تهران - بهشت زهرا س- قطعہ۲۴ - جنب مزار شهید مصطفی چمران سالروز_شهادت 🌹یاد همہ ی شهدا و شهدای عملیات بدر را گرامی می داریم. 🍃🌸🍃 🌷شادی روح شهدا صلوات
❇️فردی که هرروزبه پهلوی رهبرانقلاب لگدمی‌زد!❇️ 📌جناب دانشمندنقل می‌کنند: 🔵رهبرعزیزانقلاب درسفری به ایرانشهراز اطرافیان پرسیدنددرزمان تبعیدم به اینجا یک رئیس پاسگاه اینجابودکجاست؟ گفتندسنّش بالارفته وبازنشست شده. فرمودندهرطورشده پیداش کنیدبااحترام بیاریدش! 🔵این شخص سنّی بود.پیداش کردند گفتندازطرف رهبرانقلاب آمدیم.تااین را شنیدازترس رنگش پریدوافتادروی زمین و شروع کردبه گریه که من نمیام.بالاخره آوردنش به محلّ اسکان رهبرانقلاب.در حیاط کنارحوض لوله آب راگرفت وگفت داخل نمیام توروخدابهم رحم کنید! 🔵به رهبری خبردادند.ایشان آمدندداخل حیاط.تامعظم له رادیدوحشت کردوشروع کردبه لرزیدن ومیگفت شما میخواهیدمرابکشید!سیّدتو روخدامرا ببخش! 🔵رهبرانقلاب بغلش کردندوگفتندبرادر دلم برایت تنگ شده!وبااو گرم گرفته ساعتی باهم نشستندومشکلاتش رابرطرف کردند. 🔵اطرافیان ازپیرمردپرسیدندجریان شماچه بود؟گفت موقعیکه ایشان اینجاتبعیدبودندمن هرروز می‌گفتم اورابه پاسگاه بیاریدوسیلی به گوشش ولگدبه پهلویش زده به مادرش ناسزامی‌گفتم.وقتی شنیدم ایشون رهبرشده هرروزمنتظربودم که بیایندمرادستگیرکنند! ⚠️این پیرمردوخانواده اش بااین رفتاررهبری شیعه شدند⚠
🌹 راز فرماندهی 💥 آقای رستگارفرمانده لشگر۱۰ سید الشهدا(ع) بود و خانواده اش از این سمت حاجی، هیچ اطلاعی نداشتند. یک روز، برادر او به منطقه آمد تا از او خبری بگیرد. حاج کاظم، قرار بود صحبتی برای نیروها داشته باشد. وقتی از جایگاه اعلام شد: فرمانده لشگر ۱۰ برای صحبت بیایند، آقای رستگار بلند شد و به سمت جایگاه حرکت کرد. برادرش از همه جا بی خبر، با دست اشاره میکرد که« چرا در میان جمعیت بلند شدی؟» حتما با خودش گفته بود: 😇 برادرمان بی ملاحظه است و رعایت نظم و انضباط را نمی کند. حاجی با اشاره جواب داد که الان می نشینم. خلاصه صحبت ایشان آغاز شد و تا آخر جلسه، برادرشان متحیر مانده بود. حاج کاظم به برادرش سفارش کرد که جریان فرماندهی او را برای کسی نگوید. اگر چه خانواده اش بالاخره فهمیدند... کتاب زندگی به سبک شهدا, ناصر کاوه برشی از زندگی شهید کاظم نجفی رستگار
امشب شهادتنامه عشاق امضاء میشود یادوخاطره سرداران شهید لشکر۱۰حضرت سید الشهداء(ع) در عملیات بدر گرامیباد. 🔸سردار شهید حاج کاظم رستگار، فرمانده لشکر۱۰ 🔸سردارشهیدحسن بهمنی فرمانده طرح وعملیات لشکر۱۰ 🔸سردارشهید ناصرشیری مربی تاکتیک پادگان امام حسین(ع) وباجناق شهید رستگار. 🔸سردارشهید میثم شکوری ، مربی تاکتیک پادگان امام حسین(ع). ۲۵_اسفند_۱۳۶۳
محدثه_رستگار تنها_یادگار_فرمانده شهید_حاج_کاظم_رستگار 🌹زمانی كه پدر من شهید شدند، یك هفته به تولد 24 سالگی‌شان مانده بود. من_چهل_روزه_بودم:👇 که_پدرم_شهید_شد، بهمن سال 63 متولد شدم و پدرم اسفند همان سال شهید شد
💥 فرمانده با صلابت: 👇 روزهای غربت لشگر 10 در عملیات خیبر 🍁روزهای حضور حاج کاظم و بچه هاش توی جزیره👈 ۳۵ سال پیش این شب ها و روزها به سختی می گذشت...  شب ها و روزهای عملیات خیبر از همه ی روزها و شب ها بیشتر عاشورایی بود... دو سه روز بعد از عملیات، دشمن خودش رو پیدا کرد و پاتک های مرگبارش شروع شد... از روز ششم اسفند که تیپ سیدالشهداء(ع) به جزیره مجنون فرا خوانده شد یک روز خوش ندید... دشمن از زمین و آسمان حمله میکرد. تانک هایی که لوله به لوله در یک مسیر روی چندتا جاده جزیره جولان میدادند و نفس هر نفس کشی رو می گرفتند... مصاف تن بود و تانک. تانک های تی ۷۲ با غرش شون اعصاب برای کسی نگذاشته بودند. هواپیماهای ملخی دشمن و به قول بچه های رزمنده هواپیماهای پنج زاریشون قرار رو از همه گرفته بودند. اونقدر با کالیبرشون دقیق روی پدها و آبراهه ها شلیک میکردند که هیچ بنی بشری از دستشون فراری نداشت.... 🍁گردان های تیپ سیدالشهداء(ع) یکی پس از دیگری با هلی کوپترهای شنوک گروهان به گروهان روی پدهای جزیره مجنون شمالی پیاده می شدند و با کمپرسی های ۱۹۲۱ آبی رنگ که از دشمن غنیمت گرفته بودند به جزیره مجنون جنوبی وارد می شدند... در مسیر بارها و بارها رزمنده ها به خاطر هجوم هواپیماها ملخی از ماشین پایین میریختند و در کنارهای جاده جان پناه می گرفتند... 🍁 گردان حضرت قاسم (ع) گردان قمربنی هاشم (ع) گردان زهیر و بعد هم گردان عاشورا و حضرت علی اصغر و علی اکبر (ع) روزهای سخت و تلخی برای فرماندهان مخصوصا شهید حاج کاظم رستگار فرمانده لشگر سیدالشهداء (ع) بود.... هنوز فرمان حمله صادر نشده بود که با خبر شهادت مرتضی سلمان طرقی و حسین راحت ، فرمانده عملیات تیپ سیدالشهداء(ع) غرق در ماتم شد....اما رستگار کسی نبود که با این خبرها بشکند اما یکی یکی یارانش در چند روز سخت تنهایش گذاشتند. حاج احمد غلامی جانشینش روز ۸ اسفند به سختی مجروح شد و عقب رفت.... 🍁ساعتی نگذشت که خبر رسید احمد ساربان نژاد، فرمانده گردان قمربنی هاشم (ع) بی سر به ملاقات خدا رفت و به دنبال احمد ، گردان حضرت قاسم (ع) بی فرمانده شد و مرتضی حمزه دولابی آسمانی شد.... در یک روز سه فرمانده قدرتمند را از دست داد و یکی دو روز بعد ، امید تیپ سیدالشهداء(ع) ، رحمت الله کرد که خیلی روش حساب باز کرده بود با پهلوی شکافته راهی بهشت شد... 🍁 پاتک های روز ۱۲ و ۱۳ اسفند ۶۲ در پد شرقی جزیره مجنون جنوبی و دلاورمردی بچه های گردان حضرت قاسم(ع) و علی اکبر(ع) همه توان فرماندهی تیپ سیدالشهداء (ع) رو به کمک گرفت و روزهای غربت فرمانده تیپ سیدالشهداء(ع) و رزمنده های وفادارش از راه رسید... کا ظم رستگار هنوز در خط مقدم می جنگید و دشمن با همه ی توانش حمله کرد. همه جا پر از تانک بود... بچه های تیپ حضرت عبدالعظیم(ع) هم از راه رسیدند و حماسه روزهای ۱۶ و ۱۷ و ۱۸ اسفند جزیره مجنون رقم خورد...