💢 روایت سردار جعفر جهروتی زاده👈 از شجاعت شهید حسین قجه ای💕
💥قبل از عملیات فتح المبین ، بحث شناسایی پیش آمد . حاج احمد متوسلیان یک جلسه ای ترتیب داد با فرماندهان رده بالا و در آن جلسه اعلام کرد که ما اول توپخانه دشمن را می گیریم و بعد پیشروی می کنیم. درابتدا پذیرش این حرف برای دیگران کمی سخت بود و از شروع جنگ تا آن زمان چنین اتفاقی نیفتاده بود. طرح حاج احمد این بود که از لابلای دشمن 24 کیلومتر مسیر را طی کنیم و برسیم به توپخانه دشمن و آن را بگیریم و بعد درگیر شویم . شناسایی توپخانه در عمق خاک دشمن هم کار ساده ای نبود. حسین قجه ای فرمانده گردانی بود که قرار شد روی توپخانه دشمن عمل کند. یک شب قرار شد شهیدان حسین قجه ای، رضا چراغی ، عباس کریمی و من برای شناسایی توپخانه دشمن برویم. توپخانه دشمن هم در تپه های (علی گره زه) بود . شب آخر رفتیم و نزدیک توپخانه عراق رسیدیم . اگر اشتباه نکنم عراقیها 85 قبضه توپ داشتند .آن قدر به این توپخانه نزدیک شدیم که همه را یکی یکی شمردیم . امکان برگشتن نداشتیم ، اگر می خواستیم برگردیم ، وسط روز به جایی می رسیدیم که کاملا در دید عراقیها بود...😇💥
💥در یک گودال ماندیم تا وقت نماز صبح شد . آب قمقمه ما تمام شده بود . دیدیم برای وضو گرفتن، حتی یک قطره آب هم نداریم. یادش به خیر، حسین قجه ای؛ فرمانده گردان سلمان، با آن سر نترسی که داشت، بلند شد و سه تا از قمقمه های خالی بچه ها را برداشت، با یک جست از چاله تانک بیرون پرید و رفت سمت تانکر آب عراقی ها که 150 متر آن طرف تر بود به ده متری تانکر رسیده بود که یک عراقی از سنگرش بیرون آمد. نشست پای تانکر و شروع کرد به پر کردن ظرف آبش. قجه ای هم بدون اینکه ذره ای متغیر شود و یا هول کند و با خونسردی حیرت آوری که اصلاً قابل وصف نیست، رفت بالای سر عراقی ایستاد.👌
💥عراقی ظرفش را پر کرد و رفت . حسین هم نشست وشروع کرد یکی یکی قمقمه ها را پر کرد و آورد. حسین قجه ای چنان خونسرد رفت و برگشت که همه متحیر شدیم. حتی عراقی ها هم از بالای تپه او را می دیدند؛ منتها فکر کرده بودند لابدحسین هم یکی از نیروهای خودشان است. نماز خواندیم .مختصري شكلات جنگي همراه داشتيم كه به جاي ناهار، همان ها را خورديم. بعد هم يك بار ديگر، همه جاي موضع توپخانه را با دقت شناسايي كرديم. توپ ها و سنگرها را شمرديم و حتي راه هايي را كه از طريق آنها مي شد به پشت توپخانه رفت، شناسايي كرديم. بعد از اتمام كار، با تاريك شدن هوا، به عقب برگشتيم. بدين ترتيب، مأموريت تيم ويژه ي شناسايي ارتفاعات علي گره زد در محور بلتا، با موفقيت به پايان رسيد...
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا #ناصر_کاوه
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
💥 حسین قجه ای
او فرماندهی بی بدیل بود که با نبوغ خود گردان را از خط اول و دوم از وسط يگان زرهی عراق عبور داد و صبح قبل از طلوع افتاب خط سوم عراق را با کلیه ی اتشبارهایش تصرف و حماسه ی فتح المبين را رقم زد،
وامام خمینی ره فرمود:اينجانب دست یکایک شما را میبوسم، و بر این بوسه افتخار میکنم،...💪👌
شادی روحشان فاتحه مع الصلوة
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
🌺وصیت نامه شهید حسین قجه ای🌺
با درود وسلام فراوان به کلیه شهدای صدر اسلام تا کنون ودرود بر امام امت خمینی بت شکن و یاران ایثارگر او... از اینکه متعهد شدم در جنگ شرکت کنم یک وظیفه دینی خود دانستم وبه الله همیشه قلبم برایش می تپد چون بیشتر در معرض آزمایش قرار می گرفتم سعی می کردم تا اندازه رشدم کمبودهایم را برطرف کنم ولی به این فکر بودم که نکند خالص نشوم ودر جنگ از بین بروم از دنیای ظاهری تا اینکه مرتبه اول ودوم گذشت تا اینکه برای مرتبه سوم به فکر این افتادم که حتما بسیار گناهکارم که از فیض شهادت محروم مانده ام سعی کردم خالصانه تر واستوارتر شروع کنم تا شاید خداوند نظر عنایتی بکنند ومرا از نعمت بزرگش سیراب کند الحمدالله. برادارن وخواهران شهید پرور ایران اسلامی واقعاً جای بسی معجره است این جنگ نصیمان شد وخواهد شد.... جنگ با چه زمینه آماده وسازنده ای شروع شد.....
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا #ناصر_کاوه
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
💥 این روزها سالگرد دفع سومین پاتک سنگین دو تیپ زرهی و مکانیزه سپاه سوم ارتش عراق در جاده اهواز- خرمشهر توسط گردان سلمان فارسی تیپ 27 محمد رسول الله(ص) است که در سال 1361 و در جریان عملیات بیت المقدس اتفاق افتاد. شرح نبرد سنگین جاده اهواز-خرمشهر، از روایتهای زیبای مقاومت رزمندگان در هشت سال دفاع مقدس است که تا پای جان جنگیدند به طوری که وقتی بچههای گردانهای دیگر توانستند محاصره آنان را بشکنند و به بچههای گردان سلمان برسند حتی یک نفر از آنان هم زنده نمانده بود. شهید حسین قجهای فرمانده یک گردان شهید بود. یعنی گردان سلمان فارسی که در جاده اهواز – خرمشهر در محاصره ماند و تمام رزمندگانش به شهادت رسیدند. شهید قجهای نیز در این گردان مظلومانه در 15 اردیبهشت ماه و در جریان عملیات بیت المقدس که منجر به آزادسازی خرمشهر شد به شهادت رسید...😰
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
🚩"در عملیات بیت المقدس نیروهای ما که از کارون رد میشدند، 16 کیلومتر میآمدند تا به خط سیاه برسند. این 16 کیلومتر جاده آسفالته اهواز است به خرمشهر که دست عراقیها بود. عراقیها اینجا پدافند کردند یعنی خاکریز زدند و اینجا ماندند.ما که آمدیم این جاده را گرفتیم اصطلاحاً گفتیم خط مشکی. گردان سلمان از تیپ حضرت رسول(ص) به فرماندهی حسین قجهای این جا را گرفت، از تیپ روح الله بچههای دزفول قرار بود الحاق کنند اما نتوانستند. یک گردان هم از لشکر امام حسین(ع) میخواست بیاید جنوب آنجا ولی آنها هم نتوانستند به گردان سلمان ملحق شوند. این خط مشکی مثل نعل اسب در محاصره ماند...عراقیها دور تا دورش را گرفتند...
🌼ارتفاع جاده قدیم اهواز به خرمشهر، هفتاد هشتاد سانت است. و گردان سلمان به فرماندهی قجهای در محاصره مانده است. روز اول برادر احمد متوسلیان، شهید محسن وزوایی را فرستاد دنبالش. تا آن موقع سابقه نداشت کسی روی حرف حاج احمد حرف بزند. وقتی در محاصره افتادند حاج احمد با بیسیم به شهید حسین قجهای میگوید:👈 «برادر حسین! بیا عقب.» او میگوید:👈 «برادر احمد نمیآیم!» شهید محسن وزوایی که سه ماه بود با شهید قجهای در ارتباط بود را میفرستد جلو تا او را برگرداند.وزوایی میرود آنجا و شهید قجهای 👈 پیغام میفرستد که به برادر احمد بگویید من عقب نمیآیم."😰
🌼"شهید همت به همراه یک نفر با یک موتور تریل که در دهانه صد متری است میآید و وارد این نعل اسب میشود و به قجهای میگوید: «اگر ممکن است شما عقب بیایید.» شهید قجهای میگوید:👈 «به برادر احمد بگویید یک عدهای اینجا ساکتاند چیزی نمیگویند(شهدا را میگفت) و یک عدهای آن گوشه مجروحند و ناله میکنند. من مانده ام و تعداد انگشتان دست نیرو. به برادر احمد بگویید من بچههایم را رها نمیکنم.» 👌این مقاومت سه روزه ایشان در اینجا اگر اتفاق نمیافتاد عراق نیروهای ما را پس میزد و یک خاکریز میزد لب کارون. آن موقع میبایست چند سال دیگر و چقدر شهید دیگر میدادیم تا بتوانیم از این آب طبیعی که 500، 600 متر عرض دارد رد شویم؟ مشخص نبود. عراق به علت کمبود نیرو تغافل کرده بود که این کار را نکرده بود. ولی اگر این کار را کرده بود چند سال دیگر قرار بود خرمشهر آزاد شود؟ کسی نمیدانست."
#کتاب_خاطرات_دردناک_ #ناصر_کاوه
راوی: خسروی نژاد
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
🚩برادر احمد متوسلیان به مهندس کاشانی آن شب گفت اینها را برگردان، کاشانی میگفت رفتم و گفتم اما او نمیآید. کاشانی میگفت: "همان موقع که رفتم جلو پیش حسین، قجهای به من گفت: «نصرت! مسئول جهاد که بودی، لودر بلدی؟» گفتم: «بله»؛ گفت: «آن لودر آن جا افتاده و برای جهاد سمنان است، همان شب اول که ما آمدیم راننده اش را زدند جزء این شهدا است. برو ببین میتوانی یک خاکریز با این لودر درست کنی؟»😨 من زن داشتم و دو بچه، میترسیدم. لودر هم با روغن کار میکند و اگر یک سوراخ در شیلنگش باشد، دیگر نه فرمان دارد و نه کمرش می شکند و امکان حرکت نیست. خدا خدا می کردم که تیر و ترکش خورده باشد و حرکت نکند و من نروم. رفتم دیدم راننده شهید لودر خونش دلمه بسته است. یک استارت به لودر زدم و روشن شد.
📣آمدم خط مشکی از آنجا با باکت لودر بردارم و بریزم روی آن تا بالا بیاید و جان پناه برای بچهها بهتر شود. همینطوری که بلند میکردم و میریختم، پیش خودم میگفتم زن و بچهام چه میشوند؟ گلوله با صدا از بغل گوش من میرفت و یکی از آنها، نه به من میخورد نه به لولههای هیدرولیک لودر. هیچ اتفاقی نمیافتاد. هر وقت به ذهنم می آمد که باکت لودر را در جاده بگذارم و خاموش کنم و بروم، میدیدم برادر قجهای در سه متری لودر در نقطه بدون خاکریز صاف ایستاده است و خجالت میکشیدم از حسین!😭 🌼تا صبح که کار تمام شد. حسین گفت: نصرت یک عصایی در آخر این خاکریز بزن که ما مجروحین را داخل بکشیم، دیگر مشغول آن عصایی بودم که دیگر آنجا، حسین درگیر تانک های T 72 عراق بود. از بس آرپی جی زده بود، روی گوشش، پیراهنش، کتونیاش شیار یک نوار قرمز خون جریان گرفته بود. و همانجا که به شهادت رسید." اگر حسین قجه ای نبود معلوم نبود کی خرمشهر آزاد میشد؟...👌✌
#کتاب_خاطرات_دردناک_ #ناصر_کاوه
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹