🍂
🔻 #تاریخ_شفاهی
🔅جبهه هویزه
برگرفته از کتاب دِین
2⃣
✦━•··•✦❁❣❁✦•··•━✦
محسن نوذریان:
بعد از اینکه حسین رفت، یک نشانی به من داد و گفت: «بیا جلوتر. آنجا منتظرتان هستم. یک کانال به موازات پنجاه متری رودخانه کرخه کور، که در سمت راست آن جاده ای قرار دارد، بگیرید و پیش بیایید.» ما به آنجا رفتیم. تا رسیدیم به جایی که حسین علم الهدی و غفار درویشی ایستاده بودند حسین به ما گفت: همین مسیر را ادامه بدهید و جلو بروید. ساعت ده قرار است از توپخانه ارتش آتش تهیه بریزند و عملیات آغاز شود.» ساعت ده که شد، توپخانه به مدت ده پانزده دقیقه آتش سنگینی روی مواضع عراقی ها ریخت و آنها کمی تیراندازی کردند و ما هم به مواضع عراقی ها هجوم بردیم. چند دقیقه بیشتر مقاومت عراقیها طول نکشید و خیلی زود تسلیم شدند. آن موقع خاکریز و سنگر و این چیزها نبود. قرار این بود که ما تا سر یک سه راهی پیش برویم و بعد از آن به سمت پادگان حمید تا جفیر ادامه دهیم. از سمت شرق رودخانه کارون هم نیروهای لشکر ۹۲ زرهی اهواز و بچه هایی که در فارسیات مستقر بودند حرکت کنند و به سمت پادگان حمید بیایند و بعد در جفیر به هم ملحق شویم. یک گروه هم از سمت جاده اهواز - سوسنگرد، منطقه طراح و روستای ابوحمضه، آمده بودند که به هم ملحق شویم. ما مسیر را ادامه دادیم و رفتیم تا اینکه در مسیر نزدیک روستای حمودی فردوس، یک نفربر کنارمان توقف کرد و آقای خامنه ای از آن پیاده شد که احوالی از ما بپرسد. با بچه ها با ایشان چند عکس یادگاری گرفتیم. به آن محل که رسیدیم، حدود سی کیلومتر راهپیمایی کرده بودیم. دیگر توان بچه ها گرفته شده بود، چون از ساعت شش ونیم صبح تا چهار بعدازظهر بدون آب و غذا در حرکت بودند. بچه ها در دشت پراکنده شده
بودند. من و سید جلال موسوی و چهار پنج نفر دیگر با هم در یک جا بودیم. تعداد زیادی نیروی عراقی، شاید حدود هزار نفر، اسیر شده بودند. داشت شب می شد و همه فکر می کردند که ارتش عراق همه یا کشته و اسیر شده اند یا جنگ به پایان رسیده است. تصورم این بود که ارتش عراق همین بود که ما دیدیم.
✦━•··•✦❁❣❁✦•··•━✦
همراه باشید
#تاریخ_شفاهی
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 #تاریخ_شفاهی
🔅جبهه هویزه
برگرفته از کتاب دِین
3⃣
✦━•··•✦❁❣❁✦•··•━✦
🔅 محسن نوذریان:
نزدیک غروب چند دستگاه اتوبوس و تریلی کانتینردار آمدند که اسرا را به عقب ببرند. گفتند: «چه کسی راه را بلد است؟» دو سه نفر از بچه های اهواز گفتند که ما بلدیم. من و رسول خمینی هرکدام مسئولیت چند اتوبوس را بر عهده گرفتیم و به طرف اهواز و پادگان حمیدیه حرکت کردیم. شب به اهواز رسیدیم و تا
دیروقت اسرا را تحویل دادیم.
🔅 علیرضا جولا ادامه ماجرا را اینگونه بیان می کند:
غروب که رسول خمینی و محسن نوذریان اسرا را بردند هوا کاملا تاریک و بسیار سرد شده بود. هرکس دنبال جایی می گشت که شب را بگذراند. حدود ده نفری بودیم که به اتفاق حسین علم الهدی به روستایی خالی از سکنه در شرق هویزه و نزدیک رودخانه کرخه رفتیم و آنجا نماز مغرب و عشا را به امامت حسین خواندیم و شب را همانجا در اتاقک های حصيری روستایی گذراندیم. صبح که شد، به طرف مواضع شب قبل برگشتیم. حسین گفت که تیپ ۳ همدان از لشکر قزوین قرار است از سمت حمیدیه به ما ملحق شود و عملیات به سمت خرمشهر ادامه پیدا کند و ما منتظر رسیدن آن تیپ بودیم. تا حدود یازده صبح که حسین گفت «آماده شوید که جلوتر برویم»، از آنجا به طرف جنوب و به موازات جاده ای که آنجا بود حرکت کردیم. تانک های عراقی با تیربارهایشان به طور پراکنده به طرف ما شلیک می کردند. دشت صاف و وسیع بود و هیچ موضعی برای پناه گرفتن وجود نداشت. بوته های خاری که در آن منطقه می روید تنها چیزی بود که میشد پشت آن پنهان شد و تا حدی از چشم دشمن دور ماند. بچه ها پشت همین بوته های خار به صورت نشسته یا خوابیده نماز ظهر و عصرشان را خواندند. یکی از بچه ها پشت همین بوته ها گلوله خورد. مجددا حرکت کردیم تا به یک سنگر نعل اسبی، که مخصوص تانک حفر شده و روی آن به سمت مواضع ما بود، رسیدیم. بعد از ما دیگر نیروی خودی نبود و در دوردست تانک های عراقی به صورت شبح دیده می شدند. حدود ساعت سه ظهر حسين علم الهدی با پنج نفر آرپی جی زن آمد و به ما ملحق شد. سید محمدعلی حکیم و غفار درویشی را هم که با ما بودند و آرپی جی داشتند با خود برد و به جلوتر از ما رفتند و به ما گفتند شما که اسلحه سبک دارید، همین جا مستقر باشید. ما در سمت چپ جاده مستقر بودیم. آرپی جی زنها به فرماندهی حسین علم الهدی از روی جاده عبور کردند و به طرف تانک های عراقی به سمت راست جاده رفتند که ما دیگر آنها را ندیدیم. پس از نیم ساعت از رفتن آنها، متوجه شدیم که از پشت سرمان، از سمت رودخانه کرخه کور، چند تانک بی آنکه شلیک کنند به طرفمان می آیند. سعید جلالی با دیدن تانک ها گفت: «بچه ها، خوشحال باشید. تیپ همدان رسید.» اما او اشتباه کرده بود. اینها تانک های دشمن بودند که بچه ها را محاصره کردند. وقتی پس از چند دقیقه به فاصله پنجاه متری ما رسیدند، ناگهان آتش عراقی ها به طور هماهنگ شروع شد. تانکها از روبه رو و پشت سر شلیک می کردند و هواپیماهای عراقی هم بالای سر ما و نیروهای ارتشی پرواز می کردند. هلیکوپترها هم از روبه رو آمدند و به سمت مواضع ما شلیک می کردند. کمتر از یک ساعت به اذان مغرب مانده بود که آنجا جهنمی برپا شد و تمام دشت نقطه به نقطه مورد اصابت گلوله های مختلف دشمن قرار گرفت.
✦━•··•✦❁❣❁✦•··•━✦
همراه باشید
#تاریخ_شفاهی
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 #تاریخ_شفاهی
🔅جبهه هویزه
برگرفته از کتاب دِین
4⃣
✦━•··•✦❁❣❁✦•··•━✦
🔅 علیرضا جولا
بچه ها از یک طرف با همان سلاح های سبک خود به سمت تانک ها شلیک می کردند و از طرف دیگر به سمت هواپیماهای عراقی که بالای سرشان بود تیر می زدند. بیش از نیم ساعت این وضعیت طول نکشید و اکثر بچه ها یکی یکی به شهادت رسیدند. جمال دهشور، از دانشجویان فعال دانشگاه تهران، نیز شهید شد. از هشت نفری که با هم بودیم، فقط من و محمود صالح زاده زنده مانده بودیم که مچ پای من با شلیک رگبار تانک عراقی که پشت سرمان بود مورد اصابت گلوله قرار گرفت؛ به طوری که استخوان پایم از هم جدا شد. بر زمین نشستم.
تانک به فاصله ده متری ما آمد و نفراتی از آن پیاده شدند و اسلحه ما را گرفتند و خودمان را هم به عنوان اسیر دستگیر کردند و بالای تانک قرار دادند و به سمت عقب نیروهایشان منتقل کردند. عراقی ها حتی از اجساد شهدا نیز وحشت داشتند و وقتی روی تانک بودم و ما را به عقب می بردند مسیر تانک را طوری تغییر می دادند که از روی اجساد مطهر شهدا عبور کنند تا مطمئن شوند که از جایشان بلند نخواهند شد و آسیبی به آنها نمی رسانند. پانصد متری که عقب رفتیم، دیدیم که حدود ۳۵ نفر دیگر هم اسیر شده اند و آنجا هستند. از کسانی که اسیر شدند یا زنده ماندند و به عقب برگشتند، تنها فردی که صحنه شهادت حسین علم الهدی را از دور دیده و نقل کرده فقط مهدی تسلیمی است.
🔅 مهدی تسلیمی که بی سیم چی حسین بود نقل کرده است:
من همراه حسین علم الهدی و هفت آرپی جی زن دیگر بودم و به جلو رفتم. حسین علم الهدی آن آرپی جی زنها را در امتداد جاده در چاله هایی که نفرات عراقی قبلا حفر کرده بودند مستقر کرد تا جلوی تانک های عراقی را بگیرند و خودش به اتفاق من و یک آرپی زن دیگر صد متری جلوتر رفتیم و پشت یک تل خاکی که آنجا بود موضع گرفتیم. من در بی سیم جملات پراکنده ای از ارتش می شنیدم که نشان دهنده دستور عقب نشینی بود. به حسین که گفتم، حسین گوشی را گرفت و مکالمات را گوش داد و با همان چند کلمه اول که شنید متوجه شد که عقب نشینی شده اما بچه هایی که جلو آمده اند خبر ندارند. برای همین به من گفت: «فورا از همین مسیری که آمده ایم برگرد و به آرپی جی زنها بگو که بایستند و مقاومت کنند و جلوی پیشروی تانکهای عراقی را بگیرند والا همه بچه ها قتل عام می شوند. به سایر بچه ها هم بگو که به عقب برگردند.» همین طور در حال رساندن پیام حسین به آرپی جی زنها بودم که ناگهان بچه ها فریاد زدند حسین شهید شد. برگشتم به سمت عقب و دیدم که آن تل خاکی مورد اصابت قرار گرفته و تودۂ خاک عظیمی به هوا برخاسته است. چیزی جز خاک نمیدیدم! وقتی پس از چند لحظه ای خاک فروکش کرد و آنجا بهتر دیده شد، حسین و همراهش را دیدم که هر دو افتاده و شهید شده اند.
✦━•··•✦❁❣❁✦•··•━✦
همراه باشید
#تاریخ_شفاهی
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 #تاریخ_شفاهی
🔅جبهه هویزه
برگرفته از کتاب دِین
5⃣
✦━•··•✦❁❣❁✦•··•━✦
🔅 علیرضا جولا
حرکتمان را به سمت عقب ادامه دادیم و بیست نفر شده بودیم که در تاریکی شب راه می رفتیم. عراقی ها از پشت سر به ما شلیک می کردند. وقتی به یک تپه خاکی رسیدیم که میشد پشت آن پناه گرفت، نه نفر مانده بودیم و بقیه شهید شده بودند. قدری که آتش دشمن سبک شد، به راهمان ادامه دادیم تا به نیروهای
خودی رسیدیم. شهید سید حسین علم الهدی در یکی از یادداشت هایش نوشته است:
اللهم اغفر لي ما انت اعلم به مني فان عدت فعد على بالمغفره. اللهم اغفر لي ما اتقرب اليك بلسانی ثم خالفه قلبي، اللهم اغفرلی ما وليت من نفسي ولم تجد له وفاء من عندی». من در سنگر هستم، در اوج تنهایی، سلاح بر دوش دارم، کرخه از کنارم می گذرد، در چند کیلومتری، دشمن مستقر است. تاکنون دو بار بلاد مسلمین را مورد تجاوز قرار داده است و اکنون چندین کیلومتر در خاک اسلام وارد شده و ناجوانمردانه شهرها را می کوبد و نابود می کند. صدای رگبار و خمپاره همیشه در گوش است. مردم روستاها و شهرها آواره و سرگردان شده اند. کودکان گرسنه و لرزان در آغوش مادران ترسان بسیار به چشم می خورد. زمان می گذرد؛ عبور زمان در کنار برادران خاطره می سازد. اعمال متهورانه و بی باکانه بچه ها حماسه می آفریند. منصور در کنار اصغر شهید شد و اصغر شاهد شهادت او بود. اصغر در کنار رضا شهید شد و رضا شاهد شهادت اصغر بود. و اما رضا در تنهایی شهید شد. راستی شهدا همه با هم بودند و چه جمع باصفایی؛ در شهادت منصور در مسجد، اصغر شهید برای مردم از منصور حرف زد؛ وقتی خواستم که خانه اسکندری شهید برویم، اصغر، شعار «ما تشنه هستم بهر شهادت» را سرود، وقتی منصور شهید شد، رضای شهید در فراق منصور گریه کرد و صادق برای آنان نوحه میخواند و صدای دلنشین و پرجاذبه اش مرا به گریه می اندازد. بابک معتمد، احمد قنادان زاده، امیر طحان در ساحل کارون بودند. دهبان و احمد مشک در ساحل کرخه! شاید طبیعت جای دجله و فرات را با کرخه و کارون تعویض کرده است!
✦━•··•✦❁❣❁✦•··•━✦
همراه باشید
#تاریخ_شفاهی
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 #تاریخ_شفاهی
🔅 فرمانده عراقی
✦━•··•✦❁❣❁✦•··•━✦
🔅 نزار عبدالکریم الخزرجی
نزار عبدالکریم الخزرجی فرمانده سپاه یکم و سپاه هفتم ارتش عراق و فرمانده ستاد مشترک ارتش عراق را در زمان ۸ سال جنگ با ایران بود . او در سال 1938 (1317 شمسی) در منطقه بعقوبه شهر دیالی، در یک خانواده اهل سنت متولد شد. پدر او از نظامیان عالیرتبۀ عراقی در دوران رژیم پادشاهی این کشور بود که ریاست ستاد مشترک ارتش پادشاهی عراق را (درست پیش از کودتا و سرنگونی آن رژیم) به عهده داشت. نزار الخزرجی پس از تحصیل در مدرسه، وارد دانشکدۀ افسری شد و پس از فارغالتحصیلی، به واحد زرهی ارتش پیوست. سپس به نیروهای ویژه منتقل شد و بعد از آن به واحد فنی-مهندسی ارتش رفت. او رتبهها و مسئولیتهای نظامی را بهسرعت به دست آورد و ارتقا پیدا کرد. الخزرجی در سال 1968 موفق شد از دانشکدۀ ستاد ارتش نیز فارغالتحصیل شود.
🔅 نزار عبدالکریم الخزرجی
در اواخر دهه 60 میلادی به عنوان وابستۀ نظامی سفارت عراق در مسکو مشغول به کار شد و طبق برخی نقلها در همانجا برای اولین بار با صدام دیدار کرده و همین دیدار، سرآغاز رابطۀ این دو نفر بود. او سپس به فرماندهی تیپ چتربازان ارتش منصوب شد. در سال 1974 به عنوان وابستۀ نظامی سفارت عراق در هند تعیین گردید و تا سال 1977 در همان سمت باقی بود. او در همان سال به فرماندهی تیپ پنجم پیاده منصوب شد. وقتی عراق جنگ خود را با ایران آغاز کرد، از همان ابتدا، نقش مهمی در جنگ به عهده گرفت. او عضو «کمیته نظارت بر جنگ» شد که از حساسترین کمیتههای وزارت دفاع عراق محسوب میشد. تهیه طرحها، نقشههای جنگی، برنامه مانورهای نظامی و همچنین تهیه گزارش از وضعیت لشکرها زیر نظر او انجام میگرفت.
سال 1983 به وزارت دفاع منتقل شد و بعد از آن نیز، فرماندهی لشکر اول بر عهدۀ او قرار گرفت. در سال 1986 به معاونت ریاست ستاد ارتش در امور عملیات منصوب شد و چندی بعد دوباره به فرماندهی همان لشکر اول بازگشت. یک سال بعد، و همزمان با پایان جنگ تحمیلی علیه ایران، به عنوان رئیس ستاد مشترک ارتش عراق منصوب گردید. سال 1990 (مدت کوتاهی پس از حملۀ عراق به کویت) از این سمت برکنار و به عنوان مشاور نظامی رئیسجمهور و عضو دفتر نظامی حزب بعث تعیین شد. اما در اصل بیشتر در خانهاش و در وضعیتی شبیه «اقامت اجباری و تحتنظر» قرار داشت.
✦━•··•✦❁❣❁✦•··•━✦
همراه باشید
#تاریخ_شفاهی
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 #نکات_تاریخی_جنگ
🔻 ابتکار ویژه ۱
┄┅═✼✿✵✦✵✿✼═┅┄
جبهه جنوب، مملو از استحکامات و خاکریزهای دفاعی متعدد بود که انجام عملیات را تقریباً ناممکن میکرد. این مسأله ذهن فرماندهان جنگ را به یافتن منطقهای مناسب برای عملیات معطوف کرد.
پس از گذشت بیش یک سال، شناسایی و طرح ریزی، منطقه هورالهویزه مورد توجه قرار گرفت. هور منطقهای با آب گرفتگی وسیع بود پوشیده از نی، عراق که عبور نیروهای پیاده ایران را از آن امکان پذیر نمیدانست، در این منطقه مانع پدافندی خاصی ایجاد نکرده بود. این منطقه در شمال شهر استراتژیک بصره قرار داشت و در صورت موفقیت عملیات و تصرف جاده العماره- بصره، هدف نهایی که طی عملیاتهای بعدی قابل دسترسی بود، تصرف شهر بصره بود.
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 #نکات_تاریخی_جنگ
🔻 ابتکار ویژه ۲
┄┅═✼✿✵✦✵✿✼═┅┄
جزایر مجنون از مناطق استراتژیک عراق محسوب میشد و دولت عراق سرمایه گذاری زیادی در این منطقه کرده بود.
روزنامه فاینشال تایمز در مورد اهمیت جزایر مجنون مینویسد: «ذخایر نفتی جزایر مجنون که حدود هفت میلیارد بشکه تخمین زده شده است، هشت سال قبل توسط یک شرکت برزیلی کشف شد و پروژهی عمرانی دو میلیارد دلاری برای آن تصویب شد که با شروع جنگ متوقف شد. عراق پیش بینی کرده بود که تولید اولیه از این منابع، روزانه ۳۵۰ هزار بشکه خواهد بود که به ۷۰۰ هزار بشکه در روز افزایش خواهد یافت.»
آتش سنگین عراق حفظ جزایر را نیز غیرممکن کرده بود.
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
6.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 نواهای ماندگار
حماسه شهدای هویزه
در جمع رزمندگان اسلام
🔻با صدای
حاج صادق آهنگران
خاک شهیدان....
تویی هویزه...
#کلیپ
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
13.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 #نماهنگ مداحی
بمناسبت شهادت
حضرت زهرا سلام الله علیها
🔅چادرت را بتکان
روزی ما را بفرست...
🔻 با نوای
محمد حسین پویانفر
#توسل
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂