eitaa logo
مکتب شهدا_ناصرکاوه
938 دنبال‌کننده
22.1هزار عکس
17.1هزار ویدیو
548 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
☑️ بازگشت آرامش پس از ۶ روز ناآرامی ◽️شنبه شب در استان‌ها خبری از اغتشاش نبود 🔹با وجود تبلیغات وسیع رسانه‌ای ضدانقلاب ‌ولی بازدید خبرنگاران تسنیم ‌در سراسر استان‌ها ‌نشان می‌دهد ‌تقریبا در هیچ شهری حتی تجمعات محدود هم برگزار نشد ‌و در استان‌های مازندران، گیلان، کردستان و آذربایجان غربی و خراسان رضوی که ‌شاهد بیشترین اعتراضات بودند، شب گذشته در آرامش کامل‌ به سر برده و آرام بودند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | اعترافات تکان دهنده یکی از حمله‌کنندگان به آمبولانس امداد در آشوب‌های اخیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 اعترافات و گریه‌های تعدادی از دستگیر شدگان اغتشاشات اخیر ⭕️ واقعاً یک لحظه حماقت، رفتار بدون فکر فریب خوردگان سلبریتی‌ها و فضای مجازی و حالا یک عمر پشیمانی ✍ تخریب‌چی
🔴 ‌هموطنی که بچه های بسیج رو زیر مشت و لگد میگیری! بدون اینا همون بچه هایی هستن که تا سیل و زلزله و هزار مشکل دیگه میاد، اولین کسایی اند که بدون هیچ مزد و مواجبی به کمک می شتابن…
📢 رهبر انقلاب در پیامی به مناسبت هفته دفاع مقدس: 🔰 ایستادگی در برابر شیطانهای ستم، به پیروزی و برافتادن ترس و اندوه میرسد 🔻 بسم الله الرّحمن الرّحیم 🔹 هفته‌ی دفاع مقدس، نیکوترین و مناسبترین زمان برای بزرگداشت یاد و نام شهیدان عزیز و شنیدن پیام آنان است. 🔹 پیام شهیدان، بشارت به دلهای آماده و گوشهای شنوا است. این پیام گرامی به ما یادآور میشود که ایستادگی در برابر شیطانهای قدرت و ستم، در پایان به پیروزی و برافتادن ترس و اندوه میرسد. این پیام، حیات‌بخش است، نیرو و امید آفرین است، و نیاز امروز و همیشه‌ی ملت بزرگ ایران و همه‌ی آزادگان جهان است. 🔹 سلام خدا بر شهیدان عزیز 🔺 سیّدعلی خامنه‌ای ۱۴۰۱/۶/۳۱ 💻 Farsi.Khamenei.ir
🍂 حماسه ذوالفقاری ┄┅┅❀💠❀┅┅┄ 🔻یاسر مهربان: صبح فردای آن روز وحشت عجیبی بین عراقی ها افتاده بود، چون هیچ راهی نداشتند خود را به آن طرف آب برسانند و بسیاری از نیروهایشان به هنگام فرار از پشت تیر خورده بودند، صبح سلاح های باقی مانده از دشمن را جمع آوری کردیم و به پاکسازی بقایای نیروهای عراقی در میان نخلستان ها پرداختیم و تا چهار پنج روز بعد از عملیات، جسد آنها را از آب می گرفتیم. در تحلیل این پیروزی برای مدافعان آبادان، به هیچ عنوان نباید از دریچه محاسبات نظامی به موضوع نگریست و به ارزیابی توان نظامی در بعد طراحی و اجرا پرداخت که این عکس واقعیت خواهد بود، چرا که از لحاظ نظامی ما در پایین ترین وضعیت ممکن بودیم و تا آن هنگام در پناه ساختمان های شهر و با تجهیزات بسیار ساده به دفاع پرداخته بودیم در صورتی که این بار در خارج از شهر و در دشت صاف و سپس نخلستان ها به توان قابل توجهی از تیپ ۴ زرهی حمله کردیم و با عنایت خدا به پیروزی رسیدیم و موفقیت از آن نیروهای اسلام گردید، لذا پیروزی در این عملیات را باید جلوه ای از قدرت خداوند دانست که در چهره ها و عملکرد بندگان مخلص او ظاهر و نمایان گشته بود و هدیه ای بود از طرف او که به همه دلباختگان تقدیم می کرد. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 نبض یک خمپاره نوشته : عزت الله نصاری ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅ 🔻 قسمت اول شروع جنگ شروع حماسه بنام الله پاسدار حرمت رنجها و خون دلهای مهاجرین و مجاهدین فی سبیل الله شهریورماه ۱۳۵۹ بیش از یکسال از انقلاب اسلامی میگذره، جو شهر آبادان از روزهای اول پیروزی انقلاب با حضور کمونیستها و مجاهدین و خلق عرب دائما متشنج و گرفتار بحث و درگیری است و گاه و بیگاه هم دچار بمب گذاری و عملیات تروریستی. از طریق مسجد امام خمینی، آموزش تفنگهای M1 و G3 دیدم و میدان تیر هم رفتم. میدان تیرِ خنده داری بود ۱۰ تا سیبل کنار هم گذاشته بودن و ما هم به فاصله تقریبا ۵۰ متر درازکش کرده بودیم. وقتی نشانه روی میکردیم نمیدونستیم کدام سیبل را هدف گرفتیم. ۳ تا تیر قِلِق را شلیک کردیم، آرنجم زخم شد رفتیم پای سیبل، تابلوی من اصلا گلوله بهش نخورده بود در عوض سیبل بغلی ۵ تا گلوله خورده بود!!! ورزشکارم، کونگ فو توآ تمرین میکنم. هفته ایی ۳ جلسه تمرین دارم. متولد محله کفیشه آبادان، محله ایی متوسط و بسیار شلوغ. خانواده ما هم شلوغ، ۵ پسر ۴ دختر بهمراه پدرو مادر و مادربزرگِ پدری. پدرم مغازه دار است و مادرم خانه دار. هر روز توی محل بحث و جدل برقرار است. چند نفر کمونیست داریم چند نفر هم مسلمان. مسلمانها چند گروه هستن، طرفداران جمهوری اسلامی و طرفداران دکتر پیمان و جبهه ملی ووو . کمونیستها هم چند گروه هستن، اتحادیه کمونیستها و چریکهای فدایی و پیکاری ووو. خیلی اهل مطالعه و کتاب هستم، چندساله که این عادت را پیدا کردم قبلا علاقه به رمان و تاریخ داشتم و حالا سمت مطالعاتم بطرف مطالب سیاسی و عقیدتی چرخیده. اواسط شهریور شایعاتی مبنی بر احتمال جنگ و حمله عراق شنیده میشه. آقای گازری از دوستان خانوادگی که کارمند عالیرتبه شرکت نفت است و محل خدمتش کنسولگری ایران در بصره و بتازگی از عراق اومده تعریف میکنه که عراقیها در مرز شلمچه تانک و توپ مستقر کردن و اوضاع داخلی عراق هم بنحو قابل توجهی برعلیه ایران در حال تحریک است. بمب گذاریها و تیراندازیها در شهرهای آبادان و خرمشهر خیلی زیاد شده، چندبار هم به لوله های نفتی که اطراف آبادان وجود داره حمله شده و آتش زده شدن. ۳۱ شهریور رسید و اخبار سراسری رادیو اعلام کرد که هواپیماهای عراقی به چندین فرودگاه حمله کردن و جنگ شروع شده. اول مهرماه رفتیم دبیرستان، دوم مهرماه هم رفتیم. سرکلاس بودیم که یهو صدای عبور هواپیما و انفجار شدیدی بگوش رسید همزمان سروصدای انفجارهای پی در پی و تیراندازی های شدیدی در سطح شهر پیچید. مدیر دبیرستان پشت بلندگو اعلام کرد بعلت وقوع جنگ مدارس تا اطلاع ثانوی تعطیل است. از مدرسه ریختیم بیرون با عجله خودم را به خونه رساندم و کتاب ودفترم را گوشه ایی پرت کردم و رفتم مغازه بابام. مغازه مون وسط بازار است و طبیعتا خیلی سریع اخبار را می‌شنویم. مردم میگن ساختمون مرکزی آموزش پرورش بمباران شده و عده زیادی کشته شدن. رفتم و محل بمباران را از نزدیک دیدم، خدای من عجب صحنه ی وحشتناکی. تمام ساختمون منهدم و آوار شده و تعداد زیادی کشته شدن. همه چیز بهم ریخته، مردم هاج وواج شدن کسی نمیدونه چکاری باید انجام بده، شیشه های منازل را با نوار چسب بصورت ضربدری چسب میزنند. رادیو آبادان مداوما از جوانان دعوت میکنه به مساجد بروند و برای دفاع از شهر و کشور مسلح شوند. تلویزیون سخنرانی امام خمینی را پخش کرد، ایشون میگه چیزی نیست یه دیوانه سنگی انداخته و فرار کرده!!! با این سن کم و بی تجربگی، باورم نمیشه رهبر کشور معنی جنگ و بمباران را نمیدونه!!! کدام دیوانه، کدام سنگ، آقا بمباران کرده و مردم را کشته، فرار هم نکرده، هنوز داره شهر را گلوله بارون میکنه. خودم را به مسجد فاطمیه کفیشه رساندم. همه بچه های مسجد را میشناسم اونها هم مرا میشناسند، آخه متولد همین محل هستم و در همین محل رشدونمو کردم. بدلیل کوتاهی قد و سن کم بهم اسلحه نمیدهند. کوتاهی قد همیشه دردسر ساز بوده، توی مدرسه هم خیلی اذیت میشدم. همیشه نیمکت اول و زیر چشم معلم بودم. نزدیک مغازه بابام هم یه مسجد هست، مسجدامیرالمومنین، ولی نه من اونها را میشناسم نه اونها مرا. رفتم مسجد امام، جاییکه آموزش اسلحه دیده بودم. اونجا هم فایده ایی نداشت. کسی که مرا آموزش داده بود حضور نداره بقیه هم مرا نمیشناسند. •⊰┅┅❀•❀┅┅⊰• دنباله دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 گروه «چهل شاهد» ۱۸ ••• - رزمنده‌ها دوربین رو پذیرفته بودن؟ «آره ... حس می‌کردن یه چشمی، حضور اونا رو می‌بینه. رزمنده‌ها، سپر ما می‌شدن که ما تیر نخوریم. سهم غذاشونو به ما می‌دادن. ما رو می‌فرستادن قسمت امن‌تر سنگر. دوربین، تنها چیزی بود که توی اون لحظه، اونا رو دوست داشت، توی اون موقعیتی که هیچ کسی اونا رو دوست نداشت چون باران گلوله‌ها برای مرگ اونا بود در اون منطقه مرگ و زندگی؛ جایی که ۱۰۰۰ نفر جلو می‌رفتن و ۹۵۰ نفر هیچ ‌وقت برنمی‌گشتن ... جایی که انگار زمین رو با بارون گلوله شخم زده بودن ... جایی که رودخونه خون روی زمین جاری می‌شد ... من برای همه اون لحظه‌ها دلم تنگ میشه، برای همه اون آدما ... عکسامو که نگاه می‌کنم، از خودم می‌پرسم نکنه این یه رویا بود؟ این آدما؟» «چهل شاهد»؛ آنها که بودند و آنها که رفتند http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🌹🌹 خاطره حضور جراح فوق تخصص قلب در مانور بسیج در یکی از مانورهای یک هفته ای بسیج در خوزستان متوجه حضور یکی از پزشکان جراح قلب در بین بسیجیها شدم او که سابقه بسیجی داشت با لباس رزم و چفیه به گردن انداخته صبح زود خود را به اردوگاه بسیج در بیابان اهواز رسانده بود در حالی که مسئولین از حضور او بی خبر بودند از طرفی بنده نیز برای سرکشی به اردوی بسیج صبح زود در اردوگاه حاضر شدم و بسیجیها مرا از حضور این پزشک اگاه کردند بنده لباس فرم سپاه به تن داشتم و برای تشکر و قدر دانی به حضور این پزشک رفتم . نزدیک ۷۰ سال سن داشت . ضمن عرض سلام و احوالپرسی و تشکر به او عرض کردم اقای دکتر وقت شما خیلی ارزشمند است و هر ساعت حضور شما در بیمارستان برای نجات قلب یک بیمار نیاز است در حالی که با دست خود روی سینه اش میزد پاسخ داد این قلب مرده را چه کنم ؟ میگفت من با حضور در بین بسیجیها انرژی میگیرم بهر حال حضور این پزشک جراح با چهره نورانی و سن بالایی که داشت موجب تقویت روحیه بسیجیها میشد زرگر . کاشان
🍂 🔻 نبض یک خمپاره نوشته : عزت الله نصاری ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅ 🔻 قسمت دوم آوارگی مردم مظلوم غروب شد، شهر در خاموشی مطلق بسر میبره. پنجره ها پوشانده شده و با نور شمع و فانوس شام خوردیم. سروصدای تیراندازی و انفجارها قطع نمیشه. منزل پدربزرگِ مادری ۱ کوچه فاصله داره. ننه ام مکررا بین خونه پدرش و اینجا در حال رفت و آمد است. آقام دائما دلداری میده و هر صدای انفجاری که بگوش میرسه میگه نترسید مال خودمونه. همسایه ها بیل و کلنگ آوردن و توی کوچه زمین را حفر میکنند. سنگر میسازن و با خانواده میرن توی سنگر. بعد از صبحونه رفتم کفیشه، عده ایی از بچه ها توی محوطه مدرسه مِهر در حال کندن زمین و ساختن سنگر هستن. منم بیل بدست گرفتم و چندتاگونی را پر از خاک کردم. چند روز بهمین منوال میگذره و به هر مسجدی برای اعزام به جبهه سر میزنم ولی کسی را نمیشناسم و قبولم نمیکنند. اوضاع شهر روز به روز خرابتر میشه و مردم در حال خروج از شهر هستن، گاراژهای اتوبوسرانی مملو از مردم است. عده ایی هم بدنبال کامیون برای انتقال اثاثیه. بنزین و گازوئیل هم که قحط شده. براساس آمار رسمی در سال ۵۵ جمعیت آبادان ۴۶۳ هزار نفر و دومین شهر پرجمعیت، بزرگترین پالایشگاه نفت و پتروشیمی و بندر و فرودگاه بین المللی و دهها امکانات دیگه که حالا همگی زیر آتش رفتن و در بعضی موارد تبدیل به تهدید شدن. همیشه این امکانات برای ما موجب غرور بود ولی الان یه نوع تهدید جدی است. تخلیه اینهمه جمعیت و امکانات واقعا غیرممکن است و بعد از تخلیه مشکلات بعدی پیش میاد. این جمعیت بسیار زیاد در کجا ساکن بشوند غذا و آب و بهداشت وووو اینها تهدیدات بسیار جدی است و البته فقط مردم آبادان نیستن بلکه خرمشهر و ده ها شهر و صدها روستای دیگه هم باید به این مجموعه اضافه کرد. البته همین جمعیت عظیم است که باعث شده تعداد پرشماری جوان برای دفاع از خرمشهر و آبادان قیام کنند. دهها مسجد در آبادان مشغول آموزش و مسلح کردن جوانان هستن، مسجدالنبی، مسجد رسول اکرم، مسجد موسی بن جعفر، امام حسن عسکری، حضرت ابوالفضل، امیرالمومنین، امام خمینی، فاطمیه وووو و حتی کلیسای ارامنه آبادان هم مملو از مردان و زنانی شده که برای دفاع از شهر آماده شده اند. جمعیت مدافع زیاد ولی اسلحه وجود نداره. تعدادی برنو و M1 و ژ۳ تعداد خیلی کمی هم آرپی جی. اخبار بدی از شلمچه و خرمشهر میرسه. خرمشهر یه شهر بندری بسیار زیبا و دوست داشتنی، خیلی از پنجشنبه ها و جمعه ها با دوستان میرفتیم زیر پل خرمشهر جگر میخوردیم، شلمچه را نمیدونم کجاست اینجوری که بچه ها میگن چند کیلومتر از خرمشهر بطرف بصره، محلی بنام شلمچه است و عراقیها از همینجا بسمت خرمشهر یورش آوردن. با هر زحمتی بود خودم را به خرمشهر رساندم. مردم میگویند مسجدجامع محل تمرکز رزمندگان است. رفتم مسجد جامع. عده ایی از خواهران مشغول فشنگ گذاری در خشابها یا تهیه و تقسیم غذاهایی مثل نان و بیسکوییت برای رزمندگان هستن. چند نفر مرد مسلح هم حضور دارند. مطمئنم اینجا هم کسی بهم اسلحه نمیده. گشتی توی شهر زدم، خیلی خلوت شده، عده ایی از مردم هم در حال خروج بسمت آبادان یا اهواز هستن. برگشتم آبادان و نزدیک ظهر رفتم بازار، بیشتر مغازه ها تعطیل و عبور و مرور مردم هم خیلی خیلی کاهش پیدا کرده. خزعل خنفری، یکی از دوستان و همکلاسهام را دیدم. میگه مسجدامیرالمومنین برای اعزام به جبهه ثبت نام میکنه. باهمدیگه رفتیم و ثبت نام کردیم، مسئول مسجد گفت فردا صبح زود اینجا باشید تا بفرستم تون جبهه. مسجد فاطمیه غوغایی بپاست، حدود ۹۰-۸۰ نفر از بچه های محل را جمع کرده و به جبهه های خرمشهر میفرسته، هم سربازی رفته ها هم بچه هایی که مثل من آموزش اسلحه دیدن. ۱۰-۱۵ تا از دخترهای محله را هم بعنوان امدادگر. خیلی دلم میخواد با بچه های خودمون باشم، دوباره وارد مسجد شدم، حسین شهریاری مسئول مسجد نیستش از مکی یازع تقاضا کردم منو بعنوان رزمنده قبول کنن. پیش خودم حساب کردم چون با امیر و سعید برادرهای مکی رفیقم قبولم میکنن. •⊰┅┅❀•❀┅┅⊰• دنباله دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 جرعه‌ای آب ؛ به دل تشنه ما هم بدهید .... مهران ؛ تیر ماه ۱۳۶۵ با اینکه خود در تیررس گلوله‌های‌دشمن هستند برای رفع تشنگی دیگر قهرمانان وطن تلاش می‌کنند. عکاس : احسان رجبی http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂