eitaa logo
مکتب شهدا_ناصرکاوه
925 دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
16.4هزار ویدیو
537 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 سلام: خدمت تمام دوستان و سروران گرامی ، هر روز با یک خاطره از شهدا، در سایت شخصی ، به نشانی زیر در خدمت شما عزیزان هستیم👇امروز با خاطراتی از شهید در خدمت شما هستیم، برای مطالعه عاشقانه های شهید همت و همسر گرامیشان روی آدرس زیر کلیک کنید👇 https://naserkaveh.ir/
9.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️مدیونید اگه این فیلم را ببینید و منتشر نکنید. روز قیامت جلوی تک تکتان را می‌گیرم :)💔 التماس دعا،
50.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷سلام : انتشار به مناسبت میلاد با سعادت حضرت مهدی، امام زمان (عج) 🌷خاطره ای از عنایت امام زمان (عج) به شهید اندرزگو 👈... ☀️سال ۵۲، شش یا هفت ماه بعد از جریان دستگیری و آزادی ما از زندان، در تهران خدمت آقاسید علی اندرزگو رسیدیم. او جریانی را به صورت خاطره بازگو کرد👇 ادامه
🌷سال ۵۲،شش یا هفت ماه بعد از جریان دستگیری و آزادی ما از زندان، در تهران خدمت آقاسید علی اندرزگو رسیدیم. او جریانی را به صورت خاطره بازگو کرد: 🌷تحت تعقیب بودیم. رفتیم به سوی افغانستان. می بایست از طریق مشهد قاچاقی می رفتیم. در بین راه رودخانهٔ بزرگی آن جا وجود دارد. آب موج می زد سر راه ما. من دیدم با زن و بچه امکان عبور برایمان نیست. یقین داشتم منزل مان محاصره است و مأموران ساواک به خانه مان ریخته اند و در سطح ایران برای پیدا کردن من در تلاش هستند. یقیناً ژاندارمری ما را می گرفت و از قبل هم به سراسر کشور مخابره شده بود. همان جا متوسل به وجود آقا امام زمان(عج) شدیم. 🌷اندرزگو می گفت: دیگر نمی دانم چطور توسل پیدا کردم! گفتم: آقا این زن و بچه در این بیابان غربت امشب در نمانند. آقا! اگر من تقصیرم، این ها تقصیری ندارند. یکباره مردی را سوار بر اسب دیدم که به ما نزدیک می شود. جویای حال ما شد. گفتم: می خواهیم از آب عبور کنیم. او بچه را بلند کرد و در سینه خودش گرفت. من پشت سر او و خانم هم پشت سر من سوار شد. او با اسب به آب زد؛ در حالی که اسب شنا می کرد. راه نمی رفت. آن طرف آب، ما را گذاشت زمین. 🌷بعد از رسیدن به آن طرف، من سجدهٔ شکری به شکرانهٔ این که پروردگار عالم دست ما را این جا گرفت به جا آوردم. در حال سجده به این فکر افتادم که این شخص چه کسی بود. پیش خودم گفتم از ایشان هم تشکر بیشتری بکنم. از سجده برخاستم. همین طور خوشحال بودم، دیدم که اسب سوار نیست و رفته است. در همین وقت با خودم گفتم: لباس هایم را در بیاورم تا خشک شود. نگاه کردم، دیدم به لباس هایم یک قطره آب هم نپاشیده. به کفش و لباس و چادر همسرم نگاه کردم، دیدم خشک است. دو مرتبه به سجده افتادم و از رحمت خاص پرودگار عالم که در این جا شامل حالم شده بود حالت خاصی به من دست داد و با صدای بلند شروع کردم به گریه کردن. خانمم می گفت: چیه؟ چی شده؟ 🌷گفتم: اگر تا امروز رحمت خاص را به چشم ندیده بودم، امروز آن واقعیت برایم مجسم شد. آیا قطره آبی روی لباس ها با کفشت می بینی؟ همان حالت نیز به همسرم دست داد و آن جا بود که حس کردم همسرم هم که اضطراب خاطر داشت، از وجود او رفته است. این جریانی است که تا این وقت هیچ جایی نگفتم. (اردوگاه کوچک شماره ۵ تکریت که محل تبعید بسیاری از فعالان فرهنگی اردوگاه ها بود، محل مناسبی شد که حاج آقا ابوترابی برخی خاطرات ناگفته ی خویش را بیان کند.) ولی خوب، فکر می کنم این جا جایش باشد. ایشان فرمود: آن طرف آب روستایی بود. رفتیم توی روستا. چندان ما را تحویل نمی گرفتند. جایی بود که معلوم بود هرکس می آید می خواهد به طور قاچاق به افغانستان برود. لذا نمی خواستند من را تحویل بگیرند. یکی از آن خانه ها، بالاخره، با رودر بایستی شب ما را راه دادند؛ به این عنوان که فقط شب آن جا باشیم. در آن شب، صحبت هایی کردیم که از آن جمله، صحبت از گاوشان شد. 🌷گفت: گاوی داریم که شیرش خشکیده و مدتی است که از این مختصر نعمت خدا که بهره مند مانده ایم. این تنها سرمایه ی ما بود. پیش خود گفتم: یک توسلی می کنیم و همین جوری دستی به سینهٔ گاو کشیدیم. کار به جایی رسید که آنها مثل امامزاده دور ما جمع شدند؛ چرا که در همان وقت، یک مرتبه سینهٔ گاو پرشد از شیر. همان موقع آمدند و دوشیدند؛ اما با گریه و شوق. نگذاشتند ما جایی برویم و مدتی که می خواستیم مخفی باشیم، آنها ما را به زور نگه داشتند. این ناقلش آن شهید بزگوار است که اگر کسی دیگری برای انسان نقل کند، انسان نمی تواند باور و یقین کند. ولی ایشان در صداقتش اصلاً جای کمترین خدشه ای نبود و آن چنان با اخلاص زندگی می کرد که هیچ پروایی نداشت که الان دستگیر بشود، یا الان به شهادت برسد. کتاب شهدا و اهل بیت، ناصر کاوه به نقل از سیدآزادگان مرحوم ابوترابی
«اعمال شب نیمه شعبان» امام صادق علیه السلام : همان‌طور كه خداوند به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مرحمت  فرمود، به ما اهل بيت نيز را عطا كرد. 📚امالی ص ٢٩٧ التماس دعا
🌱بچه هامون، همونی میشن که هستیم، نه اونی که می‌خوایم!
رفقای تهرانی کجان پس؟! فردا قراره تو مصلی امام خمینی(ره) یکصدا سلام فرمانده۲ و بیعت بخونیم! اصلا خبر داشتین؟ تا همه بیان، اینم از پوسترش! فردا میبینمتون👋🏻🌹 ضمنا اگه نشد بیاین هم گیری نیس تو این یکی دوماه بازم برنامه خفن تو تهران داریم انشالله
18.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♾ زوم بی نهایت 💐ویژه ولادت امام زمان (عج) 🟣نشر برای اولین بار، تولید فضای مجازی معاونت تبلیغات حرم مطهر امام رضا(ع) 📥 نسخه باکیفیت ☀️کانال رسمی نشر تولیدات فرهنگی حرم مطهر رضوی 🆔 @Razavi_TV التماس دعا،