eitaa logo
مکتب شهدا_ناصرکاوه
929 دنبال‌کننده
22هزار عکس
16.8هزار ویدیو
542 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💥شهيد دكتر محمدعلي رهنمون در روز هفتم مردادماه ۳۴در خانواده‌اي مذهبي و متدين در شهر يزد ديده به جهان گشود. وی در سال ۵۲در كنكور سراسري در رشته پزشكي دانشگاه اهواز پذيرفته شد. شهید رهنمون در شكل گيري نهضت انقلاب مردمي استان يزد نقش بسزايي داشت و اعلاميه تحريم جشن عيد نوروز ۵۷به مناسبت چهلمين روز كشتار مردم تبريز و قم با خط زيباي او مقدمه‌اي بر قيام دهم فروردين سال۵۷ مردم يزد گرديد... 💥 او در اواخر شهريور. ۵۷كه زلزله، شهرستان طبس را ويران كرد از اولين کسانی بود که در قالب گروه درمان و امداد كمك رساني كه بدستور شهيد محراب آيت الله صدوقي تشكيل يافته بود عازم آن خطه گرديد و مسئوليت كميته امداد و درمان امام خميني رضون الله تعالي عليه را بعهده گرفت و چهار ماه تمام در كنار بزرگواراني همچون رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله خامنه‌اي، شهيد آيت الله هاشمي‌نژاد و مرحوم حجت الاسلام شيخ محمدعلي صدوقي به خدمت زلزله زدگان طبس همت گماشت... 💥در اواخر بهمن ماه ۵۷در روزهاي نخستين پيروزي انقلاب اسلامي به دانشگاه اهواز بازگشت و دوره جديدي از مبارزات خويش را در برابر گروهكهاي الحادي و التقاطي كه پيشنهاد تعطيلي دانشگاه ها را مطرح مي‌نمودند آغاز كرد. در جريان سيل خوزستان در سال۵۸ كميته بهداشت و درمان جهاد سازندگي خوزستان به همت و تلاش او تشكيل و مسئوليت آنرا پذيرفت. هنوز خستگي واقعه سيل خوزستان بر دوش او سنگيني مي‌كرد كه جنگ تحميلي رژيم عراق عليه ملت ايران در شهريور ۵۹ آغاز شد و شعله هاي سوزانش بر پهنه وسيعي از خاك كشور عزيزمان ايران سايه انداخت... 💥باشروع جنگ, رسالت جديد شهيد دكتر رهنمون آغاز گشت و با اينكه چندماهي به پايان تكميل تحصيلات دوره پزشكي عمومي او باقي نمانده بود مجدداً دست از ادامه تحصيل كشيده و با سازماندهي و ساماندهي مجدد كميته امداد و درمان جهاد سازندگي خوزستان، پايگاهي براي جذب نيروهاي پزشكي و امدادي منطقه جنوب فراهم آورد. 💥شهيد رهنمون بطور خستگي ناپذير، شبانه روزش را در جبهه هاي جنوب وقف درمان مجروحين مي‌نمود. در اوايل سال۱۳۶۰ با كمك جمعي كوچك از فارغ التحصيلان پزشكي همفكر و همسنگر خود در تهران به عضويت بهداري سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآمد و از همان روزهاي نخست در تشكيل و ساماندهي اين نهاد همت گماشت و در راه اندازي و تجهيز و پذيرش مسئوليت اولين بيمارستان متعلق به سپاه پاسداران كه هم اكنون بعنوان يكي از مراكز آموزشي درماني دانشگاه علوم پزشكي بقيه الله(عج) است نقش بسزايي داشت... 💥در اوايل سال۶۱ به منطقه جنوب بازگشت و در اداره و تجهيز بيمارستان صحرايي شهيد كلانتري در منطقه انديمشك و بيمارستان شهيد بقايي اهواز همت گماشت. شهيد دكتر رهنمون، در عمليات هاي جنوب و غرب كشور مسئوليت بيمارستان هاي صحرايي را در آن مناطق عهده دار بود و سرانجام در سپيده دم روز ششم اسفندماه سال ۶۲در عمليات غرورآفرين خيبر در سنگر هميشگي خود در بيمارستان صحرايي خاتم الانبياء(ص) در منطقه طلائيه در حال اداي فريضه نماز صبح به شهادت رسید...
📣قسمتی از مناجات شهید چمران: 👇 ✅ خدای بزرگ مرا در آتش عشق و محبت سوزاند...مقیاس ها و معیارهای جدید بر دلم گذاشت و خواسته های عادی و مادی و شخصی در نظرم حذف شد.... روزگاری که دنیاو مافیها را سه طلاقه کردم و از همه چیز خود گذشتم. از همه چیز گذشتم و با آغوش باز به استقبال مرگ رفتم و این شاید مهم ترین و اساسی ترین پایه پیروزی من در این امتحان سخت باشد... ✅ خدای بزرگ مرا در آتش عشق و محبت سوزاند...مقیاس ها و معیارهای جدید بر دلم گذاشت و خواسته های عادی و مادی و شخصی در نظرم حذف شد... روزگاری که دنیاو مافیها را سه طلاقه کردم و از همه چیز خود گذشتم. از همه چیز گذشتم و با آغوش باز به استقبال مرگ رفتم و این شاید مهم ترین و اساسی ترین پایه پیروزی من در این امتحان سخت باشد... ✅ من اعتقاد دارم که خدای بزرگ انسان را به اندازه درد و رنجی که در راه خدا تحمل کرده است پاداش می‌دهد. ارزش هر انسانی به اندازه درد و رنجی است که در این راه تحمل کرده است، و می‌بینیم که مردان خدا بیش از هرکسی در زندگی خود گرفتار بلا و رنج و درد شده اند... ✅من اینقدر احساس بی نیازی می کنم که در زیر شدیدترین حملات هم از کسی تقاضای کمک نمی کنم ، حتی فریاد بر نمی آورم حتی آه نمی کشم در دنیای فقر آنقدر پیش می روم که به غنای مطلق برسم و اکنون اگر این کلمات درد آلود را از قلب مجروحم بیرون می ریزم برای آن است که دوران خطر سپری شده است و امتحان به سر آمده و کمر فقر شکسته و همت و اراده پیروز شده است... ✅ خدايا: هنگامي كه غرش رعد آساي من در بحبوحه طوفان حوادث محو مي شد و به كسي نمي رسيد، هنگامي كه فرياد استغاثه من در ميان فحش ها و تهمت ها و دروغ ها ناپديد مي شد... تو اي خداي من، ناله ضعيف شبانگاه مرا مي شنيدي و بر قلب خفته ام نور مي تافتي و به استغاثه من لبيك مي گفتي. تو اي خداي من، در مواقع خطر مرا تنها نگذاشتي، تو در تنهايي، انيس شبهاي تار من شدي، تو در ظلمت نااميدي دست مرا گرفتي و هدايت كردي. در ايامي كه هيچ عقل و منطقي قادر به محاسبه نبود، تو بر دلم الهام كردي و به رضا و توكل مرا مسلح نمودی... ✅ خدايا: از آنچه كرده ام اجر نمي خواهم و به خاطر فداكاري هاي خود بر تو فخر نمي فروشم، آنچه داشته ام تو داده اي و آنچه كرده ام تو ميسرنمودي، همه استعدادهاي من، همه قدرت هاي من، همه وجود من زاده اراده تو است، من از خود چيزي ندارم كه ارائه دهم، از خود كاري نكرده ام كه پاداشي بخواهم... ✅خدایا: تو می دانی که تاجرپیشه نیستم، و تجارت با عشق را کفر می شمارم و در مقابلِ پرستشِ تو که نیاز طبیعی قلب من است اجری نمی خواهم، و شرم دارم که در مقابل تو بایستم و خیال داد و ستد با تو را داشته باشم. من به خود اجازه نمی دهم که خود را در برابر تو چیزی به حساب آورم که به فکر معامله بیفتد!. من زادۀ توام. من از خود چیزی ندارم که در معامله با تو ارائه دهم، هر چه هست متعلق به توست. ✅ خدایا: از بد کردن آدمهایت شکایت داشتم به درگاهت. اما شکایتم را پس میگیرم. من نفهمیدم! فراموش کرده بودم که بدی را خلق کردی تا هر زمان که دلم گرفت از آدمهایت، نگاهم به تو باشد. گاهی فراموش می کنم که وقتی کسی کنار من نیست، معنایش این نیست که تنهایم.معنایش این است که همه را کنار زدی تا خودم باشم و خودت. با تو تنهایی معنا ندارد !مانده ام تو را نداشتم چه میکردم!دوستت دارم ، خدای خوب من... ✅خدایا: به خاطر عشق است كه فداكاری می كنم. به خاطر عشق است كه به دنیا با بی اعتنائی می نگرم و ابعاد دیگری را می یابم. به خاطر عشق است كه دنیا را زیبا می بینم و زیبائی را می پرستم. به خاطر عشق است كه خدا را حس می كنم، او را می پرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش می كنم. عشق هدف حیات و محرك زندگی من است. زیباتر از عشق چیزی ندیده ام و بالاتر از عشق چیزی نخواسته ام. عشق که قلب مرا به جوش می آورد، استعدادهای نهفته مرا ظاهر می كند، مرا از خودخواهی و خودبینی می رهاند، دنیای دیگری حس می كنم، در عالم وجود محو می شوم، احساسی لطیف و قلبی حساس و دیده ای زیبابین پیدا می كنم. لرزش یك برگ، نور یك ستاره دور، موریانه كوچك، نسیم ملایم سحر، موج دریا، غروب آفتاب، احساس و روح مرا می ربایند و از این عالم به دنیای دیگری می برند … اینها همه و همه از تجلیات عشق است. ✅خدایا: برای مرگ آماده شده ام و این امری است طبیعی، كه مدتهاست با آن آشنام. ولی برای اولین بار وصیت می كنم. خوشحالم كه در چنین راهی به شهادت می رسم. خوشحالم كه از عالم و ما فیها بریده ام. همه چیز را ترك گفته ام. علائق را زیر پا گذاشته ام. قید و بندها را پاره كرده ام. دنیا و ما فیها را سه طلاقه گفته ام و با آغوش باز به استقبال شهادت می روم...
🌷 مهمـان امروز ما 👇 هستند🌷 🔵 حاجت ها را از شهدا طلب کنید ، مرام و معرفتشان زیاد است. حتما دستگیرمان می شوند🌺هر کسی با هر شهیدی خو گرفت روز محشر آبرو از او گرفت 🌺 🍀یکی دیگر از اقدامات او، طراحی ترور خسرو داد، فرمانده هوانیروز بود که آن را با دقت آماده کرده بود، اما در مرحله آخر، پیش از انجام ترور، برای دریافت اجازه از حضرت امام با نماینده ایشان تماس گرفت و پس از بررسی جوانب و عواقب کار و اطلاع از عدم رضایت نماینده حضرت امام غلامعلی بدون هیچ اصراری طرح را لغو کرد.  بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، با فرمان تشکیل جهاد سازندگی، بدون مطلع ساختن خانواده و به بهانه سفری به حوالی تهران، راهی سیستان و بلوچستان شد و در آنجا ضمن کارهای بدنی، به شغل معلمی نیز مشغول شد. با تشکیل سپاه پاسداران، غلامعلی جزو اولین نیروهایی بود که به این نهاد انقلابی پیوست و در سپاه خیابان خردمند در کنار عزیزانی چون حاج احمد متوسلیان، شهید رضا قربانی مطلق، شهید محمد متوسلی و شهید حاج علی اصغر اکبری مشغول به فعالیت شد و فرماندهی پاسداران مستقر در این مقر را به عهده گرفت و در همین حال، به تدریس در مدارس یکی ازمناطق محروم تهران (شمیران نو) نیز مشغول بود. مدتی هم مسئولیت حفاظت از جان شهید مطهری را برعهده داشت و در زمان حیات او و پس از شهادتش، سه بار مورد سوء قصد گروه های چپ قرار گرفت. 🌹با شروع غائله کردستان، غلامعلی هجرت بزرگ زندگی خویش را انجام داد و به همراه سرداران همرزمش عازم مبارزه با ضد انقلاب شد. در پاکسازی شهر سنندج و شکستن محاصره باشگاه افسران، نقش عمده ای را ایفا کرد و پس از آن به بانه شتافت. این شهر در معرض سقوط بود و پادگان آن تحت محاصره ضد انقلاب قرار داشت. پس از چند هفته سرانجام او و یارانش، موفق به شکستن این محاصره و پاکسازی شهر بانه شدند. در جربان این پاکسازی، غلامعلی پس از یک در گیری با ضد انقلاب به طرز معجزه آسایی نجات یافت و از ناحیه دو دست و پا مجروح شد و به تهران اعزام گردید. 💢شهید پیچک، در اوایل سال ۶۰ به فکر انجام عملیاتی گسترده برای آزادسازی بخش وسیعی از ارتفاعات میهن اسلامی، از اشغال رژیم بعثی عراق افتاد و به همراه شهید بزرگوار حاج علی موحد دانش، طی حدود ۵ ماه به شناسایی خطوط دشمن و طراحی این عملیات چرمیان، سر تنان، شیا کوه؛ دیزه کش، بر آفتاب دشت شکمیان، اناره دشت گیلان و مناطق دیگری در دشت گیلان غرب بود. 💥سر انجام در روز ۲۰ آذر ماه سال ۶۰ علی رغم اینکه دیگر مسئول عملیات منطقه را برعهده نداشت. پس از اعزام نیروها به نقطه رهایی به همراه شهید حاج علی رضا موحد دانش و یکی دو نفر از همرزمانش برای انجام آخرین شناسایی، عازم ارتفاعات «برآفتاب» شد که در آنجا مورد اصابت دو گلوله از ناحیه سینه و گردن قرار گرفته و به شهادت رسید... 💕پیکر پاک شهید پیچک در عمق خاک عراق و درست زیر دید دشمن قرار گرفت. سرانجام پس از دو روز تلاش مستمر از سوی رزمندگان و شهادت دو تن از دوستانش هنگام تلاش انتقال پیکر او، جسم پاکش به میهن اسلامی بازگردانده شد...
نگران این حمله است. در این حمله، نه آبروى ما بندگان حقیرت، كه آبروى اسلام در میان است.... خدایا! اگر مى‏دانى كه نیت‏ هاى ما خالص و فقط براى توست، یارى‏مان كن، راه را نشانمان بده. خدایا! تو براى موسى‏ دریا را شكافتى و راهش دادى. تو براى محمد غارى را قرار دادى و به امر تو عنكبوت بر درگاه آن تار تنید. خدایا! ما كوچكتر از آنیم كه درخواست كنیم براى ما كارى انجام بدهى. "خداوندا! تو را به حق امام زمان(عج)،" تو را به حق نایبش خمینى، تو را به حق حسین‏ كه ما به خونخواهى او قیام كرده‏ ایم، قسمت مى‏دهم ما بندگان حقیر و ضعیف را از این درماندگى نجات ببخش!». 🌼این حالت دعا و تضرع در قرارگاه فرعى نصر 2 نیز به وجود آمده بود. حاج احمد خود بعدها از آن لحظات معنوى، براى یكى از رزمندگان تیپ 27 سخن گفته بود: «... بعد حاجى گفت: داخل قرارگاه برادرها دل‏شكسته شدند. رفتند گوشه‏اى دنبال دعا و تضرع به درگاه خداى متعال، تا شاید فرجى حاصل بشود. من هم به خدا عرض كردم؛ خدایا! آیا تو رضا مى‏دهى كه فردا بر بستر این رود فصلى رودى سرخ از خون بچه‏ ها جارى بشود؟ تو كه این را نمى‏خواهى، پس خودت این گره را از كار ما باز كن!». محسن وزوایى، پس از سجده شكر بر خاك دشت شب‏ زده، قد راست كرد و به سوى نیروهاى گردان بازگشت. شهید بزرگوار عمران پُستى در خاطرات خود از آن شب گفته است:«... بعد از مدتى برادر وزوایى آمد و گفت: برادرها...! ستون را عقب، جلو كنید. یك مسیرى را مشخص كرد و گفت: از این طرف حركت كنید. ما راه افتادیم و به همان مسیر ادامه دادیم. دشت وسیعى جلوى روى ما قرار داشت. نمى‏دانستیم به كدام طرف مى‏رویم؛ اما گویى یك هاتف غیبى به ما مى‏گفت؛ به راهى كه مى‏روید مطمئن باشید.» 🌼پس از یك ساعت پیشروى ستون نیروها، به ناگاه از دل سیاهى شب، شَبَحِ بزرگى نمایان شد...«تپه تانك» بود! «... در قرارگاه فرعى نصر 2، صداى پرطنین محسن وزوایى را از پشت بى‏سیم شنیدیم كه خطاب به حاج احمد مى‏گوید: حاج آقا!... راه را پیدا كردیم... رسیدیم به تپه تانك! همه از خوشحالى بال درآورده بودیم. بى‏اختیار همدیگر را بغل مى‏كردیم و از شوق اشك مى‏ریختیم، اما حاج احمد خیلى آرام بود. چه آن وقت كه خبر گم شدن گردان را دریافت كرد، و چه حالا كه به یارى خدا بچه‏ ها راه را پیدا كرده بودند، سر سوزنى مستأصل نشده بود. فقط یك نفس عمیقى كشید و با یك تبسم ملیحى زیر لب گفت:👈 خدایا، شكرت!»... این گردان و نیروهای دیگر به لطف خدا و عنایت امام زمان (عج) توانستند توپخانه عراق را به تصرف خود درآورند و ده ها قبضه توپ را سالم به غنیمت گرفتند💪 🌼به جرأت مى‏توان گفت كه در طول دفاع مقدس، یكى از بارزترین جلوه‏ هاى امداد الهى به رزمندگان اسلام در آن شب تجلى یافت. حقیقتى كه موجب شد تا سردار شهید حاج همت در تحلیل خود در مورد مجموعه عملیات دفاع مقدس بگوید:👈 «... اصلاً اسم فتح‏ المبین را نباید عملیات نظامى گذاشت. این حمله با آن شوق روحانى و آن عظمت معنوى‏اش در آینده به هیچ‏وجه نباید به عنوان یك عملیات نظامى محسوب شود!». تجلى عینى این شوق روحانى و عظمت معنوى نبرد فتح‏ المبین، تنها در این واقعه شگفت خلاصه نمى‏شود. این ماجرا حكمت باطنى دیگرى هم داشت. به گفته یكى از عناصر اطلاعات تیپ 27:«... این گم كردن راه، چندان هم بى‏حكمت نبود. از آنجایى كه این عملیات را خداوند هدایت مى‏كرد، دیدیم كه با گم شدن بچه‏ هاى گردان حبیب، عملاً مسافت مسیر پیش‏ بینى شده به آنچه كه باید طى مى‏شد تقلیل پیدا كرد. نیروهاى محسن وزوایى از یك جاهایى مى‏روند كه اصلاً براى همه ناآشنا بود و خیلى زودتر از زمان پیش‏بینى شده، به پاى تپه‏ هاى على گره زد رسیدند!». منبع: کتاب آذرخش مهاجر
💐امام خمینی (ره):👈 خدا خرمشهر را آزاد کرد... 🚩امام خامنه ای: 👈 وقتی ما اعلام کردیم خرمشهر را پس گرفته‌ایم، تا یکی دو روز خبرگزاری های دنیا حاضر نبودند این خبر را پخش کنند...   💥قاسم سلیمانی: گفتیم خرمشهر در محاصره است چطور می‌توانیم برگردیم. همه خسته بودند چون ما چهل روز بعد از عملیات فتح المبین، عملیات بیت‌المقدس را شروع کرده بودیم. شهید کاظمی توانست با کمک شهیدخرازی آخرین مرحله عملیات آزادسازی خرمشهر را انجام دهد. ایشان نیروهای عراقی را در خرمشهر محاصره و با گرفت 11 هزار اسیر, شهر را آزاد کردند. آنها با دو لشکر خرمشهر را تصرف کردند هر کدام با پنج گردان یعنی سه هزار نفر درمقابل بیست هزار نفر دشمن، لشکرهای 8 نجف و 14 امام حسین تحت فرماندهی احمد و حسین بودند. و اینگونه بود که در همه عملیات‌ها تا پایان جنگ، شهید کاظمی بدون استثنا نقش فعال و موفقی داشت؛ وی از افراد مؤثر در آزادسازی خرمشهر بود و این شهر تا ابد، مرهون رشادت کاظمی است... 💥(چهارده هزار وپانصد نفر) در کتاب ناگفته های جنگ  در فصل بیست و دوم ،آزاد سازی خرمشهر را إین گونه شرح میدهد 🌟 وقتی به شهید حسین خرازی با هفتصد نفر نیرو مجوز حمله به خرمشهر را صادر می کنند، می گویند ...حالت خاصی بر دنیای ما حاکم شده بود زیاد خودمان را پایبند مقررات و فرمولهای جنگ نمی کردیم که اینکار بشود یا نشود👈 (در قانون جنگ حمله کننده باید سه برابر مدافع باشد) 😇 ظرف یک ساعت تمامی عراقی های مسقر در شهر اسیر می شوند...😄(چهارده هزار وپانصد نفر)... شهید صیاد در ادامه می‌نویسند: ساعت پنج صبح نیروها به اروند رسیدند و ساعت هفت صبح شهید خرازی پرسید که من بزنم؟و هشت صبح بود که "چهارده هزار وپانصد هزار اسیر" داشتیم 💫 جهت اطلاع خواننده محترم عرض میکنم که یگانهای دشمن مستقر در خرمشهر در این زمان لشگر یازده پیاده در سطح شهر لشگر سه زرهی اطراف شهر تیپ 23 پیاده از لشگر هشت احتیاط لشگر یازده و لشگر ده زرهی احتیاط لشگر سه میباشد... 📣روایتی از فتح خرمشهر: 💥در عملیات بیت المقدس در شب سوم خرداد وقتی همه خسته شده بودیم همه وسواس داشتند که عملیات برای دوهفته به تاخیر بیفتد، آنجا فرماندهان ارشد عملیات صحبت کردند و گفتند ما به مردم قول داده ایم... 👈 گفتیم خرمشهر در محاصره است چطور می توانیم برگردیم. همه خسته بودند چون ما چهل روز بعد از عملیات فتح المبین، عملیات بیت المقدس را شروع کرده بودیم... 💥 در ادامه با پایمردی تیپ 27 محمد رسول الله (ص) در مقابل پاتک های تیپ های زرهی عراق به رهبری سردار مفقود الاثر حاج احمد متوسلیان بر روی جاده اهواز به خرمشهر👌 دو لشکر 14 امام حسین (ع) به فرماندهی شهید حسین خرازی ولشگر 8نجف اشرف به فرماندهی شهید احمد کاظمی خرمشهر را محاصره کردند💪 هر کدام با پنج گردان یعنی سه هزار نفر درمقابل بیست هزار نفر دشمن، این دو لشگر نیروهای عراقی را در خرمشهر ابتدا محاصره و سپس با جدالی نه چندان سخت با گرفتن 11 هزار اسیر در یک روز, خرمشهر را آزاد کردند...✌ 💥در تاریخ ۱۳۶۱/۰۳/۰۳ خرمشهر که با ۳۴ روز مقاومت در برابر دشمن سقوط کرده بود، پس از ۵۷۵ روز اشغال و ویران شدن خانه ها و اماکن عمومی و دولتی، در کمتر از ۲۵ روز آزاد شد. بازتاب این پیروزی شگرف تا مدت ها در رسانه های جهان در صدر تمام اخبار و گزارش ها بود... 🚩فتح خرمشهر به منزله بزرگترین پیروزی نظامی – سیاسی جمهوری اسلامی در جریان جنگ تحمیلی و مهلک ترین ضربه به دشمن تلقی شد. 💥 نتایج عملیات عبارتند از: 👈 آزادی خرمشهرو شهر هویزه - آزادسازی جاده مهم و مواصلاتی اهواز – خرمشهرو سوسنگرد – هویزه - آزاد سازی 180 کیلومتر از خط مرزی و 5038 کیلومتر مربع از مناطق اشغالی - بیش از 16500 تن از نیروهای دشمن کشته و زخمی و 19000 نفر نیز اسیر شدند. - خارج شدن شهر های اهواز ، حمیدیه و سوسنگرد و بخش وسیعی از جنوب ایران از زیر آتش توپخانه دشمن 👈 تصرف پادگان حمید، منطقه جفیر و حسینیه و 12 پاسگاه مرزی تجهیزات و جنگ افزارهای منهدم شده دشمن عبارتند از : 👈 285 دستگاه تانک و نفربر - ده ها انبار مهمات - 40 فروند هواپیما - 2 فروند هلیکوپتر - چندین دستگاه ماشین آلات مهندسی - 500 دستگاه خودرو - ده ها قبضه توپ سنگین و سبک - مقدار قابل توجهی سلاح های سبک و سنگین غنایم به دست آمده از دشمن عبارتند از : 👈 105 دستگاه تانک و نفربر - ده ها انبار مهمات - 95000 عدد انواع مین - صد ها دستگاه خودرو سبک و سنگین - تعداد قابل توجهی ماشین آلات مهندسی - 18 قبضه توپ 130 میلیمتری - هزاران قبضه سلاح انفرادی...
!! 🌷وقتی خرمشهر آزاد شد، ما باور کردیم می‌توانیم از خاکمان دفاع کنیم. آن‌ها اراده کرده بودند خرمشهر را برای همیشه از خاک ایران جدا کنند. روی دیوارهای خرمشهر جمله معروف «جئنا لنبقی» را نوشته بودند؛ یعنی «آمده‌ایم تا بمانیم». در این جمله یک ارادهٔ همراه با کینه است. 🌷در نوزده ماهی که خرمشهر در اشغال بود در آنجا خط اتوبوسرانی و تاکسیرانی بصره- خرمشهر برقرار کرده بودند. مغازه صرافی باز کرده بودند تا ریال ایرانی را به دینار عراقی تبدیل کنند. آب و هوای خرمشهر در رادیو بغداد به عنوان یکی از شهر‌های عراق گفته می‌شد. در اعلامیه‌های توجیه سیاسی بعثی‌ها هست که می‌گوید: خرمشهر مانند بالشی است که بصره روی آن آرمیده است. صدام در سخنانش خرمشهر را مروارید شط العرب نامید. 🌷در میان افسران عراقی مشهور است که می‌گویند، کار‌شناسان نظامی خارجی به خرمشهر می‌آمدند. وقتی استحکامات ما را می‌دیدند، می‌گفتند: خرمشهر برای همیشه از آن شما خواهد بود. ایرانی‌ها برای پس گرفتن آن به یک ارتش کاملاً مدرن و مجهز نیاز دارند. ایرانی‌ها چنین ارتشی ندارند؛ بنابراین، شما نگران نباشید. برای همین است وقتی خرمشهر آزاد شد حسین کامل، داماد صدام گفت: در ۲۴ ساعت اول یک پزشک همواره بالای سر صدام بود. آنقدر فشار روحی روی او بود.... منبع: سایت تابناک
🌷 من ۵۲_ساعت در سردخانه بودم👇 🌷ما از نسلی بودیم که با التماس و گریه تقاضا می‌کردیم به جبهه برویم.... در عملیات والفجر مقدماتی در منطقه فکه، دشمن پاتک‌های سنگینی انجام می‌داد که در یکی از این پاتک‌ها بر اثر انفجار خمپاره بی‌هوش شدم و خون زیادی از بدنم رفت. بعد از این اتفاق مرا به سوسنگرد منتقل کرده بودند و دکتر بعد از معاینه اعلام کرده بود هیچ علائم حیاتی وجود ندارد. در فاصله‌ای که مرا از سوسنگرد به اهواز منتقل می‌کردند، بدون اینکه جایی را ببینم؛ یک لحظه صدای فرمانده محور، محمدرضا ابوالفتحی که بعداً به شهادت رسید را شنیدم که گفت: مسعود، اشهد خود را بخوان و بعد از آن چیزی به یاد ندارم. 🌷۵۲ ساعت بعد، به هوش آمدم و متوجه شدم در بیمارستان شهید چمران اهواز هستم، یکی از کارکنان هلال‌احمر اهواز به من گفت: از بخار زیر نایلونی که روی تو وجود داشت، متوجه شدم نفس می‌کشی. در این فاصله به خانواده من اطلاع می‌دهند که شهید شده‌ام، مراسم فاتحه و ختم برگزار و بنیاد شهید شهرستان اسلام آباد غرب در آن زمان پلاکارد شهادت مرا در درب منزل نصب می‌کند که این پلاکارد را تا چند وقت پیش نگهداشته بودم. بعد از ۲ ماه بستری، از بیمارستان مرخص شدم و ۴۲ ترکش یادگار آن دوران است که در بدنم وجود دارد. 🌷شبی که اعزام می‌شدم از مادرم خداحافظی نکردم، اما دعای مادرم در آخرین لحظات شهادت، مرا برگرداند. شهدا برای آرمان‌های الهی جنگیدند و امروزه خون شهیدان از دست نرفته و اصول آنها حفظ شده است و مسئولان برای خدمت بیشتر و بهتر باید برنامه ریزی کنند و تمام تلاش خود را به‌کار گیرند. باید تمام ایثارگری‌های دوران دفاع مقدس را به جوانان و نسل‌های بعدی انتقال دهیم و در این راستا تلاش‌های خوبی صورت گرفته است و باید هرچه بیشتر ادامه پیدا کند. راوی: رزمنده دلاو، جانباز مسعود محمدی
💐امام خمینی (ره):👈 خدا خرمشهر را آزاد کرد... 🚩امام خامنه ای: 👈 وقتی ما اعلام کردیم خرمشهر را پس گرفته‌ایم، تا یکی دو روز خبرگزاری های دنیا حاضر نبودند این خبر را پخش کنند...   💥: گفتیم خرمشهر در محاصره است چطور می‌توانیم برگردیم. همه خسته بودند چون ما چهل روز بعد از عملیات فتح المبین، عملیات بیت‌المقدس را شروع کرده بودیم. شهید کاظمی توانست با کمک شهیدخرازی آخرین مرحله عملیات آزادسازی خرمشهر را انجام دهد. ایشان نیروهای عراقی را در خرمشهر محاصره و با گرفت 11 هزار اسیر, شهر را آزاد کردند. آنها با دو لشکر خرمشهر را تصرف کردند هر کدام با پنج گردان یعنی سه هزار نفر درمقابل بیست هزار نفر دشمن، لشکرهای 8 نجف و 14 امام حسین تحت فرماندهی احمد و حسین بودند. و اینگونه بود که در همه عملیات‌ها تا پایان جنگ، شهید کاظمی بدون استثنا نقش فعال و موفقی داشت؛ وی از افراد مؤثر در آزادسازی خرمشهر بود و این شهر تا ابد، مرهون رشادت کاظمی است... 💥(چهارده هزار وپانصد نفر) در کتاب ناگفته های جنگ  در فصل بیست و دوم ،آزاد سازی خرمشهر را إین گونه شرح میدهد 🌟 وقتی به شهید حسین خرازی با هفتصد نفر نیرو مجوز حمله به خرمشهر را صادر می کنند، می گویند ...حالت خاصی بر دنیای ما حاکم شده بود زیاد خودمان را پایبند مقررات و فرمولهای جنگ نمی کردیم که اینکار بشود یا نشود👈 (در قانون جنگ حمله کننده باید سه برابر مدافع باشد) 😇 ظرف یک ساعت تمامی عراقی های مسقر در شهر اسیر می شوند...😄(چهارده هزار وپانصد نفر)... شهید صیاد در ادامه می‌نویسند: ساعت پنج صبح نیروها به اروند رسیدند و ساعت هفت صبح شهید خرازی پرسید که من بزنم؟و هشت صبح بود که "چهارده هزار وپانصد هزار اسیر" داشتیم 💫 جهت اطلاع خواننده محترم عرض میکنم که یگانهای دشمن مستقر در خرمشهر در این زمان لشگر یازده پیاده در سطح شهر لشگر سه زرهی اطراف شهر تیپ 23 پیاده از لشگر هشت احتیاط لشگر یازده و لشگر ده زرهی احتیاط لشگر سه میباشد... 📣روایتی از فتح خرمشهر: 💥در عملیات بیت المقدس در شب سوم خرداد وقتی همه خسته شده بودیم همه وسواس داشتند که عملیات برای دوهفته به تاخیر بیفتد، آنجا فرماندهان ارشد عملیات صحبت کردند و گفتند ما به مردم قول داده ایم... 👈 گفتیم خرمشهر در محاصره است چطور می توانیم برگردیم. همه خسته بودند چون ما چهل روز بعد از عملیات فتح المبین، عملیات بیت المقدس را شروع کرده بودیم... 💥 در ادامه با پایمردی تیپ 27 محمد رسول الله (ص) در مقابل پاتک های تیپ های زرهی عراق به رهبری سردار مفقود الاثر حاج احمد متوسلیان بر روی جاده اهواز به خرمشهر👌 دو لشکر 14 امام حسین (ع) به فرماندهی شهید حسین خرازی ولشگر 8نجف اشرف به فرماندهی شهید احمد کاظمی خرمشهر را محاصره کردند💪 هر کدام با پنج گردان یعنی سه هزار نفر درمقابل بیست هزار نفر دشمن، این دو لشگر نیروهای عراقی را در خرمشهر ابتدا محاصره و سپس با جدالی نه چندان سخت با گرفتن 11 هزار اسیر در یک روز, خرمشهر را آزاد کردند...✌ 💥در تاریخ ۱۳۶۱/۰۳/۰۳ خرمشهر که با ۳۴ روز مقاومت در برابر دشمن سقوط کرده بود، پس از ۵۷۵ روز اشغال و ویران شدن خانه ها و اماکن عمومی و دولتی، در کمتر از ۲۵ روز آزاد شد. بازتاب این پیروزی شگرف تا مدت ها در رسانه های جهان در صدر تمام اخبار و گزارش ها بود... 🚩فتح خرمشهر به منزله بزرگترین پیروزی نظامی – سیاسی جمهوری اسلامی در جریان جنگ تحمیلی و مهلک ترین ضربه به دشمن تلقی شد. 💥 نتایج عملیات عبارتند از: 👈 آزادی خرمشهرو شهر هویزه - آزادسازی جاده مهم و مواصلاتی اهواز – خرمشهرو سوسنگرد – هویزه - آزاد سازی 180 کیلومتر از خط مرزی و 5038 کیلومتر مربع از مناطق اشغالی - بیش از 16500 تن از نیروهای دشمن کشته و زخمی و 19000 نفر نیز اسیر شدند. - خارج شدن شهر های اهواز ، حمیدیه و سوسنگرد و بخش وسیعی از جنوب ایران از زیر آتش توپخانه دشمن 👈 تصرف پادگان حمید، منطقه جفیر و حسینیه و 12 پاسگاه مرزی تجهیزات و جنگ افزارهای منهدم شده دشمن عبارتند از : 👈 285 دستگاه تانک و نفربر - ده ها انبار مهمات - 40 فروند هواپیما - 2 فروند هلیکوپتر - چندین دستگاه ماشین آلات مهندسی - 500 دستگاه خودرو - ده ها قبضه توپ سنگین و سبک - مقدار قابل توجهی سلاح های سبک و سنگین غنایم به دست آمده از دشمن عبارتند از : 👈 105 دستگاه تانک و نفربر - ده ها انبار مهمات - 95000 عدد انواع مین - صد ها دستگاه خودرو سبک و سنگین - تعداد قابل توجهی ماشین آلات مهندسی - 18 قبضه توپ 130 میلیمتری - هزاران قبضه سلاح انفرادی...
یافاطمه الزهرا(س) 🌷چند سال پیش به دیدار مادر دو شهید در اصفهان رفتم. او برایمان خاطره‌ای تعریف کرد که فراموش نشدنی است. می‌گفت: "وقتی فرزند اولم در جبهه بود، پسر کوچک‌‌ترم آمد تا اجازه حضور در جبهه را بگیرد. به او گفتم: فعلاً برادرت هست، تو تکلیفی نداری. هر چه اصرار کرد اجازه ندادم، تا آن‌که یک روز صبح وقتی نماز صبح را خواندیم، به او گفتم: برو خواهرت را هم بیدار کن تا نمازش قضا نشود. پسرم گفت: لازم نیست خواهرم نماز بخواند! با تعجب پرسیدم: چرا؟ گفت: وقتی ما خوانده‌ایم او دیگر تکلیفی ندارد. 🌷گفتم: این چه حرفی است که می‌زنی؟ پاسخ عجیبی داد. گفت: شما می‌گویی برادرت جبهه هست و تو تکلیفی نداری، من حرف شما را تکرار می‌کنم. او باید تکلیف خودش را انجام دهد و هم من وظیفه خودم را. در برابر این استدلال زیبای پسرم، حرفی برای گفتن نداشتم. اجازه دادم تا به جبهه برود. مدتی بعد عازم شد، اما به محض آن‌که به اهواز رسید، خبر شهادت برادر بزرگترش را به او دادند، گفتند: برو معراج شهدا و پیکر برادرت را تحویل بگیر. گفت: من آمده‌ام این‌جا برای جنگ. مردم ما آن‌قدر معرفت دارند که پیکر برادرم را به خانواده‌ام برسانند و با عزت تشییع کنند. 🌷از همان‌جا به جبهه رفت و درست همان روزی که مراسم چهلم پسر بزرگم را برگزار می‌کردیم، خبر شهادت او را هم شنیدم. وقتی پیکرش را آوردند، به من نشان نمی‌دادند، اما وقتی داخل قبر قرارش دادند، گفتم: من باید بچه‌ام را ببینم، کارش دارم. رفتم، بندهای کفن را باز کردم و یک شاخه گل روی سینه‌اش گذاشتم. گفتم: پسرم، الان که دفن می‌شوی، میهمان اهل بیت خواهی شد؛ مدیون مادرت هستی اگر این شاخه گل را از طرف من به حضرت زهرا (س) هدیه نکنی. کتاب شهدا و اهل بیت، ناصر کاوه راوی: حجت‌الاسلام والمسلمین سیدعلی قاضی عسکر 📣وقتی قوطی کمپوت به کمک رزمندگان در عملیات فتح المبین آمد👈 💥یکی از معجزات الهی که منجر به پیروزی عملیات فتح‌المبین شد، آخرین شناسایی شب قبل از عملیات بود. من، حسین قجه‌ای و محسن وزوایی برای یافتن بهترین مسیر هدایت گردان به پشت جبهه دشمن و تصرف توپخانه آنها به مأموریت رفتیم. پس از اتمام کار شناسایی برای استراحت دور هم نشسته، کمپوتی را باز کردیم و در حالی که آرام صحبت می‌کردیم مشغول خوردن شدیم و به یکدیگر تأکید می‌کردیم که قوطی خالی را با خود ببریم تا نشانی از خود به جا نگذاشته باشیم. 💥با خوشحالی به مقر بازگشتیم و پس از ارائه گزارش کار، ناگهان به خاطر آوردیم که غفلت کرده و قوطی را همانجا گذاشته ایم. دیگر کاری نمی‌توانستیم بکنیم و فقط به خدا توکل کردیم. اوایل شب بعد، چند ساعتی پس از حرکت گردان، محسن وزوایی با بی سیم اعلام کرد که راه را گم کرده است. همه نگران بودند حتی فرمانده‌مان حاج احمد متوسلیان به سجده رفته و با گریه به پروردگار التماس می‌کرد. چند لحظه بعد خبر داده شد که گردان راهش را پیدا کرده و عملیات با رمز فاطمه الزهرا (س) آغاز شد. بعدها فهمیدم فرمانده گردان مسیر را از روی همان قوطی جا مانده پیدا کرده است.
☀️چند بار ساواک دستگیرش کرد. یک بار، بد جوری شکنجه اش داده بودند. روزی که آزادش کردند,وقتی میخواست برود حمام, دیدم زیر پیراهنش پر از لکه های خشک شده ی خون است, اثر تازیانه ها. بعدا فهمیدم بینی اش را هم شکسته اند. خودش یک کلام راجع به بلاهایی که سرش در آورده بودند چیزی نگفت.هروقت مادر میگفت این از خدا بی خبرها چی به روزت آوردن؟ می گفت هیچی مادر. ☀️بینی اش را هم از خونهای لخته شده ای که هر روز صبح روی بالشش میدیدیم فهمیدیم شکسته. خودش میگفت: این خونا مال اینه که توی زندان سرما خوردم. اثرات آن شکستگی بینی , تا آخر عمر همراهش بود.مثل اینکه یک بار عملش کردند, ولی باز هم از تبعاتی مثل تنگی نفس رنج میبرد ☀️در حادثه بم بیش از 200 فروند هواپیما و هلیکوپتر و انواع موشک های برد بلند را سامان داد ، درساعتهای اول، شهیدکاظمی به عنوان فرمانده نیروی هوایی تمام ناوگان خودش را برای نجات مردم بم بسیج کرد.... ☀️خودش هم فرودگاه بم را آماده کرد، هر 13 دقیقه یک هواپیما و یک هلیکوپتر ، چه در شب و چه در روز پرواز می کرد30 هزار مجروح را با هواپیما و هلیکوپتر تخلیه کرد، 10 شبانه روز نخوابید.  به نقل از سردار رحیم صفوی ☀️در یکی از عملیات ها که برعلیه منافقین بود قرار شد منطقه ای را با موشک هدف قرار بدهیم. می گفت، من موشک ها را آماده کرده بودم، سوخت زده با سیستم برنامه ریزی شده ؛ موشک ها هم از آن موشک های مدرن نقطه زنی بود. ایشان از عمق عراق تماس گرفت که مقدم آماده ای؟ گفتم: بله. گفت: موشک ها چقدر می ارزد؟ گفتم مگر می خواهی بخری؟! گفت بگو چقدر می ارزد. گفتم مثلا شش هزار دلار. گفت: “مقدم نزن این ها اینقدر نمی ارزند.” ☀️خیلی بعید است شما فرمانده ای وسط عملیات گیر بیاوری که اینقدر با حساب و مدبرانه عمل کند. هرکسی دوست دارد اگر کارش تمام است تیر خلاص را بزند و بیاید با این موفقیت عکس بگیرد، ولی سردار کاظمی در کوران عملیات بیت المال و رضای خدا را در نظر داشت. می دانید چرا؟ چون مولایش امیر المومنین(ع) بود که وقتی می خواست کار دشمن را تمام کند، کمی صبر کرد نکند هوای نفس، حتی کمی غالب باشد و بعد برای رضای خدا قربتاً الی الله دشمن را نابود کرد. به نقل از شهيد سردار تهراني مقدم ☀️از شب قبل مدام نگران بودم. پرسیدم: «هوای ارومیه خرابه، چه جوری می‌خواهید بروید. احتمالاً پرواز انجام نمی‌شه». گفت:«هر چی خدا بخواهد». از او خواستم شماره تلفنی به من بدهد تا از حالش باخبرشوم. صبح دلشوره‌ام بیشتر شد. رفتم چند اسکناس برداشتم و دور عکس احمد چرخاندم و در صندوق صدقات انداختم و ولی آرام نشدم. دلم طاقت نمی‌آورد. به خاطر همین سکه‌ای را که روز نیمه شعبان به عنوان فرمانده‌ی نمونه به او هدیه داده بودند، را نذر کردم تا روز عیدغدیر برایش گوسفند بخریم و قربانی کنیم. ☀️پیش از این نیز یک بار النگوهایم را نذر مسجد لرزاده کردم و او به سلامت به خانه بازگشت. با خودم فکر کردم ان شاء الله اگر هم قرار باشد اتفاقی بیافتد، این نذر جلوی آن را می‌گیرد. ساعت ۱۱ بود که چند تن از دوستانم به دیدنم آمدند. حزن و اندوه در چهره‌هایشان نمایان بود. ☀️رفتم داخل آشپزخانه که وسایل پذیرایی را بیاورم که یکی از دوستانم به فریده [دخترم] گفت:«تلویزیون را خاموش کن». دستانم لرزید با ناراحتی پرسیدم:«برایم خبر آوردی؟» دخترانم شروع به جیغ زدن کردن و من مات و مبهوت فقط نگاه می‌کردم. همسر برادرم نیز دقایقی بعد آمد. مدام می‌گفت: «گریه کن» گفتم:«گریه‌ام نمی‌آید». با رفتن احمد کوهی از غم و غصّه بر شانه‌ام نشست. کتاب خاطرات دردناک، ناصر کاوه منبع: ویژه نامه پرواز عرفه    راوی:همسر شهید
🌹شهید مختارسلیمانی در کلام حاج همت👇 💥پس از شرکت در چندین عملیات در غرب کشور، به جبهه های جنوب شتافت و در لشگر 27 حضرت رسول، ابتدا فرماندهی گردان حبیب بن مظاهر و سپس فرماندهی گردان میثم تمار را برعهده گرفت و با این سمت در عملیات والفجر مقدماتی شرکت نموده و با همرزمان خود، چنان رشادتهایی از خود نشان دادند که ذکر آن در این سطور نمی گنجد... بنا بر نقلی، مختار و یارانش 5 شبانه روز بدون حتی لحظه ای خواب در مقابل پاتک های کمرشکن دشمن مقاومت نموده و سرانجام مواضع خود را تثبیت کردند... 💥 در مرحله سوم عملیات رمضان به معاونت یک گردان منصوب شد. مختار حین عملیات رفته بود راننده وسرنشینان یک تانک را به هلاکت رسانده بود وخودش پشت تانک نشسته و آنرا به غنیمت آورده بود... 💥به دنبالش عملیات مسلم شد که او به فرماندهی گردان حبیب بن مظاهر منصوب شد. مختار بار دیگر در این عملیات به شدت مجروح شد. اما دوباره به سرعت خودش را به منطقه رساند تا در مرحله مقدماتی عملیاتی والفجر، فرماندهی گردان میثم را به عهده بگیرد... 💥 یک پاسگاهی داریم به نام پاسگاه رشیدیه عراق، که یک جنگ بسیار سخت و طاقت فرسایی بین ما و نیروهای عراقی برای تصرف آن در گرفت. این مرد بزرگ در زیر رگبارهای تانک و خمپاره و توپ از خودش توان زیادی نشان داد. وقتی که من از پشت بیسیم صدایش می کردم، خجالت می کشیدم با او صحبت کنم. آنقدر گلویش گرفته بود که نمی توانست صحبت کند و صدایش معلوم نبود.از بس پشت بیسیم برای هدایت عزیزان بسیجی و سایر عزیزان سپاه صحبت کرده بود و داد زده بود، گلویش باز نمی شد تا صحبت کند... 💥 باز در آنجا تن پاک و معصومش زخمی شد و دوباره منتقل شد به عقب. پیش از آنکه جراحاتش بهبود یابد، به منطقه بازگشت تا در عملیات والفجر یک شرکت کند، او به سمت فرماندهی تیپ 3 لشگر حضرت رسول منسوب شد آمد در منطقه، شناسایی کرد و تیپش را آماده عملیات کرد، قرار بود در مرحله دوم، تیپ تحت امر این عزیز بزرگوار وارد عملیات شود، هنگام شناسایی پیش از عملیات از ناحیه پا مورد اصابت گلوله قرار گرفت، اما حاضر به ترک منطقه نشد و با بدنی مجروح در عملیات شرکت نمود و پس از نبرد و مقاومتی دلیرانه ترکشی سینه اش را به شدت مجروح نمود... 💥 وی را به سرعت به بیمارستان شهید کلانتری اهواز منتقل نمودند و عمل جراحی دشواری روی او انجام گرفت. پس از 24 ساعت که مختار از حالت بیهوشی خارج شد اولین کلامی که بر زبان آورد این بود که: 👇 شما برای چه تلاش می کنید؟ همه کارهایتان بیهوده است. من دیگر زنده نخواهم ماند. سپس تقاضای آب کرده و پس از گرفتن وضو به حالت خوابیده نماز خواند و آیاتی از قرآن را تلاوت نمود. علائم بهبود در مختار هویدا گشت. همه دوستانی که در کنارش حضور داشتند خدا را شکر کردند، مختار هم با خنده با آنان صحبت می کرد و به آنان وعده شفاعت در روز قیامت را می داد... 💥 بنا بر نقل یکی از برادران حاضر در آن مکان، دو پرستاری که بالای سرش بودند پس از سخنان او گفتند: پس برای ما چه می کنی؟👇 🍀 و او جواب داد: شما را نیز شفاعت خواهم کرد و سرانجام در ساعت 2 بامداد 26 فروردین 61 در مقابل چشمان بهت زده حضار، مختار همگان را از مقابل چشم گذراند و محکم و بدون نشانه ای از ضعف گفت:👇 🍁 اگر شما ایمان داشته باشید دشمن هیچ است و در مقابل اراده شما سرنگون. پس از ادای این جمله سه نفس عمیق کشیده و بلافاصله روحش از کالبد خاکی به پرواز در آمد... 🌹 «اینقدر این مرد صلابت و شجاعت وشهامت داشت که انسان به حالش غبطه می‌خورد. به خدا وجود پاکش انگار ذره‌ای ترس از مرگ نداشت. سلیمانی یک سرمایه بزرگ برای انقلاب بود، یک فرمانده غنی و بزرگ مانند مالک‌اشتر، جسور و بی باک در هنگام رزم. آنقدر با بچه‌های بسیج اخلاقش خوب بود که همه شیفته‌اش شده بودند. در او ذره‌ای از وابستگی به دنیا پول، ثروث، خانواده، منصب و مقام وجود نداشت... این عزیز اینگونه شربت شهادت رانوشید، ما بسیار یادش‌ خواهیم کرد و یادش را در ادامه ‌راهش به اثبات خواهیم رساند....» روحش قرین رحمت الهی و درجاتش متعالی باد. منبع: "ستارگان آسمان گمنامی" راوی: شهید حاج_همت
💐امام خمینی (ره):👈 خدا خرمشهر را آزاد کرد... 🚩امام خامنه ای: 👈 وقتی ما اعلام کردیم خرمشهر را پس گرفته‌ایم، تا یکی دو روز خبرگزاری های دنیا حاضر نبودند این خبر را پخش کنند...   💥: گفتیم خرمشهر در محاصره است چطور می‌توانیم برگردیم. همه خسته بودند چون ما چهل روز بعد از عملیات فتح المبین، عملیات بیت‌المقدس را شروع کرده بودیم. شهید کاظمی توانست با کمک شهیدخرازی آخرین مرحله عملیات آزادسازی خرمشهر را انجام دهد. ایشان نیروهای عراقی را در خرمشهر محاصره و با گرفت 11 هزار اسیر, شهر را آزاد کردند. آنها با دو لشکر خرمشهر را تصرف کردند هر کدام با پنج گردان یعنی سه هزار نفر درمقابل بیست هزار نفر دشمن، لشکرهای 8 نجف و 14 امام حسین تحت فرماندهی احمد و حسین بودند. و اینگونه بود که در همه عملیات‌ها تا پایان جنگ، شهید کاظمی بدون استثنا نقش فعال و موفقی داشت؛ وی از افراد مؤثر در آزادسازی خرمشهر بود و این شهر تا ابد، مرهون رشادت کاظمی است... 💥(چهارده هزار وپانصد نفر) در کتاب ناگفته های جنگ  در فصل بیست و دوم ،آزاد سازی خرمشهر را إین گونه شرح میدهد 🌟 وقتی به شهید حسین خرازی با هفتصد نفر نیرو مجوز حمله به خرمشهر را صادر می کنند، می گویند ...حالت خاصی بر دنیای ما حاکم شده بود زیاد خودمان را پایبند مقررات و فرمولهای جنگ نمی کردیم که اینکار بشود یا نشود👈 (در قانون جنگ حمله کننده باید سه برابر مدافع باشد) 😇 ظرف یک ساعت تمامی عراقی های مسقر در شهر اسیر می شوند...😄(چهارده هزار وپانصد نفر)... شهید صیاد در ادامه می‌نویسند: ساعت پنج صبح نیروها به اروند رسیدند و ساعت هفت صبح شهید خرازی پرسید که من بزنم؟و هشت صبح بود که "چهارده هزار وپانصد هزار اسیر" داشتیم 💫 جهت اطلاع خواننده محترم عرض میکنم که یگانهای دشمن مستقر در خرمشهر در این زمان لشگر یازده پیاده در سطح شهر لشگر سه زرهی اطراف شهر تیپ 23 پیاده از لشگر هشت احتیاط لشگر یازده و لشگر ده زرهی احتیاط لشگر سه میباشد... 📣روایتی از فتح خرمشهر: 💥در عملیات بیت المقدس در شب سوم خرداد وقتی همه خسته شده بودیم همه وسواس داشتند که عملیات برای دوهفته به تاخیر بیفتد، آنجا فرماندهان ارشد عملیات صحبت کردند و گفتند ما به مردم قول داده ایم... 👈 گفتیم خرمشهر در محاصره است چطور می توانیم برگردیم. همه خسته بودند چون ما چهل روز بعد از عملیات فتح المبین، عملیات بیت المقدس را شروع کرده بودیم... 💥 در ادامه با پایمردی تیپ 27 محمد رسول الله (ص) در مقابل پاتک های تیپ های زرهی عراق به رهبری سردار مفقود الاثر حاج احمد متوسلیان بر روی جاده اهواز به خرمشهر👌 دو لشکر 14 امام حسین (ع) به فرماندهی شهید حسین خرازی ولشگر 8نجف اشرف به فرماندهی شهید احمد کاظمی خرمشهر را محاصره کردند💪 هر کدام با پنج گردان یعنی سه هزار نفر درمقابل بیست هزار نفر دشمن، این دو لشگر نیروهای عراقی را در خرمشهر ابتدا محاصره و سپس با جدالی نه چندان سخت با گرفتن 11 هزار اسیر در یک روز, خرمشهر را آزاد کردند...✌ 💥در تاریخ ۱۳۶۱/۰۳/۰۳ خرمشهر که با ۳۴ روز مقاومت در برابر دشمن سقوط کرده بود، پس از ۵۷۵ روز اشغال و ویران شدن خانه ها و اماکن عمومی و دولتی، در کمتر از ۲۵ روز آزاد شد. بازتاب این پیروزی شگرف تا مدت ها در رسانه های جهان در صدر تمام اخبار و گزارش ها بود... 🚩فتح خرمشهر به منزله بزرگترین پیروزی نظامی – سیاسی جمهوری اسلامی در جریان جنگ تحمیلی و مهلک ترین ضربه به دشمن تلقی شد. 💥 نتایج عملیات عبارتند از: 👈 آزادی خرمشهرو شهر هویزه - آزادسازی جاده مهم و مواصلاتی اهواز – خرمشهرو سوسنگرد – هویزه - آزاد سازی 180 کیلومتر از خط مرزی و 5038 کیلومتر مربع از مناطق اشغالی - بیش از 16500 تن از نیروهای دشمن کشته و زخمی و 19000 نفر نیز اسیر شدند. - خارج شدن شهر های اهواز ، حمیدیه و سوسنگرد و بخش وسیعی از جنوب ایران از زیر آتش توپخانه دشمن 👈 تصرف پادگان حمید، منطقه جفیر و حسینیه و 12 پاسگاه مرزی تجهیزات و جنگ افزارهای منهدم شده دشمن عبارتند از : 👈 285 دستگاه تانک و نفربر - ده ها انبار مهمات - 40 فروند هواپیما - 2 فروند هلیکوپتر - چندین دستگاه ماشین آلات مهندسی - 500 دستگاه خودرو - ده ها قبضه توپ سنگین و سبک - مقدار قابل توجهی سلاح های سبک و سنگین غنایم به دست آمده از دشمن عبارتند از : 👈 105 دستگاه تانک و نفربر - ده ها انبار مهمات - 95000 عدد انواع مین - صد ها دستگاه خودرو سبک و سنگین - تعداد قابل توجهی ماشین آلات مهندسی - 18 قبضه توپ 130 میلیمتری - هزاران قبضه سلاح انفرادی...