🌷پدر شهیدان احمد، محمد و قاسم قربانی دستجردی🌷دار فانی را وداع گفت و به فرزندان شهیدش پیوست
مراسم تشیع این پدر بزرگوار فردا سه شنبه ۱۷ مرداد ماه از ساعت ۹ صبح از مقابل مسجد الهادی (ع) ، خیابان مالک اشتر برگزار میگردد. در ضمن مراسم شام غریبان ، همان شب سه شنبه بعداز نماز مغرب و عشاء در مسجد الهادی(ع) برگزار میگردد.
مراسم ختم آن پدر بزرگوارو ایثارگر، پنجشنبه ۱۹ مرداد از ساعت ۱۷ الی ۱۹ در مسجد الهادی(ع) برگزار میگردد ...
از طرف اهالی خ مالک اشتر، امام خمینی، مرتضوی، کارون، سپاه ناحیه غرب تهران، شهرداری و بنیاد شهید منطقه ده تهران، رزمندگان و ایثارگران غرب تهران، ائمه جماعات ، نمازگزاران و هیئات غرب تهران، امام جماعت ، نمازگزاران و بسیج مسجد الهادی(ع) و هیئت عاشقان اباعبدالله الحسین (ع)
[ASHABOLHOSSEIN.IR]1402051205.mp3
24.09M
♥️🖤....
برای رسیدن به تو
باید خیلی سختی کشید
باید طعم عشق رو چشید...باید
از هر چی جز تو دل برید
بایدچشم من تر بشه
حالم از این بهتر بشه
عمرم در روضه سر بشه..😭
......♥️ حسین ♥️.......
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷استاد قرائتی: مواظب دروغگویی باشید و چیزی را به سادگی قبول نکنید👌
💥 ناگفتههای تنها بازمانده ترور دیپلماتها و خبرنگار ایرانی در افغانستان:👇
🌿 خبرها میگویند شهر سقوط کرده است، مردم خانهها را رها میکنند و هرکس به هر وسیلهای تلاش میکند جان خود و خانوادهاش را نجات دهد. شبانه میگریزند. صدای توپ و رگبار است که بیوقفه و همهجا شنیده میشود. آمار کشتهها دقیق نیست و هرکس سر راه قرار بگیرد، هدف رگبار گلولههاست. طالبان شهر را تصرف کرده است.
🌿 در روزهای منتهی به 17 مرداد 1377، اضطراب و انتظار سهم دیپلماتها در سرکنسو لگری ایران در «مزار شریف» بود. آن زمان که درِ سرکنسولگری را به شدت کوبیدند، کسی باور نمیکرد که تا دقایقی بعد 9 دیپلمات و یک خبرنگار ایرانی در یکی از اتاقهای زیرزمین به رگبار بسته شوند.
🌿 آن روزها که خشونت، تحجر و مرگ، مانند طاعونی افغانستان را درمینوردید، انتشار خبر حمله به کنسولگری، ترور دیپلماتها و یک خبرنگار ایرانی بسیار تکاندهنده بود.
همهچیز به سرعت اتفاق افتاده بود. پولها و ماشینهای کنسولگری را با خود برده بودند. طالبان همان شب به کنسولگری برگشته و جنازه این هشت دیپلمات و یک خبرنگار را در محوطه پشتی کنسولگری، در چاهی در حیاط مدرسه سلطان راضی دفن کردند...
🌿 آنهایی که دیپلماتهای ایران را به رگبار بستند، هرگز تصور نمیکردند این امکان وجود دارد که یکی از آنها زنده مانده باشند. «اللهمدد شاهسون»، تنها بازمانده این حادثه تروریستی است. تیری به پایش خورده و از آنجا که زیر جسد همکارانش مانده، جان سالم به در برده است. وقتی طالبان، ساختمان کنسولگری را ترک کردند، خود را به خیابانهای آن شهر جنگزده و پرهیاهو رسانده و دردمندانه سفری پرخطر را در مسیر سخت و کوهستانی افغانستان آغاز کرده است؛ با پای زخمی، پیاده و سواره، به سمت ایران...
💥 «از روزهای قبل از 17 مرداد، درگیریها در اطراف ساختمان کنسولگری شدت گرفته بود. همه منتظر و نگران بودیم که هر لحظه طالبان بیایند. ناگهان حدود 10 نفر از آنها پشت ساختمان رسیدند. چنان در میزدند که نزدیک بود در کنده شود. آقای فلاح چون پنج سال بود که در افغانستان حضور داشت و تجربههای بیشتر و خوبی داشت، گفت که خودش در را باز میکند...
🌿 خیلی سریع اتفاق افتاد؛ ما را به زیرزمین بردند و به تیر بستند. دوستانم جلوی چشمم کشته شدند. آن لحظه، لحظه مرگ و زندگی بود. بلافاصله مادرم را یاد کردم. گفتم مادر، من پیش شما میآیم. شهادتین را گفتم. آماده شدم. به شکمم نگاه میکردم و منتظر بودم هرلحظه تیر به آن برخورد کند. میز کاری در اتاق بود که من پای آن به زمین افتادم. سرم زیر میز قرار گرفته بود. شهید ریگی، سرکنسول وقت، روی پای من افتاده بود...
🌿 وقتی صدای پای مهاجمان را شنیدم که به سرعت از ساختمان خارج میشدند بلند شدم. شهید نوری هنوز زنده بود و ناله میکرد. گفت: شاهسون سوختم! خلاصم کن! به من کمک کن! دوستانم، همکارانم جلوی چشمم تکه و پاره شدند...
🌿 پایم به شدت خونریزی داشت. از ساختمان خارج شدم و به حسینیهای پناه بردم که نزدیک کنسولگری بود. حدود چهل دقیقه بعد درحالیکه از پنجره حسینیه که مشرف به ساختمان کنسولگری بود مراقب اوضاع بودم، دیدم که تازه طالبان به آنجا رسیدند و یکی از فرماندهان ارشد آنها که بعدها معلوم شد «عبدالمنان نیازی» بوده است، با نیروهایش داخل ساختمان شد. جنازهها را آنها به داخل چاه انداختند...
🌿 چند روز بسیار عذاب کشیدم. حسینیه دو طبقه داشت که طبقه پایین آن عَلَمخانه بود. آنجا کنار اتاقی که آرد را انبار کرده بودند، مخفی شدم. گاهی خانمها به علمخانه میآمدند و دعا و گریه میکردند. من در آن انبار مخفی شده بودم. میگفتند که طالبان خانه به خانه جلو میروند و بخصوص به حسینیهها حمله میکنند و متولیانش را میکشند. کنسولگری، رانندهای داشت که در نزدیکی همانجا زندگی میکرد و به او آقا سید میگفتیم. خانواده «آقا سید» بسیار ترسیده بودند. من سعی میکردم هم خودم را آرام کنم و هم آن خانواده را...
🌿 وقتی مردم به حسینیه میآمدند و در میزدند، من با وحشت خود را از لای وسایل به راهروی سمت پشت بام میکشاندم که اگر طالبان وارد شدند از آنجا فرار کنم. هنوز آثار روحی آن هراسها را احساس میکنم.
💥وقتی از ساختمان کنسولگری خارج شدم، بطور کامل لباس افغانی پوشیدم. راه که میرفتم در تمام طول مسیر کلام و زبان پشتو را مرور و تکرار میکردم تا بتوانم با لهجه خودشان صحبت کنم. من بچه دهاتی بودم و با فضای دهات هم آشنا بودم. غذا خوردن برای من مهم نبود. همراه الاغسوارها میرفتم و خودم را طبیعی نشان میدادم.
🌿 من بیشتر مسیر همراه خانواده سید بودم؛ جز مسیر فرعیای که تصمیم گرفتم از «سرپل» به سمت «بامیان» بروم. الاغی خریدیم و با آن ادامه مسیر را رفتم. به آنها گفتم در سرپل بمانند تا وضعیت «بلخاب» را بررسی کنم. من به اتفاق یکی از افراد این خانواده که الان در قم زندگی میکند، راه افتادیم. در طول مسیر بلخاب وقتی با طالبان برخورد کردیم، تصمیم گرفتیم دوباره به سرپل برگردیم و خانواده را از آنجا با یک کامیون به سمت میمنه حرکت دادیم و در نهایت به هرات رسیدیم...
🌿 19 روز طول کشید. 800 کیلومتر راه را پیمودم تا با تحمل انواع مشقات به مرز ایران برسم.من از اینکه درباره خودم حرف بزنم اکراه دارم، اما از آنجا که این داستان به من ختم میشود به اجبار از آن حرف میزنم. 17 سال است که از حادثه مزارشریف میگذرد؛ 17 سال است که به دلایل خاصی که وجود داشت، من را در انزوا گذاشتند. گرچه زندگی را دوست دارم و برای آن تلاش میکنم، اما با برخورد هایی که شد، آرزو کردم کاش من هم شهید میشدم.
🌿 شهادت این عزیزان تلخ بود، اما این که یک نفر به هر حال توانست از آن ماجرا خود را نجات دهد، شیرین بود. صحنهها را که با خود مرور میکنم، میبینم بیشک این واقعه معجزه بود. 800 کیلومتر پیاده و سواره در آن شرایط آمدم تا خود را به مرز رساندم. ضعفی نشان ندادم. گلهام هم از همین است.
🌿 من از دو ماه قبل از آن، درباره وضعیت آنجا با تهران مکاتبه کرده بودم و گفته بودم که شرایط در مزار اینگونه است. در مزارشریف حجم کار آنقدر زیاد بود که از تاریکهای صبح بیدار میشدم. فهمیدم که لشکر بلخ سقوط کرده و طالبان فرماندههان این لشکر را خریدهاند و وزیر کشور وقت افغانستان به فرمانده این لشکر گفته بود که هلیکوپتری میفرستند که از آن طریق از مزار خارج شود. این را که شنیدم، مسأله را تمامشده میدانستم. فوری فایلها و اسناد محرمانه را مخفی کردم. بچهها را از خواب بیدار کردم و گفتم مزار سقوط کرده است. به شهید صارمی هم برای مخابره اخبار کمک کردم. به سرعت برخی از اسناد را منهدم و برخی دیگر را در جاهای ویژه مخفی کردم...
🌿 نوع کار من طوری بود که مسائل زیادی را میدانستم. وقتی شهید ریگی که سرکنسول بود به من میگفت باید بمانی، من به آن عمل میکردم، وگرنه شرایط طوری بود که میخواستم وسایلم را جمع کنم و به تهران برگردم. به من گفتند باید بمانی؛ ماندم، اما تهدیدات را به آنها گفتم...
🌿 بعد از اینکه حادثه پیش آمد، تشخیصم این بود که این اقدامی از سوی پاکستان است، چون قبل از آن، از تهران به ما میگفتند ما شما را به پاکستانیها سپردهایم که حافظ شما باشند. وقتی ترکیب این گروه آمدند، معلوم بود که گروهی جدا از طالبان هستند. مأموریتی داشتند، انجام دادند و سریع آنجا را ترک کردند. وقتی یکی از مهاجمان پرسید "آیا میتوانم با پاکستان تماس بگیرم؟" به آنها شک کردم. همانجا مطمئن شدم که کار پاکستان است. وقتی به وزارت خارجه رسیدم هم این موضوع را اعلام کردم. آقای بروجردی که آن زمان نماینده ویژه ایران در امور افغانستان بود، تازه به این موضوع اعتراف کرده که این کار از سوی پاکستان بوده است!..
🌿 علاءالدین بروجردی پیش از این در مصاحبهای به ایرنا گفته بود: به نظر میرسد نیرویی فراتر از طالبان یعنی تشکیلات سازمان استخبارات ارتش پاکستان (آی.اس.آی) در انجام این عمل وحشیانه دخالت داشته است...
🌿 امروز از هر جهت که فکر میکنم، میبینم برای عملکردم در آن روزها و مسائل پس از آن، سربلندم. هیچ جای ابهامی در عملکرد من نیست و به همه سوالات پاسخگو بوده و هستم و آنچه آن روزها گفتهام، هیچ تفاوتی با آنچه که امروز میگویم ندارد. برای خودم متأسفم که قدر ما را ندانستند. کار، کار بزرگی بود. نه فقط درباره من، بلکه درباره هر ایرانی دیگر، این ظلم است...
🌿 همه اعضای سفارت، شخصیتهای بزرگی بودند.شهیدان آقای ناصری، آقایان فلاح و باقری شخصیتهای کمی نبودند. همه آنها انسانهای بسیار شریف و عزیزی بودند. شهید صارمی را خیلی دوست داشتم. انسان بزرگی بود. عادت ندارم از کسی بیهوده تعریف کنم. اما شهید صارمی انسان برجستهای بود...
#کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصر_کاوه
راوی: اللهمدد شاهسون تنها بازمانده ماجرا...
#شهیدمحمود_صارمی خبرنگارومسئول دفتر خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران در مزارشریف بود که در ۱۷مرداد۱۳۷۷ درکشتار دیپلماتهای ایرانی در افغانستان#شهید شد. به همین مناسبت ۱۷مرداد را روزخبرنگار نامیدند.
اقتضای جان چو ای دل آگهی است
هرکه آگه تر بود جانش قوی است.
#روز_خبرنگارمبارک
#شهید_محسن_خزایی یکی از مهم ترین خبرنگارانی به شمار می رود که در پوشش رسانه ای جنگ تحمیلی علیه سوریه شرکت کردند و همچنین یکی از خبرنگارانی بود که در جبهه های مختلف و مناطق درگیری حضور داشت.
☀️ترس از انتقال واقعیت ها و بیان ماهیت گروههای تکفیری در سوریه و رساندن آن به گوش افکار عمومی جهانی باعث می شود گروههای تکفیری خبرنگاران را هدف قرار دهند و این حمله آن ها اولین حمله نبوده و آخرین هم نخواهد بود.
☀️ما به عنوان خبرنگار زمانی که در میدان هستیم می بینیم که گروه های مسلح و تروریستی که به هیچ قانون و قواعدی پایبند نیستند، خبرنگاران و اصحاب رسانه را مستقیم هدف قرار می دهند و این اتفاق در حلب افتاد به طوری که خبرنگاران را در آنجا هدف قرار دادند و همکار ما محسن خزایی به شهادت رسید
#اخلاص_شهدا
#شهیدمحسن_حجحی👇
♦️شش سال پیش دقیقا در چنین روزی با انتشار این عکس میخواستن تو رو حقیر کنن...اما خدا چنان عزیزت کرد که اینها حقیر شدن👇
💠اخلاص شهید محسن حججی:👌
حسینه ای بود در اصفهان که آقا محسن 2 سال خادم اونجا بودند. محسن 60 کیلومتر هر شب از نجف آباد میومدند حسینیه ی ما در اصفهان... نماز مغرب را آنجا می خواند... ایشان جزو خادمان اونجا بودند، کاراشو انجام میداد و آخر شب هم دوباره 60 کیلومتربرمی گشت...
💠محسن👈 دوتا شرط برای خادمی در حسینیه گذاشته بود👈 اول اینکه منو جایی بزارین که جلوی چشم نباشم. (در ویترین جلوی چشم مردم نباشم)👈 دوم هم اینکه هر چی کار سخت هست بدین به من انجام بدم(شستن دیگهای غذا و...)
💠بعضی شب ها مسئول حسینیه به محسن می گفتند: آقا محسن! ببخشید، خیلی خسته شدید. شرمنده هستم... ولی محسن در جواب می گفت: این کارا که چیزی نیست!👈 "برای امام حسین(ع) فقط باید سر داد."😇نیت محسن این بود که در حسینیه نوکریش دیده نشود، ولی خدا👈 کاری کرد که در تمام کشورهای اسلامی عراق، سوریه، نیجریه و غیره... دیده شد و در اربعین عکس این شهید جهانی شده است... محسن با اخلاصش رضایت خدا را کسب کرد و شد 👈 "دردانه ی خدا..."دقیقا مثل شهیدان همدانی,کاظمی, همت, خرازی, تهرانی مقدم, شهریاری,فهمیده, قاسم سلیمانی و... #کتاب_عظمت_مجسم,
#ناصرکاوه
راوی: حجت الاسلام #لقمانی برنامه ی سمت خدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نقد طنازانه اهالی رادیو در حضور رئیسجمهور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلاس_درس_دشمن_شناسی (۷۸)
فردای آزادی ، آزادی بیانشون در همین حده 😄😆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نماهنگ | اولین معلم
❤️ ریحانه؛ بخش زن و خانواده رسانه KHAMENEI.IR به مناسبت سالگرد وفات مرحومه میردامادی، مادر بزرگوار حضرت آیتالله خامنهای بخشهایی از سخنان آن بانوی گرانقدر، درباره روش تربیت فرزندانشان را در این نماهنگ منتشر میکند.
🌷 @khamenei_reyhaneh
18593-fa-shohada-zolfaghar-koli.pdf
14.97M
#معرفی_کتاب
🌹شهدای مدرسه علمیه ذوالفقار🌹
🔹به مناسبت سالگرد شهادت روحانی شهید مصطفی ردانی پور، کتاب شهدای مدرسه علمیه ذوالفقار در سایت کتابخانه دیجیتالی قائمیه قابل دسترسی می باشد. این کتاب در سال ۶۲ تالیف شده و به معرفی و زندگینامه بخشی از شهدای این مدرسه می پردازد.
🔹لازم به ذکر است مدرسه علمیه ذوالفقار در سالهای منتهی به پیروزی و اوایل انقلاب در اصفهان با حدود ۶۰۰ - ۵۰۰ طلبه بوده که با شروع جنگ، اکثریت قریب به اتفاق آنان روانه جبهه شده و قریب ۱۳۰ نفر از آنها به شهادت رسیده اند که بالاترین تعداد شهید در بین مدارس کشور می باشد.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)👇
📚 @dastanak_ir
#جهاد_تبیین (۷۸)
این بندهخدا تو اغتشاشات دستش قطع شده بود👈 الان دستش دراومده 😂
ناصر کاوه
🌷واکنش مجری ارزشی صدا و سیما
به زمزمههای بازگشت سلیبریتی های دوزاری به تلویزیون
#محمدرضا_شهبازی نوشت:ما اینور پاورقی میسازیم، میگیم سلبریتی باید در خدمت رسانه باشه، هماهنگ با سیاستهای نظام باشه، باید با سلبریتیای که وسط شلوغیها آب به آسیاب دشمن میریخت برخورد بشه، بعد اونور گلزار و رشیدپور دارن گرم میکنن برگردن روی آنتن.
اینور بچه ها با بی پولی ساختن، فحش خوردن...
خانواده هاشون اذیت شدن و...
اونور هم طرف یه سال رفته دوراش رو زده، عشق و حالش رو کرده، به ریش نظام خندیده، توی لایو و... کلفت بار نظام کرده، حالا که بواسطه دوربودن از آنتن یک کم مخاطبش کم شده، قشنگ میشینه توی هواپیما از کیش میاد تهران برنامه ای چند ده میلیون میگیره و برمیگرده.این وسط هم بیخیال آرمان و روحالله؛ بیخیال بدن عجمیان که روی آسفالت خیابان کشیده شد؛ بیخیال صدای بیرمق علیوردی که در لحظات آخر هم داشت رجز میخواند.
ای دنیا...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلاس_درس_دشمن_شناسی (۷۹)
⬅️ بیان حقیقت "زنزندگیآزادی" توسط کارشناس اینترنشنال؛ ترویج همجنسگرایی یکی از اهداف اصلی این پروژه!
🔹اعتراف کارشناس اینترنشنال به شکست:
هنوز ما به یک مفهومی به نام ایران نرسیدیم؛ منشور مهسا یک کاریکَلَماتور است!
🔹ما در حال حاضر دچار یک بحران هویتی هستیم و بینش سیاسی در وضعیت کنونی نداریم!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴پاسخ زیبا و قاطع حجت الاسلام استاد ماندگاری به کسانی که میگویند بیخیال #حجاب شوید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سردار رادان: امیدواریم شورایعالی امنیت ملی در مورد شوتیها تصمیم بگیرد تا ماموران ما بتوانند برخورد بیشتری داشته باشند
🔹امسال پلیس در درگیری با این قاچاقچیان ۳۸ شهید داده است.
#مدافعان_امنیت
#نیروی_انتظامی
#برخورد_قاطع
🔰 سازمان اطلاعات فراجا
💠 #احکام | اشتباه در آهسته یا بلند خواندن اذکار در نماز
🔹 اگر در جایی که باید نماز را بلند بخواند، عمداً آهسته بخواند یا در جایی که باید آهسته بخواند، عمداً بلند بخواند، نمازش باطل است، ولی اگر از روی فراموشی یا ندانستن مسأله باشد، نمازش صحیح است، و چنانچه هنگام خواندن حمد و سوره یا تسبیحات متوجه شود، لازم نیست مقداری را که به اشتباه، بلند یا آهسته خوانده، دوباره بخواند.
📚 پینوشت:
رساله نماز و روزه آیتالله خامنهای، مسأله 197
📎 #احکام_نماز
📎 #خانواده_حسینی
🖇 لینک مطلب:
https://btid.org/fa/news/253501
#جهاد_تبیین (۷۹
)
⬅️ آقای سفیر ما تو تقویم رسمی کشورمون برای تک تک روزایی که به ملتمون سخت گذشت و عزیز از دست دادیم روز بزرگداشت داریم اما شما برای اون ۲۲۰٬۰۰۰ نفری که تو هیروشیما و ناکازاکی پودر شدن ناچاری خودتو به فراموشی بزنی بله ما مثل هم نیستیم!
ناصرکاوه