💥 حاج احمد آقا داشت حڪم ریاست جمهوریاش را در محضر امام میخواند📜 اون لحظه چهره شهید رجایی خیلی برام قابل توجه بود ، چهرهای گرفته😞و متفڪر ... شب ازش پرسیدم : وقتی داشتن حڪم ریاست جمهوریت را میخوندند ، خیلی توی خودت بودی ، جریان چی بود⁉️
💢بهم گفت : خوب فهمیدی . اون موقع داشتم به خودم میگفتم فڪر نڪنی حالا ڪسی شدی ،تو همان رجایی سابقی☝️ . از خدا خواستم ڪمڪم ڪنه تا خودم رو گم نڪنم ... ازش خواستم قدرتی بهم بده تا بتونم به این مردم خدمت ڪنم .🌹
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا
#ناصر_کاوه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جایگاه ویژه مسئولین درجهنم که به جای خدمت به مردم به فکر جمع آوری ثروت و سو استفاده از بیت المال و موقعیت خود هستند و از اموال مردم به نفع خود و بستگانش می کنند . . . ! ؟
💥 قابل مسئولین :👇
#شهیدان👈 #رجایی و #باهنر، تراز و معیار معتبر, ارزیابی دولت مردان در تمام رده ها هستند. شما مسئولین نظام جمهوری اسلامی و منصوبانتان 👈 چه نسبتی با ساده زیستی، تواضع، پرکاری، رعایت بیت المال, مردم داری و مردم یاری, خدمتگزاری و بی ادعایی این شهیدان دارید؟👈 تطابق؟👈 تشابه؟👈 تضاد؟👈 یا تناقض؟... تکلیف خود را با مردم روشن کنید👏✌👌
#مسئول_بودن_يعنى_همين!👇
🌷ما همسایه شهید رجائی بودیم و او نخست وزیر شده بود. اتفاقاً همان روزها ما کمی کار تعمیرات ساختمانی داشتیم. صبح روزی که مواد زائد بنایی را با شوهرم به کوچه می بردیم او از نانوایی محل نان خریده بود و به منزل می رفت.
🌷....ما را دید و طبق معمول سلام کرد و گفت: کمک نمی خواهید؟ شوهرم تشکر کرد و اظهار داشت: کار مهمی نیست. اما او خیلی سریع نان را به منزل رساند و پیش ما برگشت و جدی آستین را بالا زد و با خلوص خاصش به کمک ما شتافت.
🌷هر چه اصرار کردیم و خواستیم او را از این کار پر زحمت باز داریم نپذیرفت و به کمکش ادامه داد و در همان حال تلاش گفت: همسایه بودن یعنی همین. او با این بزرگواری ما را در نهایت بهت و حیرت شرمنده ساخت.
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا
#ناصر_کاوه
📌عریضهای به آقا سید روح الله...
#علیرضا_قزوه
🔸این شعر را به آسیه پناهی و تمام زنان و دختران بیپناه سرزمینم هدیه میکنم
🔹نوشت برایم: ای کاش
شعری برای آسیه می گفتی؟
زنی که آلونکش را
در زیر گریههایش له کردند
همین پهلوانان شهرداری کرمانشاهان
اصلا اینها کیاند
ویلای شبنمک دولت زاده را
با احترام تمام
ده سانت
تخریب میکنند...
وقتی بناست صد متر کوچه باز شود در زمین مفتی فلان آیتالله
در شمال شهر
چه قشقرقی راه میاندازد
حالا یکی حساب کند
هزار متر زمین
متری صد میلیون قربه الی الله...
و حضرت آیت الله الف
چه گریهای میکند تا هنوز برای آمدن بقیهاللهالاعظم (عج)...
🔹نوشت برایم:
اسرائیل هم که کار شهرداری ما را تکرار میکند
نوشتم:
_باشد علیمحمد! امشب برای بار صدم
عریضهای مینویسم
برای آقا سیدروحالله موسویالخمینی!
عریضهای به خاطر آسیه
حتی عریضهای به خاطر رومینا
و دختران فراری از پدر
به خاطر پدرانی که فقر
از یادشان برده است که دخترانی دارند...
🔹آقا سید روحالله!
از آن جماعتی که دور و برت بودند
چندتا حالا در کار کارچاق کنی افتادهاند
در جایی مثل لواسان
بعضیشان چقدر آقازاده پس انداختند
و تخمهای حلال شان حالا
با پولهای حرام
عجب بزن بکوبهای حرامی دارند
از برجالحرام پدرجانشان
تا منطقه عملیاتی والهفت هشت فرنگستان...
تولهسگهایی که آخرین نقشهشان این است که یک روز
با تشییع جنازه شجریان
پوز حاج قاسم را بزنند!
و حاج قاسم
بدجور زد
به پوز پدرهای سوختهشان...
🔹حتی کمی گلایه هم دارم آقاجان!
از این عزیز دردانههایت
و فرزندان راستین شما
امثال زکزاکی است و سید حسن نصرالله
و حاج قاسم و یارانش
نه شیخ جکوزی!
و شیخ دودکش!
وزیر بیادب دور مانده از راه
طبیبک خودخواه
چه تحفههای رنگارنگی آورد شیخنا
باید تاریخ را
وارونه از حوالی این سالها نوشت
و آن جماعت دولتمند
کاری نکرد
غیر قفلسازی و قفل کردن
و کاری از دست هیچ کلیدی ساخته نیست
اما هنوز بچههای حاج قاسم هستند
هنوز دو سید پاکدست!
هستند
🔹می دانی آقا سید روح الله!
بعد شما
نان حلال خوردن سخت شد!
عملیات آزادسازی عسلک سخت شد
با شمایم آقا سید روح الله!
که از خانه دوهزار متری پدری
به دو اتاق مستاجری رسیدی!
چه کردند بعد شما بچهمستاجرانی
که برای تا هفت پشتشان
برج خریدند و برج ساختند!
اما هنوز آلونکها هست
عسلکها هست
متلکها هست
وزیرکان بیشعور و کمشعور و عقبمانده هستند
و همچنان ولول میگردند
🔹شنوندگان عزیز توجه فرمایید...
دیشب رزمندگان شهرداری کرمانشاه
با رمز نامقدس یا شبنم...
گل کاشتند!
انگار همه
از یاد بردهاند که این انقلاب
از آن آسیهها بود
نه شبنمها!
🔹اما هنوز چیزی به نام شعر هست
اما هنوز میشود
در نیمههای یک شب خردادی
از دست این همه بیعرضه
به شما عریضه نوشت!
بیخود نبود که گاهی
خود شما
از دست کاسبان نفاق
و شیخهای زیادت خواه
پناه میبردی به شعر....
🔹امشب بیا به دور از تمام هیاهوها
برای هم غزل بخوانیم
شما بخوان:
"دست آن شیخ ببوسید که تکفیرم کرد..."
و من میخوانم:
تنها تو بد ندیده ای از واعظان شهر
ما نیز در شمار شهیدان تهمتیم...
🚩امام خمینی(ره):👇
« اگر بخواهید بیخوف و هراس در مقابل باطل بایستید و از حق دفاع کنید و ابرقدرتان و سلاحهای پیشرفته آنان و شیاطین و توطئههای آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را ازمیدان به در نکند خود را به ساده زیستن عادت دهید و از تعلق قلب به مال و منال و جاه و مقام بپرهیزید...»
(صحیفه نور جلد 19 ص11)
تفاوت دولتها
پاکستان با وجود داشتن سلاح هسته ای ، کشورش محلی برای فعالیتهای(دخالت مستقیم) نظامی آمریکا است.
اما دولت جدید پاکستان که علاقمند به تفکر امام خمینی و حضرت آقا میباشد قصد دارد کشورش را از زیر سلطه خارج کند. خبر زیر را ببینید
پاکستان، صندوق بین المللی پول و FATF را در لیست «دشمنان خارجی» خود قرار داد. فارس
✍اما بعضی دولتها اصرار بر گرفتن وام از صندوق بین المللی(وام گرفتن از صندوق یعنی اجرای برنامه های دیکته شده اش) و قرار گرفتن در زیر سلطه FATF دارند....
💢چرا محاکمهی اکبر طبری کار بسیار بزرگی محسوب میشود؟
♦️این فرد ۲۰ سال تو قوهقضائیه ریشه کرده و با ایجاد شبکهی فساد تیشه به ریشهی قوه و نظام میزده، حتی رئیس سابق قوه هم گفته بود ما بررسی کردیم و ایشون بیگناهه(!) حالا ببینید رئیسی چه کار بزرگی کرده نه تنها دستگیر شده بلکه به سرعت هم وارد جریان دادرسی شده تا بابت ۲۰ سال فسادش جواب پس بده
♦️و مهمتر اینکه وقتی دم از شفافیت و عدالت میزنی باید از مجموعه خودت هم حساب بکشی که این کارو آقای رئیسی به خوبی انجام داد
✅ #کانال_جوانان_انقلابی
🆔 @naslechaharome
💢مردم تو این چند روز اومدن علیه نژادپرستی اعتراض کردن حالا ترامپ توییت زده میگه دمتون گرم که مردم و سرکوب کردیدو نیروهای نظامی شو تشویق کرده.
یعنی واقعا حق آزادی بیان تو آمریکا موج میزنه...
#غرب_بدون_روتوش
✅ #کانال_جوانان_انقلابی
🆔 @naslechaharome
💢علی دیواندری، رئیس پژوهشکده پولی و بانکی دولت روحانی روانه زندان شد
♦️علی دیواندری رئیس پژوهشکده پولی و بانکی بانک مرکزی دولتهای یازدهم و دوازدهم و دیگر محکومین پرونده اخلال در نظام اقتصادی کشور به زندان معرفی شدند.
♦️در اجرای حکم صادره از سوی شعبه اول دادگاه ویژه رسیدگی به جرایم اخلالگران در نظام اقتصادی، محکوم علیهم علی دیوان دری، بهروز مختاری، مهدی فلاحتیان ، حسین ابوالحسنی، اسماعیل احد به زندان معرفی شدند.
✅ #کانال_جوانان_انقلابی
🆔 @naslechaharome
💢قدرت پوشالی
قدرت نرم آمریکا رو به افول است، رو به سقوط است. نه فقط اقتدار معنوی و قدرت نرم آمریکا رو به افول است بلکه حتی لیبرال دموکراسی را هم که پایه اساسی تمدن غرب است، اینها بی آبرو کردند. "مقام معظم رهبری"
#افول_امریکا
#USDeclineMatters
✅ #کانال_جوانان_انقلابی
🆔 @naslechaharome
💢حجم پرونده اکبر طبری معاون اجرایی سابق حوزه ریاست قوه قضاییه
✅ #کانال_جوانان_انقلابی
🆔 @naslechaharome
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #سه_دقیقه_در_قیامت
✍نویسنده: انتشارات شهیدابراهیم هادی
● #داستان_واقعی
● #قسمت_سیزدهم
📘از دیگر اتفاقاتی که در آن بیابان مشاهده کردم این بود که برخی از آشنایان که قبلا از دنیا رفته بودند را دیدم.
🔆 یکی از آنها عموی خدابیامرزم من بود، او را دیدم که در یک باغ بزرگ قرار دارد.
✅سوال کردم: عموجان این باغ زیبا را در نتیجه کار خاصی به شما دادند؟
🔰گفت: من و پدرت در سنین کودکی یتیم شدیم. پدر ما یک باغ بزرگ را به عنوان ارث برای ما جا گذاشت
اما شخصی آمد و قرار شد در باغ ما کار کند.
اما او با چند نفر دیگر کاری کردند که باغ از دست ما خارج شد. آنها باغ را فروختند و البته هیچکدام عاقبت به خیر نشدند و در اینجا نیز همه آنها گرفتارند...
⛔️ چون با اموال یتیم این کار را کردند، حالا این باغ را به جای باقی که در دنیا از دست دادم به من دادهاند تا با یاری خدا در قیامت به باغ اصلی برویم.
🌴بعد اشاره به در دیگر باغ کرد و گفت:
این باغ دو در دارد که یکی از درهای باغ برای پدر شماست که به زودی باز می شود...
🌲 باغ بزرگ دیگری آنجا بود که متعلق به یکی از بستگان ما بود.
به خاطر یک وقف بزرگ صاحب این باغ شده بود.
☘همانطور که به باغ خیره بودم یکباره تمام باغ سوخت و تبدیل به خاکستر شد!
🍁 بنده خدا با حسرت به اطرافش نگاه میکرد...
شگفتزده پرسیدم: چرا باغ شما سوخت؟؟
🎋 گفت: پسرم اینها همه از بلایی است که پسرم بر سر من می آورد،او نمی گذارد ثواب خیرات این زمین به من برسد...
✨پرسیدم:
حالا چه میشود؟ چه کار باید بکنید؟!
گفت: مدتی طول میکشد تا دوباره با ثواب خیرات باغ من آباد شود به شرطی که پسرم نابودش نکند.
💥 من در جریان ماجرای زمین وقفی و پسر ناخلف اش بودم، برای همین بحث را ادامه ندادم.
✨آنجا می توانستیم به هر کجا که میخواهیم سر بزنیم یعنی همین که اراده می کردیم بدون لحظه ای درنگ به مقصد میرسیدیم.
💫 پسر عمه ام در دوران دفاع مقدس شهید شده بود ،دوست داشتم جایگاهش را ببینم.
بلافاصله وارد باغ بسیار زیبایی شدم.
🌕 مشکلی که در بیان مطالب آنجاست عدم وجود مشابه در این دنیا است...
🌏 یعنی نمی دانیم زیباییهای آنجا را چگونه توصیف کنیم؟!
کسی که تاکنون شمال ایران و دریا و سرسبزی جنگلها را ندیده و تصویر و فیلمی از آن جا ندیده هرچه برایش بگویم نمی تواند تصور درستی در ذهن خود ایجاد کند.
❄️حکایت ما با بقیه مردم همینگونه است. ما باید به گونهای بگوییم که بتواند به ذهن نزدیک باشد.
🌴 وارد باغ بزرگ شدم که انتهای آن مشخص نبود.
از روی چمن هایی رد می شدم که بسیار نرم و زیبا بودند.
بوی عطر گلهای مختلف مشام انسان را نوازش می داد.
🌳درختان آنجا همه نوع میوهای را داشتند، میوه های زیبا و درخشان...
بر روی چمن ها دراز کشیدم. مثل یک تخت نرم و راحت و شبیه پرقو بود.
بوی عطر همه جا را گرفته بود .
🌾صدای پرندگان و شرشر آب رودخانه به گوش میرسید.
اصلا نمی شد آنجا را توصیف کرد.
🍀 به بالای سرم نگاه کردم درختان میوه و میوه و یک درخت نخل پر از خرما دیدم .
✅با خودم گفتم: خرمای اینجا چه مزهای دارد؟ یک باره دیدم درخت نخل به سمت من خم شد.
🔆 دستم را بلند کردم و یکی از خرماها را چیدم و داخل دهان گذاشتم.
♻️ نمیتوانم شیرینی آن خرما را با چیزی در این دنیا مثال بزنم، اینجا اگر چیزی خیلی شیرین باشد باعث دلزدگی میشود. اما نمیدانید آن خرما چقدر خوشمزه بود.
💠 از جا بلند شدم به سمت رودخانه رفتم.در دنیا معمولا در کنار رودخانهها زمین گل آلود است و باید مراقب باشیم تا پای ما کثیف نشود.
💠اما همین که به کنار رودخانه رسیدم دیدم اطراف رودخانه مانند بلور زیباست... به آب نگاه کردم آنقدر زلال بود که تا انتهای رود مشخص بود دوست داشتم بپرم داخل آب.
✅ اما با خودم گفتم بهتر است سریعتر بروم سمت قصر پسر عمه.
آن طرف رود یک قصر زیبای سفید و بزرگ نمایان بود نمیدانم چطور توصیف کنم.
♻️با تمام قصر های دنیا متفاوت بود. تمام دیوارهای قصر نورانی بود میخواستم به دنبال پلی برای عبور از رودخانه باشم اما متوجه شدم می توانم از روی آب عبور کنم
🔆با پسر عمه صحبت می کردم، او گفت:ما در اینجا در همسایگی اهل بیت هستیم.میتوانیم به ملاقات امامان برویم و این یکی از نعمتهای بزرگ بهشت برزخی است...
ادامه دارد...✒️
🚫کپی و نشر حرام هست خواهش میکنم کسی نشر نده ما فقط واسه کانال سنگرشهدا از ناشر اجازه نشرگرفتیم🚫
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
✫⇠ #سه_دقیقه_در_قیامت
✍نویسنده: انتشارات شهیدابراهیم هادی
● #داستان_واقعی
#قسمت_چهاردهم
🍃اوایل ماه شعبان بود که راهی مدینه شدیم.
یک روز صبح در حالی که مشغول زیارت بقیع بودم متوجه شدم که مأمور وهابی دوربین یک پسر بچه را که می خواست از بقیع عکس بگیرد را گرفته.
♦️جلو رفتم و به سرعت دوربین را از دست او گرفتم و به پسربچه تحویل دادم.
🍀بعد به انتهای قبرستان رفتم در حال خواندن زیارت عاشورا بودم که به مقابل قبر عثمان رسیدم.
💥همان مامور وهابی دنبال من آمد و چپ چپ به من نگاه می کرد. یکباره دستم را گرفت و به فارسی و با صدای بلند گفت: چی میگی؟داری لعنت می کنی؟
گفتم:نخیر دستم را ول کن!
💠 اما او داد میزد وبقیه مامورین را دور خودش جمع کرد.
یکدفعه به من نگاه کرد و حرف زشتی را به مولا امیرالمومنین زد.
🔴من دیگر سکوت را جایز ندانستم، یکباره کشیده محکمی به صورت او زدم .
چهار مامور به سر من ریختند و شروع به زدن کردند.
🔆 یکی از مامورین ضربه محکمی به کتف من زد که درد آن تا ماه ها مرا اذیت می کرد.
چند نفر جلو آمدند و مرا از زیر دست آنها خارج کردند و فرار کردم.
♻️اما در لحظات بررسی اعمال ماجرای درگیری در قبرستان بقیع را به من نشان دادند و گفتند:
شما خالصانه و به عشق مولا با آن مأمور درگیر شدی و کتف شما آسیب دید و برای همین #ثواب_جانبازی_در_رکاب_مولا_علی در نامه عمل شما ثبت شده است.
🔰 در این سفر کوتاه به قیامت نگاه من به شهید و شهادت تغییر کرد، علت آن هم چند ماجرا بود:
🔷یکی از معلمین و مربیان شهر ما در مسجد محل تلاش فوق العادهای داشت که بچهها را جذب میکرد.
♦️خالصانه فعالیت میکرد و در مسجدی شدن ما هم خیلی اثر داشت.
▪️ این مرد خدا یک بار که با ماشین در حرکت بود از چراغ قرمز عبور کرد و سانحه شدید رخ داد و ایشان مرحوم شد
🔶من این بنده خدا را دیدم که در میان شهدا و هم درجه آنها بود.ایشان به خاطر اعمال خوبی که در مسجد و محل داشت و رعایت دستورات دین به مقام شهدا دست یافته بود.
🔵 اما سوالی که در ذهن من بود تصادف او و عدم رعایت قانون و مرگش بود!
☘ایشان به من گفت: من در پشت فرمان ماشین سکته کردم و از دنیا رفتم و سپس با ماشین مقابل برخورد کردم.
هیچ چیزی از صحنه تصادف دست من نبود...
🌾 در جایی دیگر یکی از دوستان پدرم که اوایل جنگ شهید شده بود و در گلزار شهدای شهرمان به خاک سپرده شده بود را دیدم.
🍁 اما او خیلی گرفتار بود و اصلاً در رتبه شهدا قرار نداشت.
تعجب کردم تشییع او را به یاد داشتم که در تابوت شهدا بود!
⚡️خودش گفت: من برای جهاد به جبهه نرفتم به دنبال کاسبی و خرید و فروش بودم که برای خرید جنس به مناطق مرزی رفتم که آنجا بمباران شد.
💥بدن ما با شهدای رزمنده به شهر منتقل شد و فکر کردند من رزمنده ام و...
🌸 اما مهم ترین مطلبی که از شهدا یادم ماند مربوط به یکی از همسایگان ما بود.
🌒 خوب به یاد داشتم که در دوره دبستان آخر شب وقتی از مجلس قرآن به سمت منزل آمدیم از یک کوچه باریک و تاریک عبور کردیم.
💥از همان بچگی شیطنت داشتم، زنگ خانه مردم را می زدیم و سریع فرار می کردیم.
💥یک شب دیرتر از بقیه دوستانم از مسجد راه افتادم. همان کوچه بودم که دیدم رفقای من که زودتر از کوچه رد شدن یک چسب را به زنگ یک خانه چسبانده اند، صدای زنگ قطع نمیشد.
✨ پسر صاحبخانه یکی از بسیجیان مسجد محل بود، بیرون آمد چسب را از روی زنگ جدا کرد و نگاهش به من افتاد.
❄️شنیده بود که من قبلا از این کارها کرده ام، برای همین جلو آمد و مچ دستم را گرفت و گفت باید به پدرت بگویم چه کار می کنی!
🌿 هرچه اصرار کردم که من نبودم بی فایده بود.مرا مقابل منزل ما برد و پدرم را صدا زد.پدرم خیلی عصبانی شد و جلوی چشم همه حسابی مرا کتک زد.
🥀 این جوان بسیجی که در اینجا قضاوت اشتباهی داشت در روزهای پایانی دفاع مقدس به شهادت رسید.
🌿 این ماجرا و کتک خوردن به ناحق من در نامه اعمالم نوشته شده بود که به جوان پشت میز گفتم:
❓ چطور باید حقم را از آن شهید بگیرم او در مورد من زود قضاوت کرد!
♻️جوان گفت: لازم نیست که آن شهید به اینجا بیاید.
من اجازه دارم آنقدر از گناهان تو ببخشم تا از آن شهید راضی شوی.
🔆خیلی خوشحال شدم و قبول کردم.حدود یکی دو سال از گناهان اعمال من پاک شد تا جوان پشت میز گفت راضی شدی؟گفتم بله عالیه.
🔆لبته بعدا پشیمان شدم که چرا نگذاشتم تمام اعمال بدم را پاک کند..
اما باز بد نبود.
✅ همان لحظه آن شهید را دیدم و روبوسی کرد،خیلی از دیدنش خوشحال شدم.گفت: با اینکه لازم نبود اما گفتم بیایم از شما حلالیت بطلبم.
هرچند شما هم به خاطر کارهای گذشته در آن ماجرا بی تقصیر نبودی...
ادامه دارد...✒️
🚫کپی و نشر حرام هست خواهش میکنم کسی نشر نده ما فقط واسه کانال سنگرشهدا از ناشر اجازه نشرگرفتیم🚫
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #سه_دقیقه_در_قیامت
✍نویسنده: انتشارات شهیدابراهیم هادی
● #داستان_واقعی
#قسمت_پانزدهم
🍀وقتی که مشغول به کار شدم حساب سال داشتم.
یعنی همه ساله اضافه درآمدهای خودم را مشخص میکردم و یک پنجم آن را به عنوان خمس پرداخت میکردم.
🔰با اینکه روحانیان خوبی در محل داشتیم اما یکی از دوستان گفت: یک پیرمرد روحانی در محل ما هست خمس را ایشان بده و رسیدش را بگیر.
☘ در زمینه خمس خیلی احتیاط می کردم. مراقب بودم که چیزی از قلم نیفتد.
♦️من از اواسط دهه ۷۰ مقلد رهبر مقام معظم انقلاب شدم، یادم هست آن سال خمس من به ۲۰ هزار تومان رسید.
🌿 وقتی خمس را پرداخت کردم به آن پیرمرد تاکید کردم که رسید دفتر رهبری را برایم بیاورد.
هفته بعد وقتی رسید همه را آورد.
🍃 با تعجب دیدم که رسید دفتر آیت الله ...است!
گفتم:این رسید چیه! اشتباه شده من به شما تاکید کردم مقلد رهبری هستم.
🔆 او هم گفت فرقی ندارد! با عصبانیت برخورد کردم و گفتم باید رسید دفتر رهبری را برایم بیاورید من به شما تاکید کردم که خمس من میخواهم به دفتر ایشان برسد.
🌿هفته بعد یک رسید بدون مهر برایم آورد که نفهمیدم صحیح است یا نه.
از آن سال بعد هم خمسم رامستقیم به حساب اعلام شده توسط دفتر رهبری واریز میکردم.
🔴یکی دو سال بعد خبر دار شدم پیر مرد روحانی از دنیا رفت بعدها متوجه شدم که این شخص خمس چند نفر دیگر را همینجور جابجا کرده.
♦️همین پیرمرد را دیدم اوضاع آشفته حالی داشت، در زمینه حق الناس به خیلی ها بدهکار و گرفتار بود.
❗️برخی آدم های عادی وضعیت بهتری از این شخص داشتند.
♨️ پیرمرد پیش من آمد و تقاضا کرد حلالش کنم؟ انقدر اوضاع او مشکل داشت با رضایت من چیزی تغییر نمی کرد.
♻️من هم قبول نکردم. در اینجا بود که جوان پشت میز به من گفت: این هایی که می بینی این کسانی که از شما حلالیت میطلبند یا شما از آنها حلالیت می طلبی کسانی هستند که از دنیا رفته اند .حساب آنها که هنوز در دنیا هستند مانده تا زمانی که آنها هم در بر زخ وارد شوند.
🔰دوباره در زمینه حق الناس با من صحبت کرد و گفت:
وای به حال افرادی که سالها عبادت کرده اند اما حق الناس را رعایت نکردند.
♻️ این را هم بدانیم اگر کسی در زمینه حق الناس به شما بدهکار بود و او را در دنیا ببخشید
۱۰ برابر آن در نامه عمل ثبت میشود اما اگر به برزخ کشیده شود همان مقدار خواهد بود.
♨️ اما یکی از مواردی که مردم نسبت به آن دقت کمتری دارند حق الله است می گویند دست خداست و ان شاالله خداوند میگذرد.
❎ حق الناس هم که مشخص است، اما در مورد حق النفس یعنی حق بدن ً حساسیتی بین مردم دیده نمی شود!
❗️ گویی حق بدن را هم خدا بخشیده
اما در آن لحظات وانفسا موردی را در پرونده ام دیدم که مربوط به حق و در حق النفس میشد.
💠در روزگار جوانی با رفقا و بچههای محل برای تفریح به باغ های اطراف شهر رفتیم، کسی که ما را دعوت کرده بود قلیان را آماده کرد و با یک بسته سیگار به سمت ما آمد. از سیگار نفرت داشتم آن روز با وجود کراهت برای اینکه انگشتنما نشوم سیگار را از دست آن آقا گرفتم و شروع به کشیدن کردم.
❎ حالم بد شد سرفه کردم انگار تنگی نفس داشتم بعد از آن دیگر هیچ وقت سراغ قلیان و سیگار نرفتم.
♨️این صحنه را به من نشان دادند و گفتند تو که میدانستی سیگار ضرر دارد چرا همان یک بار را کشیدی؟؟ تو حق النفس را رعایت نکردی و باید جواب بدهی!
💥 انسان های مذهبی و خوبی را میدیدم که به حق النفس اهمیت نداده بودند و آنها به خاطر سیگار قلیان به بیماری و مرگ دچار شده بودند و در آن شرایط به خاطر ضرر زدن به بدن گرفتار بودند...
ادامه دارد...✒️
🚫کپی و نشر حرام هست خواهش میکنم کسی نشر نده ما فقط واسه کانال سنگرشهدا از ناشر اجازه نشرگرفتیم🚫
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#خاطرات_شھید
💠روایت شهید تفحص، عباس صابری از رویای صادقه اش
●در عالم خواب دیدم که یک عده از بسیجی های آشنا پشت در ورودی مسجد جامع نارمک تهران جمع شده و التماس می کنند که داخل مسجد شوند، ولی اجازه نمی دادند، من و چند نفر از بچه های تفحص وارد مسجد شده، پشت سر امام جماعت نماز خواندیم، سپس پشت سرم را نگاه کرده، دیدم بقیه نیروهای تفحص هم هستند،
●پرسیدم: شما هم آمدید؟
گفتند: بله، بالاخره اجازه ورود دادند، آنجا برگه هایی را امضاء می کردند [وشاید] برای شهادت تأییدشان می کردند. یکبار هم خواب دیدم: سید سجاد به من گفت: عباس تو در فکه شهید می شوی .
●وقتی وارد محور فکه شدم، کتاب حماسه قلاویزان را دیدم با ناراحتی و برای متوجه شدن تعبیر #خوابم به آن کتاب تفعلی زدم واین شعر آمد:
#شهادت تو را خلعتی تازه داد
تو از سمت خورشید می آمدی
✍راوی: شهید بزرگوار
#شهید_عباس_صابری🌷
#سالروز_شهادت
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
تقدیر حقیقی جهان ،
در کف مردانی است کہ
پَروای نــام ندارند ...
" تنهــا پَر کاهـی تقـدیم به
پیشـــگاه حق تعالـــــی "
🔸 " در محضـر شهیــد " ...
دوسـت دارم ....
اگر جنازهام به دست شما رسید
پیکر بیجان مرا غریبانه تحویل گیرید
و غریبانه تشییع کنید و غریبانه در
بهشت معصومه قطعه۳۱ به خاک بسپارید
و روی سنگ قبـرم چیزی ننویسید و
اگر خواستید چیزی بنویسید فقط بنویسید:
#تنها_پرکاهی_تقدیم_به_پیشگاه_حق_تعالی
حتما چنین ڪاری بڪنید چون من از روی پر نور و باجمال شهــدای گمنــام خجـالت میکشم که قبر من مشخص و جنازهام با احترام تشییع و دفن شود ولــی آن نوگلان پرپر روی دشتها و کوهها بی غسل و ڪفن بمانند یا زیر تانکها له گردند...
●ولادت : ۱۳۷۳/۹/۱۵ ماهشهر خوزستان
●شهادت: ۱۸ خرداد ۱۳۹۵ حلب سوریه
#طلبه_بسیجی_مدافع_حرم
#شهیـد_احمد_مکیان
#سالروز_شهادت 🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
🔴 سمت چپ: خانه چند متری #آسیه_پناهی در حاشیه شهر کرمانشاه و نحوه برخورد با وی که در نهایت با مرگ دردناک وی به پایان رسید.
🔵 سمت راست: #ویلاهای_لوکس در دل جنگلهای هیرکانی شمال، بدون هیچگونه مزاحمتی.
📝 #علی_جمشیدی
🇮🇷 @paartizan 🇮🇷