Shab06Moharram1393[02].mp3
37.73M
شب ششم محرم قاسم بن الحسن قاسم جان پاهاتو رو زمین نکش
انْ تَنْکُرونى فَانَا فرعُ الْحَسَن
اگر مرا نمی شناسید من پسر حسنم
سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفَى و الْمُؤْتَمَن
نواده پیامبر برگزیده و امین
هذَا حُسَیْنٌ کَالاسیرِ الْمُرْتَهَن
این عموی من حسین است که مثل اسیر دربندی گرفتار شده
بَیْنَ اُناسٍ لاسُقوا صوبَ الْمُزَن
بین مردمی که خداکند از آب باران ننوشند
عموی من، مظلوم عالمه
حکایتش، قیامت غمه
فداش کنم، اگه تو این نبرد
هزار تا جون بازم کمه
(عمو جان، بذار که قربونیت بشم)
من قاسمم، من یادگار مجتبام
منم که از سلاله ی شیرخدام
خدا از اشتیاق من با خبره
شهادت از عسل برام شیرین تره
عزیز من، گل برادرم
اگه بری، غوغا میشه حرم
به داغ تو، شبیه مجتبا
نذار که خون شه جگرم
(قاسم جان، عمو فدای غیرتت)
گفته بودم، لباس جنگی ندارم به قامتت
مث علی اکبره شهامتت
با قد خم به بالین تو اومدم
پاهاتو رو زمین نکش تا جون ندم
صدا زدی، عمو حسین بیا
فدای تو؛ فدای اون صدا
تازه شده ، کنار پیکرت
دوباره داغ مجتبا
(قاسم جان پاهاتو رو زمین نکش)
شاعر: میلاد عرفان پور
@navaye_asheghaan
Shab07Moharram1393[02].mp3
12.9M
شب هفتم محرم علی اصغر لالا لالا یکم دیگه دووم بیار
یه کم دیگه دندون روی جگر بذار
مشکو یکی بُرده که بر می گرده زود
وقتی می رفت همش به فکر خیمه بود
مده با اشک، زندگی مو به باد
آب می رسه، اگه خدا بخواد
عمو رسید، کنار علقمه
صدای تکبیرش میاد
(لالائی، عموش رفته آب بیاره)
لا لا لا لا، منو نکن خونه خراب
چیزی نمونده عمو جون بیاره آب
بابات رفته به یاری آب آورش
داره میاد! چرا خمیده کمرش؟
علی م داره، میزنه دست و پا
بچم داره، میمیره ای خدا
ببین هنوز به سمت علقمه ست
نگاه مضطر بابا
(لالائی، الهی بارون بباره)
لالا لالا، مادر تو بشه فدات
خون می بارن فرشته ها با گریه هات
سوخته دلم رو نفسای داغ تو
آهی بکش شاید که بارون بگیره
خدا تو رو، نمی بره ز یاد
خونده برات، بابا "و إن یکاد"
الهی که، سپیدی گلوت
به چشم حرمله نیاد
(لالایی الهی بارون بباره)
@navaye_asheghaan
Shab08Moharram1393[03].mp3
12.61M
شب هشتم محرم علی اکبر چی شد علی؟ فقطّعوه بالسیوف
علی جانم، مصحف پرپر بابا
شرح تو داده آیه آیه کربلا
خلیلم و ذبح منای من تویی
خوب رو سپید کردی بابا رو مرحبا
می برمت، به سوی خیمه ها
می بوسمت، ولی جدا جدا
خدای من، پهلوون حسین
چطور جا شد تو این عبا
(الوداع گل محمدی علی)
چی شد علی؟ فقطّعوه بالسیوف
از کینه ها مقطعه شد اون حروف
چی شد علیّ اکبرِ حسین مگه؟
که شعله ور شده ورق های لهوف
کرببلا، چی کردی با حسین؟
قدش خمید تو این عزا حسین
کفن شده عبات برا علی
وای از دل تو یا حسین
(الوداع گل محمدی علی)
شاعر: میلاد عرفان پور
@navaye_asheghaan
#جناب_حر_بن_یزید_ریاحی_ع
#اخلاقی_و_اندرز
خواهی که به اوجِ ناز، سِیرَت بدهند
جا در دل آشنا و غیرت بدهند
حُر باش و رهِ توبه بگیر و برگرد...
تا نامهی عاقبت به خیرت بدهند
✍ #محمدجواد_غفورزاده
@navaye_asheghaan
#جناب_زهیر_بن_قین_ع
#اصحاب_امام_حسین_ع
#اخلاقی_و_اندرز
هرکس گره به حبل متین خورد، شد زُهیر
هرکس که از «امام» جدا شد، زُبیر شد
✍ #سیدمحمدمهدی_شفیعی
@navaye_asheghaan
#اصحاب_امام_حسین_ع
بگذار در این معرکه جولان بدهم
بگذار قیامتی به میدان بدهم...
«بُغضاً لابیک» خصم تو آمده است
«حُبّاً لابیک» آمدم جان بدهم
✍ #سیدمهدی_حسینی_رکنآبادی
@navaye_asheghaan
#جناب_حر_بن_یزید_ریاحی_ع
آمد به حرم، اگرچه دیر آمده بود
با اشک سوی نعم الامیر آمده بود
حر گفت از آداب زیارت با ما
با پای پیاده، سر به زیر آمده بود
✍ #رضا_خورشیدی_فرد
@navaye_asheghaan
#جناب_حر_بن_یزید_ریاحی_ع
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد
یک شب ز سپاه کوفیان مهلت خواست
تا حر به بهشت کربلا برگردد
✍ #محمد_فخارزاده
@navaye_asheghaan
#جناب_جون_ع
میون خاک و خون بعد از قیامش
سلامی داد، قربان سلامش
گرفت آخر سرِ جون و به دامن
فدای روسفیدی غلامش
✍ #مسعود_یوسف_پور
@navaye_asheghaan
#فرزندان_حضرت_زینب_س_شهادت
با جان و دل آورده اگر آوردهست
خورشید دو تا قرص قمر آوردهست
این دختر زهراست که حیدر شده است
در معرکه شمشیر دو سر آوردهست
✍ #سیدحمیدرضا_برقعی
@navaye_asheghaan
#امام_حسین_ع_شهادت
گیرم که بمانیم بر آن پیمان هم
گیرم برویم تشنه در میدان هم
دِینی دارد حسین بر گردن ما
دِینی که ادا نمیشود با جان هم
✍ #میلاد_عرفان_پور
@navaye_asheghaan
#فرزندان_حضرت_زینب_س_شهادت
#دودمه
دختر شیرخدا تیغ دو دم آورده است
یا ابا عبدالله
شیرهای مرتضی را از حرم آورده است
یا ابا عبدالله
✍ #حسن_لطفی
@navaye_asheghaan
#فرزندان_حضرت_زینب_س_شهادت
#دودمه
جان اصغر رومگردان از نگاه خواهرت
جان زهرا مادرت
نوجوانان مرا میدان ببر چون اکبرت
جان زهرا مادرت
✍️ #رضا_دین_پرور
@navaye_asheghaan
#جناب_حر_بن_یزید_ریاحی_ع
#اخلاقی_و_اندرز
حر باش! کمی با دل خود خلوت کن
از ظلمت، سمت روشنی حرکت کن
از وعدهی سبز اُمویون بگذر
با حیدر کربلا بیا بیعت کن
✍ #سیدمهدی_حسینی_رکنآبادی
@navaye_asheghaan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اصحاب_امام_حسین_ع
با عزت و احترام گفتند: حسین
مردان همه یککلام گفتند: حسین
روزی که تمام دشت گفتند: یزید
«هفتاد و دو بامرام» گفتند: حسین
✍ #احمد_علوی
@navaye_asheghaan
🏴 اشعار #شب_چهارم_محرم
========================
#اصحاب_الحسین
رسید روضه ی چارم..عقیله حیران است
شب وساطت طفلان و اذن میدان است
میان خیمه ی زینب دوباره طوفان است
رسیده خدمت ارباب و دیده باران است
حسین مانده و زینب..چه قاب و تصویری
عجب سکوت عجیبی…چه حال دلگیری..
گرفته دست برادر که یاورش باشد
فقط نه خواهر او،بلکه مادرش باشد
که مرهمی به روی داغ اکبرش باشد
میان خیمه ی ارباب،حیدرش باشد
عقیله ی علویه،خودِ خودِ مولاست
و آخرین قسمش جان حضرت زهراست
که ای تمام من ای یارِ بهتر از جانم
نگاه کن به نگاهم ببین پریشانم
اگرچه در خورِ شان تو نیست..می دانم
قبول کن کم مارا به ذبح طفلانم
برای غصه ی من چاره ای کن آقاجان
خودت دعای سفر را بخوان بر این طفلان
خیال کن که بمانند پیش خواهر تو
هزار خولی ببینند در برابر تو
هجوم حرمله ها را به سمت دختر تو
به روی نیزه ببینند راس اصغر تو
تو را به گودیِ گودال و زخم بر بدنت
به زیر سم فرس ها و نیزه در دهنت
مرا به بند اسارت میان نا محرم
سر بریده ی تو..گیسوان تو در هم
به نیزه ای سر عباس را که شد مبهم
مرا به بزم شراب و عذاب در هر دم
قسم به جان تو دق می کنند بی تردید
همان دمی که ببینند صورتت پاشید
🔸شاعر:
#آرمان_صائمی
=========================
@navaye_asheghaan
🏴 اشعار #شب_چهارم_محرم
========================
مُحرم شد مُحرم تا ابد مادام با زینب
پس از کرببلا اسلام شد اسلام با زینب
حسین است او که خوابِ دشمنان را میکند کابوس
علی آمد میان کاخهای شام با زینب
برای دین حق بوزینه بازی را زمین انداخت
که دین شد دینِ مولا پاک از اوهام با زینب
که شد تفسیرِ آیات جهاد و همت و عفت
به فتح و آلعمران، توبه و انعام با زینب
همین که اُسْكُتُوا فرمود: دنیا از تپش اُفتاد
جهان سر تا به پا شد گوش آنهنگام با زینب
همین که اُسْكُتُوا فرمود فهمیدند هیبت را
سپاهِ کفر خُشکش زد زمین شد رام با زینب
از عالَم امر خود برداشت ورنه تا قیامت هم
خلایق لال میماندند در هر گام با زینب
چه کرده در میانِ مجلس منحوسِ شامیها
که میدادند هرلحظه به خود دشنام با زینب
فقط او جامالاضداد مانند علی باشد
زنی دیگر نیامد تا شود همنام با زینب
مقامِ چادرش از پردههای کعبه بالاتر
که دارد زائرش احرام در احرام با زینب
عظیم و سهمگین پُر جذبه اُقیانوسِآرام است
که در طوفانِ غمها شد حرم آرام با زینب
شده کرببلا کربُالبُکاء وقتی حسین اُفتاد
شده دارالبُکاء هم کوفه و هم شام با زینب
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
=========================
@navaye_asheghaan
🏴 اشعار #شب_چهارم_محرم
========================
اسیر عشقم و غیر از بلا نمیخواهم
که در بلای تو جز ابتلا نمیخواهم
اگر اجازه دهی خود فداییات باشم
که زندگانی بعد از تو را نمیخواهم
گرفته است صدایت پس از علی اکبر
منم شریک تو یعنی صدا نمیخواهم
تو بی پسر بشوی من فقط نگاه کنم؟
غریب ماندی و من آشنا نمیخواهم
تمام دار و ندار من این دوتا پسرند
برای موسم پیری عصا نمیخواهم
منی که نذر تو کردم دو نوجوانم را
به جز سلامتی ات از خدا نمیخواهم
اگر بناست تو بر خاک بی کفن باشی
برای پیکرشان بوریا نمیخواهم
من و تو مادرمان پیشمان کتک خورده
من این بلا به سر این دوتا نمیخواهم
🔸شاعر:
#سید_محمد_حسین_حسینی
=========================
🏴 اشعار #شب_چهارم_محرم
========================
#اصحاب_الحسین
سر را گرفت در دل چادر به دامنش
سر را گذاشت غرق تفکر به دامنش
"یا آتش محبت، یا آتش عذاب" *
او بود و شعله شعله تحیر به دامنش
دل کند از زمین که نماند الی الابد
در این مصاف، ننگ تکاثر به دامنش
آمد سوی حسین سرافکنده و خجل
میریخت اشکهاش چنان دُر به دامنش
او هم شهید شد که نماند اسیر مرگ
حالا حسین بود و سر حُر به دامنش
🔸شاعر:
#سید_محمد_مهدی_شفیعی
=========================
@navaye_asheghaan
🏴 اشعار #شب_چهارم_محرم
========================
#اصحاب_الحسین
آیینه بود و عاقبت او به خیر شد
دل را سپرد دست حسین و «زهیر» شد
هر کس گره به حبل متین خورد شد زهیر
هر کس که از امام جدا شد، زبیر شد
بودند در رکاب علی عدهای ولی
شد عمرشان تباه که ختم به غیر شد
اما زهیر قصهاش از جنس دیگریاست
او همرکاب حر و حبیب و بریر شد
جنگید و پیش چشم امامش به خون نشست
این قصه با شهادت ختم به خیر شد
🔸شاعر:
#سید_محمد_مهدی_شفیعی
=========================
@navaye_asheghaan
.
؛❁﷽❁
روضه حضرت رقیه سلام الله علیها
( بخش ۲)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام چراغ سحر رقیه
خوش اومدی تاج سر رقیه
کجا بودی چرا منو نبُردی
خسته شده همسفر رقیه
تا سر باباشو دید سوال کرد این سر کیه؟
گفتن این سر بابات حسینه، شروع کرد با سر باباش درد و دل کردن
بابا
یادت میاد اون موقع ها مدینه
میگفتی دخترم پیشم بشینه
حالا نشستم گوشه ی خرابه
الهی چشمت روز بد نبینه
بابا جونم
هر موقع از چیزی گلایه داشتم
سر روی شونه ی عمو میذاشم
مدینه روزگار خوبی داشتیم
یادش بخیر عجب عمویی داشتم
حالا میخاد گلایه کنه به بابا، چی میگه؟
با با جونم
بعدِ تو دست بچهها رو بستن
غَما یه جا توی دلم نشستن
گلایه هام زیاده یکیش اینه
ببین زدن دندونمو شکستن
بابا، بابا.....
راستی دیدی همه تنم کبوده
یکی بگه گناه من چی بوده
این همه غم دیدم ولی بعضیا
میگن رقیه کربلا نبوده
آره ، رقیه کربلا بود،همه ی مصائبو دید
حدود ۱۵۰ سال قبل، یه پیرمردی تو شهر دمشق، بنام سید ابراهیم دمشقی، حدود ۹۰ سالشه، از ساداته، سه تا دختر داره، یه شب دختر بزرگش خواب عجیبی دید گفت خواب دیدم بی بی رقیه ی سه ساله، تو عالم خواب بمن فرمود به بابات ، سید ابراهیم، بگو بیاد قبر منو تعمیر کنه ،آب افتاده کنار قبرم، بدنم در آزارو اذیته، صبح داستانو برا باباش، تعریف کرد میگن سید ابراهیم دمشقی از والی دمشق ترسید گفت اینا همه اهل تسنن هستن، به حرف من گوش نمیدن، فردا شب دختر دومی همین خوابو دید شب بعد دختر سومی، شب بعد خود سید ابراهیمم این خوابو دید بی بی رقیه با عتاب ، بهش گفت چرا قبر منو تعمیر نمیکنی، چرا معطل میکنی؟!اومد پیش والی دمشق ،داستانو تعریف کرد، والی دمشق استقبال کرد، همه ی علمای شیعه و سنی رو جمع کرد اومدن در حرم بی بی رقیه، گفتن کلیدو بدید دست به دست، همه کلید بندازن، هر کس قفل به دستش باز شد، ميتونه بره تو حرم، یکی یکی همه علما، اهل شیعه، تسنن، همه کلید انداختن، قفل باز نشد،گفتن سید ابراهیم، بیا خودت کلیدو بنداز، کلیدو انداخت قفل در باز شد،گفتن همه بیرون بایستند فقط سید ابراهیم و یکی دو تا بنا وارد بشن، اومدن، قبرو شکافتن، رسیدن به لحد، لحدو برداشتن، سید ابراهیم دمشقی میگه دیدم یه جنازه ی یه دختر نا بالغ، حتی کفن به تنش نپوشیدند با همون لباسای پاره ، هنوز آثار کبودیا رو بدنش دیده میشه، گفت یه پارچه ی تمیزی ،رو این بدن، انداختم، بدنو از قبر بالا آوردم سه روز، طول کشید تا این قبر، تعمیر شد،سید ابراهیم این سه روز، جنازه ی نازنین رقیه خاتون رو رو پاش نگه داشت ، نه خواب به چشمش اومد نه گرسنه شد، بعد سه روز بدنودوباره داخل قبر گذاشت، قربونت برم خانوم، بعد هزار و چند صد سال، هنوز کبودیای بدنت خوب نشده خانوم، آه،
بابا بابا
یه بند دیگه و عرضم تمام
بابا
مگه ازم خبر نداشتی بابا
چرا منو تنها گذاشتی بابا
حالا که اومدی منو بغل کن
یه وقت نگن دوسم نداشتی بابا
بابا....
سرِ بریده نبینم گریونی
امشبو پیش دخترت مهونی
خودم هوای دندوناتو دارم
میشه یه کم قرآن برام بخونی؟(۱)
همینطور که با سر باباش، حرف میزد یه مرتبه دیدن، صدای رقیه قطع شد زینب شاید خوشحال شد گفت بالاخره،رقیه خوابش برد، الحمدلله، اومدن هر چی تکونش دادن دیدن دیگه حرف نمیزنه، لبهاش روی لبهای باباست، از غصه جون داده.
صلی الله علیک یا مولای یا اباعبدالله
(۱)✍#محمد_آسلیمی اراک
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه_سوم_محرم
#حضرت_رقیه(علیها سلام )
#استادحاج_اسماعیلی
#فیش_روضه
#دستگاه_شور
👇
@navaye_asheghaan
روضه حضرت رقیه بخش2.mp3
10.94M
#روضه_حضرت_رقیه علیهاالسلام
#شب_سوم_محرم 1403
#دستگاه_شور (گوشه های سلمک و قرچه و رضوی)
@navaye_asheghaan
.
#شب_سوم_محرم
روضه حضرت رقیه سلام الله علیها
( بخش ۱)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرهم زخم دلِ عاشق بیمار حسین
روز سوم محرمه،
دلهای همه امروز تو خرابه ی شام، دنبال یک بهانه ای برای گریه کردن هستن
مرهم زخم دلِ عاشق بیمار حسین
منتها غایت هر،عبد گرفتار حسین
در جهان فخر کنم، ریزه خور اربابم
غم ندارم که بُود، مونسِ غمخوار حسین
مشکل از معرفتم بود که من کم خواستم
چشم پوشیدو عطا کرد، چه بسیار حسین
گفت یکی از شیعیان آقا امیرالمومنین گره افتاد به کارش، بدهکار بود هر چی این درو تون در زد نتونست بدهیشو جور کنه، یک قالیچه ی دستباف داشت اينو برداشت گفت میبرم بازار میفروشم گره از کارم باز میکنه، آورد مغازه ی اولی، قالیچه رو باز کرد مغازه دار یه نگاهی به قالیچه کرد گفت این قالیچه ،گوشش سوخته، من اينو به نصف قیمت برمیدارم، قالیچشو لوله کرد گفت میرم مغازه ی بعدی، شاید بهتر بخره، یکی یکی مغازه ها رو میگشت، همه همین قیمتو روش گذاشتن، تا رسید به یه مغازه ی قالی فروشی، قالیچه رو باز کرد صاحب مغازه یه نگاهی به قالیچه کرد گفت چه قالیچه ی زیبایی، حیف که گوشش سوخته، چرا خوب مراقبت نکردی؟حیفه این قالیچه ست، گفت ببین حاجی ،تو خونمون روضه داشتیم حواسمون نبود منقل سوراخ بوده،ذغالها ریخته رو قالیچه و سوخته، هر چی بیشتر برمیداری بردار، گرفتارم، تا گفت تو روضه ی امام حسین، پیرمرد قالی فروش گفت ببین این قالیچه اگه سالم بود قیمتش انقدر بود حالا که سوخته، قیمتش نصف میشه اما یه حرفی زدی، این قالیچه برا اربابم حسین سوخته، حالا که اینطوریه من دو برابر میخرم ازت، آره والله، دلی که برا ارباب سوخته باشه ،اون دلو مادرشون فاطمه ی زهرا چند میخره فقط خدا میدونه،
روز سوم محرمه
میخام برم در خونه ی دردانه ی امام حسین، اون خانم سه ساله ای که، من گفتم دل اگه بسوزه، اما این خانوم سه ساله هم دامنش سوخته بود هم موهاش سوخته بود هم کف پاش تاول داشت ....
(۱)✍معین بازوند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه_سوم_محرم
#حضرت_رقیه(علیهاسلام )
#استادحاج_اسماعیلی🎤
#روضه_حضرت_رقیه
#دستگاه_شور
👇
@navaye_asheghaan