#داستانهای_بحارالانوار
برکت مهمان
زنی بود که مهمان دوست نداشت...!!
روزی همسر او به نزد حضرت محمد(صل الله علیه و آله وسلم)میرود و بازگو میکند که همسر من مهمان دوست ندارد...!!!
حضرت محمد به مرد میگوید:
برو و به همسرت بگو من فردا مهمان شما هستم...
فردای آنرور حضرت محمد مهمان آن زن و مرد میشود...
هنگام رفتن از آن خانه زن میبیند که پشت عبای حضرت محمد(ص) پر از مار و عقرب است.
زن فریاد میزند یا محمد(ص)
عبای خود را بیرون بیاورید...
حضرت محمد(ص)* می فرمایند "...
اینها قضا و بلای خانه شما است که من می برم...
پس مهمان حبیب خداست و از روزی اهل خانه کم نمیشود و قضا و بلای اهل خانه را با خود می برد...
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_6023610169995298503.mp3
4.01M
⏯ #زمینه احساسی
🍃وقتی که همه رفیقام منو تنها میذارن
🍃وقتی که جنازهی منو رو شونه میارن
🎤 #سید_رضا_نریمانی
🌷 #چهارشنبه_های_امام_رضایی
🌷🍃🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
✍ آقای شیخ حسین انصاریان میفرمود:
یه روز جمعه با دوستان رفتیم کوه.
دوستان یه آبگوشت و چای روی هیزم درست کردن.
سفرهی ناهار چیده شد: ماست، سبزی،نون.
دوتا از دوستان رفتن دیگ آبگوشت رو بیارن که یه کلاغی از راه رسید رو سر این دیگ و یه فضله انداخت تو دیگ آبگوشت 😖😖
گفت اون روز اردو برای ما شد زهر مار، توکوه گشنه بودیم،
همه ماست و سبزی خوردیم. ☹️
خیلی سخت گذشت و خیلی هم رفقا تف و لعن به کلاغ کردن.
گاهی هم میخندیدن ولی در اصل ناراحت بودن.
وقت رفتن دوتا از رفقا رفتن دیگ رو خالی کنن، دیگ رو که خالی کردن دیدیم یه #عقرب_سیاه ته دیگ هست!
و اگر خدا این کلاغ رو نرسانده بود ما این آبگوشت رو میخوردیم و همهمون میمردیم کسی هم نمیفهمید! 😱
اگر اون عقرب را ندیده بودن، هنوز هم میگفتن یه روز رفتیم کوه خدا حالمون رو گرفت!
حالت رو نگرفت، جونت رو نجات داد!
خدا میدونه این بلاهایی که تو زندگی ما هست پشت پردهشون چیه.
🌷 امام حسن عسکری -علیه السلام- فرمودند:
☘ هیچ گرفتاری و بلایی نیست مگر آنکه نعمتی از خداوند آن رادر میان گرفته است
🔴۲۳ ذی القعده روز بسیار شریفی است
چهارشنبه روز زیارتی آقا امام رضا علیه السلام است، روز بیست و سوم ذی القعده! این روز زیارتی مخصوص امام رضا (علیه السلام) است و زیارت آن حضرت از دور و نزدیک سنت است و چه دور باشید و چه نزدیک، بسیار مراد دهنده است!
در روایتی جواد الائمه(ع) ثواب زیارتی پدر بزرگوارش را بالاتر از ثواب زیارتی امام حسین(ع) دانسته و میفرماید: زیارت پدرم افضل است، زیرا حضرت اباعبدالله الحسین(ع) را همه مردم زیارت مىکنند؛ اما پدرم را جز خواص شیعه زیارت نمىکنند. از عبدالعظیم حسنی روایت شده است که گفت: شنیدم امام محمد بن علی الجواد (علیهماالسلام) می فرمایند: "هر که پدرم را زیارت کند و از باران یا سرما یا گرما به او آزاری رسد، خداوند آتش را بر بدنش حرام کند"
👈چهارشنبه بخوانید👉
1سوره حمد
1سوره قدر
1 آیت الکرسی
3 تا توحید
7 تا صلوات
خداوندا به حق این روز زیارتی امام رضا (ع) ✨
✨به حق خط خط قرآن ✨
✨و به حق روح پاک علی بن موسی الرضا (ع) ✨
✨هیچ خانه ایی غم دار✨
✨هیچ مادری داغ دیده✨
✨هیچ پدری شرمنده✨
✨هیچ محتاجی ستم دیده ✨
✨هیچ بیماری درد دیده✨
✨هیچ چشمی اشکبار ✨
✨هیچ دستی محتاج✨
✨هیچ دلی شکسته✨
✨و هیچ خانه ایی بی نعمتت نباشه
❤️الهی آمین یا رب العالمین...❤️
🌹🍃با انتشار این متن دیگران هم از فضیلت این روز بهره مند کنید. با آرزوی برآورده شدن حاجاتتون🍃🌹
دوستان گرامی التماس دعا🤲🦋
روح سردار دلها شاد
کاش همه این شیوه زندگی را دنبال کنیم
به درستی که به شیوه مولامون امیرالمومنین زندگی کردن وهمانند شهدای دشت کربلا به شهادت رسیدند
حاج قاسم برای کشور ایران دعا کن😔
🔴عذرخواهی به شیوه حاج قاسم
✍سامی مسعودی از فرماندهان حشدالشعبی:
...سپس حاجقاسم گفت: ابومحمد من فردا ناهار را در منزل شما میهمان هستم سلام مرا به اممحمد برسان و به او بگو از غذای خودتان برای ما هم غذایی آماده کند...تا اینکه وقت آمدن حاج قاسم فرا رسید، اما حاجی نیامد. روز بعد یک جلسه داشتیم نگاهم به حاج قاسم افتاد که با دست به سرش زد طوری که نشان دهنده تاسف و غذرخواهی بود سپس به همه سلام کرد تا اینکه به من رسید، مرا بغل کرد و گفت: بگذارید دست شما را ببوسم و گفت از شما و خانواده عذرخواهی میکنم، دیروز یادم رفت میهمان شما هستم و تا شب هم یادم نیامد. فردا خودم میآیم و از خانواده شما عذرخواهی میکنم و از خانه شما نمی روم تا اینکه عذر مرا بپذیرید.
روز بعد حاج قاسم به ما افتخار داد و به خانه ما آمد و بچه هایم را بغل کرد و به خانواده ما سلام کرد و به فرزندم هدیهای شبیه مدال داد که معمولا به فرزندان مجاهدان هدیه میداد و حدود ده دقیقه از همه عذرخواهی میکرد. حاج قاسم بسیار با ملاحظه و بسیار باهوش بود به اثاث منزل ما نگاه کرد و در گوش من گفت: شیخنا برخی وسائل منزل شما قدیمی است و نیاز به تعمیر و تعویض دارد و من گفتم خدا بزرگ است.چند روز بعد قرار بود به ایران بروم و حاج قاسم مرا به منزلش دعوت کرد. با خودم فکر می کردم که حتما منزل حاج قاسم مملو از فرشها و اثاثیه گرانبها است زیرا ایران کشوری است که مردم آن به فرش و وسائل شیک علاقه دارند. خلاصه وارد خانه حاجی شدیم و دیدم وسائل خانه آنها از ساده هم ساده تر است و خانه با یک موکت قدیمی مفروش است و اتاق پذیرایی هم پر شده از تصاویر شهدا. این بار من در گوش حاجی گفتم اثاثیه شما قدیمی است و نیاز به تعویض دارد! حاجی خندید و دستم را گرفت و چیزی نگفت. گفتم حاجی راستی چقدر حقوق می گیری؟
حاجی مبلغی را گفت که من بسیار تعجب کردم زیرا او یک سردار و فرمانده نظامی بزرگ در ایران بود. گفتم حاجی این حقوق یک افسر جزء است نه یک فرمانده!!! یک سردار مثل شما در عراق سه برابر این حقوق میگیرد با مزایای فراوان!! حاجی به من گفت: شیخنا مهم نیست فرمانده چقدر از کشورش می گیرد مهم این است که چه چیزی به کشورش می دهد و خدای متعال چند برابر آن را به او خواهد بخشید و این یک سنتالهی حتمی است. شیخنا ما به صورت موقت در این دنیا هستیم و ما و شما به سوی پروردگار کریم خود رهسپاریم.
🍃🌹سلام بزرگوارم بیش نهادتان در باره🍃 شهدا خوب وعالیه راستی 🌹🍃🌹اسم شهید ما هم سید علی است که🌹 خیلی🌹 مظلوم بود و در سن🌹 ۱۸🌹 سالگی به درجه شهادت رسید🌹🍃🌹 خوب حالا که که از شهدا حرف زدیم🍃🌹 جا دارد که هدیه 🌹🍃برای سلامتی وفرج آقای خوبمان 🍃ارباب عزیزمان حضرت مهدی عج صلوات بر 🌹محمد وآل محمد میفرستیم🌹🍃 اللهم صل علی محمد وآل محمد🌹🍃 🌹وعجل فرجهم الهی آمین🍃 و همچنین هدیه به ارباب عزیزمان سالار شهیدان🌹🌹 آقام عبا عبدالله حسین🌹🌹 علیه السلام صلوات میفرستیم🍃🌹 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌹🍃 وبه روح پاک همه شهدا صلوات بر محمد وآل محمد می فرستیم🍃🌹 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل🍃🌹 فرجهم الهی آمین 🍃🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔 🌹💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔🙏🙏🙏
*🌴 آقا ممنون، سیر شدم.*
بر اساس خاطره ای حقیقی از خادم حضرت امام رضاعلیه السلام .....
ساعت خدمتم تمام شده بود و مطابق رسم همیشگیم ، روبه روی ضریح دستی بر سینه نهادم و به رخصتی بر مرخصی از حضرت ، به گامهایی کوتاه ، حرم را ترک کردم
به استراحتگاه خادمین که می آمدیم ، هرشب میهمان احسان و کرامت علی بن موسی الرضا بودیم و ظرف غذایمان آماده روی میز بود
از روزی که همای سعادتِ خادمیِ حضرتِ رضا، بر شانه ام نشسته بود ، با خود عهد داشتم جز لقمه نانی به تبرک ، از سفره ی حضرت برندارم و غذای سفره خانه را هر شب به نیابت از امام رئوف بر زائری هدیه نمایم
لباس خدمتم به صد آداب از تن در میآوردم و به سلام و صلواتی کنار مینهادم ، ظرف غذا را در دست میگرفتم و میان رواق، به راه می افتادم
بیشتر شبها لقمه ی حضرت یا نصیب پیرزنی میشد که عصا زنان دنبال غذای تبرکی بود ، یا پدری که کودکی بیمار، روی صندلی چرخدار را به سمت پنجره فولاد حرکت میداد...
آن شب ظرف غذا محکمتر از همیشه در دستانم جا خوش کرده بود و از کنار هر پیرزن و یا بیماری که رد میشدم، دل نداشتم بفرمایش زنم
مات از بُخلِ خویش ، حدیث نفس میکردم و متحیّر مانده بودم امشب چه پیش آمده دلم را که دریایش قطره گشته...
همچنان میان رواق ها گام برمیداشتم و عنانِ عقل را به دستِ دل سپرده بودم که ناگاه در مقابل پدری به همراه پسرک خردسالش، میخکوب شدم...
مرد جوان آنقدر خوش لباس بود و کودکش آنقدر مرتب لباس پوشیده بود که یقین کردم دلم ، مسیر را اشتباه آمده و باید راه کج کنم، اما چه کنم که قدم از قدمم پیش نمیرفت و ظرف غذا در دستانم شل شده بود...
دل یک دله کردم و غذا را به دو دستم پیش آوردم:
بفرمایید آقا، لقمه ی حضرت است... از طرف آقا علی بن موسی الرضا هدیه به شما...
حرفم هنوز تمام نشده بود که پسرک چشمانش برقی زد و غذا را از دستانم گرفت، صورت کوچکش را روبه ایوان طلای حضرت چرخاند و به همان لحن کودکانه اش گفت:
وااای آقا ممنون، مادرم راست میگفت از پدرِ مهربان هم ،مهربان ترید...
آنگاه در ظرف را باز کرد و به خوشحالی ادامه داد: بابا قاشق هم برایم گذاشته اند...
پدر که صورتش غرق اشک شده بود ، آرام پرسید:
_چگونه محبتتان را جبران کنم؟
هنوز از آنچه پیش آمده بود، متحیّر بودم و به کلماتی در هم ریخته پاسخش دادم:
_ من کاره ای نبودم آقا، لقمه حضرت بود، سهم و روزیِ پسر دوست داشتنیِ شما
مرد که حال کنار پسرش نشسته بود تا پسرش همان گوشه ی رواق غذایش را نوش جان کند، راویِ ماجرایش شد:
- میخواستم برای زیارت وداع بیایم و پسرم را گفته بودم در هتل بمان و با من حرم نیا؛ زیارتم طول میکشد ، طاقت کودکانه ات طاق میشود و حال زیارت را از من خواهی گرفت
پسرم پذیرفته بود در هتل بماند ولی همسرم اصرار داشت که باید برای خداحافظی پسرمان هم بیاید
هرچه بهانه میتراشیدم ، پاسخی میداد؛
تا اینکه مادرش آمد ، کنارش نشست دستانش را گرفت و به یقینی عجیب گفت:
عزیزِ مادر؛ با پدر همراه شو، هیچ نگرانی هم به دلت راه مده؛ امام ، پدرِ مهربان است؛ هرچه خواستی از خودِ امام بخواه...
خلاصه به اوقاتی تلخ دست پسرم را گرفتم و به حرم آمدیم...
زیارت خواندنم طولانی شده بود و پسرم این پا آن پا میکرد، ولی من هنوز دل نداشتم امام را وداع گویم
سرِ نماز بودم که مرتب کودکم ، گوشه ی کتم را میکشید و میگفت بابا دیگر خیلی گرسنه ام، زمانِ رفتن نشده؟
آنقدر جملاتش مکرّر شد که کلافه نماز را سلام دادم و به عتابی گفتم:
مگر مادرت نگفت هرچه خواستی از خودِ آقا بخواه؛
آنگاه انگشتم را به سوی ضریح اشاره کردم و گفتم به آقا بگو گرسنه ام؛
بگذار زیارتم تمام شود
و سر نمازِ بعدی که ایستادم ، دیدم پسرم رو به ضریح صدایش را آرام کرد و زیر لب زمزمه کرد: آقا واقعا گرسنه ام... دروغ نمیگویم...
آنقدر مظلومانه به امام درددل کرد که هرگونه بود نمازم سلام دادم و حرم را ترک کردم؛ هنوز چند قدمی نیامده بودیم که شما با ظرف غذایی از راه رسیدی...
و حال من هم کنار پدر نشسته بودم و بر رأفت امام رئوف اشک میریختم که پسر غذایش را تمام کرد و رو به حضرت باز به همان لحن کودکانه گفت
آقا ممنون...سیر شدم...
*🌹 صلی الله علیک یا علی ابن موسی الرضا علیه السلام و رحمة الله و برکاته 🌹*ایهاالامام الرئوف 🌹
💞🍃(23 ذی القعده ) روز مخصوص زیارتی امام رضا علیه السلام 🌴
🌹عرض ادب خدمت شاه مظلومان🌹
➖➖➖➖➖➖➖➖
(🎶سبک:نوبت غم می شود/تکیه عَلم می شود)
جانم حسین جانم حسین
💦💦💦💦
سینه لره غم گلوب/موسم ماتم گلوب
آی دولانوب ایل گیچوب/ماه محرم گلوب
قاره عَلَم لری آلدیلار الده پیرو جوانلار حسین
رخت عزاسینی گییدی دوباره سینه وورانلار حسین
بیز عاشق سینه زنی
حُب الحسین اَجَنّنی
جانم حسین جانم حسین
💦💦💦💦
خون خدا یا حسین/کان عطا یا حسین
دردیمیزه گَل اوزون/ایله دوا یا حسین
من دیل آچاندان اونام شریفیوی ایلدیم اَزبر حسین
ای باشیمین تاجی هر ایکی عالم ای منه سَرور حسین
من گلمیشم قووما منی
حُب الحسین اَجَنّنی
جانم حسین جانم حسین
💦💦💦💦
شور و نوا منده وار/رخت عزا تنده وار
قاره یوزوم وار منیم/جود و سخا سنده وار
درگه پاکیوه عبد ذلیلم قلبیده یوخ تاب حسین
جسمیده کی جانسان گُل زهرا ای منه ارباب حسین
قانه باتان گول بدنی
حُب الحسین اَجَنّنی
جانم حسین جانم حسین
💦💦💦💦
سنسن حسین دلبریم/غم گونی ای یاوریم
هیچ کسه باش اَگمرم/سنسن حسین رهبریم
مُفتَخرم بونا سائل درگه خون خدایم حسین
عاشق و مجنون ِ حَرمِ شهِ کرب وبلایم حسین
بیرده قوناق ایله منی
حُب الحسین اَجَنّنی
جانم حسین جانم حسین
💦💦💦💦
گول آدیوا حسّاسم/من باشاباش احساسم
ایتسه قبول قارداشون/عبد در عبّاسم
درس وفانی عالمه ویردی قارداشون عبّاس حسین
(بیکَس)و تنها لشگر ایچینده قالدی گُل یاس حسین
ئولدوردولر قوم دنی
حُب الحسین اَجَنّنی
جانم حسین جانم حسین
💦💦💦💦
🍂محرم
جلالت
مقام_نوکری
سیدالشهدا_علیه_السلام🍂
📝الاحقر مهدی عبادی
تا میتوانيد دعا كنيد برای فرج حضرت؛ بناليد، بسوزيد، اشك بريزيد، شب، روز، گاه بی گاه، در کوچه، در بازار، در نماز، در حال راز و نياز؛ عاقبت يك تيری به هدف میخورد، عاقبت يك دل شكستهی خالصِ بیريا پيدا میشود كه دلِ سوختهی او عرش را هم سوراخ میكند و دعا را به هدف اجابت میرساند...
گاهی تنها یک دعا
کافیست تا همه چیز عوض شود
#اللهمعجللولیکالفرج
دعاي روز پنجشنبه
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى اَذْهَبَ اللَّيْلَ مُظْلِمًا بِقُدْرَتِه، وَ جاءَ بِالنَّهارِ مُبْصِرًا بِرَحْمَتِه، وَ کَسانى ضِياءَهُ وَ اَنَا فى نِعْمَتِه. اَللّهُمَّ فَکَما اَبْقَيْتَنى لَهُ فَاَبْقِنى لاَِمْثالِه، وَ صَلِّ عَلَى النَّبِىِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِه، وَ لا تَفْجَعْنى فيهِ وَ فى غَيْرِه مِنَ اللَّيالى وَ الاَْيّامِ، بِارْتِکابِ الْمَحارِمِ وَ اکْتِسابِ الْمَآثِمِ، وَ ارْزُقْنى خَيْرَهُ وَ خَيْرَ ما فيهِ وَ خَيْرَ ما بَعْدَهُ، وَ اصْرِفْ عَنّى شَرَّهُ وَ شَرَّ ما فيهِ وَ شَرَّ ما بَعْدَهُ. اَللّهُمَّ اِنّى بِذِمَّةِ الاِْسْلامِ اَتَوَسَّلُ اِلَيْکَ، وَ بِحُرْمَةِ الْقُرْآنِ اَعْتَمِدُ عَلَيْکَ، وَ بِمُحَمَّدٍ الْمُصْطَفى صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه اَسْتَشْفِعُ لَدَيْکَ، فَاعْرِفِ اللّهُمَّ ذِمَّتِىَ الَّتى رَجَوْتُ بِها قَضاءَ حاجَتى يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ.
اَللّهُمَّ اقْضِ لى فِى الْخَميسِ خَمْسًا ؛ لا يَتَّسِعُ لَها اِلاّ کَرَمُکَ، وَ لا يُطيقُها اِلاّ نِعَمُکَ، سَلامَةً اَقْوى بِها عَلى طاعَتِکَ، وَ عِبادَةً اَسْتَحِقُّ بِها جَزيلَ مَثُوبَتِکَ، وَ سَعَةً فِى الْحالِ مِنَ الرِّزْقِ الْحَلالِ، وَ اَنْ تُؤْمِنَنى فى مَواقِفِ الْخَوْفِ بِاَمْنِکَ، وَ تَجْعَلَنى مِنْ طَوارِقِ الْهُمُومِ وَ الْغُمُومِ فى حِصْنِکَ، وَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اجْعَلْ تَوَسُّلى بِه شافِعًا يَوْمَ الْقِيامَةِ نافِعًا، اِنَّکَ اَنْتَ اَرْحَمُ الرّاحِمينَ.
☘🌴🌴🌴🌴