eitaa logo
کانال نوای عاشقان
16.3هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
376 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خوشا دلی که قرار است بی‌قرار تو باشد که راه چـاره ندارد مگر دچار تو باشد سپرده‌ام به دلم تا به گرد روی تو گردد که از تو نور بگیرد، که در مدار تو باشد تـنـم قـرار نـدارد مگـر به‌پـای تو افـتـد سرم چه فـایده دارد مگر نثـار تو باشد «در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم» خوشا به محتضری که در انتظار تو باشد چه سالخورده، چه کودک، بزرگ باشد و کوچک عزیز ماست هر آن‌کس که از تبار تو باشد از آن زمان که فروریخت حرمت تو، بنا شد که هر چه هست در این خاک، سوگوار تو باشد زمانه دشمن جان شد، بهار رفت و خزان شد و مرگ نیز بر آن شد که داغدار تو باشد تویی نشان خداوند بی‌نشان و عجب نیست که بی‌نشانه‌ترین آسمان، مزار تو باشد 🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
کوکب روشن من! ای مه منظومۀ من! آه ای دخـتـرک خـسته و مظلـومۀ من! مدتی می‌گـذرد خـواب نـداری بـنـشـین به روی پای خودت تاب نداری بنـشین از چه بَر دیدۀ من دیدۀ خود دوخته‌ای؟ تو چه ‌دیدی به رخ من که چنین سوخته‌ای؟! گرچه روز محن من شب یلدای شماست این کـبودی سنـد غـربت بابای شماست سعی کن غم به دلت این‌همه غالب نشود دخـترم چون ‌تو کسی اُم مصائب نشود آنـقـدر داغ بـبـیـنـی که دلـت داغ شـود لالـه‌هـای جـگـرت زینت هر بـاغ شود چهـرۀ غـرق به خـونی ز پدر می‌بـینی آه ازآن لحظه که در تشت جگر می‌بینی دل شرر دارد و چشمان ترم می‌سوزد تا تو را می نگرم من، جگرم می‌سوزد شد سرشته غم و اندوه، به آب و گِل تو هـمـه فـریـاد بـرآرنـد امــان از دل تـو گـل یـاس چـمـنـم، ای گـل دردانـۀ من! گوش کن بر سخـنم، روشنی خانۀ من! دل تو چون دل من همدم اندوه و بلاست پیش روی تو عزیزم سفر کرب‌وبلاست باخـبر باش که من پـیـرهـنی دوخـتـه‌ام پیـرهن که چه بگـویم، کـفـنی دوخـته‌ام گرچه در بین مـصیـبات و بـلا تنهـایی تو درآن وادی طف، نائـبة الـزهـرایی روشنی‌بخش دلم! دل زغمت تاریک است دخترم گریه مکن! روز دهم نزدیک است صحبت از قتلگه و سینۀ افروخته است لب فروبند «وفایی» جگرم سوخته است 🌹🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹
چند روزی می‌شود با بُغض صحبت می‌کنی روشنای خانه‌ام! کم استـراحت می‌کنی با همان دستـی که بالا هم نـمی‌آید دگر روزیِ افلاک را هر صبح قسمت می‌کنی هم میان کـوچـه‌ها و هـم میان شـعـله‌ها با عـلی جای تمام شهـر بیعـت می‌کنی بیشتر از خود به فکر روزیِ همسایه‌ای مثل بـارانی و بی‌مـنت محـبت می‌کـنی این منم از رو گرفتن‌های تو دق می‌کنم این تویی در خانه‌ات احساس غربت می‌کنی لاقل مرگ مرا هم از خدای خود بخواه نیمه‌شب وقتی که با معبود خلوت می‌کنی * * * اسم این دیگر گدایی نیست وقتی سال‌هاست بیـشتر از حاجت سائل عـنایت می‌کنی روز محشر شعله‌ها وقتی مهیا می‌شوند مادرانه می‌رسی ما را شفاعت می‌کنی 🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد آسـمـان شـرمـنده از قدـّ خم مهتاب شد گریه‌ها می‌کرد تا اُمّت شود بیدار؛ حیف از صدای گریه‌اش اُمّت فقط بی‌خواب شد پشت در آمد بگوید، گوش عالم بشنود: «ارث دریا بود آنچه قسمت مرداب شد» بشکند دستی که پای شعله را اینجا کشاند باب را آتش کشید، آتش کشیدن باب شد حضرت صدّیقه از گستاخی مسمار نه از طـناب دور دستان عـلی بی‌تاب شد ما نمی‌دانیم، «نَعلُ السیف» می‌داند چرا «مرتضایم را نبر»، «فضه مرا دریاب» شد 🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
دلم می‌خواست با من تا قیامت هم‌نشین باشی در این نُه سالِ شیرین، ساکن خُلد برین باشی خدا ما را به عقد هم درآورد و پدر می‌گفت برایت بهترین باشم؛ برایم بهترین باشی مبادا بعد من چشم تو بارانی شود یک‌دم! مبادا بعد من یک‌لحظه هم اندوهگین باشی! الـهـی که برای تو بـمـیرم تا نـبـیـنم من که در شهر پیمبر سال‌ها خانه‌نشین باشی مگر جز اهل‌بیت او را نمانده مؤمنی دیگر که تو تنها در این خانه؛ امیرالمؤمنین باشی به دستت می‌سپارم کـودکان داغدارم را که بعد از من برای کودکانم هم معین باشی خداحافظ! خداحافـظ! فدای گریه‌های تو زمین خوردم که نگذارم تو بر روی زمین باشی 🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
جدید و جانسوز حضرت زهرا مقتل نوشته..... ای دختر نبیِّ خدا ،  فاطمه سلام ای همسر ولیِّ خدا ، فاطمه سلام آتش گرفته سینه ی من با نوای تو مادر  دلم  گرفته  دوباره   برای  تو بر روضه های پُر غم تو گریه می کنم بر  ناله ها و  ماتم  تو گریه می کنم مقتل نوشته  تا  زِ   ولایت  بُریده اند آتش به درب خانه ی طاها کشیده اند مقتل نوشته است لگدها به در زدند بر قلب  بی قرار علی  هم  شرر  زدند مقتل نوشته تا که شما را کتک زدند بر  زخمهای سینه ی حیدر نمک زدند مقتل نوشته دست علی را که بسته اند با  تازیانه  بازویتان  را  شکسته اند مقتل نوشته تا  که شما خورده ای زمین شد کشته محسن تو زِ بیدادِ ظلم و کین مقتل نوشته کوچه و سیلی  و مجتبی دستی پلید و صورت نیلی  و مجتبی مقتل نوشته دومیِّ پست ، بی هوا سیلیِ محکمی  زده  بر صورت  شما مقتل نوشته که  زِ علی  رو گرفته ای بانو همیشه دست به پهلو گرفته ای مقتل  نوشته  بعدِ پدر  قد  خمیده ای در آن سه ماه  روی خوشی را ندیده ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شعرسوره انعام سر آغاز گفتار نام خداست                                               که رحمتگر و مهربان خلق راست جهان آفرین   را  ستایش  کنید                                          که هفت آسمان و زمین آفرید که  تاریکی  و  نور  را  در  وجود                                          خداوند    یکتا    مقرر    نمود ولی   کافران   باز  شرک   آورند                                         از  آیین    تکفیر   فرمان  برند بلی هست یزدان همان رب پاک                                         که  او  آفریده  شما  را ز  خاک سپس داد دستور مرگ  و  اجل                                          که  پیش  خدا هست علم ازل اجل راست ،معلوم وقت و زمان                                           همه  ثبت  پیش  خدای   جهان ندارد  در  آن   ذات   تردید  راه                                            ((مجویید   هرگز   طریق    گناه)) خدا هست در هر زمان و مکان                                            چه روی زمین و چه هفت آسمان بداند    عمل هایتان     کردگار                                            نهان   باشد   آن  کار  یا آ شکار بداند چه  چیزی بدست  آورید                                             چه مقدار  فرمان ز حق می برید ترجمه شعری از امید مجد
نیمه شب تابوت را برداشتند بار غم بر شانه‌ ها بگذاشتند هفت تن، دنبال یک پیکر، روان وز پی‌ آن هفت تن، هفت آسمان این طرف، خیل رُسُل دنبال او آن طرف احمد به استقبال او ظاهراً تشییع یک پیکر ولی باطناً تشییع زهرا و علی امشب ای مَه، مهر ورز و خوش بتاب تا ببیند پیش پایش آفتاب دو عزیز فاطمه همراهشان مشعل سوزان‌ شان از آهشان ابرها گریند بر حال علی می‌ رود در خاک آمال علی چشم، نور از دست داده، پا، رمق اشک، بر مهتاب رویش، چون شفق دل، همه فریاد و لب، خاموش داشت مُرده‌ای تابوت، روی دوش داشت آه سرد و بغض پنهان در گلوی بود با آن عدّه، گرم گفت و گوی آه آه ای همرهان، آهسته ‌تر می‌ برید اسرار را، سر بسته ‌تر این تنِ آزرده باشد جان من جان فدایش، او شده قربان من همرهان، این لیله ‌ی قدر من است من هلال از داغ و این بدر من است اشک من زین گل، شده گلفام ‌تر هستی ‌ام را می‌ برید، آرام ‌تر وسعت اشکم به چشم ابر نیست چاره‌ ای غیر از نماز صبر نیست چشم من از چرخ، پُر کوکب ‌ترست بعد از امشب روزم از شب، شب‌ ترست زین گل من باغ رضوان نفحه داشت مصحف من بود و هجده صفحه داشت مرهمی خرج دل چاکم کنید همرهان، همراه او خاکم کنید علی انسانی همسایه ها به مجلس ختمت نیامدند من بودم و همین دو سه تا بچه های تو خیلی به مجتبایِ تو برخورد فاطمه! فامیل کم گذاشت برای عزای تو جایِ تمام شهر خودم گریه می کنم از بس که خالیست در این خانه جای تو زهرا مرا ببخش که نگذاشت غربتم یک ختم با شُکوه بگیرم برای تو از دستِ گریه های تو، راحت شد این محل شِکوه نمی کنند به من از صدای تو دیگر به تیغ فتنه ی کوفه نیاز نیست خونِ مرا نوشت مدینه به پای تو وحید قاسمی بی ‌تو یا فاطمه با محنت دنیا چه كنم؟ وای، با این ‌همه غم، بی‌كس و تنها چه كنم بی تو دنیاست مرا، هم‌ چو كویری سوزان دور، از سایه‌ات ای شاخۀ طوبی چه كنم؟ آتش فتنه ز خاموشی تو روشن شد در چنین مهلكه، ای بضعۀ طاها چه كنم؟ من به دریای غمت كشتی طوفان ‌زده‌ام پای بندم به تو و، غرق به دریا؛ چه كنم؟ ای كه در سوگ پیمبر بگرفتی دستم حال كز داغ تو افتاده‌ام از پا، چه كنم؟ در دل شب، ز یتیمان تو پنهان گریم گر صدایم شنود زینب كبری، چه كنم؟ گر محمد نِگرَد سینۀ مجروح تو را یا كند روی كبود تو تماشا، چه كنم؟ می‌شویَمَت که آب شوم در عزایِ تو یا خویش را بخاک سپارم بجایِ تو قسمت نبود نیتِ گهواره ساختن تابوت شد تمامیِ چوبش برایِ تو گر وا نمی‌شدند گره‌های این کفن دق مرگ می شدند زِ غم بچه‌های تو خون جایِ آب می‌چکد از سنگِ غسلِ تو خون می‌چکد که زنده کُنَد ماجرایِ تو در بود و شعله بود و در اُفتاد رویِ تو گُم شد میانِ خنده‌یِ مَردُم صدایِ تو در بود و شعله بود و از آن در عبور کرد هر‌کس که بود نیمه شبی در دعایِ تو حالا زمانِ غسلِ تو فهمیده ام چرا رویِ تو را ندید کسی تا شفایِ تو تنها نه جایِ دست نه جایِ کبودی است آتش اثر گذاشته بر چشمهای تو حسن لطفی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نه عبا مونده براش نه عمامه اینکه زیر دست و پا مونده امامه این چه سربریدنیه از سرِ ظهر که شروع شده هنوز داره ادامه ارباً اربا شد، بدنِ بی سر ای خدا صد رحمت به علی اکبر دست شمر افتاد، موی تو آخر ای خدا صد رحمت به علی اکبر حرف غارت اومد، دیگه نا امید شد چنگ روی خاک ،زد نگران شهید شد لحظه ی آخر ،گریه کرد آروم سیدی ماکو، مثلک المظلوم سیدی ماکو مثلک المظلوم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ گریه های بچه ها بی جوابه دور دستای رقیه هم طنابه پای گهواره که لالایی میخونه خنده ی حرمله به اشک ربابه از سرِ نیز، تا سرت افتاد بین خیمه ناله زد خواهرت افتاد بی هوا زد که ،مادرت افتاد بین خیمه ناله زد خواهرت افتاد تو که رفتی اما ،زینبت اسیر شد با حرومیا تا ،کوفه هم مسیر شد زیر پا افتاد ،آیه ی قرآن سیدی ماکو مثلک العطشان ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ زمین نفس بریده عرش قدش خمیده برای قتل مادر چه لشکری رسیده به خونه آل الله،همه هجوم آوردن جان نبی رو کشتن ،که جانشینش رو بردن فاطمه ی مظلومه ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اشک علی چکیده رنگ حسن پریده به ضرب پای ثانی فاطمه شد شهیده یکی طناب آورده ،یکی غلاف با شمشیر یکی به ناموس حق ،میزنه و میکشه تکبیر ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ چشم علی چی دیده چه ناله ای شنیده با دله خون عباشو رو مادرم کشیده یه عده بابامونو ، بین طناب میبندن یه عده هم وایسادن ، به اشک ما میخندن ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ زینب قد خمیده رنج و بلا کشیده تو کربلا می بینی رو نی سر بریده شبیه من ای مادر،تو با حسین مانوسی به جای من توو مقتل ،تو حنجرش رو میبوسی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ زخم دلم بهتر نمیشه این حیدر اون حیدر نمیشه زخم دلم هر چی که باشه باز زخم میخ در نمیشه زخم پهلوی زن پا به ماه این همه روزه نشد رو به راه روضه هاشو گفتم هر شب به چاه پشت در افتاده بود بی پناه کشتنش اما میگفتن که خودش مرد خودش حتما یه روز محکم به در خورد خودش خورده به جایی چشم و گونش خودش آتیش گرفت حتما  تو خونش ای وای من ای وای من زهرا ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ از بعد تو گفتم همیشه این خونه اون خونه نمیشه یه جوری دستتو شکستن موی حسن شونه نمیشه روضه میخوندی همش با حسین بگو من غریب ترم یا حسین زنده بودم پیش چشمای من زنمو زدن اما حسین زینبو اهل حرم دل نگرانند حسین تا هست زن ها در امانند حسین تا هست خیمه روبراهه غم ناموس بعد از قتلگاهه ای وای من ای وای من زهرا ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✍ ..................... . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ داغ تو رو دل‌ها گذاشتن حیدر و تنها گذاشتن پشت در افتادی روی در هیزم به دست و پا گذاشتن میسوزم با این غم شعله ور شدی زیر دست و پا بی پسر سخته دست منو بسته باشن کمک از علی بخوای زیر در دیدم آتیش داره سمت تو میره دیدم افتادنت رو خیره خیره دعا کردم همین که در شکستش تو رو میخ دری از من نگیره ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دفن حضرت زهرا گریز حضرت رقیه ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ از روضه ی تدفین زهرا این جوربه ما دادن حواله شام غریبانی بگم از زینب و تدفین سه ساله بال و پر دیگه کبوتر نداشت رفت از این دنیا و مادر نداشت برا دفن اسبابه لازم نداشت بدنش یه جای سالم نداشت زن غساله میگفت بچم مریضه نمیدونست برا ما خیلی عزیزه رحمی اینا به تن پاکش نکردن توی قبرستونشون خاکش نکردن ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
Sh 1 Fatemieh Dovom 1402 Arzi [Mohjat_Net] (2).mp3
2.22M
شب 1 فاطمیه دوم 1402 از بازویت اینقدر نکش کار به سختی زحمت نده برای این تن بیمار به زخمی آتش بلایی چه بلایی به سر مادرام آورد چندیست نفس میکشی انگار به سختی من از پس زخم بدنت برنمیآیم افتاده پرستار تو بسیار سختی خونین شدن پیروهنت دردسر ماست باید عوضش کرد به ناچار به سختی تا پارچه ای بر روی پهلو بگذارم خود را کمی آرام نگهدار به سختی یادم که نرفته چقدر زجر کشیدی وقتی که سرت خورد به دیوار به سختی از سینه سپر کردن آن روز تو پیداست از دنده ی تو رد شده مسمار به سختی ما نذر شفایت همگی روزه گرفتیم نان طبخ نکن از سر اجبار به سختی گیسوی مرا شانه زدی شرم مرا کشت از بازویت اینقدر مکش کار به سختی یک توصیه کردی و مرا کشتی و باید بوسه بزنم بر گلوی یار به سختی انگار قرار است که از بعد حسینش زینب بشود قافله سالار به سختی شب 1 دوم 1402
4_6044184098430259248.mp3
26.48M
هزاران سال حتی بعد هم او را نمی‌فهمیم به غیر از نام، از اِنسِیّةُالحورا نمی‌فهمیم به غیر از "فا، الف، طا، میم، ها" از آیه‌ی اسمش از این نوری که لَیسَ فَوقِهِ نورا نمی‌فهمیم زمان مخفی، مکان مخفی، مقامش همچنان مخفی چرا این‌قدر این سرّ است مستورا؟ نمی‌فهمیم درون خانه بود و عرش اعلا را رصد می‌کرد نگاه نافذش تا آن فراسو را نمی‌فهمیم کسی که از نمازش نور می‌تابید بر عالم زدند آتش چرا کاشانه‌ی او را؟ نمی‌فهمیم چه صبری داشت حیدر، داغ روی داغ دید اما نشد با ذوالفقارش مانع شورا! نمی‌فهمیم هنوز آن خانه دارد در میان شعله می‌سوزد گناه ماست ای مردم اگر بو را نمی‌فهمیم اگر تنها برای زخم‌هایش روضه می‌گیریم دلیل درد پهلو، زخم بازو را نمی‌فهمیم اگر فرزند او در غیبت است امروز، یعنی ما به قدر کافی از اسرار عاشورا نمی‌فهمیم دلیل خلقت دنیاست زهرا، خوانده‌ایم این را و‌لی تا روز محشر قدر بانو را نمی‌فهمیم علی سلیمیان✍ توو خونه‌ی امیرالمومنین این روزا چه خبره؟! بچه‌ها هی میان دورِ بستر مادر؛ به این امید که یه روزی مادر از بستر بلند بشه... حسن از یه طرف برا مادرش داره دعا می‌کنه، ولی هی داره توو دلش میگه اون ضربه‌ای که مادر خورده بعیده بلند شه... آخه حسین که ندیده، زینبم ندیده. اونجوری که اونا مادرم و توو کوچه‌ها زدنش دیگه بعیده از جا بلند بشه... زنای مدینه هم اومدند عیادت خانم، وقتی از در می‌خواستند بیرون برن؛ این زنا وقتی اومدند زینب اومد تا دم در بدرقه‌شون کنه، دید اینا دارن در گوش همدیگه یه چیزایی میگن. هی دارن بهم میگن دیگه زهرایی که ما دیدیم از جا بلند نمیشه، این فاطمه دیگه فاطمه نمیشه...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا