eitaa logo
کانال نوای عاشقان
15.4هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
370 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
مناجات با عجل الله تعالی فرجه الشریف آمدم اینجا گدایی بازهم در میزنم گر به رویم در ببندی بار دیگر میزنم حق دهم آقا به تو تا که مرا نشناسی ام چند وقتی میشود کمتر به تو سر میزنم کوله بارم پر شده از معصیت شرمنده ام با گناه بی حدم سیلی به دلبر میزنم التماست میکنم این روسیاهت را ببخش دارم آقا ناله با این حال مضطر میزنم با دعای مادرم آخر نجاتم میدهی من همیشه بوسه بر پاهای مادر میزنم جان زهرا این دلم را زیر و رو کن خسته ام بین روضه من صدایت هی مکرر میزنم تا که گفتم یا حسین این اشک من جاری شده در هوای یک زیارت تا حرم پر میزنم کربلا را تا ببینم مثل عمه زینبم از حرم تا قتلگاه برسینه و سر میزنم آخر کار حسین است شمر گفته به صنان خنجرم را میبرم بر روی حنجر میزنم نانجیب دیگری گفته که من هم میروم تازیانه بر روی بازوی دختر میزنم شاعر: .
. غزل مهدوی گل همیشه بهار -(بیا که بی رخ تو طاقتی ندارم من) زل مهدوی گل همیشه بهار بیا که بی رخ تو طاقتی ندارم من به غیر دیدن تو حاجتی ندارم من گل همیشه بهارم تو هستی وبی تو به سیرباغ وچمن رغبتی ندارم من به غیر نقش ولای تو از ازل ای دوست به لوح سینه ی خود زینتی ندارم من تمام عزت من از طفیل مهر شماست بدون مهر شما عزتی ندارم من از آن زمان که مرا با تو آشنا کردند به غیر بندگیت عادتی ندارم من تویی که محرم راز دل غریب منی به جزتو با دگری صحبتی ندارم من گذشت عمرمن و چشم من به ره مانده بیا امید دلم فرصتی ندارم من اگر چه من زگناهم دل تو را خستم اگر چه غیر ریا طاعتی ندارم من به جان فاطمه هرگز مران مرا زین در که غیر تو به کسی الفتی ندارم من مرا به رسم غلامی قبول کن مولی اگرچه روسیه ام، قیمتی ندارم من وفائیم من وبرعشق تو وفادارم اگرچه درخور تو خدمتی ندارم من سیدهاشم وفایی شاعر: .
. توسل به وجود مقدس امام زمان(عج) سفرت طول کشیده‌است کجایی آقا @emame3vom توسل به امام‌زمان(عج) سفرت‌طول‌کشیده است کجایی آقا کمرم بی تو خمیده است کجایی آقا روزها از پی هم میگذرد سرگردان چونکه‌روی‌توندیده‌است‌...کجایی‌آقا چشم‌در راه تو مادر به مزار دوشهید دیده خونبار رسیده است کجایی آقا میشود روی‌گشایی‌و بیایی تو ز راه نفسم بی تو بریده است کجایی آقا شب جمعه به حرم ضجه زدم با مادر از افق صبح دمیده است کجایی آقا طفل ششماهه‌ی بی شیر تبسم میکرد بر گلو تیر خریده است کجایی آقا شام‌وکوفه‌چقدر سخت‌گذشت‌بر زینب ناسزا بسکه شنیده است کجایی آقا شاعر: .
. . شعر فراق امام زمان(عج) -( افسوس که عمری پی اغیار دویدیم ) @emame3vom افسوس که عمری پی اغیار دویدیم از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم ما تشنه لب اندر لب دریا متحیر آبی به جز از خون دل خود نچشیدیم ای بسته به زنجیر تو دل‌های محبان رحمی که در این بادیه بس رنج کشیدیم چندان که به یاد تو شب و روز نشستیم از شام فراقت چو سحرگه ندمیدیم تا رشته‌ی طاعت به تو پیوسته نمودیم هر رشته که بر غیر تو بستیم بریدیم ای حجت حق پرده ز رخسار برافکن کز هجر تو ما پیرهن صبر دریدیم ما چشم به راهیم به هر شام و سحرگاه در راه تو از غیر خیال تو رهیدیم شمشیر کجت راست کند قامت دین را هم قامت ما را که ز هجر تو خمیدیم شاها! ز فقیران درت روی مگردان بر درگهت افتاده به صدگونه امیدیم شاعر: .
. عج با امام زمان ع با صدای حاج -( هر شب یتیم توست،دل جمكرانی ام ) @emame3vom هر شب یتیم توست،دل جمكرانی ام جانم به لب رسیده،بیا یار جانی ام از بادها نشانی ِ تان را گرفته ام عمریست عاجزانه پی آن نشانی ام اَیْنَ اسْتَقَرَّتْ بِك َ النَّوى، بَلْ اَیُّ اَرْض تُقِلُّكَ اَوْ ثَرى، اَبِرَضْوى اَوْغَیْرِها اَمْ ذی طُوى، عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَى الْخَلْقَ وَلا تُرى طی شد جوانی من و رؤیت نشد رُخت شرمنده ی جوانی از این زندگانی ام با من بگو كه خیمه كجا می كنی به پا آخر چرا به خاك سیه می نشانی ام در این دهه اگر چه صدایت گرفته است اینقدر برای جد غریبت حسین گریه كردی،قربون صدای گرفته ات برم آقاجان،اینقدر این شب و روزها برای عمه ات زینب گریه كردی،قربون گریه ات برم آقا جان در این دهه اگر چه صدایت گرفته است یك شب بخوان به صوت خوش آسمانی ام در روضه احتمال حضورت قوی تر است شاید به عشق نام عمویت بخوانی ام هم پیر قد خمیدگی ِ زینب توام هم داغ دار آن دو لب خیزرانی ام امام زمان فرمود: هر جا نام عموم اباالفضل بیاد،سراسیمه میام میشینم برا عموم گریه می كنم،امشب با ادب بشین بگو آقاجان منتظر قدم هاتم،می خوام با تو برا عموت گریه كنم آقاجان،مرحوم فشندی میگه:دیدم آقام امام زمان سر به تیرك خیمه گذاشته،هی داره عمو عمو میكنه. كجایی الان آقاجان؟كجا داری الان عمو عموم میكنی؟ كجا داری برا لب های خشك عمو اشك می ریزی؟ 🔊 دانلود سبک 👇👇👇 https://emam8.com/sabk/new/36970.mp3
. متن شعر فراق امام زمان (عج) -( سلام ما بـه تـو ای تالـی کتـابِ اللّه) در فراق صاحب العصر و الزمان بقیة الله الأعظم (عج) سلام ما بـه تـو ای تالـی کتـابِ اللّه سلام ما به تو ای ملجأ و اميد و پناه سلام ما به نمـاز و قنـوتِ تـو ای ماه نشستـه ام سر راهت، در انتظارِ نگاه (از آن زمان که گدایم به درگهت،شاهم) . الا که وعـده ی حقّی،ظهور تو معهود مسیرِ سبز نیایش به جمعه ی موعود به جز وصال تو هرگز نخواهم از معبود تویی ز نالـه ی أمَّـنْ یُجـیبِ مـن مقصود (خوشم که سوی تو افتاده مقصد و راهم) . سرور دیده ی غمدیده ام شدم از دست دوباره بُغض من و جمعه ها به هم پیوست منم وَ قافیـه هـای شـده اسیـر شکست گسسته از همه پیوند و با غم تو نشست (به راه عشق خودت کن همیشه آگاهم) . برای صـدقِ سخن بر تو آورم دو گواه دلی که سوخته از هجر و دیدگانِ به راه اگـر چـه توشـه ندارم بـه غیـر بارِ گنـاه برای عاشق دل خسته کو به جز تو پناه (خلاف عاشقی است از تو جز تو را خواهم) . شد از فراق تـو بدر وجـود من چو هلال به هجر روی تو تا کی به سربَرَم به ملال چقـدر در طلبـت شـد ز دیـده اشک زلال به عشق روی تو تا کی زنم به حافظ فال (قـرار قلـب غمینـم نیـامدی ماهـم) . بیا که صحبت سقا و مشک و دیده شده کنـار نهـر و شـریعه یکـی خمیـده شده دو دست ساقی عطشان ز تن بریده شده سری ز ضرب عمود عدو دریده شده (شبیه صبح و شب تو اسیر این آهم) @emame3vom پی نوشت: زیارت ناحيه مقدّسه: لأَندُبَنَّكَ صَباحاً و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً. هر صبح و شام بر تو گريه میکنم و آن قدر بر تو می گریم تا اشک چشمم تبدیل به خون شود؛ شاعر: .
امام زمان-شب جمعه -(چه خونها بر دلت کردم) چه خونها بر دلت کردم حلالم کن حلالم کن گذشتم از همه حدم حلالم کن حلالم کن تو گرما بخش دلهایی ولی دور از توام آقا زمستانی بسی سردم حلالم کن حلالم کن خجالت می کشم شاها برای جمله اعمالم ببین این صورت زردم حلالم کن حلالم کن غریبی در میان ما اگر چه صاحبم هستی تو ای محبوب شب گردم حلالم کن حلالم کن شب جمعه شده آقا پرم از حس استغفار بیا درمان هر دردم حلالم کن حلالم کن زحمت کش شهری شاعر:
شعری در فراق امام زمان(عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت بگویم بنویسم) عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است چرا آب به گلدان نرسیده است چرا لحظه ی باران نرسیده است به هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است به ایمان نرسیده است وهنوزم که هنوز است غم عشق به پایان نرسیده است بگو حافظ دل خسته ز شیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است چرا کلبه ی احزان به گلستان نرسیده است دل عشق ترک خورد گل زخم نمک خورد زمین مرد زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط بود زمین مرد زمین مرد خداوند گواه است دلم چشم به راه است و در حسرت یک پلک نگاه است ولی حیف نصیبم فقط آه است چو آیینه روی من بیچاره سیاه است و جا دارد از این شهر بمیرم که بمیرم که بمیرم عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس و کجایی گل نرگس به خدای نفس های غریب تو که آغشته به حزن است ز جنس غم و ماتم زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوی کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای عشق مجسم که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم بدم از عمق نگاهت نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس واین روضه و این بزم تویی کنون شعله ی آه تو شود حس تو کجایی گل نرگس دل ما سوخته از آه نفس های غریبت دل ما بال کبوتر شده خاکستر پرپر شده همراه نسیم سحری روی پر فتروس معراج نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی به همان صحن و سرایی که شما زایر آنی خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی به خدا در هوس دیدین شش گوشه دلم تاب ندارد نگاهم خواب ندارم قلمم گوشه دفتر غزلی نام ندارم شب من روزنه مهتاب ندارم همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچاره ی دلداده ی دلسوخته ارباب ندارد گریه کن گریه خون گریه کن آری که هر آن مرثیه را شنیده است شما دیده ای آنرا و اگر طاقتتان است کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچون عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبان بلند است به گستردگی ساحل نیل است و این بس طویل است بگذارید که قبلش بنویسم که ببخشید مرا یوسف زهرا اگر این مخمل خون بر حروف است که روضه مکشوف است عطش بر لب عطشان رباب است صدای تپش سطر به سطرش همگی موج نزن آب فرات است به ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ولی حیف که ارباب قتیل العبرات است ولی حیف که ارباب اسیر الکربات است ولی حیف که هنوزم که هنوز است حسین بن علی تشنه آب است و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال چه بس آه که از شمر و خدایا چه بگویم که دلم تاب ندارد به خدا با خبرم می گذرد از تپش روضه که خود غرق عزایی تو خودت کرب و بلایی قسمت میدهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی تو کجایی تو کجایی شب سوم شده باید چه گریزی بزنم آه به یک مجلس پر شور که این کار ثواب است ثواب است و نفس درقفس سینه هر مستمعش مثل عذاب است دل تک تکشان وای کباب است ببین روضه عجب ساده و ناب است که بر پا شده در بین خرابه است بیا گوش کن آری سخن از قحطی آب است ولی یک نفر آنجاست که بی تاب تر از باقی آنهاست ببینید درست است رباب است ببینید گلم رنگ ندارد سر جنگ ندارد چه بزمیست چه شوریست چه حالیست فقط روضه و ناله است و مداح پر از عاطفه از طفل سه ساله است که در دست ظریفش که در دست نحیفش سر باباست سلام ای سر زیبا سر بابا چه کسی کرده به ویرانه مقیمم چه کسی کرده یتیمم شاعر:
شعری در فراق امام زمان(عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت بگویم بنویسم) عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است چرا آب به گلدان نرسیده است چرا لحظه ی باران نرسیده است به هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است به ایمان نرسیده است وهنوزم که هنوز است غم عشق به پایان نرسیده است بگو حافظ دل خسته ز شیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است چرا کلبه ی احزان به گلستان نرسیده است دل عشق ترک خورد گل زخم نمک خورد زمین مرد زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط بود زمین مرد زمین مرد خداوند گواه است دلم چشم به راه است و در حسرت یک پلک نگاه است ولی حیف نصیبم فقط آه است چو آیینه روی من بیچاره سیاه است و جا دارد از این شهر بمیرم که بمیرم که بمیرم عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس و کجایی گل نرگس به خدای نفس های غریب تو که آغشته به حزن است ز جنس غم و ماتم زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوی کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای عشق مجسم که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم بدم از عمق نگاهت نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس واین روضه و این بزم تویی کنون شعله ی آه تو شود حس تو کجایی گل نرگس دل ما سوخته از آه نفس های غریبت دل ما بال کبوتر شده خاکستر پرپر شده همراه نسیم سحری روی پر فتروس معراج نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی به همان صحن و سرایی که شما زایر آنی خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی به خدا در هوس دیدین شش گوشه دلم تاب ندارد نگاهم خواب ندارم قلمم گوشه دفتر غزلی نام ندارم شب من روزنه مهتاب ندارم همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچاره ی دلداده ی دلسوخته ارباب ندارد گریه کن گریه خون گریه کن آری که هر آن مرثیه را شنیده است شما دیده ای آنرا و اگر طاقتتان است کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچون عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبان بلند است به گستردگی ساحل نیل است و این بس طویل است بگذارید که قبلش بنویسم که ببخشید مرا یوسف زهرا اگر این مخمل خون بر حروف است که روضه مکشوف است عطش بر لب عطشان رباب است صدای تپش سطر به سطرش همگی موج نزن آب فرات است به ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ولی حیف که ارباب قتیل العبرات است ولی حیف که ارباب اسیر الکربات است ولی حیف که هنوزم که هنوز است حسین بن علی تشنه آب است و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال چه بس آه که از شمر و خدایا چه بگویم که دلم تاب ندارد به خدا با خبرم می گذرد از تپش روضه که خود غرق عزایی تو خودت کرب و بلایی قسمت میدهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی تو کجایی تو کجایی شب سوم شده باید چه گریزی بزنم آه به یک مجلس پر شور که این کار ثواب است ثواب است و نفس درقفس سینه هر مستمعش مثل عذاب است دل تک تکشان وای کباب است ببین روضه عجب ساده و ناب است که بر پا شده در بین خرابه است بیا گوش کن آری سخن از قحطی آب است ولی یک نفر آنجاست که بی تاب تر از باقی آنهاست ببینید درست است رباب است ببینید گلم رنگ ندارد سر جنگ ندارد چه بزمیست چه شوریست چه حالیست فقط روضه و ناله است و مداح پر از عاطفه از طفل سه ساله است که در دست ظریفش که در دست نحیفش سر باباست سلام ای سر زیبا سر بابا چه کسی کرده به ویرانه مقیمم چه کسی کرده یتیمم شاعر:
شعری در فراق امام زمان(عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت بگویم بنویسم) عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است چرا آب به گلدان نرسیده است چرا لحظه ی باران نرسیده است به هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است به ایمان نرسیده است وهنوزم که هنوز است غم عشق به پایان نرسیده است بگو حافظ دل خسته ز شیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است چرا کلبه ی احزان به گلستان نرسیده است دل عشق ترک خورد گل زخم نمک خورد زمین مرد زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط بود زمین مرد زمین مرد خداوند گواه است دلم چشم به راه است و در حسرت یک پلک نگاه است ولی حیف نصیبم فقط آه است چو آیینه روی من بیچاره سیاه است و جا دارد از این شهر بمیرم که بمیرم که بمیرم عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس و کجایی گل نرگس به خدای نفس های غریب تو که آغشته به حزن است ز جنس غم و ماتم زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوی کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای عشق مجسم که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم بدم از عمق نگاهت نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس واین روضه و این بزم تویی کنون شعله ی آه تو شود حس تو کجایی گل نرگس دل ما سوخته از آه نفس های غریبت دل ما بال کبوتر شده خاکستر پرپر شده همراه نسیم سحری روی پر فتروس معراج نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی به همان صحن و سرایی که شما زایر آنی خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی به خدا در هوس دیدین شش گوشه دلم تاب ندارد نگاهم خواب ندارم قلمم گوشه دفتر غزلی نام ندارم شب من روزنه مهتاب ندارم همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچاره ی دلداده ی دلسوخته ارباب ندارد گریه کن گریه خون گریه کن آری که هر آن مرثیه را شنیده است شما دیده ای آنرا و اگر طاقتتان است کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچون عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبان بلند است به گستردگی ساحل نیل است و این بس طویل است بگذارید که قبلش بنویسم که ببخشید مرا یوسف زهرا اگر این مخمل خون بر حروف است که روضه مکشوف است عطش بر لب عطشان رباب است صدای تپش سطر به سطرش همگی موج نزن آب فرات است به ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ولی حیف که ارباب قتیل العبرات است ولی حیف که ارباب اسیر الکربات است ولی حیف که هنوزم که هنوز است حسین بن علی تشنه آب است و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال چه بس آه که از شمر و خدایا چه بگویم که دلم تاب ندارد به خدا با خبرم می گذرد از تپش روضه که خود غرق عزایی تو خودت کرب و بلایی قسمت میدهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی تو کجایی تو کجایی شب سوم شده باید چه گریزی بزنم آه به یک مجلس پر شور که این کار ثواب است ثواب است و نفس درقفس سینه هر مستمعش مثل عذاب است دل تک تکشان وای کباب است ببین روضه عجب ساده و ناب است که بر پا شده در بین خرابه است بیا گوش کن آری سخن از قحطی آب است ولی یک نفر آنجاست که بی تاب تر از باقی آنهاست ببینید درست است رباب است ببینید گلم رنگ ندارد سر جنگ ندارد چه بزمیست چه شوریست چه حالیست فقط روضه و ناله است و مداح پر از عاطفه از طفل سه ساله است که در دست ظریفش که در دست نحیفش سر باباست سلام ای سر زیبا سر بابا چه کسی کرده به ویرانه مقیمم چه کسی کرده یتیمم شاعر: @navaye_asheghaan
شعری در فراق امام زمان(عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت بگویم بنویسم) عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است چرا آب به گلدان نرسیده است چرا لحظه ی باران نرسیده است به هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است به ایمان نرسیده است وهنوزم که هنوز است غم عشق به پایان نرسیده است بگو حافظ دل خسته ز شیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است چرا کلبه ی احزان به گلستان نرسیده است دل عشق ترک خورد گل زخم نمک خورد زمین مرد زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط بود زمین مرد زمین مرد خداوند گواه است دلم چشم به راه است و در حسرت یک پلک نگاه است ولی حیف نصیبم فقط آه است چو آیینه روی من بیچاره سیاه است و جا دارد از این شهر بمیرم که بمیرم که بمیرم عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس و کجایی گل نرگس به خدای نفس های غریب تو که آغشته به حزن است ز جنس غم و ماتم زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوی کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای عشق مجسم که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم بدم از عمق نگاهت نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس واین روضه و این بزم تویی کنون شعله ی آه تو شود حس تو کجایی گل نرگس دل ما سوخته از آه نفس های غریبت دل ما بال کبوتر شده خاکستر پرپر شده همراه نسیم سحری روی پر فتروس معراج نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی به همان صحن و سرایی که شما زایر آنی خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی به خدا در هوس دیدین شش گوشه دلم تاب ندارد نگاهم خواب ندارم قلمم گوشه دفتر غزلی نام ندارم شب من روزنه مهتاب ندارم همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچاره ی دلداده ی دلسوخته ارباب ندارد گریه کن گریه خون گریه کن آری که هر آن مرثیه را شنیده است شما دیده ای آنرا و اگر طاقتتان است کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچون عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبان بلند است به گستردگی ساحل نیل است و این بس طویل است بگذارید که قبلش بنویسم که ببخشید مرا یوسف زهرا اگر این مخمل خون بر حروف است که روضه مکشوف است عطش بر لب عطشان رباب است صدای تپش سطر به سطرش همگی موج نزن آب فرات است به ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ولی حیف که ارباب قتیل العبرات است ولی حیف که ارباب اسیر الکربات است ولی حیف که هنوزم که هنوز است حسین بن علی تشنه آب است و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال چه بس آه که از شمر و خدایا چه بگویم که دلم تاب ندارد به خدا با خبرم می گذرد از تپش روضه که خود غرق عزایی تو خودت کرب و بلایی قسمت میدهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی تو کجایی تو کجایی شب سوم شده باید چه گریزی بزنم آه به یک مجلس پر شور که این کار ثواب است ثواب است و نفس درقفس سینه هر مستمعش مثل عذاب است دل تک تکشان وای کباب است ببین روضه عجب ساده و ناب است که بر پا شده در بین خرابه است بیا گوش کن آری سخن از قحطی آب است ولی یک نفر آنجاست که بی تاب تر از باقی آنهاست ببینید درست است رباب است ببینید گلم رنگ ندارد سر جنگ ندارد چه بزمیست چه شوریست چه حالیست فقط روضه و ناله است و مداح پر از عاطفه از طفل سه ساله است که در دست ظریفش که در دست نحیفش سر باباست سلام ای سر زیبا سر بابا چه کسی کرده به ویرانه مقیمم چه کسی کرده یتیمم شاعر: @navaye_asheghaan
محرمی_فراق امام زمان(عج) -(بيقراريم چون پريشانيم بيقراريم چون پريشانيم چون پريشان درد هجرانيم باز هم جمعه آمد و بي تو ندبه هاي فراق ميخوانيم شايد اينجايي و نمي بينيم يا كه هستي؛ كجا؟! نميدانيم بيقراري جمعه هاي تو را چند قرن است ابر بارانيم... ...صبح، اميدوار آمدنت عصر، از خيل نا اميدانيم گرچه اين اشك ها براي تو نيست ما پريشان لقمه ي نانيم كاش روزي به خويش مي ديديم چون تو صبح و مساء گريانيم صبح گريان راس بي پيكر عصر گريان جسم عريانيم صبح گريان طفل بي شيريم عصر گريان شاه عطشانيم شاعر: @navaye_asheghaan
هر شب یتیم توست،دل جمكرانی ام جانم به لب رسیده،بیا یار جانی ام از بادها نشانی ِ تان را گرفته ام عمریست عاجزانه پی آن نشانی ام اَیْنَ اسْتَقَرَّتْ بِك َ النَّوى، بَلْ اَیُّ اَرْض تُقِلُّكَ اَوْ ثَرى، اَبِرَضْوى اَوْغَیْرِها اَمْ ذی طُوى، عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَى الْخَلْقَ وَلا تُرى طی شد جوانی من و رؤیت نشد رُخت شرمنده ی جوانی،از این زندگانی ام با من بگو كه خیمه كجا می كنی به پا آخر چرا به خاك سیه می نشانی ام در این دهه اگر چه صدایت گرفته است یك شب بخوان به صوت خوش آسمانی ام در روضه احتمال حضورت قوی تر است شاید به عشق نام عمویت بخوانی ام هم پیر قد خمیدگی ِ زینب توام هم داغ دار آن دو لب خیزرانی ام @navaye_asheghaan