عرفه – امام حسین (ع)
دلم از غیر شما میل جدایی دارد
پر و بالی بدهی شوق رهایی دارد
لحظه ای رخ بنما ، در عوضش جان بستان…
عالم عشق، عجب حال و هوایی دارد!
سر کوی تو ، گدا هر که شد ، آقایی کرد
هر که شد بی سر و پایت ،سر و پایی دارد!!
روز محشر همه ی مدعیان می بینند…
که غلام در این خانه ، چه جایی دارد!!
دست بر سر مکن اینقدر مرا با مرهم
طالب زخم چه حاجت به دوایی دارد!
اجلم را نرساند گنهم … دل با تو…
وعده ی یک سفر کرب و بلایی دارد!
ای خوشا روزی هر کس عرفه پیش شماست
صحن بین الحرمینت چه صفایی دارد
دل اگر دل بشود ؛ هر قدمش با آقا…
روضه ی دست و علم شور و نوایی دارد!
سر از کاسه شکسته شده دیگر آخر…
بین این پارچه ، بر نیزه چه جایی دارد؟؟!!!
آنطرف جسم به همراه زره غارت شد…
این طرف خواهرش انگار دعایی دارد…
ای خدا بر گره معجر من رحمی کن
حرمله دیده ی تیز و بی حیایی دارد!!
شاعر: حبیب نیازی
لبیک که در دل عرفات است و منایم
لبیک که از خویش نمودند جدایم
لبیک که سر تا به قدم محو خدایم
لبیک که امروز ندانم به کجایم
پرواز کنان زین قفس جسم ضعیفم
گه در جبل الرحمه و گه مسجد خیفم
آن وادی سوزنده که دل راهسپارش
پیداست دو صد باغ گل از هر سرخارش
دارند همه رنگ خدائی زعبارش
هر کس به زبانی شده همصحبت یارش
قومی به مناجات و گروهی به دعایند
از خویش سفر کرده در آغوش خدایند
این جا عرفات است و یا روح من آن جاست
هم شده آتشکده هم دیده دو دریاست
پای جبل الرّحمه یکی زمزمه بر پاست
این زمزمه فریاد دل یوسف زهراست
این سوز حسین است که خود بحر نجات است
می سوزد و مشغول دعای عرفات است
دیشب چه شبی و چه مبارک سحری بود
ما غافل و در وادی مشعر خبری بود
در محفل حجاج صفای دگری بود
اشک شب و حال خوش و سوز جگری بود
هر سوخته دل تا به سحر تاب و تبی داشت
اما نتوان گفت که مهدی چه شبی داشت
ای مشعریان دوش به مشعر که رسیدید
آیا اثر از گمشدهۀ شیعه ندیدید؟
آیاد دل شب نالۀ مهدی نشنیدید
آیا زگلستان رخش لاله نچیدید؟
آن گمشده مه تا به سحر شمع شما بود
دیشب پسر فاطمه در جمع شما بود
امروز به هر خیمه بگردید و بجوئید
گرد گنه از آینۀ دیده بشوئید
در داخل هر خیمه بگردید و بجوئید
یابن الحسن از سوز دل خسته بگوئید
شاید به منی چهرۀ دلدار ببینید
از یار بخواهید رخ یار ببینید
امروز که حجاج به صحرای منایند
از خویش جدایند و در آغوش خدایند
لب بسته سراپا همه سرگرم دعایند
در ذکر خدا با نفس روح فزایند
کردند پر از زمزمه و ناله منی را
یک قافله بگرفته ره کرب و بلا را
این قافله از عشق به جان سلسله دارند
این قافله با قافله ها فاصله دارند
این قافله جا در دل هر قافله دارند
این قافله تا مسلخ خون هر وله دارند
این قافله تا کعبۀ جان خانه بدوشند
از خون گلو جامۀ احرام بپوشند
هفتادو دو حاجی همه با رنگ خدائی
از مکه برون گشته شده کربلائی
از پیر و جوان در ره معشوق فدایی
جسم و سرشان کرده زهم میل جدائی
اصغر که پدر بوسه زند بر سرو رویش
پیداست شهادت زسفیدی گلویش
خیزید جوانان که علی اکبرتان رفت
ریحانۀ ریحانۀ پیغمبرتان رفت
از مکه سوی کرب و بلا رهبرتان رفت
گوئید به اطفال علی اصغرتان رفت
ای اهل منا شمع دل ناس کجا رفت
از کعبه بپرسید که عبّاس کجا رفت
ای اهل منی کعبه پر از نور و صفا بود
دیروز حسین بن علی بین شما بود
سیلاب سرشکش به رخ و گرم دعا بود
از روز ازل کعبۀ او کرببلا بود
امروز به هجرش همه گریان بنشینید
فردا سر او را به سر نیزه ببینید
در مکّه بپرسید ز زن های مدینه
زینب به کجا رفت کجا رفت سکینه
کلثوم چرا ناله برآورده ز سینه
کو دختر مظلومۀ زهرای حزینه
ای دخترکان یکسره با شیون و ناله
خیزید و بپرسید کجا رفته سه ساله
زین قافله روزی به مدینه خبر آید
کرببلا و بلا زینب خونین جگر آید
با آتش هفتادو دو داغ از سفر آید
از منبر و محراب نبی ناله برآید
تا حشر از این شعله بلرزد دل (میثم)
تنها نه دل (میثم) جان همه عالم
#مناجات
شاعر: استاد غلامرضا سازگار
عرفه – مناجات با امام حسین (ع)
به تپش آمده با یاد تو از نو کلماتم
باز نام تو شده باعث تجدید حیاتم
بیم گرداب به دل داشتم اما تو رسیدی
که شدی “ساحل امن من و کشتی نجاتم”
باز از فرط عطش خشک شده کام من،آری
تشنه ام؛تشنه ی لبهای عطش ناک فراتم
باید احرام ببندم به طواف حرم تو
من که در صحن تو در موقف دشت عرفاتم
با دعای عرفه دست مرا کاش بگیری
مات و مبهوت نمایان شدن جلوه ی ذاتم
با تو هر لحظه مجسم شده یک روضه به چشمم
باز گریان تماشای قتیل العبراتم
شاعر: سیدعلیرضا شفیعی
مرثیه حضرت مسلم
هواى وصل تو ما را کشانده تا اینجا
کریم شهر گدا را کشیده تا اینجا
ز بسکه دست گرفتى همین بزرگى تو
گداى بى سر و پا را کشیده تا اینجا
همینکه گفت گنهکار یا کریم العفو
دل شکسته خدا را کشیده تا اینجا
شمیم پیرهن یوسف اید از عرفات
صداى روضه شما را کشیده تا اینجا
یقین کنم که تا دسته ها به راه افتاد
نواى ما شهدا را کشیده تا اینجا
حسین گفتن ما مسلمیه هر سال
نسیم کرب و بلا را کشید تا اینجا
صداى پاى محرم به گوش مى آید
حسین قافله ها را کشیده تا اینجا
بنى گفتن یک مادرى شب جمعه
چقدر اهل بکا را کشیده تا اینجا
سخن ز موى پریشان زینب کبرى
امام صاحب عزا را کشیده تا اینجا
به یار نیزه سوارش به گریه زینب گفت
کمند زلف تو ما را کشیده تا اینجا
ز روى بام کسى ناله زد حسین ببخش
که نامه هام شما را کشیده تا اینجا
عزیز من نگرانم دلم چه بى تاب است
دگر زمانۀ آوارگى ارباب است
شاعر: قاسم نعمتی
___________________________
دوباره آمده ام ، بنده ای گنهکارم…
تمامِ آبرویم را به تو بدهکارم…
قبول کن عملم را ، بضاعتم این است
قبول دارم همیشه وبال و سَربارم…
ببین نشسته ام حالا کنارِ سفره ی عشق
شبیهِ ابر ، برای حسین میبارم…
حسین یارِ من است و منم غلامِ حسین
خوشا به حالِ منی که حسین شد یارم
قسم به خونِ گلوی حسین ، یا اللّٰه!
ببخش معصیتم را ، ببخش رفتارم
اگر حسین نباشد ، کجا رَوَد دلِ من؟
که بی وجودِ گل فاطمه ، گرفتارم
میان روضه دلم میرود همان جا که ،
دو دست بر کمرش گفت : «ای علمدارم…
بلند شو که سکینه عجیب مضطرب است
بلند شو نفسم ، ای همه کس و کارم
بلند شو ، کمرم تیر میکشد عباس…
ببین که خنده کنان ، میدهند آزارم!
صدای خواهرم از خیمه میرسد بَر گوش
که ناله میزند: عباس… میر و سردارم»
#مناجات
شاعر: پوریا باقری
#ایام_مسلمیه
آقا چه شد كه حج شما نيمه كاره ماند
شبهاي شهر مكه چرا بي ستاره ماند
بار سفر مبند، دلم شور مي زند
گويا قيامت است،مَلك صور مي زند
من خواب ديده ام، سرتان را به ني زدند
گرگان تشنه، زوزه كشان لب به مِي زدند
ديدم نسيم شانه به گيسوت مي زند
مَرهم به زخم گوشه ي ابروت مي زند
ديدم تو را به نيزه شه ميگسارها
هو مي كشند دوروبرت ني سوارها
آقاي من،شما كه مسيح عشيره اي
در كوفه متهم به گناهي كبيره اي
اينجا بمان كه حرمت كعبه تويي حسين
آقا مرو، كه عزت كعبه تويي حسين
ديدم كه حاجيان منا لنگ مي زدند
شيطان پرست ها به خدا سنگ مي زدند
حالا كه مي روي سفري پرخطر حسين
پس لااقل سه ساله ي خود را مبر حسين
پاشيدم آب پشت سر محمل رباب
با ظرف اشك ديده ي خونين جگر حسين
فكري به حالِ روز مباداي ايل كن
چندين قواره چادر ديگر بخر حسين
اين ساربان به درد مسيرت نمي خورد
يك ساربان اهل نظر را ببر حسين
او نقشه ها كشيده كه دور وبر شماست
چشمش مدام خيره به انگشتر شماست
با بردنش نمك به جگر مي خورد حسين
شش ماهه ي تو زود نظر مي خورد حسين
با اينكه مست ذكر خوش يارب توأم
اما هنوز مضطرب زينب توأم
يعقوب چشم آينه ها پير مي شود
اين شهر بي حضور تو دلگير مي شود
دارد ز ديده قافله ات دور مي شود
كم كم بساط روضه ي ما جور مي شود
🔸شاعر:
#وحید_قاسمی
___________________
🔹
4_290438328644273804.mp3
1.22M
نوحه خروج کاروان سید الشهدا علیه السلام از مکه به سمت کربلا
حال اهل عالمین شد نینوایی
حاجیِ زهرا شده کرببلایی
وامصیبت وامصیبت وامصیبت...
عاشقانه میرود به وعده گاهش
سوی معراج و به سمت قتلگاهش
وامصیبت وامصیبت وامصیبت...
از همه جز روی دلبر دل گسستند
کودکان در بین محمل ها نشستند
وامصیبت وامصیبت وامصیبت...
میرود با کاروان اشک و ناله
حاجیه خانمِ محزون و سه ساله
وامصیبت وامصیبت وامصیبت...
میرسد در این طریق نینوایی
بر مشامِ زینبی بوی جدایی
وامصیبت وامصیبت وامصیبت...
آخرِ این رَه شود شورِ قیامت
میرسد سالار زینب بر شهادت
وامصیبت وامصیبت وامصیبت...
تشنه لب از تن جدا گردد سرِ او
بی کفن مانَد به گودال پیکرِ او
وامصیبت وامصیبت وامصیبت...
صدای زنگ کاروان از دله صحرا میرسه
دیگه داره به کربلا عزیز زهرا میرسه
قافله سالار حسین ، داره با خواهرش میاد
داره صدایِ گریه یِ علی اصغرش میاد
گوش بکنید داره دیگه صدای مادرش میاد
الهی مادرت فدات ، اینجا زمین کربلاس
بعد یه چند روز پسرم ، سرِ تو رویِ نیزه هاست
وای از زمین کربلا ، وای از زمین کربلا ، وای از زمین کربلا
از داغ روضه یِ حسین ، قامت آسمون خمید
سینه زنا گریه کنید ، حسین به کربلا رسید
اینجا همونجاییه که بدجوری تاریکه شبش
جایی که خون میریزه از ترک های رویِ لبش
سرش رو تشنه می بُرَن ، میره اسیری زینبش
یکی بگیره خارو از کفِ پاهایِ دخترش
اینجا زمین کربلاس ، دل شوره داره خواهرش
وای از زمین کربلا ، وای از زمین کربلا ، وای از زمین کربلا
کسی ندیده تو مسیر ، سایه ای از مخدرات
ولی وای از روز دهم ، بمیره مادرت برات
یکی بگه عمو بیاد ، داره رقیه دلهره
چشایِ دشمنا پیِ گوشواره ها و چادره
دیگه ربابم باید از پسرکش دل ببُره
قراره اینجا خواهرت آقا یه روزه پیر بشه
یه کاری کن تو قبل این که آقا خیلی دیر بشه
یکی بگیره خارو از کف پاهایِ دخترش
اینجا زمین کربلاست ، دل شوره داره خواهرش
الهی مادرت فدات ، اینجا زمین کربلاست
بعد یه چند روز پسرم ، سرت روی نیزه هاست
وای از زمین کربلا ، وای از زمین کربلا ، وای از زمین کربلا
📋 تشنه زمزمه ام کاش به زمزم برسم
#سبک_مناجات
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تشنهی زمزمهام کاش به زمزم برسم
میوهی کالم و ای کاش که من هم برسم
فاطمه چشم به راه است سیاهی بزنم
ای اجل صبر نما تا به مُحَرّم برسم
پس از آن جانِ مرا هم ببری حرفی نیست
نه ، فقط باش که یکبار حرم هم برسم
دست من نیست گریبان بدرم یا ندرم
هر زمان که به سرِ سورهی مریم برسم
آه ای راهِ نجف کرببلا دستم گیر
اربعین باز بر آن سیلِ دمادم برسم
هر قدم میشمرم تکتکِ تیرَکها را
تا که بر موکبِ عباس معظّم برسم
اربعین وقتِ قرار است بگو یا عباس
کاش بر سایهی آن صاحبِ پرچم برسم
این شهیدانِ حرم همسفر ما بودند
قسمتم نیست چرا پیش رفیقم برسم
کمکم ای ناله بیا، موقع مقتلخوانی است
وای کم مانده به گودالِ مُقَرّم برسم
ای بقیع تربتی از خود به سرم میریزی
کاش ای کاش به این خاک پُر از غم برسم
*شاعر : #حسن_لطفی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
◾نوحه ی سینه زنی
◾شهادت حضرت مسلم (ع)
◾سبک سنتی
◾بنداول
مسلم بن عقیلم غم به دل دارم امشب
من به جرم غم عشق بر سر دارم امشب
کوفه شد قتلگاهم
کن حسینجان نگاهم (۲)
یاحبیبی حسینجان (۳)
◾بنددوم
من سفیر حسینم یار و یاور ندارم
سر به زانوی غربت نیمه شب میگذارم
کوچه گرد غریبم
غصه گشته نصیبم(۲)
یاحبیبی حسین جان (۳)
◾بندسوم
کودکانم اسیر و من اسیر تو هستم
عهد و پیمان به خون حنجرم با تو بستم
راس من را بریدن
پیکرم را کشیدن (۲)
یاحبیبی حسینجان (۳)
#مرتضی_محمودپور
🍂مناجات باامام زمان عجل الله🍂
🎶سبک ای الهه ناز......
ای،یادگار حسین،منجی عالمین
آقام یابن الحسن،نظری کن به من۲
من، روسیاهم آقا،بی پناهم آقا
گوشه ی چشمی کن،نظری به گدا
ماندهام منتظر آقاجان کجایی
می گریم ازغم ودرد این جدایی
منتقم زهرا یابن الحسن بیا
ای وارث ارباب بی کفن بیا
بیا یابن الحسن
آه،میسوزم ازغمت،ازغم غربتت
کاشکی باشم آقا یه عمری نوکرت۲
ای،کس وکارم آقا،همه یارم آقا
عاشقم کردی وبی قرارم آقا۲
الهی به دستت شوم کربلایی
الهی به راه تو باشم فدایی
التماس دعا دارم من ای آقا
به جان مادرت دردمو کن دوا
بیا یابن الحسن
اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری
#امام_زمان_عجل_الله
✨اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج✨
مدح میلاد امام هادی علیه السلام
حسن لطفی
جلوهای از جبروت آوردند
سورهای از ملکوت آوردند
اَبری از جنسِ بهار و باران
به سرِ این بَرَهوت آوردند
خسته بودیم که ما را از لطف
زیرِ یک سایهی توت آوردند
به درِ خانهی آقا یک شهر
همگی دستِ قنوت آوردند
به تماشای تو آدم را باز
از بهشتش به هبوط آوردند
از سرِ سفرهی زهرا امشب
محضِ لبخندِ تو قوت آوردند
آب و آئینه و قرآن این است
نوهیِ شاهِ خراسان این است
قبله خوب است همین در باشد
علیِ آلِ پیمبر باشد
چارمین نادِ علی را گفتند
باید این نام مکرر باشد
چار دیواریِ کعبه یعنی…
چارسو جانبِ حیدر باشد
جامعه خواندم و گفتند که آن
با مفاتیح برابر باشد
بگذار از لب بامت نرویم
دلِ ما مثل کبوتر باشد
گیسویی دین و دلِ ما بُرده
خاصه وقتی که معطر باشد
آی همنامِ رضا آمده است
مغزِ بادامِ رضا آمده است
زلفِ تو کاش مجعد نشود
دل در این شام مُردد نشود
تو علی هستی و مانند علی
هیچکس صاحبِ مسند نشود
هست تا سامره و سردابش
حالِ ما شُکرِ خدا بد نشود
جز نسیمی که پُر از عطرِ شماست
کاش از کوچهی ما رد نشود
دلِ من رفت به کویَت گفتم
رفتِ تو کاش که آمد نشود
گرهام دستِ تو بود و واشد
کار دستِ تو نباشد نشود
صد و ده مرتبه مُمتد گفتیم
یا علی ابن محمد گفتیم
دیدنت جامه دَریدن دارد
یا که انگشت بُریدن دارد
مژهام خاکِ مسیرت را خورد
الحق این سُرمه , کشیدن دارد
ارزشش داشت پریشان باشیم
نازِ این زلف خریدن دارد
دلِ من میتپد آقا چه کنم
آهویی مِیلِ رمیدن دارد
ما رسیدیم و زمین اُفتادیم
بوسه از خاکِ تو چیدن دارد
آنچه گفتند در اوصافِ شما
دیدن و دیدن و دیدن دارد
علیِ عالیِ اعلیٰ هادیست
دهمین معنیِ زهرا هادیست
چینیام آینهام میشکنم
که تَرَک خورده ترین قلب منم
سامرایِ تو بنا شد اما
من پریشانِ امام حسنم
بعد تو وقف بقیع , کاش شود
عُمرِ من صرفِ حرم ساختنم
حضرت هادیِ ما مهدی کو
من اویسم به هوایِ قَرنم
گریهام را به مُحرم برسان
کُشتهی روضهی یک پیرهنم
خواهری گفت که ای وای حسین
مادری گفت که ای بی کفنم
کاروان آه که آمد از راه
هرکه دارد هوسش بسم الله
مدح میلاد امام هادی علیه السلام
محمد جواد شیرازی
سخت محتاجم به خلوتگاهِ طور سامرا
قلب تاریکم شده محتاج نور سامرا
می شود دل, گیرِ این منزل اگر عاشق شود
با دو لقمه نانِ حضرت, از تنور سامرا
سهم دوری را دل دیوانه بر هم می زند
با سلامی بر امامان صبور سامرا
با وجود این کریمان هرچه تحریمش کنند
جای حیرت نیست می چرخد امور سامرا
پست را آقا و کوچک را عزیزش می کنند
پادشاهی را ببین در چشم مور سامرا
شکر حق که دور تا دور حرم ساکن شدند
شیعیان عاشق و جِیْشِ غیور سامرا
تا خود بحر النجف هم می رسد این بوی خوش
عطر لیموی حرم از راه دور سامرا
لالم از توصیف این لذت, چشیدن لازم است
خواندن یک جامعه دورِ قبور سامرا
غالبا هر کس حرم رفته روایت کرده از
نیمه شب های غریب و سوت و کور سامرا
با وجود این ضریح سبز چوبی می رسد
بوی مادر از حریم جمع و جور سامرا
عاقبت این شهر را مهدی گلستان می کند
می رسد یک روز هم روز سرور سامرا
مداحی آنلاین - ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست - خلج.mp3
6.37M
⏯ #مناجات با #امام_زمان(عج)
🍃ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
🍃منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
🎙حاج #حسن_خلج
👌بسیار دلنشین
┈••✾•🌷🕊🌷•✾••┈
YEKNET.IR - zamine - 98.09.12 - motiee.mp3
4.84M
⏯ #زمینه احساسی
🍃کاروان غمت کاروان خداست
🍃زائران توایم کربلا شهر ماست
🎙 #میثم_مطیعی
👌بسیار دلنشین
🔴مرجع رسمی #مداحی های روز
┈••✾•🌷🕊🌷•✾••┈
مدح میلاد امام هادی علیه السلام
حسن لطفی
جلوهای از جبروت آوردند
سورهای از ملکوت آوردند
اَبری از جنسِ بهار و باران
به سرِ این بَرَهوت آوردند
خسته بودیم که ما را از لطف
زیرِ یک سایهی توت آوردند
به درِ خانهی آقا یک شهر
همگی دستِ قنوت آوردند
به تماشای تو آدم را باز
از بهشتش به هبوط آوردند
از سرِ سفرهی زهرا امشب
محضِ لبخندِ تو قوت آوردند
آب و آئینه و قرآن این است
نوهیِ شاهِ خراسان این است
قبله خوب است همین در باشد
علیِ آلِ پیمبر باشد
چارمین نادِ علی را گفتند
باید این نام مکرر باشد
چار دیواریِ کعبه یعنی…
چارسو جانبِ حیدر باشد
جامعه خواندم و گفتند که آن
با مفاتیح برابر باشد
بگذار از لب بامت نرویم
دلِ ما مثل کبوتر باشد
گیسویی دین و دلِ ما بُرده
خاصه وقتی که معطر باشد
آی همنامِ رضا آمده است
مغزِ بادامِ رضا آمده است
زلفِ تو کاش مجعد نشود
دل در این شام مُردد نشود
تو علی هستی و مانند علی
هیچکس صاحبِ مسند نشود
هست تا سامره و سردابش
حالِ ما شُکرِ خدا بد نشود
جز نسیمی که پُر از عطرِ شماست
کاش از کوچهی ما رد نشود
دلِ من رفت به کویَت گفتم
رفتِ تو کاش که آمد نشود
گرهام دستِ تو بود و واشد
کار دستِ تو نباشد نشود
صد و ده مرتبه مُمتد گفتیم
یا علی ابن محمد گفتیم
دیدنت جامه دَریدن دارد
یا که انگشت بُریدن دارد
مژهام خاکِ مسیرت را خورد
الحق این سُرمه , کشیدن دارد
ارزشش داشت پریشان باشیم
نازِ این زلف خریدن دارد
دلِ من میتپد آقا چه کنم
آهویی مِیلِ رمیدن دارد
ما رسیدیم و زمین اُفتادیم
بوسه از خاکِ تو چیدن دارد
آنچه گفتند در اوصافِ شما
دیدن و دیدن و دیدن دارد
علیِ عالیِ اعلیٰ هادیست
دهمین معنیِ زهرا هادیست
چینیام آینهام میشکنم
که تَرَک خورده ترین قلب منم
سامرایِ تو بنا شد اما
من پریشانِ امام حسنم
بعد تو وقف بقیع , کاش شود
عُمرِ من صرفِ حرم ساختنم
حضرت هادیِ ما مهدی کو
من اویسم به هوایِ قَرنم
گریهام را به مُحرم برسان
کُشتهی روضهی یک پیرهنم
خواهری گفت که ای وای حسین
مادری گفت که ای بی کفنم
کاروان آه که آمد از راه
هرکه دارد هوسش بسم الله
ای پناهم_۲۰۲۳_۰۶_۱۱_۲۲_۲۰_۵۸_۱۱۰.mp3
8.95M
ای پناهم
کربلاییمحمد فصولی
حضرت #امام_رضا علیه السلام
4_5775974746688590445.mp3
13.04M
سلطان عالم خاطرههای خوبی تو حرمت دارم
🎤 سید رضا نریمانی
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
#اللهم_ارزقنا_کربلا😭🤲
#امام_باقر
ز سوز زهر پیکرم آتش گرفت و سوخت
یارب ز پای تا سرم آتش گرفت و سوخت
مسمومم و زبانه کشد شعله از تنم
از این شراره بسترم آتش گرفت و سوخت
من یادگار کرب و بلایم که روز و شب
با روضه هاش خاطرم آتش گرفت و سوخت
مي سوخت بين تب تن بابا به خيمه ها
صد بار قلب مضطرم آتش گرفت و سوخت
هنگامه ی غروب که غارت شروع شد
هر کس که بود در حرم آتش گرفت و سوخت
یک زن نمانده بود که شعله به تن نداشت
چادر نماز مادرم آتش گرفت و سوخت
معجر دگر به روی سر دختری نماند
دیدم که موی خواهرم آتش گرفت و سوخت
خنده دگر ندید کسی بر لب رباب
تا جای خواب اصغرم آتش گرفت و سوخت
در کوفه تا كه راس حسين شهيد را
دیدم به نیزه ، حنجرم آتش گرفت و سوخت
آتش به جان آل پيمبر شد آشنا...
از آن زمان که مادرم آتش گرفت و سوخت...
رضا رسول زاده
@navaye_asheghaan
#امام_باقر
گـریه های رقیه را می دید
کــوه فریـاد در گلویش بود
محمل باز عمـه پشتِ سرش
ســرِ عبــاس روبـرویش بود
دید از نایِ نیــزه ی خورشید
برزمین،قطره قطره خون می ریخت
دیــد در کــوفه لشکر ابلیس
سر او را به شاخه ای آویخت
کودکان چموش سنگ بدست
پـایِ ناقه به جــانش افتادند
مردمان حرامـزاده ی شام
«خـارجی زاده» اش لقب دادند
از سـرِ بام، خـاک و خاکـستر
نُقل سر بود و؛ فرش راهش بود
چشم ناپاک شهر را می دیـد
غــم نـاموس در نگاهش بـود
غیـــرتش را بــه جـوش آوردند
نیزه داران مستِ سکه پرست
چــهره ی ســرخ عمـــه را تا دید
مثـل عباس چـشم خـود را بست
وحیدقاسمی
@navaye_asheghaan
#امام_باقر
او امتداد غُصّه ی فردای کربلاست
همبازی سه ساله ی صحرای کربلاست
دریای غیرت و غضبش پر تلاطم است
بین تمام قافله او مرد دوم است
او آشنای هق هق اشک شبانه هاست
زخمیِّ دست سلسله و تازیانه هاست
طفل آمده ولی چِقَدَر پیر گشته بود
بی جان و خسته از غل و زنجیر گشته بود
با آبله ز پای خودش کار می کشید
مثل رقیّه از کف پا خار می کشید
انگار زهر تازه تری از جگر گذشت
تا غصه های بی حد شام از نظر گذشت
او دیده با چه سختی و آزار برده اند
ناموس شاه را،سر بازار برده اند
او دیده شامیان حرامی،دریده اند
او دیده معجر از سر عمه کشیده اند
او دیده رقص مستی بزم شراب را
او دیده خیزران و لب آفتاب را
با یاد صحنه ای،جگرش پاره پاره شد
حرف کنیز شد،به سکینه اشاره شد
بردیا محمدی
@navaye_asheghaan
#امام_باقر
یادِ غروبِ بی کسی و شعـله ها کنید
صحنِ بقیـع و سینـه یِ ما کربلا کنید
مانده تنِ حسینِ تو در گـودیِّ عذاب
زینب کشانده شد به کجا؟... مجلسِ شراب
از چوبِ خیزران و لبِ یارِ ما نگو
از اضطـرابِ دخترِ دلـدار ما نگو
پایِ برهنه دختـرِ دردانه می دود
بالابلنـدِ عرش به ویرانه می رود
دیدی به چشمِ خود که حَرَم؛ زار می زند
وقتی رقـیه سر رویِ دیـوار می زند
سرما و طعنه ها و هجـوم کنایه ها
رقصـیدنِ هـزار نفر پایِ نیـزه ها
آمد طَبَق که دق کند آرامِ جانِ شاه
لکنـت زبان گـرفت تمام خـرابه... آه
آهِ رقیـه دامـنِ محـراب را گرفت
خوابید و از دوچشمِ حرم خواب را گرفت
ای یادگارِ روضه یِ تنـهاییِ حسین
یادش به خیر... دخترِ بابایی حسین
زد بر لب و دهن که پدر پیکر تو کو؟
ما ندبه خوانده ایم بگو دلبرِ تو کو؟
حسین ایمانی
@navaye_asheghaan
#امام_باقر
بانی روضه های غروب منا منم
پرچم به دوش ماتم کرببلا منم
با چشم خویش واقعه ایی دیده ام عجیب
احرام بسته، قافله ایی دیده ام غریب
دیدم که آب تحفه ی نایاب می شود
کودک چگونه تشنه و بی تاب می شود
دیدم چگونه جسم جوان خرد می شود
شخصیت امام زمان خرد می شود
دور امام نیزه و شمشیر دیده ام
در گودی گلو اثر تیر دیده ام
دیدم مفاصلی که ز هم دور می شود
شاهی به ضرب نیزه ایی منحور می شود
خنجر به دست شمر به گودال می رود
زهرا کنار پیکرش از حال می رود
چکمه به پا به جانب مقتل دوید وای
روی ضریح سینه ی جدم پرید وای
این جا به بعد مهر سکوتی بر این لب است
گودال بوسه گاه خصوصی زینب است
قاسم نعمتی
@navaye_asheghaan
#امام_باقر
كسي كه بود شكافندهي تمام علوم
هزار حيف كه از زهر كينه شد مسموم
سر تو باد سلامت يا رسول الله
وصّي پنجم تو كشته شد، ولي مظلوم
گهي به زخم زبان قلب حضرتش خستند
گهي به خانهاش از كينه خصم برد هجوم
بسان مادر و آباء رنج ديدهي خويش
هميشه بود ز حقّ و حقوق خود محروم
به غربت علي و خاندان او سوگند
امام ما ز جهان رفت با دلي مغموم
هماره قصۀ مظلومياش به خاك بقيع
بُود ز غربت قبرش براي ما معلوم
ز دردهاي نهاني كه بود در دل او
كسي نداشت خبر غير خالق قيّوم
حيات او همه با درد و رنج و غصه گذشت
كه بود ظلم به اولاد مصطفي مرسوم
نه طاقت است زبان را به وصف غمهايش
نه قدرت است قلم را كه تا كند مرقوم
بگو به امت اسلام، اين سخن "ميثم"
به مرگ حضرت باقر يتيم گشت علوم
استاد حاج غلامرضا سازگار
@navaye_asheghaan
#امام_باقر
منم که دل به غم و درد آشنا دارم
به دیده جام می ناب نینوا دارم
به سینه وسعت صحرای کربلا دارم
همیشه در همه جا روضه ی منا دارم
منم که بانی این روضه های پر شورم
تمام عمر، سروری نکرد مسرورم
کسی که باطن هر روضه را خبر دارد
کسی که گلشنی از لاله بر جگر دارد
کسی که خاطره ی وادی خطر دارد
ز روز واقعه هفتاد و دو اثر دارد
منم که سجده ی سجّاد دیده در شعله
حرارت غم جانان چشیده در شعله
منم که داغ یتیمان مجتبی دیدم
شهادت همه ی آل مصطفی دیدم
به زیر سمّ ستور آیت خدا دیدم
به کوفه هیبت فریاد مرتضی دیدم
به صحنه، شاهد اجساد عاریات منم
بلا کشیده ی نسوات بارزات منم
کسی که دید امام زمان در آتش بود
کسی که عمّه ی او باعث نجاتش بود
کسی که تشنه و صد چشمه ی فراتش بود
کسی که کرب و بلا قلّه ی حیاتش بود
به چار ساله غمم برتر از چهل ساله
که دیده؟ گریه ی پنجاه ساله بی ناله
منم که هجمه ی سیلی به کاروان دیدم
هجوم کعب نی و زخم کودکان دیدم
به نیزه معجر خاکی بانوان دیدم
ز خاتمی که به دستان ساربان دیدم
جواهرات زنان بود و دست نامحرم
فرار کودک و فریاد پست نامحرم
هرآنکه از کرمم کربلا نمی خواهد
ز آل فاطمه دفع بلا نمی خواهد
ز خوان نعمت علمم صلا نمی خواهد
بهشت، غیر دل مبتلا نمی خواهد
من آنچه خاطره دارم ز کربلاست و بس
روایت هنر عشق، نینواست و بس
بیا که باقرم و کاشف هُمومم من
هماره پشت و پناه بشر، عمومم من
به علم غیب شکافنده ی علومم من
بیا که با خبر از گردش نجومم من
به مدرسم همه تازه دروس می بینی
هزار بوعلی و شیخ طوس می بینی
بگیر دست توسّل، تو را نظر از من
بساز همّت دانش، به دل اثر از من
مرو به دامن بیگانگان، ظفر از من
فقاهت از من و طب از من و هنر از من
بیا که باقر اعلام اولیاء منم
به علم و حلم، معلّم به انبیاء منم
محمود ژولیده
@navaye_asheghaan
#امام_باقر
اى فروزان گهرِ پاكِ بقیع
گل پرپرشده در خاك بقیع
با سلامت كنم آغاز كلام
اى ترا! ختم رُسُل گفته سلام
پنجمین حجّت و هفتم معصوم
بابى اَنْتَ كه گشتى مسموم
اى فداى حق و قربانى دین!
كرده یك عمر نگهبانى دین!
تنت از درد و الم كاسته شد
تا كه دین قامتش آراسته شد
اى ز آغاز طفولیت خویش
بوده در رنج و غم و درد، پریش
از عدو ظلم و شرارت دیده
چون پدر رنج اسارت دیده
خار در پا و رَسَن در بازو
رفته اى با اُسرا در هر سو
كرده خون خاطرت اى شمع ولا
محنت واقعه كرب و بلا
كربلا دیده اى و كوفه و شام
اى شهید از اثر ظلم هشام
آتش غم پر و بالت را سوخت
زهر كین، شعله به جانت افروخت
اثر زهرِ به زین آلوده
كرده اعضاى ترا فرسوده
نزد حق یافته فیض دیدار
جسم تو خفته و روحت بیدار
خود تو مظلومى و قبر تو خراب
دیده ی دهر از این غصه پر آب
شیعه را دل ز عزایت شده داغ
كه بود قبر تو بى شمع و چراغ
ظلمِ این امتِ دور از ادراک
كرده یكسان حَرمت را با خاک
با چنین ظلم و ستم از اعدا
بهتر اینست كه قبر زهرا
مخفى از دیده دشمن گردد
تا ز هر حادثه ایمن گردد
سید رضا موید خراسانی
@navaye_asheghaan
#امام_باقر
سلام ما به بقیع و بُقاع ویرانش
بر آن حریم که باشد ملک نگهبانش
سلام ما به بقیع، آن تجسّم غربت
گـواه بر سخنـم تربـت امـامـانش
بقیع کعبه ی قدس چهار معصوم است
چـهار نور خدا مـی دمد ز دامـانش
یکی است حضرت باقر از آن چهار امام
که داغ او زده آتش به قلب یارانش
شهید شد ز جفای هشام آن مولا
زِ زهرِ تعبیه در زین که آب شد جانش
غریب اوست که در موسم زیارت حج
مدینه و آنهمه زائر که هست مهمانش
شـب شهادت او یـک نفر نمـی ماند
که اشک غم بفشاند به قبر ویرانش
دری که سجده گه قدسیان بود خاکش
به زائرش ندهـد اذن بوسـه دربــانش
استاد سیدرضا مؤید
@navaye_asheghaan
#امام_باقر
داغِ تو روشن می کند شمعِ محرم را
در شعله ی غم می کشاند جانِ عالم را
مثلِ پدر میراث دارِ کربلایی تو
چون از مسیرِ کربلا آوردی این غم را
قلبی شکسته داری و لبریزِ از آهی
بر گونه ات داری کماکان اشکِ نم نم را
درد است طفلِ چار ساله از سرِ بغضی
در قلبِ کوچک جا دهد این حزنِ اعظم را
کاری که با گل کرده دردِ کربلا، دیگر
آسوده دیده بر تنش هر جرعه ی سَم را
آقا! زیاد از کربلایِ تو نوشتتد و
اما دریغا درد و غمهای مجسّم را
آن چشم هایت راویِ تصویرِ گودال است
در سینه ات جا داده ای این دردِ مبهم را
پیش از تو بر جدت ملائک روضه ها خواندند
در عرش بر پا کرده اند این بزمِ ماتم را
با خاطراتِ درد می آیی ولی ای عشق
با محنتِ باران نشُستی آهِ زمزم را
دلتنگیِ پاییز در جانِ تو جاری بود
غیرِ تو کس باور ندارد بغضِ شبنم را
صحنِ خرابت در نگاهِ حسرتم آقا!
از خونِ دشتِ کربلا آورده مرهم را
گلدسته های صحنِ تو در چشمِ ما روشن
گل کرده شعرِ کربلایت رنگِ پرچم را
امشب سلامم می رسد خاکِ بقیعِ تو
تا از تو گیرد روضه و اشکِ محرم را
هستی محرابی
@navaye_asheghaan