مژده ای دل که شده وقتِ نشاط
آمده بانویی والا دَرَجات...
زینِ اَب، دُختِ بَتول، اُختِ حسین
زینب است او، به مقامش صلوات
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#دوبیتی_صلواتی
#حضرت_زینب_س
@navaye_asheghaan
ذکر فرزندان زهرا (س) بر لبش
شور جاری بود در بَزمِ شبش
از خُلوص و از وفا خوانده «سلیم»
جان فدایِ صوتِ زینب زینبش..
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#حاج_سلیم_مؤذن_زاده_ره
#حضرت_زینب_س
@navaye_asheghaan
تا ریشهی فتنه کند یاحیدر گفت
زینب به میانِ بند یاحیدر گفت
لرزید تمام پایهی کوفه و شام..
تا اینکه عقیله چند یاحیدر گفت
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#حضرت_زینب_س
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا
شمعِ من سوسو مزن حیدر خجالت میکشد
دست بر پهلو مزن حیدر خجالت میکشد
خواهشی دارم که با دستِ شکسته فاطمه
خانه را جارو مزن حیدر خجالت میکشد
طاها تحقیقی
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا
گریه کن.. که گریه هایِ تو شفا باشد علی
یک نگاهی کن نگاهِ تو دوا باشد علی
پیشِ من زانو زدی سر را به زیر انداختی
مُردم آقا از خجالت ،این دوا باشد علی
حالتِ مستاصلی داری به هنگامِ وداع
این جدایی سخت تر از هر بلا باشد علی
مثلِ یک آئینه ام که زیر پاها خرد شد
این شکسته سینه ام گه پُر صدا باشد علی
در نَفس هایم ببین که فاصله افتاده است
می روم امّا به لب شکرِ خدا باشد علی
دست بشکسته ندارد طاقتی.. یارت شود
رفعِ زحمت کردنم خیلی بجا باشد علی
پاک کردم آخرش اشکِ دو چشمانِ تو را
پس صبوری کن دلم در شعله ها باشد علی
بیقراری می کند محسن برایم در بهشت
منتظر بر دیدنِ من مصطفا باشد علی
محسن راحت حق
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا
آهم از حال من غمزده پیداست علی
رنجم از سینه بشکسته هویداست علی
از همه خونجگرم، بسکه غریبت دیدم
محشری در دلم از حال تو برپاست علی
تو مرا یار و منم یار تو اما چه کنم
مثل تو فاطمه هم بیکس و تنهاست علی
آنقدر غصه مرا هست که بهر مردن
زودتر از همه زهرات مهیاست علی
از کدامین غم خود با تو بگوید زهرا
که دراین دل زغریبی توغوغاست علی
با همین حال به پای تو، اگر پا بدهد
باز هرباره طرفدار تو زهراست علی
راضی ام باز فدای تو کنم جانم را
به خدا فاطمه ات واله و شیداست علی
غصه کم نیست مرا،بسکه غمم بسیار است
چشمم از گریه هرلحظه چو دریاست علی
صورت نیلی و بازوی کبود و قد خم
سهم زهرای تو از سفره دنیاست علی
رفتنم زود و چقدر دیر شده رفتن من
چشم در راه من سوخته باباست علی
اسلام مولایی
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا
ای دختر نبیِّ خدا ، فاطمه سلام
ای همسر ولیِّ خدا ، فاطمه سلام
آتش گرفته سینه ی من با نوای تو
مادر دلم گرفته دوباره برای تو
بر روضه های پُر غم تو گریه می کنم
بر ناله ها و ماتم تو گریه می کنم
مقتل نوشته تا زِ ولایت بُریده اند
آتش به درب خانه ی طاها کشیده اند
مقتل نوشته است لگدها به در زدند
بر قلب بی قرار علی هم شرر زدند
مقتل نوشته تا که شما را کتک زدند
بر زخمهای سینه ی حیدر نمک زدند
مقتل نوشته دست علی را که بسته اند
با تازیانه بازویتان را شکسته اند
مقتل نوشته تا که شما خورده ای زمین
شد کشته محسن تو زِ بیدادِ ظلم و کین
مقتل نوشته کوچه و سیلی و مجتبی
دستی پلید و صورت نیلی و مجتبی
مقتل نوشته دومیِّ پست ، بی هوا
سیلیِ محکمی زده بر صورت شما
مقتل نوشته که زِ علی رو گرفته ای
بانو همیشه دست به پهلو گرفته ای
مقتل نوشته بعدِ پدر قد خمیده ای
در آن سه ماه روی خوشی را ندیده ای
مرتضی شاهمندی
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا
ای شنیـده ز دَمت ختم رسل بوی خدا
دیده در ماه رخت چشم علی روی خدا
چشمِ چشمِ حقـی و بـازوی بازوی خدا
منطقت وحی و زبان تو سخنگوی خدا
سینـهات مخـزن اسـرارِ هـوالهوی خدا
خـلقتت آینـۀ خُلـق خــدا، خوی خدا
سوَرِ، کوثـر و یاسین محمّد، رویت
لیلۀ القدر خدا، سایهای از گیسویت
مصطفـی شیفتـۀ وجهۀ ربانی تو
نورهـا هالهای از طلعت نورانی تو
ملک و جن و بشـر گرم ثناخوانی تو
آسمان گوشهای از سفرۀ مهمانی تو
روح جبریـل امین مرغ گلستانی تو
وحی پرواز کنـد وقت سخنرانی تو
نگـه نافـذ چشم تو مسیحای علی است
راز هر موی تو یک لیلۀ احیای علی است
خالـق عزّوجـلّ مــدح تــو را میگوید
پــدر از بـاغ جنـان عطر تو را میبوید
کوثر از اشک سحرگاه تـو رخ میشوید
عصمت از چار طرف راه تـو را میپوید
خلد، خـاک در سلمـان تـو را میبوید
از قدمهــای کنیـز تــو ملک میروید
بـال جبریـل امیـن فرش ره زائر توست
دو جهان گمشده در تربت بیحائر توست
دفتـر مـدح تـو قـرآن رسول الله است
مهـر تــو پایـۀ ایمـان رسول الله است
دامنت بـاغ دو ریحـان رسول الله است
سینۀ پـاک تـو رضوان رسول الله است
صـورتت سـورۀ فرقـان رسول الله است
جان تو جان علی، جان رسول الله است
برتـر از دانـش و ادارک و ثنـای همهای
تو همان فاطمهای فاطمهای فاطمهای"
طایـر قلـۀ عـرشی و زمیــن منزل توست
عقـل کـل زائر کاشانۀ خشت و گل توست
ناقهات رفـرف و آغـوش خدا محمل توست
وسعت باغ جنان گوشهای از محفل توست
تو در آغوش خدایـی و خدا در دل توست
تـا ابـد ذریّـۀ ختـم رسـل، حاصل توست
کوثـر رحمتـی و ساقی تو دست علی است
بودِ تو، بود علی، هستیِ تو هست علی است
پدرانـم همــه خــاک قــدم دو پسرت
پسرانـم همــه تـا روزِ جـزا خاک درت
پدرت گفت: به قربان تو دختـر، پدرت!
مـادرت عصمـتِ ذاتِ احــدِ دادگـرت
دخترت زینب کبراست- حسینِ دگرت
تو: صدف، نسلِ علی تا صف محشر: گهرت
نور و فرقانی و طاهایی و یاسین علی
مهر تو دین علی، مشی تو آئین علی
جز تو یا فاطمه بر ختم رسل کوثر کیست؟
بضعــه و مـام دو ریحـانۀ پیغمبر کیست؟
دختـری را که پدر گفته به او مادر، کیست؟
با علی همدم و هم پایه و هم سنگر کیست؟
حامـی دست خـدا، دخت پدرپرور کیست؟
بین دشمن تک و تنها سپر حیدر، کیست؟
تو سراپا علی استی و علی زهرایی است
نـه علی، بلکه خدای ازلی زهرایی است
نوح تـوحیـد در امـواج خطر کیست؟- تویی
روح مابیــن دو پهلوی پــدر کیست؟- تویی
اُمِّ دیــن، اُمِّ کتـاب، اُمِّ بشــر کیست؟- تویی
مطلعالفجرِ دو شمس و دو قمر کیست؟- تویی
بهتریـن یـار علـی در پس در، کیست؟- تویی
به علـی بازو و شمشیـر و سپر کیست؟- تویی
بهتـرین یـار علـی یار علی یار علی!
تا صف حشر به هر عصر، طرفدار علی!
هـر کــه از قبـر نهـان تـو نشانی میخواست
گفتمش در دل تو، در دل من، در دل ماست
بس کـه پیداست، به چشم دگران ناپیداست
نه مدینــه، همـهجا تربــتِ پــاکِ زهراست
فاش گویم: حـرمِ فاطمـه، آغــوش خداست
حال میپرسم: آنجا که خدا نیست، کجاست؟
چــارْ دیوارِ بهشت دل ما حائر توست
تو همان وجه خدایی و خدا زائر توست
تو کجا؟ این همه رنج و غم و آزار کجا؟
تـو کجـا؟ نالـه بین در و دیوار کجا؟
بضعـۀ احمد و دود و شــرر نار کجا؟
روی حـور و ستمِ دیـوِ ستمکار کجا؟
مخزن سرِّ حق و صدْمۀ مسمار کجا؟
گل بیخار؟ کجا نیشِ سرِ خار کجا؟
از در سوختــۀ خانه تو معلوم است
به خدایی خداوند، علی مظلوم است
شـده نزدیـک بـه آتش بکشـم دنیا را
گوییــا مینگـرم ایــن ستـمِ عظما را
کـه فلانی بـه فلان گفـت: بزَن زهرا را
آن که سوزانـد بـه آتش، حرمِ طاها را
کشت بـا کشتـن نامـوس خدا، مولا را
زد چو بر باب ولایت به جسارت، پا را
لگدی زد به در و سوخت روان همه را
کشت یـک سوم سادات بنی فاطمه را
نـه فقـط دسـت عـدو بیت تـو را آتش زد
دست شیطان به همه هست خدا آتش زد
بــه دل سوختـه اهـل ولا آتش زد
به خدا بر حرمِ کـرب و بلا آتش زد
تا صفِ حشر به قلب شهدا آتش زد
بال جبریل امین را ز جفـا آتش زد
زین شرر تا صف محشر دل عالم سوزد
پای این آتش دل، سینۀ «میثم» سوزد
استاد حاج غلامرضا سازگار
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا
دل كه ميگوييم پس دلدار يعني فاطمه
نُه فلك را نقطهء پرگار يعني فاطمه
یار پیغمر شدن ، رفتن شبی در غار نیست
ما كه ميگوييم يار غار يعني فاطمه
در کرم هرکس به مقداری توانش میرسد
هرکجا گفتند بی مقدار , یعنی فاطمه
آنکه بخشیدست از انگشتر دستش علیست
آنکه بخشیدست از افطار یعنی فاطمه
"تنفقوا ممّا تحبّون" است مصداقش علی
معنی "الجّار ثُمَّ الدّار" یعنی فاطمه
هرچه گفتیم و شنیدیم از کرامات خدا
جلوه اش در عالم اظهار یعنی فاطمه
شیخ را دیدم پس از هفتاد سال اینگونه گفت
نحو و صرف و منطق و اسفار یعنی فاطمه
پِی اگرچه احمد و هر خشت آن گرچه علی
خانه ی اسلام را معمار یعنی فاطمه
يار گفتم درب خیبر گفت یعنی حیدر و
در مدینه "در" صدا زد یار یعنی فاطمه
بین روضه نام چاه آمد اگر ، یعنی علی
هرکجا نام در و دیوار یعنی فاطمه
هرکجا گفتند دشتی لاله گون یعنی حسین
هرکجا پیراهنی گلدار یعنی فاطمه
حمیدرضا محسنات
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا
حال من خوب است، اما بشنو و باور نکن
پس بمان و روزگارم را از این بدتر نکن
یا به دستِ ناتوانت اینقدَر زحمت نده
یا نه؛ چشمان مرا با گریههایت تر نکن
گرچه سوزاندند باغم را؛ بهشتش کن؛ بمان
خانهای که سوخت را با داغ، خاکستر نکن
آهِ دودآلودهی آیینهی دق را نبین
روبروی آن نرو؛ دیگر نظر بر در نکن
با تنورِ خانهی خود آشتی کن؛ نان بپز
حسرتِ دستاس، را دستِ نوازشگر نکن
دستپختت را نخوردم؛ چند وقتی میشود
همسرت را بیش از این محروم، از همسر نکن
آه، ای خورشید ! پشتِ ابرِ روبندت نرو
آه، ای مَحرم ! کنارم چادرت را سر نکن
جای این «عَجّل وَفاتی»ها شفایت را بخواه
مرغِ باغِ آرزوهای مرا پرپر نکن
سنّ و سال کودکانت را ببین و رحم کن
مادری کن؛ خانهام را زود، بیمادر نکن
از امانتداریام شرمندهام دخترعمو !
خوب شو دیگر !؛ مرا مدیونِ پیغمبر نکن
رضا قاسمی
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا
حال تو مثل کبوترهای بی بال و پر است
خنده هایت فاطمه! آرام جان حیدر است
بون نان در خانه پیچیده ست، پس شکر خدا
حال تو از روزهای قبل قدری بهتر است
خانه را جارو زدی. ..از بسترت برخاستی
از نگاهت می توان فهمید روز آخر است
این لباسی را که می بافی برای محسنت
آخرش هم قسمت او نیست، سهم اصغر است
می روم در کوچه ها، قنفز میان کوچه هاست
می روم مسجد مغیره در کنار منبر است
ای ستون خانه ی من ، حرفی از رفتن مزن
بی تو حالم مثل یک فرمانده ی بی لشکر است
این نمک نشناس ها آتش مهیا کرده اند
بی خبر از اینکه اینجا خانه ی پیغمبر است
موی زینب مثل حال حیدرت آشفته است
فاطمه! این حال و روز خانه ی بی مادر است
از همان روزی که آتش بوسه از بالت گرفت
جای بال زخمی و خاکی تو روی در است
چند ماهی می شود ، حیدر شده خانه نشین
چند ماهی می شود زهرا میان بستر است
دست هایی را که می بوسید پیغمبر شکست
راستی زینب چه حالی داشت وقتی در شکست
دست در دست حسن می رفت زهرا ، ناگهان...
روی خاک افتاد قرآن...سوره ی کوثر شکست
دست های بسته ی مولا گواهی می دهد
بارها بعد از پیمبر حرمت حیدر شکست
یک مَلَک ای کاش چشمان حسن را می گرفت
لحظه ای که بی هوا بال و پر مادر شکست
نیمه های شب زمان غسل زهرا بود که
بعد چندین ماه بغض فاتح خیبر شکست
سال های بعد عصر روز عاشورا که شد
پیش چشم مادرش گهواره ی اصغر شکست
از میان خیمه زینب دید ، پیش کوفیان
قامت ارباب از داغ علی اکبر شکست
از میان خیمه ها فریاد می زد خواهرش
ساربان! آرام تر قدری که انگشتر شکست
چوب محمل حال زینب را فقط فهمید بود...
راستی زینب چه حالی داشت وقتی "سر"شکست
احسان نرگسی رضاپور
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا
شكسته تر شده و دست بركمر دارد
چه پيش آمده!آيا حسن خبر دارد؟
به گريه گفت كه زينب مواظب خود باش
عبور كردن از اين كوچه ها خطر دارد
شبيه روز برايم نرفته روشن بود
فدك گرفتن از اين قوم دردسر دارد
گرفت دست مرا مادرم... نشد...نگذاشت...
تمام شهر بفهمد حسن جگر دارد
شهود خواسته از دختر نبي خدا
اگرچه ديده سندهای معتبر دارد
سكوت و صبر و رضای خدا به جای خودش
ولي اگر پدرم ذوالفقار بردارد...
كسی نبود به معمار اين محل گويد
عريض ساختن كوچه كی ضرر دارد!؟
وحید قاسمی
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا
دختری از سینهاش آهی مُکرر را کشید
باز هم بر چشمهایش پایِ مادر را کشید
آمد و آرام بوسیدش ولی آهی شنید
باز هم رویِ سرش آن دستِ لاغر را کشید
تا که در را وا کنَد بر روی مَردش فاطمه
فضه گویا سمتِ در بر حجره بستر را کشید
با سرانگشتش حسن پیشِ دری که سوخته
روی آن دیوارِ دودی یک کبوتر را کشید
بعد از آن گهوارهای خالی کنارش نقش زد
جایِ محسن بِینِ گهواره کمی پَر را کشید
یادش اُفتاد آتش و جمع اراذل جمع بود
یادش اُفتاد ابتدا نامرد خنجر را کشید
وایِ من آتش که کارش کرد او در را شکست
وایِ من دنبالِ خود تا خانه لشگر را کشید
بعد از آن بر روی آن در رفت و آمد داشتند
بعد از ان این کوچه و آن کوچه حیدر را کشید
بچهها کَندند در را تا که مادر پا شود
یک نفر او را کشید و یک نفر در را کشید
پشت بابا بود اما ضربهی سخت غلاف
روی سنگ کوچه مادر نه پیمبر را کشید
حال امشب بُغچهای را باز کرد و گریه کرد
روضه خواند و پیشِ زینب حرفِ آخر را کشید
کربلا می گوئیم:"مادر تماشا میکنی
از همانجایی که بوسیدیش خنجر را کشید
یک حرامی آمد و پیراهنش را کَند و بُرد
یک حرامی رویِ خاک و خار دختر را کشید"
هر دو میگفتند از آن سر که نیزه میبَرد
تا حسینش باز زیر پای او سر را کشید
حسن لطفی
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا
آخرش شرح غمم روی زبانها افتاد
همه گفتند که خیبر شکن از پا افتاد
آه،رفتی و تمام بدنم می لرزد
پهلوان تو زمین خورد،وَ از نا افتاد
غسل جسم تو بود سخت تر از هر کاری
کوه،پاشیده شد و بر روی دریا افتاد
دو سه ماه است که رخسار تو با پوشیه است
چشم من بر رخ نیلی تو حالا افتاد
مَحرمت بودم و نامَحرم زخم بدنت
این چه زخمی ست که بر بازوی تو جا افتاد؟
بشکند دست کسی که اثرش معلوم است
جای دستی به روی صورت حورا افتاد
با یتیمان تو همناله شده جبرائیل
ولوله در وسط عرش معلّی افتاد
ساحلم بودی و رفتی و نگفتی با خود
که علی در وسط موج بلایا افتاد
با چه رویی بدنت را بدهم بر پدرت
لبم از شرم،ز هر صحبت و نجوا افتاد
با چه رویی به پدرجان تو این را گویم
"پیش چشمان همه،ام ابیها افتاد"
رضا قاسمی
@navaye_asheghaan
#امام_زمان_عج
#حضرت_زهرا
دستم بگیر تا که بهشتم بنا شود
شاید سرم قبول کنی خاک پا شود
بالی بده که بال بگیرد اسیر تو
شاید کبوترِ حرمِ کربلا شود
بیتو میان غفلت خود غوطه خورده است
نوری که با مسیر شما آشنا شود
زنگار بسته سینهام از عمر رفتهام
اشکم بریز خانهی آئینهها شود
پیراهن سیاه من از جنس شال توست
امشب نشستهام نفسی خرج ما شود
حسن لطفی
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا
#امام_زمان_عج
چه باک کشتی آن دل که بادبان دارد
میان زندگی اش صاحب الزمان دارد
به هیچ کس نزند رو، کسی که منتظر است...
تمام عمر نظر سوی آسمان دارد
هم آبرو و هم ایمان و هم ولای علی
هر آن چه دارد ازین بیت و آستان دارد
نبسته دل به کسی غیر یار و دلدارش
که دل سپردنِ در این جهان زیان دارد
به غیر نوکر این خانه که خودش آقاست
کجاست آن که چنین یار مهربان دارد
نه حرف و صحبت دیروز باشد و امروز
حکایتی شده این عشق، داستان دارد
چه روزهای بدی شد بدون کرب و بلا
دلم هوای حریمِ حسین جان دارد
از آتشی که فراگیر باشد و باقی
هر آن که کرب و بلا رفته است امان دارد
به سوی زائر او مادری جوان آید
تعجب است چرا قامتی کمان دارد؟!
تعجب است چرا چهره اش کبود شده؟!
ز دود و شعله به چادر، چرا نشان دارد؟!
میان مجمع زوار کربلا، زهرا
می آید و همه ی روضه را بیان دارد
چه کرده است مگر با حسین و دندانش
چنین گلایه از آن چوب خیزران دارد؟!
محمدجواد شیرازی
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا
#امام_زمان_عج
حسبی الله مرا یار بس است
غصه ی دوری دلدار بس است
خسته از تیرگی ام، صبح کجاست؟!
ظلمت عمر و شب تار بس است
بی ولی ماندن و آواره شدن
این همه غربتِ دشوار بس است
تا به کی هفته به هفته دوری
جمعه هایم شده تکرار، بس است
ظرف ما کوچک و غم ها دشوار
لحظه ای دست نگهدار، بس است
اشتباهات خودم یادم رفت
شده ام باز طلبکار!!! بس است
بر منی که همه طردم کردند
نجف حیدر کرار بس است
شیر حق گفت به زهرای بتول
از رُخت پوشیه بردار، بس است
هستی من، چقدر آب شدی
گریه با این تن تب دار، بس است
جان حیدر، طلب مرگ نکن
جان من، این همه اصرار بس است
خواست زینب که بیاید بغلت
باز شد ملحفه گلدار، بس است...
محمدجواد شیرازی
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا
#امام_زمان_عج
ای وای از آن حدیث به دفتر نیامده
ای وای از آن شروع به آخر نیامده
ای وای از آن یقین به باور نیامده
ای وای از آن مزار کبوتر نیامده
ای وای از آنکه رفته و دیگر نیامده
ای دل حدیث دختر طاها شنیده ای؟
یَرضی شنیده ای لِرضاها شنیده ای؟
هنگامۀ نماز دعاها شنیده ای؟
حتی توَرّمت قدَماها شنیده ای؟
أمّن یُجیب، اینهمه مضطر نیامده
یاللعجب، فصلّ لربّک ولادتش
واحیرتا لِیذهبَ عنکم شرافتش
طوبی لهُم وَ حُسن مَآب است مدحتش
جبریل با تمام بزرگی و رتبتش
از عهدۀ ستایش او برنیامده
اما چه سود حرمت قرآن شکسته شد
یکباره قلب سورۀ انسان شکسته شد
در را زدند و حرمت مهمان شکسته شد
نان ریخت، سفره سوخت، نمکدان شکسته شد
فصل غریبی تو چرا سر نیامده؟
زهرا هنوز گریه ی بی گاه می کند
مولا هنوز سر به دل چاه می کند
پاییز ادعای أنا الله می کند
صبح بهار از آمدن اکراه می کند
آیا هنوز وقت مقرّر نیامده؟
مهدی جهاندار
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا
#امام_زمان_عج
حسرت اینبار مرا از نفس انداخته است
شوق دیدار مرا از نفس انداخته است
از فراقت چه بگویم؟که نگفتن بهتر
زخم بسیار مرا از نفس انداخته است
آمدم جمعه ی این هفته نفس تازه کنم
دیدم انگار مرا از نفس انداخته است
ندبه های سحری شاهد غم هایم شد
دوری از یار مرا از نفس انداخته است
روضه خوان روضه بخوان...مادرسادات چه شد؟؟
خون مسمار، مرا از نفس انداخته است
یاد زهرا که می افتم دل من می لرزد
در و دیوار مرا از نفس انداخته است
وسط روضه ی زهرا غم سنگین علی
صد و ده بار مرا از نفس انداخته است
با دل خسته ی خود مادر ما مهدی گفت
درد خود را همه شب فاطمه با مهدی گفت
اسماعیل شبرنگ
@navaye_asheghaan
#امام_زمان_عج
#حضرت_زهرا
اين روزها نواي دلم مادري تر است
هركس كه يار من بشود يار حيدر است
گاهي شما شبيه بمن گريه مي كنيد
در فاطميه اشك شما فاطمي تر است
اي صاحبان ناله خدا خيرتان دهد
سوز شما هماره تسلّاي مادر است
در خيمه ام اقامه – عزايش كه مي كنم
مهمانِ روضه ام ز علي تا پيمبر است
ياد شكسته پهلوي او مي كُشد مرا
زهرا فرشته اي است كه بي بال و بي پر است
تا گريه مي كنم كه چرا قامتش خميد
احساس مي كنم كه چنان سايه بر سَر است
آري خودش تسلّيِ غمديدگان شود
با اينكه چشم پر گُهرم حوض كوثر است
هرگاه ياد درد دل مجتبي كنم
اسرار او به پيش نگاهم مُصَوّر است
مادر! هنوز خيمه نشينِ تو مانده ام
گويي هنوز معركه ی كوچه و در است
اي مادرم! دعا كن و يا منتقم بخوان
اَمَّن يجيب گو كه مُجيب تو داور است
طي مي كنم ز كعبه مسير مدينه را
از كربلا شروع كنم زخم سينه را
محمود ژولیده
@navaye_asheghaan
ولادت حضرت زینب کبری سلام ا... علیها
(منتظرت بودم)
زینَتِ نامِ حیدر زینب یا زینب
غُنچه ی باغِ کوثر زینب یا زینب
زینب یا زینب زینب یا زینب
مِهرِ جَهان تابیمسان زینب یا زینب
خواهرِ اَربابیمسان زینب یا زینب
زینب یا زینب زینب یا زینب
سن دامنِ زهرانی مُنَوّر ایلیوبسن
حیدر ایوینی روضه اَنوَر ایلیوبسن
ای نائبِ زهرا /یا زینب کبری
جانلار سنه قربان / زینب یا زینب
زینب یا زینب 4
باغ ولایتده چون آچدی گُلِ زیبا
آدینی قویدی زینب خالقِ بی هَمتا
خالقِ بی هَمتا خالقِ بی هَمتا
گوزلینی تا آچدی فاطمه دینجَلدی
مژده ویرون عشّاقه یارِ حسین گلدی
یارِ حسین گلدی یارِ حسین گلدی
مین شمعی یانا ماهِ مُنیرِ شَب اولانماز
مین باجی گَلَه هیچ بیریسی زینب اولانماز
بانوی حَرَم دی/ دریایِ کَرَم دی
جانلارسنه قربان / زینب یا زینب
زینب یا زینب 4
ای نُطق گُهَرباری چون سوده ی اَلماس
ای معرفتین کانی ای خواهرِ عبّاس
ای خواهرِ عبّاس ای خواهرِ عبّاس
غملر الینده بانو گورنجه تاراجَم
واردی سنه اُمّیدیم لطفووه محتاجم
لطفووه محتاجم لطفووه محتاجم
(بیکَسلره) باخ گور نه گلوب شور و نوایه
دعوت ایله بو جَمعی خانیم کرب و بلایه
یاز مَدفَنِ عشقی / شامات و دَمشقی
جانلار سنه قربان /زینب یا زینب
زینب یا زینب 4
#ولادت_حضرت_زینب_سلام_الله
التماس دعای فرج
الاحقر مهدی عبادی
ولادت حضرت زینب.س.
سبک:ستاره بریزید
سبک دوم ضامن غریبان مولا یا امام رضا
#اشعار_حاج_رضامحمدی_ولایی
آچدی گوز جهانه
زینب بنت مرتضا
تاپدی مقدمیندن
عالملر بوگون صفا
عرش وفرش و کون و مکان زینب قدمیندن فرحلنوب
ئوپه حورا بلکه ایاقین یر یوزونه عدنیدن انوب
((مددی یازینب کبرا زینب کبرا مددخانوم ٢
زینب زینب زینب یازینب مددخانوم ٢))٢
عالمه عقیله الگوی حیادی بو
الحق الحق الحق بنت المرتضادی بو
شیعیه شفیعه فی یوم الجزادی بو بیر بئله جلال وعز و جاهه مرحبا
مه عصمت بیر باخیشیندا بیلدیروب عالملره سوزون
هامی تک تک آلدی قوجاقه آچدی حسینه اول گوزون
مددی یازینب کبرا.........................
حمد ائدور خدایه زهرا یاس مرتضا
جوش ائدور گورنده تز احساس مرتضا
قامتی رشیده چون عباس مرتضا
بلی قاندی اوخشار باجی بیله قارداشا
آناسی زهرا کیمی شآن و مرتبت بی مثاله باخ
قاپوسیندا خادمه سی مریمدی بو جاه و جلاله باخ
مددی یازینب کبرا........................
#ولادت_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
✨اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج✨