#داستان_آموزنده
#قضاوتهای_امام_علی_علیه_السلام
💐همسری پیرمرد
زنی را نزد خلیفه دوم آوردند که همسر پیرمردی شده بود و پیرمرد از دنیا رفته بود و اینکه زن از او پسری داشت. پسران پیرمرد به زن، تهمت زنا زده و بر آن گواهی میدادند تا پسر زن از ارث پدرشان محروم شود. خلیفه دوم، سخن پسران را پذیرفت و دستور به سنگسار زن داد.
امیرمؤمنان علیه السلام از آن مسیر عبور میکرد که نگاه زن به او افتاد و به تظلمخواهی گفت: ای پسر عم رسول خدا (صلىاللهعلیهوآلهوسلم) کاغذى دارم. حضرت کاغذ را مطالعه کرده و فرمودند: این زن تاریخ ازدواج با شوهر و تاریخ همبسترشدن با او و کیفیت آن را در این ورقه یادداشت کرده است؛ هرچه زدوتر او را رها کنید.
سالها بعد، روزی مولای متقیان آن کودک را با کودکان دیگر به بازی گرفت و در میانه بازی به آنها گفت که بنشینند. همه نشستند. سپس خواست که برخیزند. همه برخاستند، ولی کودک آن زن نتوانست و به ناچار بر دو دست خود تکیه زد و برخاست.
در این هنگام امیرمؤمنان علیهالسلام فرمودند: او فرزند همان پیرمرد است. و کودک را نزد خود خواند و سهم او را از ارث پدر پرداخت کرد و بر تمام برادرانش حد افترا جاری ساخت و در جواب تعجب خلیفه دوم فرمودند: از تکیه پسر بر دستها، ضعف پیرمرد را دریافتم.
📚منبع:مهرخانه
الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرج
@navayehosseinian