🦋 هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاءٌ ۖ وَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ فِي آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى ۚ
🦋 قرآن برای مومنان مایه ی راهنمایی و درمان است ولی برای بی دین هایی که گوش هایشان سنگین است ؛ نامفهوم !
🌷 فصلت ۴۴
#هرروز_یک_آیه
╲\╭┓
╭ 🦋🌱 @nazaningallery72
┗╯\╲
بقول مولانا :
اگر خواسته ات برآورده میشود به دنبال یک خیر باش و اگر هنوز برآورده نشده است دنبال هزار خیر در آن باش ...
سلام روزتون پر روزی 🌹☺️
╲\╭┓
╭ 🦋🌱 @nazaningallery72
┗╯\╲
8.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔵 بزرگترین گناه
🏷 امام علی علیه السلام فرمودند:
أَشَدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَهَانَ بِهِ صَاحِبُهُ.
بزرگترین و سختترین گناهان آن است که گنهکار آن را کوچک و کم اهمیت شمارد.
#نهجالبلاغه #حکمت_340
╲\╭┓
╭ 🦋🌱 @nazaningallery72
┗╯\╲
اتــ💒ــــاقــــ گــــ🧸ــردیــــ🚶♀ــــ
#دکور #اتاق #صورتی
اتاق مورد علاقم😐
╲\╭┓
╭ 🦋🌱 @nazaningallery72
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️🍃🌹🍃▪️
#اربعین، ظهور امام زمان علیهالسلام در نفس اربعینی هاست!
🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ
╲\╭┓
╭ 🦋🌱 @nazaningallery72
┗╯\╲
#صبر
همه چیز در زمان خودش اتفاق خواهد افتاد
باغبان اگر باغش را هم غرق آب کند
درختان خارج از فصل خود میوه نمیدهند...
╲\╭┓
╭ 🦋🌱 @nazaningallery72
┗╯\╲
💛🔹💫
سرنوشت
🔹•••• قسمت 100 ••••🔹
خواهر شوهرم چشمانش را تنگ کرد و با غیظ گفت: آره، جون خودت مثل همون پولایی که تو بانک خروار خروار رو هم گذاشتی، پولایی که آقا داداشم با جون کندن پشت فرمون اون کامیون در می آره تو مثل موش
بردار و به حساب خودت بذار، خوب؟ ما هم کور و کریم، نمی بینیم و نمی شنویم.
ماه منیر نمی دونم از ترس یا عصبانیت رنگش مثل گچ سفید شد. پاشد چادر نمازش رو به سر کشید و گفت:
- تاجی خانم، از شما انتظار نداشتم، مو با خوب و بد دادشتون ساختم، سرم هوو آوردید خانمی کردم و چیزی نگفتم، حالا هم که دارم براش زندگی جمع می کنم، حرف دارید؟ خوبه، تو ببندم تو پولاش؟ فکر کردید مو دوست ندارم مثل بعضی ها به قر و فرم برسم؟
تاجی خانم ظرف شکلات رو برداشت و طوری محکم در دست منیر گذاشت که ماه منیر چند قدم عقب عقب رفت. بعد گفت، خوبه، خوبه. این داداها رود در نیار، یعنی که خیلی زن خوب و به فکری هستی، فکر کردی خبر ندارم ننه و بابات از فرش به عرش رسیدن؟ اون بابای بیکار و علافت با اون داداشای معتادت از کجا آوردن دو طبقه رو خراب شدشون بسازن؟ همون خانم موشه هی جمع کرده و داده دست آقاش، که دو طبقه برای پسرای دزد و معتادش بسازه که فردای روز، اگه یک زن بد بختی حاضر شد باهاشون زندگی کنه، جا و خونه داشته بان. حالا بماند که سند دو طبقه هم به اسم دخترای موش موشک خانم است!! حالا بماندکه فرش و فریزر و یخچال و خلاصه زندگی شهین هالو رو هم جمع کردی زیرت! حالا به هر اسمی که بوده، بوده، ولی ما که می فهمیم! تو چشم نداری قرونی از پولای کمال خرج کسی غیر از خودت و اون فامیلای گشنه گدات بشه. نگذار دهنم وا بشه!
ماه منیر با همان خودداری و خنسردی همیشگی اش به طرف در رفت و در مقابل آنهمه توهین و داد و فریاد فقط یک کلمه گفت: حقشه! و رفت. همین یک کلمه چنان آنشی به جان خواهر و مادر کمال زد که تا چند
سات جلز و ولز می کردند و حقایقی از مه منیر را رو می کردند که سرم سوت کشید. تو همون سالها، بچه سومم هم دنیا آمد، اونهم پسر بود و اسمش را محسن گذاشتیم. اما از اون به بعد، زندگی ام از این رو به اون رو شد. مو که گرفتار سه با پسر بچه شیطون بودم، فرصت زیادی برای رسیدگی به کمال نداشتم و سود اصلی را ماه منیر برد. کمکم مهمانی هایی ترتیب می داد که برادرانش هم حضور داشتند، ساعتها کمال بالا می ماند و اگثر شبها همان جا می خوابید. مو هم از همه جا بی خبر، فکر می کردم واقعا از خستگی همان جا می ماند. مسافرت هایش هم کمتر شده بود و بیشتر اوقات تو خونه بود. صبح ها تا لیگ ظهر می خوابید و طرافهای غروب می رفت بیرون، به منهم نمی گفت کجا می ره، اما بالاخره ماه بالای ابر نمی مونه و سر انجام فهمیدم چه آتیشی تو زندگی افتاده، چند وقتی که کمال لاغر شده بود و اکثر اوقات کسل و بی حال بود. زیر چشماش گود رفته و دندانش سیاه دشه بود. مو احمق هم فکر می کردم از خستگی و کار زیاده، اما یه روز که رفته بودم به مادرم سر بزنمف زود برگشتم و دیدم کمال همراه برادران ماه منیر، تو خونه مو داشتن تریاک می کشیدن، همون جا از حال رفتم. محسن هنوز شیر می خورد که پدرش کامیون رو فروخت و خرج دود و دم و عیش و نوش خودش و اون برادر زنهای لات و بیکارش کرد. ماه منیر هم غمش نبود تو این سالها واسه هفت پشت جد و آبادش پول جمع کرده بود و دوتا از دختراشو شوهر داده بود. اما من ساده فقط یک سرویس طلا داشم که اون هم فروختم و زدم به زخم زندگی ام. تو یه روز از عرش به فرش رسیدیم و بد بخت شدیم، وقتی کمال بد بخت و معتاد و بی پول شد، ماه منیر رفت دادگاه و طلاق خواست. اول هم مهریه اش رو اجرا گذاشت
که طبق نرخ روز حساب شد و رقم بالایی در اوج بی پولی کمال شد. کمال هم که هیچی نداشت حاضر شد در صورت بخشش مهریه، طلاق ماه منیر رو بده و داد. دیگه کمال پیر دشه بود و اعتیادش هم شده بود بلای جانمان، کمالی که پهنای شونه ش اندازه ارگاه بود حالا شده بود مثل یک جوجه مردند، اما ماه منیر سه طبقه خونه داشت و کلی پول تو حساب پس اندازش، هر وقت هم پول زیاد می آورد می کرد النگو و دست دختراش می کرد. بعد از اینکه ماه منیر طلاق گرفت ماه هم مجبود شدیم بریم یک آلونک اجاره کنیم. بعدش هم مو مجبور شدم کار کنم تا پسرام بتونن درس بخونن. الحمدالله محمود الان دانشجوست و نیمه وقت کار می کنه، محمد هم خرج خودشو در می آره، مهنم برای محسن، کار می کنم. کمال هم شده مثل یک بچه، که باید نگهش داشت. شهین خانم دوباهر چشمان خیسش را پاک کرد و با مظلومیت گفت:
- این هم زندگی مو! یک هووی نادون و ساده!!!
بغض گلویم را گرفته بود، آهسته بلند شدم و به آشپزخانه رفتم. لحظه ای یاد مهشید افتادم و بدنم لرزید. سرم را روی دستم گذاشتم و دل سیر گریه کردم
╲\╭┓
╭ 🦋🌱 @nazaningallery72
┗╯\╲
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
-تـم مشڪـی گوگولــــییی🥺🦨
#تم_رنگـی 🎨☁️
#تم :)👀🎀ツ
⋆────────ʚ˚ɞ────────⋆
╲\╭┓
╭ 🦋🌱 @nazaningallery72
┗╯\╲
""
خدا خودش تو اين آيه گفته
«قُلْ یا عِبَادِی الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ
لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ» زمر/53
ببين❗️
ناامید نشو …
اگر میخوای به خودت ظلم کنی از
رحمت من ناامید شو .. 🍃
╲\╭┓
╭ 🦋🌱 @nazaningallery72
┗╯\╲