همانطور که تصویر باطنی آن در آخرت چنین است:
{ فَسَوۡفَ یُحَاسَبُ حِسَابࣰا یَسِیرࣰا (۸) وَیَنقَلِبُ إِلَىٰۤ أَهۡلِهِۦ مَسۡرُورࣰا (۹) }
[سوره الانشقاق: ۸-۹]
و مردم ما از همه بهتر میدانند که این سرورِ بهجا، چگونه با گریه ها و بکاء به جا در خشیت از مقام رب، در تضرع به درگاه حق و در عزای اهل بیت سازگار است.
خلاف زندگی غیر مؤمنانه که هرچند ظاهر مستانه ای از غرق شدن در مستی نعمت های مادی دارد، ویترین های قشنگ ظاهرسازانه دارد، قهقهههای مستانه از خوشی دارد، باطنی سیاه و در تنگنا دارد.
آری آنها مؤمنین را کلی مسخره میکنند، برایشان جوک میسازند ، از ایشان گیف درست میکنند و دستشان میاندازند اما باطن زندگیشان همان آتشی است که در آخرت میچشند:
المطففين
إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كَانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ
ﺑﺪﻛﺎﺭﺍﻥ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ [ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﺭﻳﺸﺨﻨﺪ ﻭ ﺍﺳﺘﻬﺰﺍ ] ﺑﻪ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﻣﻰ ﺧﻨﺪﻳﺪﻧﺪ(٢٩)
وَإِذَا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغَامَزُونَ
ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻰ ﮔﺬﺷﺘﻨﺪ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﭼﺸﻢ ﻭﺍﺑﺮﻭ ﺑﻪ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻣﻰ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ،(٣٠)
وَإِذَا انقَلَبُوا إِلَىٰ أَهْلِهِمُ انقَلَبُوا فَكِهِينَ
ﻭ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺯﻣﻰ ﮔﺸﺘﻨﺪ [ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﺗﻤﺴﺨﺮ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ]ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻭ ﺷﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺯ ﻣﻰ ﮔﺸﺘﻨﺪ ،(٣١)
یا در وصف کفار چنین میشود:
الإنشقاق
وَيَصْلَىٰ سَعِيرًا
ﻭ ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﺍﻓﺮﻭﺧﺘﻪ ﺩﺭ ﺁﻳﺪ .(١٢)
إِنَّهُ كَانَ فِي أَهْلِهِ مَسْرُورًا
ﺍﻭ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﺵ [ ﺑﻪ ﺛﺮﻭﺕ ﻭ ﻣﺎﻝ ﻭ ﻣﻘﺎم ] ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻭ ﺷﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ .(١٣)
چقدر هنر و خلاقیت را به کار گرفته ایم برای بروز این نشاط و سرور حقیقی زندگی مؤمنانه؟
چقدر توانسته ایم مناسک و فرمهای نوآورانه خلق کنیم برای رسیدن به ظهور عیان این زیست جذاب مؤمنانه؟
چقدر توانسته ایم این نیمه پنهان زیست مومنانه مردم انقلابی ایران را به خوبی برای خودش و برای مرددین در مورد او به صورتگری بکشیم ؟
قبول کنیم شاید سالها و دهه ها در خلاقیت برای این امر عقبیم.
پس برای طلبه ای مثل من هر کوشش جسورانه ای که بکوشد صورتگری و فرمسازی دقیقی برای این بروز مناسکی زیست مؤمنانه کند، بسیار بسیار ارزشمند و شایسته تحسین است -هر چند در این مسیر عاری از خطا و گهگاه زیادهروی هم نباشد-
بعید میدانم بزرگان آیینی ما این نیمه مهم ماجرا به چشمشان نیاید و احیانا اندک خطاهای یک مسیر نو و تجربه نشده را عیار ارزیابی قرار دهند.
هدایت شده از انسجام
بسم الله الرحمن الرحیم
▫️انتشار «فهرست مبنای ۸+۲۲ هستهٔ اولیهٔ انسجام» انتخابات مجلس شورای اسلامی تهران
+ بیانیه تفصیلی خطاب به عموم مردم ایران و نامزدهای مجلس شورای اسلامی
⭕️ ۸ نمایندهٔ مورد تائید گفتار سیاسی انسجام :
۱.روح الله ایزدخواه
۲.علی خضریان
۳. مجتبی زارعی
۴. سمیه گلپور
۵. علی کیان
۶. مهدی عسگری
۷. احمدعلی یوسفی
۸. حسین صمصامی
⭕️ به همراه معرفی اسامی ۲۲ نامزد مستعد حاضر در صحنه انتخابات مجلس شورای اسلامی در مقایسه با دیگر افراد، ذیل شاخصهای مورد توافق :
۱. سلامت نفس
۲. حریت، روحیه فسادستیزی و عدالتخواهی
۳. امکان تعامل تشکیلاتی
۴. توانمندی تخصصی
۵. استعداد سیاسی
🇮🇷@Ensejam_iri
بسم الله
لیست پایه رای مجلس حقیر فهرست انسجام است.
این فهرست با تحقیق عده ای از دوستان صالح انقلابی از بین کاندیداها و لیست های موجود انتخاب شده و سپس با یک مکانیزم سالم و راقی به رای گیری از صد نفر امضا کننده بیانیه دوم انسجام گذاشته شده که از مجموع نظرات چنین معرفی ای صورت پذیرفته است.
اهل تحقیق وظیفه دارند نتیجه تلاش فکری و سیاسی خود را به عموم معرفی کنند، و این صرفا یک مشورت سیاسی به دوستان است و جای تلاش و اثرگذاری و تحقیق هیچکسی را نخواهد گرفت. خدا را شکر اهالی فهرست انسجام خود را قیم شما نمیدانند.
در کانال انسجام توضیحات تفصیلی تری از معیارها و چگونگی این پیشنهادها از بین کاندیداهای موجود نیز بیان شده است.
*از لیست بالا بنده به آقایان حقیقت پور و محسن رضایی رای نداده و به جای ایشان حتما به آقایان قالیباف و دهنوی رای خواهم داد.*
رای به آقای قالیباف علیرغم اعتراضات واضح به نوع کنشگری سیاسی و انتخاباتی ایشان و همچنین ابهامات پیرامون برخی رفتارهای خانواده ایشان، رایی واقع بینانه به حفظ قوت های مجلس گذشته و همچنین تنها گزینه ممکن و اصلح برای ریاست مجلس در شرایط کنونی کشور است.
رای به آقای دهنوی هم از آنجاست : بنده ای که بدلیل اختلاف نظر و ممشای سیاسی چهار سال قبل در رای به ایشان شک داشتم، اکنون که باتوجه به حکم دادگاه مضافاً به تحقیق شخصی حقیر برائت ایشان از اتهامات و برچسب ها اثبات گردیده است و همچنین در چهار سال گذشته شاهد تلاش، اثر و کارکرد موثر سیاسی - انقلابی ایشان در مجلس خیلی بالاتر از چهره های ضعیف و ناشناخته لیست شانا و امثاله بوده ام، با طیب خاطر به ایشان نیز رای خواهم داد و این رای را توصیه میکنم.
بسم الله
در مکتب امام:
آرمان در کنار مصلحت باید قرار بگیرد
مصلحت بخشی از حقیقت است
( اگر با این جملات مشکل دارید تا اینجا بدانید فرمایشات آقاست)
سیاست و قدرت چیز بد و اخی نیست اما باید در خدمت معنا و روح و فرهنگ باشد نه سرمایه ی خصوصی افراد و منافع و هواهای نفسانی و حزبی و...
تصمیم در عالم سیاست، تصمیم در دنیای واقع گرایی است
پس برادر و خواهر آرمانخواهم طوری باید زندگی خود را تنظیم کنی که نه ذره ای از آرمانها کوتاه بیایی نه در مقام واقع گرایی حقیقتِ مصلحت را نفهمی و خود را از عقلانیت عمیق و اصیل تاریخی شیعی که عمیقاً عدالتخواه است و در عین حال کاملا روی زمین و سیاسی و تدبیرگر و مصلحت بین است و حقیقت را چنین پی میگیرد، عاری باشی.
من بعنوان برادر شمای خواهر و برادر آرمانخواه و دانشجویم در مقام عمل باید با همراهی شما تمرین کنم که چگونه هر حرف را سر جایش داشته باشی
چگونه باید فکر کنی و عمل کنی که همیشه درون خودت احساس تناقض یواشکی بین فکر خودت و فکر سید علی آقای خامنه ای - حفظه الله- را نداشته باشی ؟ که در انقلابی بودن این مجلس و این همه رضایت ایشان از مجلس یازدهم که میشود در مقایسه بیانات نشان داد از مجلس هفتم هم بیشتر بوده چه رسد مجلسهای ۶ و ۸ و ۹ و ۱۰! چطور تو اینها را اصلا انقلابی و حتی صالح نمیدانی ایشان همین مجلس را اینقدر خوب میداند ؟
و گذر زمان یا تو را از این سو محافظه کار و توجیه گر همه اشکالات همین ها کند
یا از آن سو ضد انقلاب و ضد رهبری کند که بگویی اصلا مشکل خود ایشان است...
بله وظیفه معلمی امثال بنده حرف زدن نیست بلکه، تمرین عملی جمع این نگاهها ست...
بسم الله
ابتدا معنای آرا و مشارکت را باید مرور کرد:
۱.پر مشارکتترین انتخابات سیاسی ریاست جمهوری در ۴۵ سال اخیر یعنی انتخابات ۷۶ و ۸۸ هم ۱۵ تا ۲۰ درصد عدم مشارکت را داشتهاند. بیشترین مشارکت در انتخابات های مجالس هم متعلق به مجلس پنجم است با ۷۱ درصد مشارکت.
از آنسو میانگین حضور در انتخابات مجلس نیز در تمام این سالها، حدود ۵۸ درصد بوده است.
گول این حرفها و تحلیلها را هم نخورید که نفر اول تهران چند درصد آرای تهران را دارد ، خودشان هم میفهمند چه مغالطه ای میکنند.
مجلس پنجم که بیشترین مشارکت تاریخ مجالس است و تهران به ۵۵ درصد! رسیده، آقای ناطق نوری یعنی نفر اول منتخبین تهران، تنها ۳۵ درصد آرا را گرفته یعنی نفر اول تهران هیچ وقت بیش از ۲۰ درصد آرای کل تهرانی ها را در تاریخ نداشته است! حالا که مردم لیستی هم رای ندادند و پراکنده رای دادند، دیگر تکلیف روشن است.
بنابراین در واقعیترین حالت کشور، حداقل بیست درصد مشارکت نکن در هر انتخاباتی وجود دارد، حتی سیاسیترین و رهاترین انتخاباتها. پس این عدم حضور و مشارکت را نباید واجد معنای سیاسی خاصی دانست. باید بدانیم که از ابتدا وقتی پیرامون مشارکت و کاهش آن صحبت میکنیم به مقیاس انتخابات ریاست جمهوری و اوجش یعنی افول از ۸۰ درصد؛ و به مقیاس انتخابات مجلس و اوجش که یعنی افول از ۷۰ درصد را باید ملاک قرار دهیم.
در واقع جامعه یک نیروی ۳۰ درصدی کنشگر، اراده ساز و حاضر را از دست داده است. (۸۰ درصد منهای ۴۸ درصد در ریاست جمهوری اخیر و ۷۰ درصد منهای ۴۱ درصد در انتخابات مجلس اخیر)
علت مبنا قرار ندادنِ میانگین عدد مشارکت هم این است که میخواهیم از نیرویی حرف بزنیم که دست کم یکبار شرایط جامعه و حاکمیت برای او به شکلی بوده که حضور فعال در صحنه خلق اراده ملی داشته باشد.
۲. به گواه نظرسنجی ایسپا و صداوسیما در چند روز پیش از انتخابات، تنها درصد اندکی از مرددین روزهای آخر به تصمیم مشارکت رسیدند، در واقع ۴۱ درصد رای دهنده، ۲۹.۵ درصد مردد و ۲۹ درصد اصلا رای نمیدهیم، در این انتخابات حاضر بودند.
این سبد سی درصدی مرددین میتواند بخش قابل توجهی از همان سی درصد کنشگر از دست داده نکته بالاییِ یادداشت باشد، و میتواند در یک نگاهِ برآمده از مجموع قرائن و شواهد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دیگر، ترکیبی از یک نیروی «دلسرد و ناامید شده» و یک نیروی انگیزه یافته برای «براندازی» باشد.
۳.میتوان در فرض بدبینانه جامعه را در یک تقسیمبندی واقعی امروزین با توجه به نتایج انتخابات چنین صورت بندی کرد:
اگر ۴۰ درصد عدم مشارکت معنادار (سقف عددی که از اوج انتخابات مجلس هم بالاتر است) داشته باشیم، جامعه امروز از دو پاره مهم و البته با سایههای مشترک بین این طیف تشکیل شده است.
۴۰ درصد حاضر به مشارکت به همراه ۴۰ درصد دیگر قائل به عدم مشارکت
و این دو گروه را میشود به دو هسته مهم تقسیم کرد:
مشارکتکنندگان: یعنی طرفداران مکتبی و ایدیولوژیک نظام و همچنین قشر مذهبی و قشر ایراندوست و خوشبین به نظام که البته گله هم لزوما کم ندارد.
قائلین به عدم مشارکت:دلسرد شدگان و ناامیدها از امکان اثر و تحول درکشور به علاوه دستۀ براندازان
بسم الله
این چهارگانه واقعی امروز در جامعه ایران پیام های مهم و کلیدی برای همگان دارد:
۱. نتایج انتخابات را که کنار این صورت بندی مشارکت ببینیم همه نشان عبور واقعی کشور از دوگانه اصولگرایی و اصلاحطلبی از جنس دهه۷۰ تا ۹۰ است. از شکست شالودههای اصولگرایی در برابر مکتبی – انقلابیها (حتی اگر افراد منتخب هم نماینده خوبی برای این پدیده نباشند اما خود را بدین عنوان شناساندند) تا شکست نوبخت و باهنر و پورابراهیم و لیست مطهری و آقای آملی و بخش مهم طرفداران هاشمی در جامعه روحانیت مبارز و...
بازنده بزرگ این چهار هسته جدید مردمی در واقع اصلاحطلبانند که امروز عملا هیچ نمایندگی موثری بر هیچ بدنه قابل توجهی ندارند، طیف شجاعتر و جوانتر بدنه ایشان به براندازی کوچ کرده و طیف سنتیتر و عاقلتر یا طیف وسیعتر مردم امیدوار به ایشان نیز به بدنه دلسردها و ناامیدها کوچ کردند.
البته حضور و میدانداری چهرههای رسانهای و غیرسیاسی در هدایت آرای مشارکتکنندگان نیز زنگ خطری جدی برای آینده این عبور معنادار مردم میتواند باشد.
۲. دشمنان نظام پیام واضحی را باید دریافت کنند که راه بسیار سختی برای فروپاشی ایران و براندازی جمهوری اسلامی دارند چرا که نه فقط ۴۰ درصد مشارکت کننده که بخش قابل توجهی از آن ۴۰ درصد دیگر که در مرددین ساکنند یعنی حدود سی درصد نیز روبروی هر طرح براندازیای هستند.
۳. دلسوزان نظام باید معنای عدم مشارکت ۴۰ درصدی را سانسور نکنند. این عدد نه کم است، نه بی اهمیت؛ نه ذرهای با آرمانهای رفیع انقلاب اسلامی و پایه پیشرفت ایران و پیشبری نظام، یعنی مردمسالاری دینی سازگار است...
بیاید به خودمان بگیریم که هیچ و دقیقا هیچ، گام موثری برای مسئلهشناسی امام عزیز جامعه در دوسال و نیم اخیر یعنی جهاد تبیین برنداشتیم. دلسوزان نظام حتی به این چهل درصد مشارکتکننده هم بیهوده نباید خوشبین باشند چرا که از همین چهل درصد عده قابل توجهی از آخرین بنیادهای مشروعیت مذهبی، نگرانی راجع به ایران، امید به راس این نظام و... را مصرف کردند و شدیداً به اداره کشور معترض و بلکه ناامیدند، پس بر طبل شادانه کوبیدنتان در این وانفسای پیچیده اجتماعی از چه جهتی است؟ اگر پیامی به دشمن است و اینکه قدر این مردم دانا را باید دانست که با این همه هجمه پشت به پشت جمهوری اسلامی ایستادند، میتواند وجهی صحیح داشته باشد اما اگر تخدیری بر درک عمیق واقعیت امروز است، این مسیر غلط است، باید بدانیم که سخت در اشتباهند. هرچند صداقت صندوقها به همگان نشان داد، نظام در امکان اراده برای تغییر از مسیر صندوق رای و در بیان حقیقت مشارکت، چه اندازه صادق است. در اینکه رفیق ما، میتواند با همین صندوق ها و آرای مردم رییس مجلس مستقر نظام را در آرا کنار بزند و با موتورش سبقت بگیرد و... این خود پیام مهمی به مرددین و خسته شدگان است اما راه دشواری برای تبیین و ساخت اراده پیشبرانه از این جامعه روبروی هواداران مکتبیِ نظام جمهوری اسلامی است.
۴. و حرف آخر به دلسوزان ایران:
دلسوزان ایران دسته ای عمومیتر و فراتر از دلسوزان جمهوری اسلامی هستند، چیزی شبیه تعصب مادرانه بر فرزند، یا تعصب فرزند بر مادر، فارغ از تفاوت مذهب و فکر و سیاست.
جامعه دو قطبی، جامعه خسته، جامعه دلسرد از امکان تغییر و پیشرفت (فارغ از حقیقت که چنین باشد یا خیر، تصویر بخش قابل توجهی از آن چنین شده) جامعهای خواهد بود که دائما برسر کوچکترین تصمیم در کشاکش فرو خواهد رفت. هر لحظه ممکن است به رهبری بخش ایدیولوژیک دو قطبِ مقابلِ هم، به یک عصیان سخت علیه قطب دیگر دست بزند. در چنین جامعهای، هر تصمیمی، اکثریت مخالفین خود را خواهد داشت. چه الزام به حجاب و چه رها کردن آن. چه اصلاح نظام بانکی و چه عدم آن. چه اصلاح نظام مالیاتی، چه مقابل آن. چه نرمال کردن سیاست در جمهوری اسلامی، چه آرمانخواهانه کردن سیاست...
هر تصمیم درستی با لجاجت قطب دیگر یا حداقل رفتار لجوجانه و به نفع تشدید گسل میتواند روبرو گردد
و تنها تعادل ناپایدارِ «به هیچی دست نزنید» در این جامعه پیش میرود که این هم خسارتش بر همگان روشن است.
پس خصوصا بر عموم کنشگران اجتماعی و نیروهای مؤثر است که دریابند اولا باتوجه به حوادث جهان و اتفاقات سیاسی این سالها در کشورمان، فصل سیاسی جدیدی در این کشور در حال آغاز است و جایگیری شما میتواند مسیر آینده را متفاوت رقم بزند. دوم برای گسل عمیق اجتماعی شکل یافته در ایران باید چاره اندیشی کنند و طرحی نو داشته باشند چه دلسوزان نظام عزیز و چه دلسوزان ایران عزیز. سوم برای ترمیم پشتوانه مشروعیت و امکان شتابدهی حرکت به جلوی جمهوری اسلامی عزیز باید، کانون توجه دلسوزان نظام و انقلاب به نقطه گفتگو، تبیین، خلق گفتمان و مسیر سازی سیاسی برای قشر وسیع مرددین و دلسرد شدگان از امکان اثر تحولی در کشور متمرکز گردد.