eitaa logo
عیــار معـــرفت
2.7هزار دنبال‌کننده
16.4هزار عکس
8.7هزار ویدیو
57 فایل
سعی می کنیم بهترین باشیم و خوشحالیم که بهترینها ما رو انتخاب کرده اند.... 👈اگر مطالب زیبا یا انتقاد و پیشنهادی برای کانال عیار معرفت دارید به ایدی زیر پیام بدید... @mjn0ne313
مشاهده در ایتا
دانلود
سحر پنجم ... ✏️پنج روز گذشت و ما، باز هم بی تو شب زنده داری می کنیم.. میبینی.. ؛ درد یتیمی،، به قلبمان هییییچ تلنگری نزده.... و دربدری های صبح و شبت، یک ساعت نیز،، از آرامشمان را سلب نکرده است!!! ❄️می بینی؛ به نمازی دلخوش کردیم و روزه ای.. درییییغ که اگر دستمان به  تو نرسد،، هیچ عبادتی، راهمان را به بهشت باز نکرده است!!!! دریغ که اگر درد نداشتنت، به استخوانمان نرسد ، نه نمازمان پروازمان می دهد، و نه روزه های روزهای تابستانی مان! ❄️یوسف... قصه ی غصه های تو را، هزااار بار شنیدیم و یک بار هم زلیخایی زار نزدیم.. میبینی.. ؛ هنوز، زنجیرهای زمین،  در قلبمان، از تو محبوب ترند! ❄️سحر است... دعا میکنی.. می دانم.. دعا کن، قلبمان برایت درد بگیرد!!! دعا کن ...دستهایمان، از قنوت گرفتن برای تو ، درد بگیرند!!! دعا کن ... دعایمان، بوی درد بگیرد.. درد انتظار.... درد عاشقی... درد دویدن برای لحظه درآغوش کشیدنت... فقط همیییییین درد؛ درمان همه دردهای ماست! ✏️سحر چهارم را...  بدنبال درد انتظار، قنوت گرفته ايم ! ما دعا میکنیم... آمینش با تووووو.... 🌤 🆔@naze_eshgh✍ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
┈┈••✾❀💦﷽💦❀✾••┈┈• ‌ ..... ✍ پنج سفره از ضیافتت، جمع شد... و تو همچنان، به سفره داری ات، مشغولی.. ❄️خسته نشدی...؟ خداااا از بس آغوش گشودی.. و... من، رمیدم!! از بس، بوسه بارانم کردی و.. من ساده از کنار بوسه های بی نظیرت رد شدم!! از بس، سفره گستردی و... من به هنر رنگ رنگ تو، دل ندادم!!؟؟ ❄️خودم...  از خودم خسته ام خدا.... از قلبی، که توان دریا شدن ندارد... از بالهایی، که جان بال زدن ندارد... از سجده هايي،  که به درآغوش کشیدنت،  ختم نمی شود...  ❣شش سحر است که؛ زمین را برایم خلوت کرده ای... تا من... دست در دست تو... گوشه ای از آسمان را بگیرم و.. پرواز کنم.. اما.. سنگینی روح کوچکم.. چنان زمین گیرم کرده.. که حتی هوس پرواز هم،  به سرم نمی افتد!! چه کنم، محبوبم...؟؟ بی تو...همه آسمان هم،  در یک شیشه دربسته، حبس می شود...  چه رسد به روح تنگ من.. که عمريست در چهارچوب بدنم،  حبس شده است!!  👣امشب برای دریا شدنم...قنوت می گیرم.. برای رها شدنم از زنجیرهایی.. که پای دل مرا سخخخت بسته اند...  تو...؛تنها گشاینده گره های کور زمینی... من جز تو... هیچ گره گشایی را نمي شناسم... ✍یک سوال... خدا ؛ امشب گره های کوری را که همه عمر، به پای قلبم زده ام...باز می کنی؟؟ 🌤 🆔@naze_eshgh✍ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
┈┈••✾❀💦﷽💦❀✾••┈┈• 🌸..... ✍شش سفره از ضیافتت، جمع شد... و تو همچنان،به سفره داری ات، مشغولی. ❄️خسته نشدی...؟ خدا از بس آغوش گشودی و... من، رمیدم! از بس، بوسه بارانم کردی و... من ساده از کنار بوسه های بی نظیرت رد شدم! از بس، سفره گستردی و... من به هنر رنگ رنگِ تو، دل ندادم؟ ❄️خودم...  از خودم خسته ام، خدا! از قلبی، که توان دریا شدن ندارد، از بالهایی، که جانِ بال زدن ندارد، از سجده هايي،  که به درآغوش کشیدنت، ختم نمی شود،  👈هفت سحر است که؛ زمین را برایم خلوت کرده ای تا مــن،  دست در دست تو... گوشه ای از آسمان را بگیرم و پرواز کنم. امـــــا، سنگینی روح کوچکــم، چنان زمین گیرم کــرده، که حتی هوس پرواز هم، به سرم نمی افتد! چه کنم، محبـــوبم؟ بی تــو همه آسمان هم، در یک شیشه دربسته، حــبس می شود؛  چه رسد به روح تنــگ من، که عمريست در چهارچوب بدنم،  حبس شده است!  💠امشب برای دریا شدنم، قنوت می گــیرم، برای رها شدنم از زنجیرهایی، که پای دل مرا ســـخت بسته اند.  تــو؛ تنها گشاینده گره های کور زمینی. من جز تــو، هیچ گره گشایی را نمي شناسم. ✨یک سوال؛ خدا ؛ امشب گره های کوری را که همه عمر، به پای قلبم زده ام، باز می کنی؟ 🌤 🆔@naze_eshgh✍ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
┈┈••✾❀💦﷽💦❀✾••┈┈• ✍زیباترین فصل زندگی ام، با نام تو آغاز می شود؛ به  نــام خــــدا اصلا راز هر زیبایی، در تکرار عاشقانه نام توست.... تو که باشی ؛ زمین و زمان آرامند. حتی اگر از آسمان سنگ ببارد! تو که باشی، همه پـُر از تواند... و مثل تو؛  آرام و مهربااان. ❄️اسمان تاریک شد... و زمین...؛خلوت! و بزم عاشقانه ای دیگرنیز فرارسید. و تو هستی...و من با تو، آرامِ آرامم! ❄️آنقدر حضورت مستم کرده است ؛ که هوای فریاد به سرم زده... کاش ميشد بر بامِ زمین می ایستادم و نام تو را،  هزار بار عاشقانه، فریاد ميزدم. تا همه اهل زمین بدانند ؛ دلبر من؛ همان "هوُ اللّهُ أَحَد"ی است، که عالم را به یک کرشمه ی نگاهش، اداره میکند. عاشـ❤️ـقی.... بی نظیرترین میدانِ زمین است. و هر که زمین خورده این میدان نباشد؛ پرواز را تجربه نخواهد کرد. ❄️خدا...  قنوت این بزم عاشقانه ما، به نام نامی تو، زیباترین قنوت خواهد شد؛ 💢به نــام تــو... یــاربِ، یــا ربِ، یــا رب ... 🌤 🆔@naze_eshgh✍ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
┈┈••✾❀💦﷽💦❀✾••┈┈• ‌ ..... ✍ ساعت ها خواب نمی مانند... این منم، که عمريست، در خواب_زیستن را، تجربه میکنم... ❄️ساعت ها، خواب نمی مانند... هر سحر، دور چشمان تو می گردند... و در جذبه مهربانی ات، چونان ذره ای فنا شده، گم می شوند... خواب مانده، منم که هر رمضان، بوسه بارانم می کنی... و باز...چونان آهوی رمیده ای، از آغوشت، می گریزم.... ❄️نهمین سحر است...که آرام، پلکهایم را باز میکنی... و خودت اولین لبخندی میشوی، که چشمان تارم، می بیند و به شوق می آید.... ❄️راستی... من مانده ام!!! تو بنده دیگری، جز من نداری، که حتی یک نگاه هم، رهايم نمی کنی؟؟ و... من.... چنان فراموشت می کنم، که گویی هزار دلبر عاشق پیشه، جز تو، احاطه ام، کرده است.... ❣مرا ببخش... دلبر همه چیییز تمام... سجاده ام...بوی عطر گرفته است... عطر "مغفرت" تو را.... نهمین سحر را به نام "مغفرتت"... می گشایم... و نام تو را... چنان جرعه جرعه، سر می کشم...که نور چشمانت، تمام لجن های قلبم را، به چشم برهم زدنی.. تار و مار کند... قنوت من...و نام نامی تو.....؛ یا غفار.....یا غفار... یا غفار..... سید پیمان موسوی طباطبایی 🌤 🆔@naze_eshgh✍ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
┈┈••✾❀💦﷽💦❀✾••┈┈• سحر دهم..... ✍ این بار، تو قلم را در دستان من، بچرخان.... ناتوان ترین سرانگشتان،  همان هايي اند که بی اذن تو می نگارند... و بی نام تو،  تکرار می شوند... دستان خالی من... کجا... و تکرار مکرر نام تو، کجا.... 💓دلبر رعناقد من... نیمه شب، بدون تو... یعنی سکوت... نیمه شب، بدون تو...یعنی هیییچ... نیمه شب، بدون تو...یعنی تماااام...  من... هر سحر... با تو... "آغاز" می شوم.... ✏️قلم را در دستان من بچرخان... همان قدر که ده سحر است، کام سرانگشتان مرا، به لذت عاشقی ات، سیراب کرده ای!! قلم را در دستان من بچرخان... تا طعم دهمین بوسه های عاشق کش تو را نیز، برای همه کاغذهای زمین،  ملموس کند... می دانی دلبرم...؟ سجاده ام، بال در می آورد... وقتی که سحرهای رمضان، عطر تو، در خانه مان،  می پیچد... آنقدر که حتی قلمم..جان می گيرد، و نجواهای بی جان مرا ... به گوش تو می رساند... ❣سجاده ام... بال در می آورد... وقتی تو...سفره‌دار ضیافتش هستی.... چرا که هییچ نقطه کوچکی را ، از ادراک این ضیافت خالی نمی گذاری... قلم را در دستان من بچرخان...  میخواهم.... تو را با قلمم....فریااااااد کنم...... یا الله.... یا الله... یا الله... 🌤 🆔@naze_eshgh✍ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
┈┈••✾❀💦﷽💦❀✾••┈┈• ‌‍ ‌ ✍ دوازدهمین،  بزم عاشقی مان رسید؛ دلبرم دوازده، عدد عاشقی من است. من از چشمان دوازدهمین تجلی تو در زمین، روي ماهت را شناخته ام، و راه نور را یافته ام. ❄️دلبر دردانه من؛ همه اعداد، در زمینِ تو، یک طرف... عدد زمین و آسمانت، یک طرف. ❄️چه رازی در آن ریخته ای، که هر بار به زبانم سرازیر می‌شود؛ غم همه عالم را به یکباره در جانم می ریزد! 👆دوازده سحر است، که آغوش گشوده ای به روی من، تا کمی درد تنهایی ام را التیام ببخشی. اما اله بی همتای من؛ درد من، با یکی دو سحر، دوا نمی شود... من، گمشده ای دارم که آیینه تمام قد تو، در زمین است. من بدون او، راه آغوش تو را هزار بار گم کرده ام. ❄️چاره ای نمی کنی؟ یک اذنِ بيگاه تو، تمام آوارگی هزار ساله او را، و تمام درد غریبِ سینه مرا، به یکباره درمان می کند. ❄️دوازدهمین سحر ضیافتت، پُر است از بوی نرگسین پیراهن یوسفم، که سالهاست همه اهل زمین را، به حیرت وا داشته است. ❣مـــرا، به لمس نگاهش، اجابت کن...خدا 🌤 🆔@naze_eshgh✍ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
‍ ‌ 🌸سحر سیزدهم.... 🌴  🌴 ✍ ضیافتت، به نیمه اش، نزدیک می شود.  و ما، غرق در بوسه های مداوم توییم. ❄️نميدانم چقدر مهمان خوبی بوده ايم؟ اما، به لبخند های بی همتایت قسم؛ تو شاهکارترین میزبان عالمی! ❄️چنان ندیده، میخری؛ که گویی میان ما و تو،  هیــچ نقطه تاریکی، جلوه نکرده است. ❄️شرمنده چشمان توام؛ دلبرم اذن مناجات که می دهی، با خودم می اندیشم، چرا باز هم، برویم آغوش گشوده است؟ 👈من بارها این سوال را با خودم تکرار کرده ام؛ مگر چقدر می توان، ندید گرفت... مگر چقدر می توان، بخشید... مگر چقدر می توان، ندیده خرید؟ ❣نام "ستار "، تو، حِصنِ حَصینِ من است...خدا و عقل ناچیز من هنوز،  از ستاریتِ تو، انگشت به دهان مانده است!  ❄️ندید گرفتن هايت،  چنان مرا دلباخته ات کرده، که تصور جاماندن از آغوشت نیز،  نابودم می کند. ❄️این رمضان،  برای سرکشیدن اسم های تو،  سحرخيز شده ام. مرا به خودت، شبیه می کنی، دلبر رعنا قد من؟ ❄️قنوت امشبم، بال درآورده است؛ به نام نامی "ستار" تو.... ❣مــرا، مثل خودت...به "ندیدن" عادت بده...؛ یا ستّارُ.... یا ستّارُ.... یا ستّار..... 🌤 🆔@naze_eshgh✍ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
┈┈••✾❀💦﷽💦❀✾••┈┈• 🦋 ‍ 🌸..... ✍ فقط یک سحر مانده، تا رمضان،  قرص قمرش را رونمايي کند. نیمی از ماه را در انتظار تجلی "کرامتت"،  لحظه شماری کرده ايم. و تنها... یک سحر،  تا پایان انتظار مان،  باقی مانده است...  ❄️چه سری است ،  دلبرم...؟ که درست در همان ثانیه ای که قرص رمضان، کامل میشود، زمین آیینه کرامت تو را رو میکند؟ ❄️سفره داری، خصلت رمضان است... و تو همه این سفره داری ات، را یکجا در سینه پسر فاطمه،  جای داده ای! مگر ميشود، مولود نیمه رمضان بود، پسر ابرمرد آسمان، و شیرزن زمین، بود، امــــا، کریم ترین انسان زمین نبود...؟ ❣به چشمان عاشق کش تو قسم؛ من یقین دارم...؛ روبروی نام "کریم "ات آیینه گرفته ای...تا مجتبی را برای اهل زمین، خلق کرده ای. ❄️قنوت چهاردهم سجاده عاشقی ام؛ اوج می گیرد به نام نامی کرامتت... سهمی از کرامتت را در وجود من نیز، جای میدهی؟ ❄️این سحر... انقدر.. تو را تکرار میکنم... ؛ تا آیینه داری نام "کریم" ات را،  به قلب من نیز، هدیه کنی.  آیا میشود، مرا به خودت شبیه کنی؟ یا کَریمُ.....یا کَریمُ....  یا کَریم.... 🌤 🆔@naze_eshgh✍ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
┈┈••✾❀💦﷽💦❀✾••┈┈• ‍ ‌‍ ‌ 🌸سحر پانزدهم.... ✍ و..... وعده دیدار رسید.... ســـلام مادر! برای عرض تبــــریک آمده ام! قدم نو رسیــــده ات، مبـــ🌸ـــارک. ❄️همه این سحرها، دلم را، به امید سرزدن به خانه تو، لنگ لنگان، تا پانزدهمین سحر، کشانده ام. چقدر دلم، تنگ آغوشت، بود.... و اولین دردانه تو... اولین بهانه من، برای کوفتن درب خانه ات.... ❄️هلال رمضان، به قرص ماه، بدل گشته...تا زمین آماده رونمايي فرزند تو شود. ماه زاده را، جز قرص قمر، چه کسی رونمايي تواند کرد؟ ❣صدای نوزدات، خواب را از چشمان مان ربوده است. نوازش های تو بر قنداقه مجتبی، قند در دلمان، می کند! کمی آهسته تر، نوزادت را بنواز... مادر دلمان شیشه ترک خورده ایست، که در حسرت آغوش تو، سالهاست، بر چادر مشکی ات، بوسه می زند. ❄️آغوشت، مأمن بی همتای دربدری های من است، کاش، لحظه تولدم به آسمان، مرا نیز، چون دردانه ات، در آغوش بکشی، و هزاار بار، عاشقانه بنوازی ام؛ مادر ❄️پشت قنوت امشبم، گرم است به آغوش تو...  من به دنبال لمس حرارت بوسه هايت، سجاده گرد سحر پانزدهم، شده ام. آنقدر به تکرار نامت، مست ، میکنم... تا تمام آرامش نَفْس تو را ، به یک جرعه سر بکشم. ❣مادر.... چــون دردانه ات، مرا نیز...بوسه باران می کنی؟ 🌤 🆔@naze_eshgh✍ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
┈┈••✾❀💦﷽💦❀✾••┈┈• ❣ 🌸سحر شانزدهم... ✍ رمضان،  به پیچ نهایی اش،  نزدیک می شود، و لحظه های قدر از راه می رسند شب های قدر، فرصت میوه چینی اند! و ما... برداشت می کنیم،  همه آنچه را که یکسال در زمین قلبمان، کاشته ايم! ❄️عمر یکساله ام را که برانداز میکنم،  هیــچ نقطة روشنی، برای دریافت کرامتت نمی بینم. اما... مهربانی یکساله تو را، که مرور می کنم؛ دلم به لیلةالقــدرِ این رمضان نیز، قرص می شود. 💢سالهاست که رسم میان من و تو، همین بوده است ؛ من... یکسال...را خراب کرده ام! و تو....سال بعد را به نیکوترین تقدیر، نوشته ای! چه رازی است میان تو و اسم "رحمانت"... که از هر چه بگذری، مِهر پاشیدن بر بندگانت را، رها نمی کنی؟ ❄️سیاه دل تر از همیشه...  و شکسته تر از هر سال... چشم براه لیلةالقدرت نشسته ام.... امـــا یقین دارم؛ که سهم عظیمی از "عشـ❤️ـق" را برایم، کنار گذاشته ای. ❄️من، بی تو، تمام می شوم...؛ دلبرم. دفتر تقدیرم را، از هر چه خالی می کنی، خیالی نیست؛ امــا، تقدیر مرا،  از لمس وجودت، خالی مکن. مــن...بدون تــو.... یعنــی؛ تمـــام تــو، تنها ثروت قابل شمارش منی...خدا و من... به انتظار سهم بیشتری از تو، گوشه سفره رمضانت را، رها نکرده ام. ⭐️رحمان، مگر جز مهر، می داند؟ لیلةالقدر مرا، به طوفانی از مِهَــــرت، تکان بده. یا رحمانُ....یا رحمانُ... یا رحمان 🌤 🆔@naze_eshgh✍ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
┈┈••✾❀💦﷽💦❀✾••┈┈• ‍ ‌‍ ‌ ✍ تنها از یک "قلب بیمار"، گم کردن ردپای تو، انتظار می رود.  بیماری دلم، یک سو... و گم کردن های مکرر تو، از سوی دیگر... تمام حجم دلم را، به درد، آلوده کرده است. ❄️هر دم که نگاهم، از آسمان کنده می شود. چاره ای ندارد،جز آنکه، بر پهنای وجود خاکی ام، سایه بیندازد. و آنوقت، من بجای روی ماه تو... فقط سایه ای از خودم را می بینم، که دائماً بر گستره دلم، سنگینی می کند! ❄️سنگین شده ام.... دلبرم اصلا دیگر دلی برایم نمانده، که تو دلبرش باشی... و این سنگینی،  شرح حال دل بیماریست، که چشمانش، تو را از خاطر برده اند. ❄️تا چشمانم، به خودم، می افتند... به چشم بر هم زدنی،تو را گم می کنم. و تازه میفهمم، که فاصله مــن تا تــو فقط همیــن یک قدم است؛ خودِ خودِ خودم! ✨پا روی خودم که بگذارم... بی پرده تو را در آغوش خواهم کشید. 💢سحر هفدهم...  عجیب از  بوی طبابت تو، پر شده است. میدانی..!؟ انقدر دلم را قرص کرده ای، که هرگاه دلم بیمار می شود، هراسی از آن، مرا احاطه نمی کند. زیرا به اعجاز سرانگشتانِ طبیبم، ایمان دارم. ❄️امشب، کتاب نسخه های تو را باز می کنم. تا نسخه ای برای درد دلم پیدا کنم. اما، یادم می آید؛  تمام سطر سطرِ نسخه های تو... شفاي سینه های بیماریست که بدنبال نور،  سَرَک می کشند. طبیب من... درد دلــ💔ـم را... سـامـان می دهی؟ 🌤 🆔@naze_eshgh✍ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
┈┈••✾❀💦﷽💦❀✾••┈┈• @mjn0ne313 💔 🌙... ✍ و..... هجدهمین سحر رمضان، "دردناک ترین" ساعات این ضیافت است... ❄️آسمان و زمین،  عجیــب بوی درد گرفته اند. میدانی.... ؛ شق القمری در کوفه،  درپيش است، که بر غربت هزار ساله تو، تلنبار شده است. ❄️بی قراری، جان مرا به آتش کشانده است...  حِصن حَصین زمین،  آماده پرواز می شود. و این اولین بار است که شیعه، درد یتیمی را به جان خویش، می خرد! تصور دردهای فردا، استخوان سوز است! عـلـی، با همه هیبتی که آسمان را به تعظیم واداشته است، به محرابی میرود، که قرار است، ماه را در آن بشکافند. وای، که درد این ثانیه ها، پای قلمم را لنگ می کند! ❄️یوسفم... من نخستین بار، بوی درد را از مشام رمضان، ادراک کرده ام. علــی... همه پناه من... و همه پناه اهل زمین و آسمان است. من؛  بی علی،  هزار بار،  یتیمی را تجربه کرده ام. ❄️فاجعه ایست رمضان های بدون تو! نميدانیم... بر کدامین درد، شکیبایی پیشه کنیم؟ بر هیبت آنکس، که از دست میدهیم، یا بر غربت آنکس که بدستش نمی آوریم؟ ❄️تو بگو..... شیعه چند سال دیگر، به تحمل این درد، محکوم است؟  لیلةالقـــ✨ـدر در پیش است... و مـــن..  فقط یک نشانی از پیراهنت، می خواهم!  تقدیر مرا، به همین یک نشانه، زیبـــا کن. 🌤 🆔@naze_eshgh✍ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
┈┈••✾❀💦﷽💦❀✾••┈┈• @mjn0ne313 ‍ ‌‍ ‌ 🌸سحر نوزدهم... ✍ برای رفتن... چقــــدر بی تابی؟ از لحظه ای که سیاهی، یَقِـــه ی آسمان را گرفته است ،  چند بار نگاهت را به بالا دوخته ای؟ منتظر کدام  اشــــاره ای؟ ❄️دل دل میکنـــم، بی خیالِ رفتن شوی... با رفتن تــو، فقط زینب، نیست؛ که زمین می خورد! که تمـام فرزندانت، تا قیامت، به خاک می افتند! ❄️نــــرو ... دردِ نداشتنت ، سلولهای قلب مرا، از هم باز میکند. وقارِ حیدری ات، حتی اجازه پلک زدن را هم، از من ، ربوده است. تو می روی....و تمامِ چشم مرا، با خودت میبری! تو میروی ، تا  با یک ضــربــه، رستگار شوی. اما من با همان یک ضربه، به غربتی هزار ساله، مبتلا می شوم. ❄️تکرار هر رمضان، تکرار از دست دادن قدم های سنگینی است، که راه نَفَس های مرا ، مسدود می کند. همان قدم هايی که سنگ و کلوخِ خیابان نیز، از رفتنــش، به درد آمده اند. هنوز هم ، درد امشب زینب، چون آتشفشانی مذاب، در میان قلبمان می جوشد. من یقین دارم...؛ تا لحظه دیدارت، هیــچ مرهمی، این انفجار مداوم را خاموش نخواهد کرد. 💢تمام رازِ زمیـــن؛  تویی علــی! و خداوند، لیلةالقدرش را نیز، با تــو هماهنگ کرده است. و این؛ شرافتیست، که، جان مرا در تحمل این درد، تسکین داده است. ❄️می روی.... چاره ای نیست جان دلم!   اما به جان بی نظیرت قسم؛ من به اعتبار تو ، در زمین راه می روم. و به اتصالِ تــو ، راه آسمان را ، طی می کنم. ✨دستان خالی مــرا، تا آخر بازار دنیا....رها مکن. شلوغی اش، مرا نابود خواهد کرد! 🌤 🆔@naze_eshgh✍ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@mjn0ne313 ❤️ 🌸... ✍ فقط... ده ضیافت دیگر،  تا جمع شدن خوان رحمتت باقی مانده است. و من هنوز، جامانده ترین مسافر پرواز رمضانم!  ناله های الغوث الغوث مرا شنیده ای.... و اگر اذن تو یاریم کنــد، باز هم خواهی شنید. ❄️من از "خودم"، عجیــب به تنگ آمده ام، که اینگونه دستانم را،  مضطرانه بالا گرفته ام. آنقدر، منيت هايم،  زمین گیرم کرده اند، که صد بار فریاد الغوث الغوث  سر داده ام. ❄️من آتشـ🔥ــی به سوزانندگی خودم، سراغ ندارم؛  خدا هر الغوث من، استغاثه به فریادرسی است، که تنها قدرت رها کننده من، از حصار منيت هایم است. ❄️باز هم می آیم دلبرم. و تو را به "خودت" قسم می دهم ؛ تا مرا از "خودم" برهانی. بِــکَ یا اللّـه.... آیا مرا در  زمره آزاد شدگان از نفسم،  قرار می دهی؟ وعده فردا شبمان، هراس به دلم افکنده است؛   می ترسم از چشمانی که گناه، خشکشان کرده است! می ترسم از دستانی که غرور... فقر را، از لابلاي سرانگشتانش،  دزدیده است! می ترسم از قلبی که نجاسات نَفْسَم، بال  پروازش را شکسته است. ❄️به فریاد دلم برس... من جز تو، فریادرسی سراغ ندارم. نام محبوب ترین بندگانت را پیشکش کرده ام،  شاید به اعتبار هیبتشان، مرا نیز، به پروازی بلند، مفتخر کنی!  ✨ترس دلم را بریز...  همیشه مرا به هر بهانه ای بخشیده ای!  من سالهاست که جز بخشــش، خاطره ای از تو،  به یادم ندارم دستانم را بالا گرفته ام، مرا از میان لجن زار منيت هايم، بیرون می کشی؟ 🌤 🆔@naze_eshgh✍ ┈┉┅━❀🖤❀━┅┉┈
‍ ‌‍ ‌ 🕋❣🕋❣🕋❣🕋 @mjn0ne313 🌸سحر بیست و یکم.... ✍ بدون تــو آسمان و زمین،  بی تابند! می بیـــنی؟ ؛ همه دریاها، کاسه شیر، پیشکش کرده اند ؛  تا راهی نشوی.... عـــلی ❄️حسنین... زینب... عباس... التماست می کنند..... و این مائیم؛ که از پس قرن ها فاصله، التماست می کنیم! 💢شیعه بدون تو، به کدام دیوار تکیه کند؟ آنقدر در نگاه اهل آسمان عزیزی، که شب تولدت به آغوش خدا را... شب قدر نام گذاشته اند. تو... همه ی اعجاز خدایی، حیدر...  و ما باز درد نداشتن تو را، برای هزارمين بار، لمس می کنیم. 💠یگانه دلبر من... ؛ علی... سهم تـــو بود... نه مــا! که هزار سال است، در انتظار سهممان از آخرین فرزندش، خیره به راه مانده ايم. امشب،  فقیرترین بنده ات منم،  و دستان خالی ام... به امید تحفه ای عظیم، بالا آمده اند! مــــــن؛  سهمـــــم را می خواهــــــم!! سهمم را از خانواده علی... سهمم را از دامان مادر... مــــن، یوسفـــم را، می خواهــــم؛ خدا ❄️اذن دعا داده ای و اجابتش را ضمانت کرده ای. من یقین دارم،  که مرا، بدون توشه، راهی نخواهی کرد. 🌤 🆔@naze_eshgh✍ ┈┉┅━❀🖤❀━┅┉┈
┈┈••✾❀💦﷽💦❀✾••┈┈• @mjn0ne313 ‍ ‌‍ ‌ 🌸سحر بیست و دوم ✍ سحر بیست و دوم... اولین سحر بدون علی است.  و قلب زمین، برای هضم نداشتَنَش، در انقباضی سخت، درگیر شده است. ❄️دیروز...آئینه ی خدا روی زمین، ترک خورده است... و دیگر هیــچ کس نیست، که  چهره کاملی از خدا را، برایمان رونمايي کند. ❄️زمیــن؛ بی علی، فقیرترین مخلوق خداست.  بیچاره زمیـ🌎ــن!  من مانده ام، دردهای عظیمی را که به خود دیده است...چگونه او را از گردش روزمره اش، باز نداشته است؟ ✨همه درد زمین یک سو...      فــراقِ علــی... یک سو... و انتظار هزار ساله پسر علی، از سوی دیگر، سرگیجه به جانش انداخته است. و من... در این درد زمین، همیشه،  با او شریک بوده ام. ❄️آخرین لیلةالقدر در پیش است. و من،  برای تسکین همه دردهای اهل  زمین، قنـــوت می گیرم. اما... عظیم ترین غصه اش، همان آینه ترک خورده ایست، که باید ترمیم شود. ❄️تا زمیــن، "پسر علی" را رو نکند. هیچ آينه ای، توان ترسیم چهره خدا را، نخواهد داشت.  ❄️باید برای عظیم ترین درد اهل زمین، دعا کنیم. برای ثروتـی که داریــم، اما دستمان به او نمی رسد. ❄️باید تقدیرات زمین را، با دستان رو به آسمانمان عوض کنیم. زمین، با پسر علی، دیگر فقیرترین مخلوق خدا، نخواهد بود! 💠برای غربت پسر علی، دعا کنیم.... 🌤 🆔@naze_eshgh✍ ┈┉┅━❀🖤❀━┅┉┈
┈┈••✾❀💦﷽💦❀✾••┈┈• @mjn0ne313 ‍ ‌‍ ‌ 🌸سحر بیست و سوم..... ✍ از لحظه ای که سیاهی، زمین را خلوت کرده است، اذن "دعای فرج"... بر همه اهل زمین، وارد گشته است..  ❄️ لیلةالقدری که برترین اعمالش،   دستان منتــ🙏ـظرِ رو به آسمان، است؛ تمام باطن قدر را رو می کند. و این یعـــــنی ؛ تـــ👈ـو؛ رازِ همه تقدیرهای عظیم، در لیلةالقدری؛ یوسف نشسته ام اینجــا در لابلاي جمعیتی که، امتداد نگاهشان، به آغوش تو می رسد، جمعیتی که قرآن بر سر می گذارند، تا شاید، باطن قرآن را، در میان خود، حاضر ببینند،  جمعیتی که بعد از علی، دلخوش به نفس های آخرین دردانه اش هستند، که جایی، همین حوالی،  فضای زمین را معطر کرده است. 💢سالهاست که، بیست و سومین سحر رمضان را، گوش به زنگ نشانه ای از تـــو تا صبح، چشم انتظاری می کنیم. امــــا...  گویی هنوز دلهای زنگار گرفته مان،  برای دریافت اجابت آماده نشده اند. خستــــه ايم؛  از آمد و رفتِ رمضان هايي که به ملاقات چشمانِ دلکش تو، ختم نمی شوند. خستـــــه ايم؛ از رمضان هايي که نماز عيدش، همچنان بی حضور تو اقامه می شوند. خستــــه ايم؛ از شلوغی های دنیایی که  خالی از خواستن های صادقانه توست. ❄️برای جانهای خسته از گناه مان، امن یجیب بخوان...یوسف دعای تـــو، حتما راه اجابت را باز خواهد کرد. ❣دعا کن؛ دعاهاي بی رمق مان، تا آسمان بالا روند. دعـــــا کن      شایـــد اجابــــت شویـــم؛  یوسف 🌤 🆔@naze_eshgh✍ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
┈┈••✾❀💦﷽💦❀✾••┈┈• ‍ ‌ . @mjn0ne313 سحر بیست و چهارم... به خط پایان، که نزدیک می شویم؛ تعارضی عظیـم، قلبمان را گرفتار می کنـــد؛ "شــوقِ" تجربه قنوت هايي که هر کدامشان سفری بلند، به آسمان تو را رقم می زنــــد، یـــــا.... "غــــمِ" از دست دادن سحر هايي که، بی نظیرترين فرصتهای هم آغوشی با تـو بوده اند دلــم برایت تنــگ می شود.... خدا برای لحظه هايي که هیـــچ صدایی، جز نجوای دعای سحر، از خانه های اهل زمین، بالا نمی رفت. برای لحظه هايي که چراغ های روشن خانه های همسایه، شوق بیدار ماندن را در دلم، بیشتر می کرد. برای لحظه هايي که، با هر کدام از نامهای تو، قنوت می گرفتم و با تکرار مکررشان، بوسه های مداوم تو را احساس می کردم. دلم برایت تنگ می شود خدا... تـــو، همان لذت شیرین لحظه افطارم بوده ای، که در اولین جرعه آب، تجربه اش می کردم. تـــو... همان احساس خالی شدنم، در لابلاي العفو های شبانه ام بودی...که تمام جان مرا، با آرامشی عظیم، احاطه می کردی. دلـــم برایت تنگ می شود... خدا نميدانم تا رمضان دیگر... چه برایم مقدر کرده ای؟ امــــا... بگــذار، سهم من از این رمضان، همین سجاده خیسی باشد، که در همه طول سال، نمناک باقی بماند. بگذار...تمام اِرثیه ام از سحر هایش، همین قنوت هایی باشد، که تا رمضان دیگـــر، حتی یک سحر نیز، از ادراکــش، جا نمانم. بگـــذار...خالی شدنم را تا رمضان دیگر، به کوله باری سیاه تبدیل نکنم. تصور جمع شدنِ سفره ات، دلم را می لرزاند. رمضان می رود ... و....مــــن می مانم... و یک دنیای شلوغ. می ترسم... دوباره دستان تو را در شلوغ_بازار دنیا گم کنم. 🌤 🆔@naze_eshgh✍ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
┈┈••✾❀💦﷽💦❀✾••┈┈• @mjn0ne313 ❤️‌ 🖇  ... ✍ به خط پایان... که نزدیک می شویم..؛ تعارضی عظیم، قلبمان را گرفتار می کند...؛ 🔻"شوق" تجربه قنوت هايي که هر کدامشان سفری بلند، به آسمان تو را رقم می زند... 🔻یا "غم" از دست دادن سحر هايي که، بی نظیرترين فرصتهای هم آغوشی با تو...بوده اند... ❄️دلم برایت تنگ می شود.... خدا برای لحظه هايي که هیییچ صدایی، جز نجوای دعای سحر، از خانه های اهل زمین، بالا نمی رفت... ❄️برای لحظه هايي که چراغ های روشن خانه های همسایه،  شوق بیدار ماندن را در دلم، بیشتر می کرد... ❄️برای لحظه هايي که، با هر کدام از  نامهای تو، قنوت می گرفتم و با تکرار مکررشان... بوسه های مداوم تو را احساس می کردم... ❄️دلم برایت تنگ می شود خدا... تو....  همان لذت شیرین لحظه افطارم بوده ای، که در اولین جرعه آب، تجربه اش می کردم... ❄️تو...  همان احساس خالی شدنم، در لابلاي العفو های شبانه ام بودی...که تمام جان مرا... با آرامشی عظیم،  احاطه می کردی... ❣دلم برایت تنگ می شود...  خدا نميدانم تا رمضان دیگر... چه برایم مقدر کرده ای... اما...  بگذار.... سهم من از این رمضان..  همین سجاده خیسی باشد... که در همه طول سال،  نمناک باقی بماند... ❄️بگذار...تمام  ارثیه ام از سحر هایش، همین قنوت هایی باشد... که تا رمضان دیگر... حتی یک سحر نیز، از ادراکش... جا نمانم... بگذار ... خالی شدنم را تا رمضان دیگر .. به کوله باری سیاه تبدیل نکنم.. ❄️ تصور جمع شدن سفره ات، دلم را می لرزاند... رمضان می رود .... و....من.....می مانم......  یک دنیای شلوغ.... می ترسم... دوباره دستان تو را در شلوغ_بازار دنیا گم کنم.... ❣واااااای....  دلم برایت تنگ می شود... خدا می شود... در میان دلم... چنان لانه کنی، که ترس نداشتنت... پشتم را نلرزاند ؟؟ میشود ... بمانی...خدااااااا ؟؟؟؟ التماس دعای فرج و شهادت 🌤 🆔@naze_eshgh✍ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@mjn0ne313 ❤️‌ 🖇 سحر بیست و ششم.... ✍ فقط سه سحر مانده.... تا جامه مهمانی مان را، از تن بدر کنیم..... یادم هست... زیباترین سحر این مهمانی، بنام نامی تو رقم خورده بود.... به نام نامی مادرم.... زهرا ❄️واااااای مادر.... حضور شما... در لابلاي مناجات های سحرم،  چقدر پررنگ بود.... چقدر گریستن بر دامانت، سحرهای مرا روشن می کرد....  چقدر دور تو گشتن... مرا آرام می کرد... چقدر چادرت را بو کشیدن...  در سلولهای قلب من، معجزه هايي عظیم، را رقم می زد.... ❄️مادر... سفره داری رمضان،  رو به پایان است.... و ما هنوز...  اجابت را از آسمان، به ضمانت نگرفته ايم... اجابت دیدار آخرین دردانه تو را.... ❄️آه مادر.... دلم برایت تنگ می شود....  برای دستان مهربان و خسته ات.... برای چشمان معصوم و عاشقت...  کاش... اذن قنوت  همه سحرهای رمضانم ، به نام نامی تو... صادر می شد... تا هییییییچ گاه، تو را در لابلاي سجاده ام، گم نکنم... ❣تو کلید همه درهای آسمانی...  چه دارد، آنکس که تو را در آغوش ندارد؟؟ مادر.... تمام هستی ام به قربان ناز یک لبخندت... چه کنم...بیشتر،  دوست بداری ام؟؟ چه کنم...بیشتر،  عاشقانه ببوسی ام؟؟ من یقین دارم...؛ راز محبت تو.... عزیز_دردانه آخر توست... که هر چه بیشتر زلیخایش شوم... بیشتر، در پیش چشمان تو، خواهم درخشید... ❄️دعایم کن... مادر دستانت را بالا بگیر.... و برایم،  ع ش ق بخواه.... عشقی... که مرا از نشستن....باز دارد... عشقی... که مرا از دم فرو بستن... باز دارد... عشقی...  که همه عالم، آنرا از نگاهم،  بخوانند...  ❣دعایم کن... عاشقت بمانم مادر.... التماس دعای فرج و شهادت سید پیمان موسوی طباطبایی 🌤 🆔@naze_eshgh✍ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@mjn0ne313 ‍ ‌‍ ‌ سحر بیست و هفتم.... ✍ و ایــــن؛ آخرین لیلةالقدری است که خدا آنرا برای جاماندگانی چو من، ذخیره کرده است. رمضان گذشت... و من حتی یک نگاهِ ویژه، مهمان صاحب الامرِ زمین، نشده ام.  دویدن های صبح و شبم ، نیز، آنقدر آلوده است، که راهِ آسمان را برایم، باز نمی کند! ❄️اما دلخوشم، به این سحـــر! شاید، امشب برایم راهی باز شد. شاید من هم، با اهل آسمان محرم شدم. شاید گوشه ای، مرا نیــز، پذیرفتند. امشب شاید به سوی خانه عزیز مصر که نه، به سوى خانه عزیز اهل زمین،  کوچه ای را پیدا کنم. ❄️آی اهل آسمان؛ امشب کاش، نگاهم کنید. کاش، قبولم کنید، کاش نامِ مرا هم، در گوشه ای از سفره  آخرین منجی زمین،  بنویسید. به جان عزيزش قسم، فقط گدای یک نگاه ویژه اویم...همـــین ❄️گذشت.... همه رمضان گذشت.... و مــن، دور آخرین سفره های سحرم، همچنان، به دنبالش، می گردم. اما گاه فراموش میکنم، او همیــن جاست..... و این منم، که سفره دار زمین را، گم کرده ام. خدا کند، پیدا شوم،  خدا کندکه.... پيدايم کند! ❣پيدايم کن؛ پادشاه تنهاي زمین من، در مهمانی رمضان هم پيدايت نکرده ام. 📩👇 🌤 🆔@naze_eshgh✍ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
🌸🍃 @mjn0ne313 ‌ ‍ ‌ 🌸سحر بیست و هشتم.... ✍ دلم می لرزد، خــــدا فقط یک سحر دیگر تا سوت پایان باقی مانده است. ❄️دلم می لرزد، خـــدا از شیطانی که پشت دروازه های رمضان، کمین کرده است.  از دنیای شلوغی،  که منتظر است، چنان مشغولم کند، که تو را در  هیاهوی روزهايش، گم کنم. از نفس خبیثی،  که آرامش امروزش را،  حاصل عبادت هایش می داند، نه حاصل عنایت هايت!  ❄️خـــدا..... دلم، تو را برایِ همیشه می خواهد! آغوش گرم و بی همتای تو را،  که آرامشش را حتی در آغوش مادرم نیز، تجربه نکرده ام. مـن....از دنیای بدون تو، می ترسم. از شبهای سیاهی که نور یاد تو، دلم را روشن نمی کند. از روزهای سپيدي، که بدون هم نفسی با تو، تاریک ترین لحظه های عمر من هستند. قلبــ💔ــم... بهانه های لحظه وداع را آغاز کرده است.   و دستانم، لرزش ثانیه های وداع را، پیش کشیده اند. ❄️چه کنــــم...؟ بی سحرهای روشـــن؟ بی زمزمه های ابوحـــمزه؟             بی اشکهای افتتــــاح؟ ❣نـــرو از خانه ما، دلبـــرم! من بی تو، از پرِ کاهی سبک ترم، که به اشاره ای، اسیر دست شیطان می شود. ❄️نـــرو از خانه مـا، بمــان، همین جــا، در لابلاي تارو پود سجاده ای که به نگاهت خو گرفته است. بمـــان! مــن، بی تـــو....فقیرترین انسانِ زمینم؛ خدا 📩👇 🌤 🆔@naze_eshgh✍ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@mjn0ne313 ‌ ‍ 🌸سحـــر بیست و نهــم خداحـافـظ؛ نزدیکــترین رفیـق خداحـافـظ؛ آرام تــرین اَنیـــس خداحـافـظ؛ عاشق ترین همــراه ❄️الحمداللّــه برای هر الماسی که به چشمانمان بخشیدی. الحمداللّــه برای هر بوسه ای که در سجاده سحر، و ضیافت افطــار، مهمانمان کرده ای! الحمدللّــه برای دور همی های شبانه ای که، ما را از سرتاسر زمیــن، فقــط بصرفِ جرعه ای عشــق، دور هم جمع کردی. و مــا سی سحـ💫ـر، دست در دست هم، مهمانِ آغوشی بودیم، که به اندازه همه ی اهل زمین، جا دارد! الحمداللّــه برای رفاقتهایی که، از پسِ فرسنگها فاصله، فقط و فقط در دایره ی محبت تـــو، آغاز شــد و قرار است تا آسمانــت طــــول بکشــد. 💢خداحافظ های پر از پــرواز خداحافظ پر از اُمیـــــد خداحافظ دردِ دل های عاشقانه ی سحــر راستــی رفیــ🤝ـق! آیا ما سفره ی دیگــری از تو را تجربـه خواهیم کرد؟ نمیدانیم؛ به کداممــان، فرصتِ درآغـوش کشیدنِ دوباره ات را خــواهند داد؟ اما یقین بدان؛ از تو عــزیزتر، ثانیه هایی در گذر زمان، سراغ نداریــم! ✨به خُـــدایی می سپاریمَــت که تو را مایه ی سبکبالی دلهای آشفته مان آفـــرید! ✨به دست همان دلبری می سپاریمت، که تمنّــای دلهایمان را برای سرکشیدنِ جرعه های دیگرت، می داند و می بیند! خداحافـ✋ـظ رمضـان دعایمان کن، تا دست در دست هم... برای درآغوش کشیدنِ دوباره ات، آماده شویم! دعایمان کن... تا آمدنِ دوباره ات، راهِ آسمــان را گُــم نکنیم. 📩👇 🌤 🆔@naze_eshgh✍ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@mjn0ne313 ❤️‌ ...  🌺 و لله الحمد... الله اکبر علی هدانا...  ✍ تو را سپاس دلبرم...  برای تک تک ثانیه هايي که کام دلم را به طعم ع ش ق...  شیرین کردی... ❄️تو را سپاس... حبیبم..  برای همه آن سفره هايي که فقیرترینی چو مرا نیز، در کنارشان، پذیرفتی... ❄️تو را سپاس... برای لمس لبان ترک خورده اهل عشق،  که قرن ها پیش، تشنگي را برای عشق بازی با تو ،  انتخاب کرده بودند ... ❄️تو را سپاس... که دلم را تطهیر کرده ای.. که چشمانم را...بیدار کرده ای... که دستانم را تا خودت...بالا کشانده ای.... ❄️تو را سپاس... که من نیز...مسافر پرواز، در رمضان دیگری بوده ام... هر چند که بالهایم شکسته بود... اما... اشک های همسفرانم... و مناجات هم سفره گانم ...مرا نیز،  از زمین،  بلند کرده بود... ❄️تو را سپاس....  برای هر "بک یا الله"...  که تمام تو را، به یکباره در وجود من... نازل می کرد... ❄️تو را سپاس... برای قنوت هایی که در انتظار منند... قنوت هايي که مرا تا درآغوش کشیدن آسمان تو... پرواز می دهند... قنوت هايي که به نام نامی "کبریایی " تو...جان می گیرند...؛ اللهم اهل الکبریا و العظمه...  ❄️تو را سپاس،  همه سرمایه من...؛ مهمانی ات....بی نظیر بود.... آنقدر که هر شکری، شکر دیگری را می طلبد...  ❣فقط.... می ماند... یک التماس... ؛ نعمتت را تمام کن...خدا و قنوت فردایمان را...به اجابت حضور یگانه آفتاب زمین... مزین نما.... یا مجیب الدعوة المضطرین... 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹 التماس دعای شهادت عبد گنهکار سید پیمان موسوی طباطبائی 📩👇 🌤 🆔@naze_eshgh✍ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈