eitaa logo
مانیتورینگ فرهنگی شیراز
1.7هزار دنبال‌کننده
39.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
122 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در روز تولد تو ای ماه دمشق جای همه‌ی مدافـِعانت خالیست... تا ابد مدیون خون پاک و مطهر حاج قاسم و یارانش هستیم ❤️ ╭─┅🍃🇮🇷🍃┅─╮ @asemane3 ╰─┅🍃💎🍃┅─╯
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "با آرزوی فرمانده"🌱 📖گزیده: روایت های از سردار شهید خادم صادق 🖊 نویسنده:مجید ایزدی 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: سوالم را از ایشان پرسیدم و گفتم:«آرزوی شما چیه؟» با خنده گفت:«آرزوی من این است که این جنگ به نفع اسلام تمام شود،همه باهم خارج از جبهه ها تربیت و پرورش جوان ها را شروع کنیم!» دهانم از جوابش باز ماند،بعید می دانم آن روز ها در آن شرایط سخت جنگی فرمانده ای جز او چنین آرزویی داشت. این آرزویش هم تحقق پیدا کرد.بعداز جنگ تمام وقتش را صرف تربیت جوانانی کرد که یا از محیط جبهه و جنگ وارد شهر شده بودند،یا اینکه از جنگ چیزی نمی دانستند. بعد از جنگ سفارشش به ما این بود که این جوان هایی را که از جبهه به شهر باز گشته اند پرورش بدهیم و تربیت کنیم تا اخلاق و روحیات زمان جنگ همچنان در آن ها باقی بماند.همیشه هم تأکیدش ادامه دادن راه شهیدان و الگو قرار دادن شهدا در زندگی بود. همیشه تأکید می کرد مراقب جوان ها باشید. 📖 📚 🇮🇷 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
برپایی نمایشگاه و فروشگاه "آسمان کتاب" بر محور «ایثار و شهادت» در شیراز به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی نمایشگاه و فروشگاه "آسمان کتاب" بر محور «ایثار و شهادت» در شیراز برگزار می‌شود. لینک خبر👇👇 https://fars.navideshahed.com/fa/news/579888/ 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "تا آخرین نفس"🌱 📖گزیده: براساس زندگی سردار شهید مجید رشیدی کوچی 🖊 نویسنده:علی مرادی 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: امروز جشن تولد یک سالگی مجید کوچولو بود.پسر من؛نوه ی تو...شاید تعجب کنی ولی... می خواهم دستم را بگذارم زیر سرش تا بخوابد... تا بخوابم. می خواهم همین طور که بزرگ می شود و بزرگ،من هم کوچک بشوم و کوچک. همین طور که قد می کشد و کنارش هستم...کوچک شوم و کنارم باشی! کنارم باشی به جای تمام این سالها که نبودی. که مریض شدم و نبودی؛که خرید کردم و نبودی؛دیپلم گرفتم و نبودی؛دانشگاه رفتم و نبودی؛عاشق شدم و نبودی؛غمگین شدم و نبودی.که گفتند همه چیز دارم و نبودی،نبودی،نبودی. 📖 📚 🇮🇷 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
سی و دومین دوره هفته کتاب جمهوری اسلامی ایران اولین رویداد ملی قهرمان 🕓زمان: چهارشنبه ۳۰ آبان ماه ۱۴۰۳ ساعت ۹ صبح 🏛مکان: شیراز_سالن مرکز اسناد و کتابخانه ملی فارس
📚سی و دومین دوره هفته کتاب جمهوری اسلامی ایران 🏆اولین رویداد ملی قهرمان 📍همراه با مراسم تقدیر از نویسنده کتاب آخرین فرصت، کتاب مورد تحسین و تقریظ مقام معظم رهبری(مدظله) 🕓زمان: چهارشنبه ۳۰آبان ماه ۱۴۰۳ ساعت 9 صبح 🏛مکان: شیراز - سالن مرکز اسناد و کتابخانه ملی فارس 🚩موسسه نشر فرهنگ شهادت https://eitaa.com/nashreshahadat
📌گزارش تصویری؛اولین رویداد ملی قهرمان 🔸در آستانه برگزاری «رویداد ملی قهرمان» مراسم رونمایی کتب تقریظی مقام"معظم رهبری"با حضور امیرسرتیپ ابوالقاسم رضایی فرمانده ارشد نظامی ارتش استان کهکیلویه و بویراحمد واستان فارس ،مسئولین استانی و خانواده معظم شهدا در سالن سینما فرهنگ،مرکز اسناد شیراز برگزار شد. ادامه تصاویر ↙️ https://shahidanefars.com/news-page/295 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رونمایی از کتاب‌های تقریظ شده به خط رهبر معظم انقلاب در 🔰در مراسم رویداد ملی قهرمان ، از کتاب‌های حوزه جبهه مقاومت که به دست مقام معظم رهبری تقریظ شده است در شیراز رونمایی شد . (۱۴۰۳) و (۱۳۹۸) از نویسندگان استان فارس جزو کتب تقریظ شده هستند. https://www.iribnews.ir/00IP5B
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "پسر مش سیف الله "🌱 📖گزیده: خاطرات رزمنده و روایتگر دفاع مقدس محمد امیری 🖊 نویسنده:محمد امیری 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: آمد کنارم نشست و ظرف غذا را مقابلم گذاشت و گفت: - آخه من چی بگم!مگه تو چند سالته که می خوای بری جبهه؟گول هیکل درشت و قد درازت رانخور،چشمت که به جبهه بیفته می فهمی اینجا جای بچه مچه نیس!بعدشم اگر میگی من مرد شدم و یه چی از مردونگی حالیمه بفرما! مگه بابات جبهه نیس؟خب تو مرد این خونه باش!تو یه دستی تو راه من بیار!چیه هی تا توک سیبیلاتون تنجه زد همتون می خواین برید جبهه؟پس من و پنج تا بچه تکلیفمون چیه؟! حالا اون به درک!چه طور طاقت بیارم بچه ام از جیگرم کنده بشه بره جلوی آتیش! این را گفت و بقیه کلمه هایش وسط گریه گم شد.هم به او حق می دادم و هم دلم تاب و توان ماندن نداشت. این کتک و آن حرف های مادرانه تا مدتی من را مجاب کرد که حرفی از جبهه نزنم اما جنگ مهمترین چیزی بود که دنیای ما را پر کرده بود و من هم نمی توانستم برای همیشه خودم را از این رویا جدا کنم. 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸به مناسبت هفته کتاب و کتاب خوانی 💫نصب مجموعه المان کتاب ایثار و شهادت در ورودی پیاده راه سلامت 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "من غدیری ام"🌱 📖گزیده: شهید حاج علی کسایی "مستند روایی" 🖊 نویسنده:مجید ایزدی 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: با هم رفته بودیم گلزار شهدا؛ جایی که سعی می کرد هر هفته وقت بگذارد و سری به آنجا بزند. یاد رفقای شهیدش کرد و با صبر و حوصله به آن ها سر زد. بعد آمدیم همان جایی که حالا برایش قبر حفر کرده بودند. ایستاد و گفت:«محمود،به خدا من دیگه خسته شدم!» _از چی خسته شدی؟! _من دیگه طاقت زنده موندن ندارم. _چرا؟! _همه دوست هام رفتن .دویست نفر از کسایی که یا دوستم بودند یا شاگردم،توی همین گلزار شهدا دفن شدن.من از روی این ها خجالت می کشم که هنوز زنده ام. می ترسم جنگ تمام بشه و من شهید نشده باشم. 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ایستگاه مترو وکیل‌الرعایا | شیراز 🔹این ایستگاه در نزدیکی بازار وکیل، مسجد وکیل و حمام وکیل واقع شده است. 🔹ایستگاه مترو وکیل الرعایا در با طراحی مدرن و الهام گرفته از معماری سنتی ایرانی طراحی و ساخته شده است. 🔹فروشگاه "آسمان کتاب" انتشارات "آسمان سوم" جنب این ایستگاه ، مرکزی جهت ارائه کتب در موضوعات "ایثار، جهاد و حماسه" میباشد. 📖 آسمان کتاب ، پرواز اندیشه هاست ... 📚 @asemane3
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "زخم های متبرک"🌱 📖گزیده: مجموعه شعر های جنگ 🖊 نویسنده:احدده بزرگی 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: «زخم های متبرک» شعرهای سرخ شاعر نام آشنای جنگ،احد ده بزرگی است که به بهانه ی آن،بر آن شدیم تادر این مقال کوتاه از شعر جنگ و تبلور آن درایثارگری های حماسه آفرینان دوران آفتابی دفاع مقدس سخن بگوییم. 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
📌کتابگردان شیراز از به سوره مهر رفتند... 📌در جریان برگزاری سی و دومین دوره هفته کتاب جمهوری اسلامی ایران و در ادامه آیین کتاب گردی؛ حمیدرضا قانعی مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان فارس با همراهی غلامرضا خوش اقبال معاون فرهنگی در کتابفروشی های 1️⃣آسمان کتاب جنب مترو وکیل الرعایا به مدیریت کنگره ملی شهدای فارس و 2️⃣کتاب فروشی سوره مهر در مجتمع پردیس سینمایی تارخ به مدیریت حوزه هنری فارس می باشد ، حضور یافته و به پاسداشت آیین کتابگردی از فعالان حوزه کتاب ، تکریم کردند. 🔻🔻🔻 https://farhangi-fars.com/?p=60520 🔻🔻🔻 https://fars.farhang.gov.ir/fa/news/770681/
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "حاج مهدی"🌱 📖گزیده: بر اساس زندگی سردار شهید حاج مهدی زارع گردان امام حسین(ع)_لشکر 19 فجر 🖊 نویسنده:زنده یاد سیّد حمید سجّادی منش 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: حاج مهدی رفت،با همه ی صداقت و ایمان و عظمتش. او به آرزوی خود رسید و من تنها ماندم.اسیر این خاک،اسیر نامرادی هایش... اما او از من خواست زندگی کنم.هدفش را پی بگیرم؛به فرزندانش بگویم که شاگرد خوب مکتب پدر باشند. او را زنده بدانند و با یادونام او زندگی خود را گرم نگه دارند. و امروز اگر چه سال ها از شهادت آن عزیز گذشته است اما هنوز یاد شیرینش در تمام وجودم می دود و در خاطرم هر غروب،پرنده ای تا دوردست ناشناخته ی افق پر می کشد. 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "مردن گریه نداره"🌱 📖گزیده: طنز دفاع مقدس 🖊 نویسنده:اکبر صحرایی 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: از صبح که مهیا می شویم تا نیمه شب به دشمن حمله کنیم.رضا عین بقیه رزمنده ها منقلب می شود،نه لب به آب می زند و نه غذا! فقط مناجات و العفو العفو و می نالد!نزدیک حمله گوشه ی سنگری گیرش می آورم،شانه هایش تکان می خورد و آرام آرام گریه می کند. با خودم می گویم:«داره نور بالا می زنه؟نکنه شهید بشه!» می روم جفتش و دست روی شانه هایش می گذارم. با انگشت اشک چشم هایش را پاک می کند و برمی گردد سمت من و لبخند می زند. می گویم:«قربون مردن گریه نداره!اگه به خودم گفته بودی تا الآن صدبار کارت رو راس و ریس کرده بودم.چیزی که تو جبهه فراوونه شهادته!» دستش را می گیرم و بلندش می کنم: «پاشو بریم یه نون و آبی بخور تا لااقل جون شهید شدن داشته باشی!» 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
"کتاب «استوار» به قلم اکبر صحرایی که روایتی از زندگی سرلشکر شهید مدافع حرم حاج عبدالرسول استوار محمودآبادی است با حضور فرمانده سپاه فجر استان فارس رونمایی شد." https://farsnews.ir/provincefars/1733315629670570042/%D8%B9%DA%A9%D8%B3%7C-%D8%B1%D9%88%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%C2%AB%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D9%88%D8%A7%D8%B1-%D9%85%D8%AD%D9%85%D9%88%D8%AF%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF%DB%8C%C2%BB-%D8%AF%D8%B1-%D8%B4%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%B2 @asemane3
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "غواص و ماه"🌱 📖گزیده: روایت هایی از سردار شهید محمد حسین(امیر)مهدی زاده سروستانی 🖊 نویسنده:مجید ایزدی 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: _وارد باغ که شدم،دیدم امیر کنار نهر روانی نشسته و وضو می گیرد.کنارش هم روی زمین هفت شهید کفن شده قرار داشت. به امیر سلام کردم و به او نزدیک شدم. گفتم:مادر این ها کی هستند! _تعدادی از دوستان خودم هستند که آنها را به اینجا آوردند. _مادر دلم برات تنگ شده،بیا باهم به خانه برگردیم. _مادر من اجازه ندارم بیام،باید اینجا بمونم. وضویش که تمام شد گفت بیا تا تورا برگردانم. گفتم:حالا که تو نمی آیی،بگذار من هم پیش تو بمانم. ناگهان از خواب پریدم. نمی دانم شاید این خواب و خواب هایی که از امیر می دیدم و می شنیدم نشانه شهادت و برنگشتنش بود. حدود ده سال گذشت.آبان ماه سال 74 بود که ... 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "لبخند کبود"🌱 📖گزیده: روایت هایی از سردار شهید حاج محمد ابراهیمی 🖊 نویسنده:مجید ایزدی 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: وقتی دید همه ی حواس ها به سمتش کشیده شده است، ادامه داد:«اگر این ها که من می گم کنارش نباشه!» حالا همه ی حواس ها و همه ی نگاه ها به سمت حاج محمد جلب شده بود: « اگر با وضو نباشید.اگر وقت شروع کار بسم الله نگید.اگر نیت تان با خدا نباشد.اگر در کارتان صدوق و راستی نباشد،اگر در این بی سیم ها یک دروغ بگید،اگر دنبال این نباشید که کارتان نتیجه ای و اثری داشته باشد،این صحبت ها فایده ای ندارد.خلاصه ی کلام اگر این مطالب فنی ارتباطات در کنار ارتباط با خدا نباشد،آن وقت همه ش کشکهِ،دل خوش کُنَکِه!» خندید و گفت:«والسلام.» 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "دست غیب"🌱 📖گزیده:روایت هایی از شهید آیت الله دست غیب "رمان" 🖊 نویسنده:اکبر صحرایی 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: سراسیمه از خواب می پرد و صاف توی رخت خواب می نشیند.قلبش تندتند می زند و عرق سرد روی پیشانیش می نشیند.نفس عمیق می کشد:"سر دختر...بیرون نمیره از ذهنم" تاچشم می زارم رو هم،همه چیز می آد پیش چشمم. کیسه سفید جفت کفنی.رعد و برق،طلاب دور حوض بزرگ مدرسه ی خان وضو می گرفتن،انفجار و لرزش زمین و سر زیرِ شدیدآب حوض حوض،زلزله!پودر گوشت،استخوان،خاک و دست قطع شده از بازویی توی حوض آب.وای دستغیب...دست و پای قلم شده،کیسه ی کوچک،بارون،رگبار از بلندی دیوار کوچ می زد کف آسفالت،لت و لو می رفتم،پاهام تو خون آب ها،تکه های گوشت سوخته،تشک تشک خون روی در دیوار کوچه،بارون،تشک خون غلیظ دلمه بسته ی سیاه رو باز و پهن می کرد روی دیوار،نگین عقیق شکسته ی انگشتر،شاه چراغ،زن و مرد،در دیوارسیاه پوش،محوطه صحن پر بود از رشته رشته ی لامپ های سبز،قرمز و زرد.دستغیب شیرینی پخش می کرد بادست خودش.اون گوشه آتش گر گرفته بود و دود حلقه حلقه هوا می رفت؛آقا داشت همراه دود میرفت آسمون و با خط خیلی قشنگ توی آسمون می نوشت: " لا اله الا الله" 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "سهمی برای خدا"🌱 📖گزیده:فصل اول شهید مهدی ظل انوار مجید ایزدی بریده ای از کتاب: سینوس هایم را عمل کرده و در اتاق ریکاوری بعد از عمل بودم.می شنیدم کسی یا حسین یا حسین می گوید و از امام حسین (ع)برای تحمل تشنگی بعد از عمل مدد می خواهد چشمانم پر اشک شده بود؛به سختی آن را باز کردم دیدم همه ساکتند و صدای یاحسین یاحسین از دهن خودم خارج می شود. روز بعد،مرخص شده و در خانه ی پدری برای گذراندن دوره ی نقاهت خوابیده بودم.همه از اتاقم خارج شده شنیدم صدای باز شدن درب اتاق می آید!برایم عجیب بود چون در را تازه روغن زده و مطمئن بودم چنین صدایی در هنگام باز شدن نمی دهد.سرم را بلند کردم،چشمم به درب اتاق بود.کسی را نمی دیدم اما کم کم یک جسم از پا شروع به شکل گرفتن کرد.پاها بعد تنه بعد هم صورتش.خودش بود.بابا کمالم دو زانو روبرویم نشست.نیم تنه ام را بلند کردم تا بنشینم.دو دستش را روی شانه هایم گذاشت و من را گرفت.سرش را نزدیک آورد و بین دو ابرویم را بوسید! با آن حال نزار گفتم:مردمؤمن پیشانی و صورتم را ول کردی بین دو ابرویم را می بوسی؟پدر خندید و گفت:همان کسی که دیروز در اتاق ریکاوری صدایش می زدی سفارش کرد که از طرفش اینجا را بوسم... 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "سهمی برای خدا"🌱 📖گزیده:فصل دوم شهید مهدی ظل انوار 🖊 نویسنده:مجید ایزدی 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: هنوز چشمانم را به خاک تیره نگشوده بودم که پدرم مهدی ظل انوار،به همراه دو تن از عموهای عاشقم کمال و جمال از کربلای 5 به کربلای حسین(ع) پر کشیدند ،می خواستم جای خالی پدررا با زبان ترجمه کنم ناگهان دستی از غیب برسرم کشیده می شد و آرامم می کرد و بعد همسنگر عزیز پدر ،همو که با هیأت پدرانه اش نه تنها برای من که برای کودکان زیادی جای خالی پدر را پر کرده بود پا در خانه تنهایی ما گذاشت.اما پس از مدت کوتاهی او هم به ملکوت اعلی پیوست و شعر مرا در هم شکست از آن روز تا حال باز هم دستی از نور بالای سر خود احساس می کنم،در خواب می بینم مهدی و منصور (شهید خادم صادق)آرام آرام ازمن دور می شوند. فریاد می زنم بابا،پدر برگردید... 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "سهمی برای خدا"🌱 📖گزیده:فصل سوم شهید جمال ظل انوار 🖊 نویسنده:مجید ایزدی 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: زمانی رسیده که باید خداحافظی کنم،بعد از مدتی حدود 40 الی 45 روز که برای من روزهای پاک و با ارزشی بودند و روزهای سنجش من بودند باید ادامه ی این روز ها خدافظی بکنم ولی دلم نمی خواهد که این روزها تمام بشود . دلم میخواهد که تمام لحظات عمرم مانند این روزها تمام بشود.دلم میخواهد روزهای زندگی ام سازنده باشد هم برای خودم هم برای دیگران روزهایی باشند که بشود به آنها امید داشت روزهایی که پوچ نباشند.دلم میخواهد که شهر بتواند برایم جبهه باشد و بتوانم در آنجا هم کارهای مثبتی را انجام بدهم کارهایی که ارزش داشته باشد دلم میخواهد که بتوانم انسانها را بسازم چون مهمترین کار ساختن انسان است و برای اینکه این را انجام بدهم باید در ابتدا خودم را بسازم. اینجا در جبهه ها این خود ساختن را بهتر میتوانم انجام بدهم چون در آنجا همه گونه شرایط لازم راهم میباشد و در شهر مشکل تر است! 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس