9.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیت الله آل هاشم تا سه ساعت بعد از حادثه زنده بودند و تلفنهارا جواب میدادند. ولی بقیه ظاهرا همان لحظه سقوط به شهادت رسیده بودند
از زبان غلامحسین اسماعیلی
ظاهرا شهید آل هاشم موقع زمین خوردن و قبل از انفجار به بیرون پرتاب شده بودند
ـــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 بسیج اساتید دانشگاه امین↙️
✅https://eitaa.com/basij_asatid
@neamatkhoda
8.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️ در عرصه خدمت مثل استادشون شهید بهشتی با بداخلاقی های سیاسی و زخم زبانها از میدان کنار نمی رفت.
#سید_شهیدان_خدمت
@neamatkhoda
11.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷پیروزی نزدیک است!
خاطره شنیدنی از زبان سردار شهید زاهدی از خوابی که یکی از مسئولین حزب الله لبنان دیده بود.
#انقلابیون
🔵 نبرد آخر👇
@nabardeakhar
@nabardeakhar
@neamatkhoda
؛﷽
🔵مسئول تشریفات اجلاس بغداد؛جایگاه امیرعبدالهیان وزیر خارجه ایران رو در پشت سر پادشاهان کشورهای عربی و رئیس جمهور فرانسه قرار داده بود،،
امیر عبدالهیان با صلابت رفت جلو ایستاد و گفت؛
جایگاه ایران صف اوله نه دوم
-روحت شاد مرد بزرگ که به سیاست خارجی ایران عزت دادی...
عضویت در اندیشکده : 👇👇👇
🇮🇷 @Andishkadeh_1414
@neamatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
؛﷽
🔵 دل گفتههای دوسال پیش شهید مالک رحمتی استاندار آذربایجان شرقی در حرم مطهر رضوی
عضویت در اندیشکده : 👇👇👇
🇮🇷 @Andishkadeh_1414
@neamatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
؛﷽
🔵ای عشق دل افروز
دل من به تو گرم است ♥️💔
سایهتون مستدام ای تکیهگاه ایرانیان😭
#خادم_الرضا
#خادم_مردم
#سیدالشهدای_خدمت
عضویت در اندیشکده : 👇👇👇
🇮🇷 @Andishkadeh_1414
@neamatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 نجوای ماندگار و زیبای سید ابراهیم رئیسی با شهید سلیمانی...
این سوختن چه حکمتی داره
🔴 سید مردمی شهادتت مبارک
😭😭😭😭😭😭😭😭😭
دیدم این مشهد چرا هی بیقراری میکند
جای باران، سیل در این شهر جاری میکند
دیر فهمیدم که او اندر فراق خادمش
عزم خود را جزم دارد گریه زاری میکند.
@neamatkhoda
11.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🎥 وداع مرجع تقلید آیتالله نوری همدانی با پیکر شهید جمهور
🔹 مرجع تقلید آیتالله حسین نوری همدانی عصر امروز با پیکر مطهر شهید جمهور، آیت الله سید ابراهیم رئیسی و همراهان وداع کرد.
ـــــــــــــــــــــــ
🚨اخبار تخصصی جبهه مقاومت
@neamatkhoda
🇮🇷🇾🇪پیام تسلیت رهبر انصارالله یمن به رهبر انقلاب
سیدعبدالملک بدرالدین الحوثی:
🔹خبر حادثه دلخراش اتفاق افتاده برای جناب ریاست جمهوری ایران و وزیر خارجه و همراهانشان را با غم و اندوه بسیار دریافت کردیم.
🔹خداوند آنها را مورد مغفرت خود قرار دهد و انا لله و انا اله راجعون.
🔹بابت این حادثه دردناک اینجانب تسلیت و همدردی خود را به خانوادههای ایشان و به رهبر انقلاب در ایران و به همهی مسؤولین در ایران و به مردم ایران مسلمان ابراز میکنم.
🔹از خداوند متعال میخواهم که به همه با صبر و تسلا و اجر عظیم منت گذارد و هیچ نیرو و توانى جز از سوى خداوند بلند مرتبه و بزرگ نیست و سلام خدا بر خاتم انبیا محمد و خاندان پاکش.
ـــــــــــــــــــــــ
🚨اخبار تخصصی جبهه مقاومت
@neamatkhoda
🔻ما دیگر لیاقت انتخاب کردنت را نداشتیم.
خدا تو را انتخاب کرد..
📜 اساطیر نامه | مروری بر تاریخ
https://eitaa.com/joinchat/2868183226Cfce63ae436
@neamatkhoda
اساطیرنامه | مروری بر تاریخ ایران :
🔻 این کشور روزهای خیلی سخت تری به خود دیده
ماجرای ترور آیت الله خامنه ای، ۶ تیر ۱۳۶۰ ( قسمت اول)
✍چهار پنج روز از عزل بنیصدر میگذشت. جنگ با عراق و شورش منافقین بعد از اعلام جنگ مسلحانه با جمهوری اسلامی، بحث داغ محافل بود. آیتالله خامنهای که از جبههها برگشته و خدمت امام رسیده بودند، بعد از دیدار، طبق برنامهی شنبهها، عازم یکی از مساجد جنوبشهر برای سخنرانی بودند.
خودرو حامل آیتالله خامنهای که از جماران حرکت میکرد، آن روز مهمان ویژهای داشت؛ خلبان عباس بابایی که میخواست درد دلهایش را با نمایندهی امام در شورای عالی دفاع در میان بگذارد. آنها نیم ساعت زودتر از اذان ظهر به مسجد ابوذر رسیدند و گفتوگوشان را در همان مسجد ادامه دادند.
نماز ظهر تمام شد. آقا رفتند پشت تریبون. نمازگزاران همانطور منظم در صفوف نماز نشسته بودند. پرسشهای نوشتهی مردم را به سخنران میدادند، اگرچه بعضی از پرسشها تند و حتی گاهی بیربط بود. آقا در سخنرانی مقدمهای چیدند تا به اینجا رسیدند که: «امروز شایعات فراوانی بین مردم پخش شده و من میخواهم به بخشی از آنها پاسخ بدهم.»
بین جمعیت ضبط صوتی دست به دست شد تا رسید به جوانی با قد متوسط و موهای فری و کت و پیراهن چهارخانه و صورتی با تهریش مختصر که آن روزها کلیشهی چهره و تیپ خیلی از جوانها بود. خودش را رساند به تریبون. ضبط را گذاشت روی تریبون؛ درست مقابل قلب سخنران. دستش را گذاشت روی دکمهی Play. شاسی تق تق صدا کرد و روشن نشد؛ مثل حالت پایان نوار، اما او رفت
یك دقیقه نگذشت که بلندگو شروع کرد به سوت کشیدن. آقا همینطور که صحبت میکردند، گفتند: «آقا این بلندگو را تنظیم کنید.» بعد خودشان را به سمت چپ کشیدند و از پشت تریبون کمی عقب آمدند و به صحبت ادامه دادند: «در زمان امیرالمؤمنین، زن در همهی جوامع بشری -نه فقط در میان عربها- مظلوم بود. نه میگذاشتند درس بخواند، نه میگذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل سیاسی تبحر پیدا بکند، نه ممکن بود در میدانهای... انفجار!
🔻 این کشور روزهای خیلی سخت تری به خود دیده
ماجرای ترور آیت الله خامنه ای، ۶ تیر ۱۳۶۰ ( قسمت دوم)
✍آقا که هنگام سخنرانی رو به جمعیت و پشت به قبله بودند، با یک چرخش 45 درجهای به طرف چپ جایگاه افتادند. اولین محافظ خودش را بالای سر آقا رساند. مسجد کوچک بود و همان یك محافظ، به تنهایی تلاش كرد كه آقا را بیاورد بیرون. امام جماعت، متحیر وسط مسجد مانده بود. چشمش به یك ضبط صوت افتاد كه مثل یک کتاب، دو تکه شده بود. روی جدارهی داخلی ضبط شكسته، با ماژیک قرمز نوشته بودند «عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی».
آقا بیرون از مسجد، در آغوش محافظ، لحظاتی به هوش آمدند. سرشان را آوردند بالا، اما زود سرشان افتاد. محافظها بلیزر سفید که انگار ترمز نداشت را با سرعتی غیر قابل تصور میراندند. در مسیر بیمارستان، هر وقت به هوش میآمدند، زیر لب زمزمهای میکردند؛ شهادتین میگفتند. لبها و چشمها تکان میخوردند؛ خیلی کم البته.
در خیابان قزوین، خودرو به یک درمانگاه کوچک رسید. پنج نفر آدم با قیافهی خونآلود و اسلحه به دست، وارد درمانگاه شدند و آقا را روی دست این طرف و آن طرف بردند. با آن صورت خونآلود، کسی امام جمعهی شهر را نشناخت. دکتری با گوشی، دکتری ضربان قلب را گرفت: «نمیشود کاری کرد.» محافظها با سرعت به سمت در خروجی رفتند. پرستاری که تازه از راه رسیده بود، پرسید: «ایشان کی هستند؟ دارند تمام میکنند» اسم آقای خامنهای را که شنید، گفت: «ببریدشان بیمارستان؛ اما یک کپسول اکسیژن هم با خودتان ببرید.»
انگار کسی صدای آن پرستار را نشنید. پرستار کپسول را برداشت و خودش را به ماشین رساند. «آقا این کپسول لازمتان است.» کپسول اكسیژن و پایهی آهنی چرخدار را نمیشد برد توی ماشین. پایههای کپسول را تکیه دادند روی رکاب ماشین و پرستار هم نشست بالای سر آقا. در تمام راه، ماسك اکسیژن را روی صورت آقا نگه داشت و به همه دلداری داد.
یکی از محافظها پرسید: «حالا کجا برویم!؟» پرستار گفت: «بیمارستان بهارلو، پل جوادیه». محافظ بیسیم را برداشت. کُدشان «حافظِ هفت» بود. «مرکز 50- 50»؛ این رمزِ آمادهباش بود، یعنی حافظ هفت مجروح شده. کسی که پشت دستگاه بود، بلند زد زیر گریه. محافظ یکدفعه توی بیسیم گفت: «با مجلس تماس بگیر.» اسم دكتر فیاضبخش و چند نفر دیگر از پزشکهای مجلس را هم گفت؛ «منافی، زرگر، ... بگو بیایند بیمارستان بهارلو.»
ماشین را از در عقب بیمارستان بردند توی محوطه. برانکارد آورند و آقا را رساندند پشت در اتاق عمل. دکتر محجوبی که تازه جراحیش را تمام كرده بود، آقا را که با آن وضع دید، گفت خیلی سریع دوباره اتاق عمل را آماده کنند