eitaa logo
ندای اندیشه
289 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
555 ویدیو
16 فایل
گفتگویی ساده و کوتاه درباره ی مبانی دینی و اصول اعتقادات آیدی مدیر : @aliakbariran
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ندای اندیشه
Hamed Zamani - Raze Roshan.mp3
11M
تا چراغی در میان این شبستان روشن است تا تنور نان گرم مرد چوپان روشن است شک نکن قصد پلنگ تیز دندان روشن است امشب از داغی دوباره چشم ایران روشن است یوسفی رفته است آری وضع کنعان روشن است تک سواران تیز می تازند در صحرا هنوز از تلاطم باز ننشست این دریا هنوز آتشی پیداست آن سوی بیابان هنوز باز شمعی کشته شد با دست شب اما هنوز این شبستان کهن با نور ایمان روشن است “بار الها جرات ما را سر و سامان بده انقلابا مشق هشیاری به فرزندان بده قهرمانا در دل میدان بمان جولان بده رهبرا من مصطفایی دیگرم فرمان بده رهبرا من مصطفایی دیگرم فرمان بده ♫ ♫ ♫ ♫ کی به اندک بادی اقیانوس لرزان می شود کوه کی با یک خراش ساده ویران می شود عاشق رفتن کی از رفتن پشیمان میشود کی میان ابرهای تیره.پنهان می شود آسمان ما که با خون شهیدان روشن است مرتضی تا بود کارش غیر شیدایی نبود مجتبی می گفت: دیدم غیر زیبایی نبود شد پشیمان هر کس اینجا زلیخایی نبود مصطفی هم رفت آری او هم اینجایی نبود مردهای مرد را آغاز و پایان روشن است “بار الها جرات ما را سر و سامان بده انقلابا مشق هشیاری به فرزندان بده قهرمانا در دل میدان بمان جولان بده رهبرا من مصطفایی دیگرم فرمان بده @nedayandisheh
شما دنبال بغل رایگان با هرزه ها بودید! ما دنبال بغل رایگان با اباعبدالله الحسین ما مثل هم نیستیم! [این نیروی بسیجی دیروز در کرج به شهادت رسید] @nedayandisheh
من شنیدم سر عشاق به زانوی شماست... و از آن روز سرم میل بریدن دارد شهید روح الله عجمی صلی الله علیک یا مولانا یا اباعبدالله @nedayandisheh
جواد فروغی قهرمان تیراندازی المپیک با حضور در منزل آرتین مدالش را تقدیم او کرد احسنت به تو @nedayandisheh
🔆 امیرالمؤمنین عليه‌السلام: ✍ العاقِلُ يَعْتَمِدُ على عَملهِ، الجاهِلُ يَعْتَمِدُ على أمَلهِ 🔴 خردمند به عمل خود تكيه مى‌كند و نادان به آرزوهايش 📚 غررالحكم، حدیث ۱۲۴۰ @nedayandisheh
sorood1.mp3
6.83M
سـرود یار دبستانۍ من با شعر جدید و به روز، بسیار عالی روزدانش آموز مبارڪ @GHASEDAK_313‌ @nedayandisheh
ندای اندیشه
#توجه دوستان اگه دلنوشته ای دارید یا اهل خاطره نویسی هستید ، میتونید برام بفرستید تا در کانال منتشر
سلام دوستان عزیز✋ خوب هستید 🌹 شما که چیزی نفرستادی ولی خودم یک رمان خیلی کوتاه آماده کردم برای اعضای کانال. چند قسمت اولیه ش رو میفرستم اگه استقبال شد تا آخرش رو میذارم: نام رمان : ویروس نویسنده : علی اکبر نظراتتون رو به آیدی زیر بفرستید : @Aliakbariran
بسم الله الرحمن الرحیم به نام خدایی که درد و درمان از اوست
از خانه بیرون رفت. با سرعت حرکت می کرد. در راه گوشی موبایلش را از جیبش بیرون آورد و شماره ی امید را گرفت. + امید کجایی؟ _سلامت کو؟ +مسخره بازی در نیار. یه کار مهم دارم باهات. کجایی؟ _چیشده؟ من خونه م. +دارم میام خونه تون _باشه خوش اومدی +فعلا _خداحفظ تند تند راه می رفت. بدنش عرق کرده بود. هوا کمی سرد بود. با وجود حرارت بدنش و عرقی که کرده بود، این سرما آزار دهنده بود. نفس نفس می زد. چند کوچه ای تا خانه ی دوستش مانده بود. به خانه ی امید می رسد. زنگ را به صدا در می آورد. امید از قبل آماده شده بود. +سلام آرمین _سلام امید +خوبی؟ حالت چطوره؟ _ممنون. یه اتفاقی برام افتاده + آروم باش. چیشده؟ _ اگه میتونی بیا بریم به جای خلوت صحبت کنیم. + باشه من در خونه رو ببندم. کجا بریم؟ _ اون پارک بزرگ کنار مدرسه چطوره ؟ _هنونجا که بعضی وقت ها فوتبال بازی می کنیم؟ + آره _ خیلی خوبه. بزن بریم +حالا میخوای بگی چی شده یا نه؟ _ حس می کنم یه بیماری خیلی بد گرفتم. + چه بیماری ای؟ _ تا حالا این حس رو نداشتم. یه ویروس خیلی جدیده. حالم رو خیلی بد کرده. + چی داری می گی؟ درست حرف بزن ببینم. _ ببین خیلی وقت نیست که مبتلا شدم. باید بگذره تا ببینم دقیقا چیه. فقط به تو اعتماد داشتم که اینو بهت گفتم. + من کنارتم داداش. غمت نباشه. _ لطفا به هیشکی نگو. نمی‌خوام کسی بفهمه +خیالت راحت _ ممنون ازت امید جان