•┄☆••🌸﷽🌸••☆┄•
✍ حکایت
«نگاهت را عوض کن»
زوج جوانی به محل جدیدی نقل مکان کردند .
صبح روز بعد هنگامی که داشتند صبحانه میخوردند ، از پشت "پنجره" زن همسایه را دیدند که دارد لباس هایی را که شسته است آویزان میکند .
زن گفت :
ببین ؛ لباسها را خوب نشسته است!
شاید نمی داند که چطور لباس بشوید یا اینکه پودر لباسشویی اش خوب نیست !
شوهرش ساکت ماند و چیزی نگفت.
هر وقت که خانم همسایه لباس ها را پهن میکرد ، این گفتگو اتفاق می افتاد و زن از بی سلیقه بودن زن همسایه میگفت .
یک ماه بعد ، زن جوان از دیدن لباس های شسته شده همسایه که خیلی تمیز به نظر میرسید ، شگفت زده شد و به شوهرش گفت:
نگاه کن !!! بالاخره یاد گرفت چگونه لباس ها را بشوید .
شوهر پاسخ داد:
صبح زود بیدار شدم و پنجره های خانه مان را تمیز کردم.
زندگی ما نیز اینگونه است ؛
آنچه را که ما از دیگران می بینیم بستگی دارد به "پاکی پنجره" و "دیدی" که با آن نگاه میکنیم .
«زندگی ما بازتاب ذهن مان است»
•┈┈•❀🍃🌸🍃❀•┈┈•
https://eitaa.com/nedayeeslam
‼️ واگذاری کار توسط اجیر به دیگران
🔷 س ۶۶۷۴: برای انجام نقاشی ساختمان، اجیر شدم و اجرت را دریافت کردم سپس انجام آن را با اجرت کمتر به دیگری واگذار کردم، آیا این واگذاری، جایز بوده است؟
✅ ج: جایز نیست، مگر آنکه اولا، کارفرما شرط نکرده باشد که کار توسط شما انجام شود، ثانیا، مقداری از کار را انجام داده باشید تا بتوانید به قیمت کمتر به دیگری واگذار کنید؛ به طور کلی بدون انجام بخشی از کار، فقط به قیمت قرارداد قابل واگذاری است.
#احکام_اجیر #کارفرما
https://eitaa.com/nedayeeslam
سلام همه زندگیم...♡
وبه نام توکه فرح بخش هر
اندوهگینی..
#امام_زمان ♥️
#سلامهمهزندگیم🕊
https://eitaa.com/nedayeeslam
•┄☆••🌸﷽🌸••☆┄•
✍ حکایت
«گرمای مهربانی»
روزی باد به آفتاب گفت:من از تو قویترم.
آفتاب گفت: چگونه؟
باد گفت:
آن پیرمرد را میبینی که کتی بر تن دارد؟ شرط میبندم من زودتر از تو کتش را از تنش درمیآورم.
آفتاب در پشت ابر پنهان شد و باد بهصورت گردبادی هولناک شروع به وزیدن گرفت. هرچه باد شدیدتر میشد پیرمرد کت را محکمتر به خود میپیچید. سرانجام باد تسلیم شد.
آفتاب از پس ابر بیرون آمد و با ملایمت بر پیرمرد تبسم کرد. طولی نکشید که پیرمرد از گرما عرق کرد و پیشانیاش را پاک کرد و کت را از تنش درآورد.
در آن هنگام آفتاب به باد گفت:
«دوستی و محبت قویتر از خشم و اجبار است.»
•┈┈•❀🍃🌸🍃❀•┈┈•
https://eitaa.com/nedayeeslam
‼️ وصیت به اهدای اعضا بعداز مرگ
🔷 س ۶۶۷۷: علاقمند هستم اعضای خود را هدیه کرده و از بدن من بعد از مردنم استفاده شود و تمایل خود را هم به اطلاع مسئولین رساندهام. آنان نیز از من خواستهاند که آن را در وصیتنامهی خود نوشته و ورثه را هم از خواست خود آگاه کنم، آیا چنین حقّی را دارم؟
✅ ج: استفاده از اعضای میّت برای پیوند به بدن شخص دیگر برای نجات جان او یا درمان بیماری وی اشکال ندارد و وصیّت به این مطالب هم مانعی ندارد، مگر در اعضایی که برداشتن آنها از بدن میّت، موجب صدق عنوان مثله باشد و یا عرفاً هتک حرمت میّت محسوب شود.
https://eitaa.com/nedayeeslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨لحظهای که امام عصرتان را میبینید!
حجتالاسلام پناهیان
استاد شجاعی
🌱اللھمعجل لولیڪ الفرج🌱
#امام_زمان ♥️
https://eitaa.com/nedayeeslam
•┄☆••🌸﷽🌸••☆┄•
✍حکایت
«مسافرخسته»
مسافری خسته كه از راهی دور می آمد ، به درختی رسید و تصمیم گرفت كه در سایه آن قدری اسـتراحت كند غافـل از این كه آن درخت جـادویی بود ، درختی كه می توانست آن چه كه بر دلش می گذرد برآورده سازد.
وقتی مسافر روی زمین سخت نشست با خودش فكر كرد كه چه خوب می شد اگـر تخت خواب نـرمی در آن جا بود و او می تـوانست قـدری روی آن بیارامد.
فـوراً تختی كه آرزویـش را كرده بود در كنـارش پدیـدار شـد !
مسافر با خود گفت : چقدر گـرسـنه هستم. كاش غذای لذیـذی داشتم.
ناگهان میـزی مملو از غذاهای رنگارنگ و دلپذیـر در برابرش آشـكار شد. پس مـرد با خوشحالی خورد و نوشید.
بعـد از سیر شدن ، كمی سـرش گیج رفت و پلـك هایش به خاطـر خستگی و غذایی كه خورده بود سنگین شدند. خودش را روی آن تخت رهـا كرد و در حالـی كه به اتفـاق های شـگفت انگیـز آن روز عجیب فكـر می كرد با خودش گفت : قدری می خوابم. ولی اگر یك ببر گرسنه از این جا بگـذرد چه؟
و ناگهان ببـری ظاهـر شـد و او را درید.
هر یك از ما در درون خود درختی جادویی داریم كه منتظر سفارش هایی از جانب ماست.
ولی باید حواسـمان باشد ، چون این درخت افكار منفی ، ترس ها ، و نگرانی ها را نیز تحقق می بخشد.
بنابر این مراقب آن چه كه به آن می اندیشید باشید.
مردم اشتباهات زندگی خود را روی هم می ریزند و از آنها غولی به وجود می آورند که نامش« تقدیر» است.
•┈┈•❀🍃🌸🍃❀•┈┈•
https://eitaa.com/nedayeeslam
‼️ انتقال خون بین مسلمان و غیرمسلمان
🔷 س ۶۶۸۱: آیا انتقال خون بین مسلمان و غیرمسلمان، جایز است یا نه؟
✅ ج: جایز است.
https://eitaa.com/nedayeeslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ «من و تو نداره!»
👤 استاد پناهیان
🔅 یکی از شرایط ظهور مواسات مؤمنین هست...
#امام_زمان ♥️
https://eitaa.com/nedayeeslam
•┄☆••🌸﷽🌸••☆┄•
✍ حکایت
«اولین خریدار»
واعظی بر روی منبر از خدا میگفت؛ ولی کسی پای منبر او نمیرفت. روز بعد واعظ دیگری میرفت و منبر او شلوغ بود در حالی که هر دو واعظ اهل علم بودند.
روزی واعظِ کمطالب به واعظِ پُرطالب گفت:
راز این جمعیت شلوغ در پای منبر تو چیست؟
واعظ پُرطالب دست او را گرفت و به بازار بزازها رفتند.
یک مغازه پارچهفروشی ، شلوغ و پارچهفروشیِ دیگر کنار آن خلوت بود.
وقتی دلیلش را پرسیدند، دیدند که مغازۀ پارچهفروشی که شلوغ بود،فروشنده ، مالک مغازه است ولی پارچهفروشِ مغازه خلوت، تنها فروشنده است،نه مالک.
واعظ پُرطالب گفت:
من همچون آن پارچهفروش که برای خود میفروشد، سخنم را خودم خریدارم، پس خدا نیز از من میخرد و مشتریان را به پای منبر من روانه میکند.
ولی تو مانند آن فروشندهای هستی که برای دیگری میفروشد، هرچند جنس او با جنس مغازۀ همسایهاش فرقی ندارد.
سخنان تو مانند سخنان من است، ولی تو برای کسب لذت از دیگران سخن میگویی نه برای کسب لذت خودت.
سخنی را که میگویی نخست باید خودت خریدارش باشی.
•┈┈•❀🍃🌸🍃❀•┈┈•
https://eitaa.com/nedayeeslam
May 11
May 11
‼️تقاص از بدهکار
🔷 س ۶۶۸۳: آيا برداشتن اموال فرد بدهکار بدون اطلاع و اجازه وى جايز است؟
✅ ج: تقاص از طلبكار در صورتى مجاز است كه بدهكار، بدهى خود را انكار كند يا در پرداخت آن كوتاهى كند و براى رسيدن به حق راهى جز تقاص باقى نباشد؛ در غير اين صورت برداشتن مال از او بدون اذن و تصرف در آن جايز نيست.
https://eitaa.com/nedayeeslam
•┄☆••🌸﷽🌸••☆┄•
✍ حکایت
«سخاوت»
يكي از پادشاهان يمن در بخشندگی و سخاوت معروف بود، ولي هرگاه كسی نزد وی از بخشندگی های حاتم طايی سخن می گفت، برمی آشفت و ناراحت می شد.
بنابراين، چون پادشاه يمن، حاتم را در بخشندگی از خود بلندآوازهتر ديد، كسی را مأمور كرد تا او را از بين ببرد.
مأمور حاکم راه قبيله «بنی طی» را پيش گرفت.
در راه شخصی را ديد و با او دوست و همراه شد و به وی گفت: "حال كه تو جوانمرد و راز نگهدار هستی، از تو خواهشی دارم، اميدوارم مرا راهنمايی كنی!"
جوان گفت: "با كمال ميل در خدمتم."
مأمور گفت: "آيا تو حاتم طايی را می شناسی؟"
جوان گفت: "مقصود تو از اين سؤال چيست؟"
مأمور گفت: "پادشاه يمن مرا مأمور كرده است تا حاتم را بكشم و سرش را برای پادشاه ببرم، ولي سبب دشمنی آنها را نميدانم."
جوان خنديد و گفت: "آن حاتمی كه دنبال او می گردی، خود منم و الان آمادهام سر از تنم جدا كنی!"
مأمور با شنيدن اين سخن ناراحت شد، به سرعت به يمن بازگشت، به خدمت پادشاه رفت و آنچه بر او گذشته بود، تعريف كرد.
پادشاه پس از شنيدن ماجرا و پی بردن به ميزان جوانمردی حاتم، از مأمور دلجویی كرد و به وی هديهای داد و بر حاتم طایی درود فرستاد.
•┈┈•❀🍃🌸🍃❀•┈┈•
https://eitaa.com/nedayeeslam