نگارخانہےمن !
____
یادش بخیر ..
شانزده ساله بودم ..
دلم پُر بود از این جهان و افرادِ جهان
بار و بُنه را جمع کردم و بلیط اتوبوس
گرفتم برای قم .
دو روز قم بودم ، خدا خودش جای خواب
و خوراک را برایم فراهم میکرد ..
( اگر چه از جیبم هم مقداری رفت ، یادم
است برای این سفر،یک ماه روزه استیجاری
گرفته بودم .. )
بعد از این دو روز ، راهی مشهد شدم ،
عید نوروز بود و مشهد غلغله بود . هیچ
کسی را هیچ جایی را بغیر از امام رضا و
حرم مطهر ، نمیشناختم ..
آواره به تمام معنی ..
۲۴ ساعت بود که لب به غذایی نزده بودم .
صبح حوالی ساعت ۹ ، دونات رضوی خریدم
و با آب گوارایِ کنار خیابان نواب صفوی ،
ذره ذره گلویی تر کردم .
خسته بودم .. چشمانم درد میکرد .. مغزم
آشفته بود. خیابان شهید حاجی حسنی را
پیدا کردم و به هتل گلشن علی رسیدم .
خودم را معرفی کردم و خودم را روی تختِ
اتاقِ مهمانداران ، خودم را رها کردم ..
جایی نداشتم ، هتل هم شلوغ بود ... آن
زمان شبی ۳۰۰ - ۴۰۰ از عوام الناس می -
گرفتند. اما به لطف یک بنده خدایی ما را
دم در ، رایگان اسکان دادند .
شاید ادامه داشت ...
نگارخانہےمن !
او مانندِ نخل ،
هم سایه اش آسایش بود و
هم ثمره اش شیرین .
با سایه اش راحت بودیم و
با میوه اش قوی .
مانند نخل باشید ،
شاخه اش مانع عذاب قبر
برگش زنبیل و جارو و ..
میوه اش شیرین و نیرو بخش
هسته اش ، قهوه ی خرما !
قال المصطفی ص :
خَیرُ النّاسِ أنفَعُهُم لِلنّاسِ .
نگارخانہےمن !
نمیدانم دقیقا به چه علتی میگویند ما طلبه ها عاشقی را نمیدانیم ؟ اصلا اگر همه ی دنیا را بگردید
امروز جمعه بود .
همه منتظر بودند تا امام زمان بیاید ؛
به خیال آنکه ، فقط جمعه می آید ...
اما نمیدانند که ، امام زمان هر وقت وقت
آمدنش باشد ، میاید ، حتی اگر دوشنبه یا
چهارشنبه باشد 🤷♂
انتظار را باید به وجود آورد ، نه اینکه منتظرِ
انتظار بود. میدانم .. سخنانم غرابتِ بلاغی
دارند و تو هم نمیفهمی. 🤦♂
فتحِ غلل و احبالَ اللسان کن و سخنانم را
خودت بفهم ، به من چه ، من که نمیتوانم
برایت کلاس بَلاغت بگذارم 🚶♂
بگذریم ...
داشتم به تو فکر میکردم ، از دستت عصبی
بودم که چرا بی اجازه ی من حرم میروی یا
جمکران میروی! حتی قصدم این بود که کمی
غیظ کنم و ابصارم را جوری چپ کنم که بر
خود بلرزی! یا مثلا جوری قهر کنم که بیایی
و منّت کشی کنی ، من هم که ..
خودت میدانی خودشیفته نیستم ، همیشه
باید واقعیت ها را دید ، که خب ... واقعیت
این است که لایق منت کشی ام 🤝
اما ..
آخرش دیدم چرا باید با کسی قهر کنم که
همه ی پناهش منم؟ همه ی امیدش منم ،
چرا باید با کسی قهر کنم که دنیایش منم ؟
خلاصه ی کلام ..
قهر نمیکنم ، تو هم کمتر ناز کن و انقدر ما
را منتظر قدومِ با برکتت نگذار .
در حرم دعایت میکنم، مقبرهی شهید مفتح
🍬
#برایِ_او
نگارخانہےمن !
ناد علیاً مظهر العجائب .. هامِش: مدینة الکوفه _ عِند المسجد الکوفه مضجع الشهید ، المیثم ابن یحیی
#خیبر ، را دستان تو فتح نکرد !
خیبر را چشمانِ نافذ و غضبِ حیدری
ات از درون بهم ریخت !
یا علی !
درب قلعه خیبر را دست تو از جا در نیاورد !
امر کردن تو بود که مانند برداشتن ریگی از
زمین ، درب عظیم خیبر را منهدم کرد .
دست و پا و چشم و شمشیر ؟
این همه اضافات چرا ؟ تو فقط محتاجِ اراده
ای ، فرق تو و خدا همین اراده است .
علی با زور بازو فاتح بوده .. خنده دار است !
خدا که محتاج به دست و زور بازو نیست ..
نگارخانہےمن !
#خیبر ، را دستان تو فتح نکرد ! خیبر را چشمانِ نافذ و غضبِ حیدری ات از درون بهم ریخت ! یا علی !
و مرحب است که دارد به خویش میلرزد ..
طبیعی است، علی دیده او ، غضب ز علی!
۲۴ رجب
سالروز فتحِ خیبر ، ✨
به اشاره ی مولانا علی الأعظم ، حَیدر .
#حبیب