نگارخانہےمن !
____
استاد میگفت :
مثل بی سواد ها #روضه نخون !
با سند و مدرک بخون !
روضه ی دروغ ، تحول درونی نداره !
نگارخانہےمن !
امروز جمعه بود . همه منتظر بودند تا امام زمان بیاید ؛ به خیال آنکه ، فقط جمعه می آید ... اما نمید
دست هایم یخ کرده است .
توجه ک کرده ای ، وقتی سردم میشود ،
چهره ام لَبو میشود. و دستانم هم عینِ آن
بندگان خدایی که لبو را قاچ میکنند ، سرخ .
در کنار مضجع ولی نعمت مان بی بی جان
فاطمه ی معصومه ، این شعله ی گرما بخشِ
معنویت ، در حال آب شدنم ...
از خجالت؟ نه بابا ، رو که نداریم ، رویِ مان
عقیقِ سفیدِ یمن است :)
از این دارم آب میشوم ، که یخ هایم دارد وا
میرود. نیم ساعت بر زمینِ سنگیِ سردِ حرم
نشسته بودم ، الان هم در جوار گرمایِ شهید
مقیسه و رازینی دارم یخم را میتکانم...
راستی گفتم یخ ...
لابد با خودت میگویی ، لباس گرم یادت نرود
دست هایت را در کت قهوه ای ات بگذار تا
به وقتش که ... خلاصه بگذریم .
مواظب خودم هستم تا از سرما مانند ماموت
هایِ فیلمِ عصر یخبندان ، یخ نزنم ..
اما #یخ ...
مگر زندگی بی تو خیلی گرم است که بخواهد
سرما در من اثر کند ؟ ...
#برایِ_او