eitaa logo
تبلیغات اسلامی اشکذر
630 دنبال‌کننده
19.3هزار عکس
5.2هزار ویدیو
819 فایل
اطلاع رسانی فرهنگی،دینی،اجتماعی،اعتقادی تبلیغات اسلامی شهرستان اشکذر ارتباط با : روابط عمومی @taheri117 مسئول اداره: @Mpa110313 صفحه اینستاگرام: instagram.com/nehzat_ashkezar ادمین اداره کل تبلیغات اسلامی یزد @Tab_honari_yazd
مشاهده در ایتا
دانلود
Dokhtar_Mosalman_Iran.mp3
7.09M
«دختر مسلمان ایرانم» متن سرود: من قلبم از امروز آروم آرومه من دیگه از حالا تکلیفم معلومه خدا صدام کرده بیام اومدم راه درست و غلطو بلدم بزرگ شدم زودتر از پسرا چادر من چقد میاد به قدم من قوی میشم/ مثل کشورم من قوی میشم/ مثل باورم من قوی میشم/ عین مادرم چون که‌ دخترم دختر مسلمان ایرانم پیرو اهل بیت و قرآنم ما کوهیم، دریاییم، خورشیدیم، بارونیم آره ما دخترها مثل گل می‌مونیم ما دخترای خوب این وطنیم از خونمون محاله دل بکنیم حالا که آسمونه مقصد ما باید که شیطونو زمین بزنیم دنیامون پر از/ دوست و دشمنه دشمن خدا/ دشمن منه اسراییل دیگه/ وقت رفتنه این‌که روشنه من یه روز فلسطینو‌ می‌بینم دوستِ دخترای فلسطینم دختر مسلمان ایرانم پیرو اهل بیت و قرآنم ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄ 🆔 eitaa.com/nehzat_ashkezar
🕌 نماز را در مسجد بخوانیم... اشکذر مشکات اندیشه ✅ صد و پنجمین برنامه ی نماز جماعت مسجد محله ی دبستان مشکات اندیشه👌 یکشنبه ۲۲ مهر ماه ۱۴۰۳ 🌴مسجد صاحب الزمان (عج) حجت آباد 🌴 🔹 با حضور امام جماعت محترم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید ضیا میردهقان ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄ 🆔 eitaa.com/nehzat_ashkezar
🌹حرکت ارزشمند یک خانواده متوفی برای جایگزین کردن هزینه اطعام مجلس ختم برای کمک به مردم لبنان... ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄ 🆔 eitaa.com/nehzat_ashkezar
🔘 مراسم ایام شهادت حضرت فاطمه‌ معصومه سلام‌ اللّٰه‌ علیها 📌 به یاد شهید مقاومت عباس نیلفروشان 🔹 سخنرانی 🎙 حجت‌الاسلام‌جعفری‌نسب 🔹 بــــانــــوای 🎙 کربلایی علیرضا طالبیان 🎙 مــــــداحـــــان نــــــوجـــــوان‌ 🗓 پنجشنبه ۲۶ مهرماه ⏱️ از ســــــاعـــت ۱۸:۳۰ 🕌 مسجد مهدیه اشکذر(روبروی پاسگاه قدیم) 🚩هیئت هزارشهید دانش‌آموز استان‌یزد ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄ 🆔 eitaa.com/nehzat_ashkezar
🔸این جوانمرد، همیشه با و‌ضو بود. ✍️می گفتند : عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار؟ می گفت: الحمدلله، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشه......!! هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود. 🔹اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد. می گفت: «برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست.» وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمی گذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش.‌ 🔸کسی که وضع مادی خوبی نداشت یا حدس می زد که نیازمند باشد یا عائله زیادی داشت، را دو برابر پول مشتری، گوشت می داد. گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود می کرد که پول گرفته است. 🔹گاهی هم پول را می گرفت و کنار گوشت، توی روزنامه، دوباره بر میگرداند به مشتری. 🔸گاهی هم پول را میگرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: «بفرما ما بقی پولت.» عزت نفس مشتری نیازمند را نمی شکست.....!! 🔹این جوانمرد با مرام، چهل و سه بهار از عمرش را گذراند و در نهایت در یکی از عملیات های دفاع مقدس با ۱۲ گلوله به شهادت رسید. 🌹 همان‌ جوانمرد_قصاب‌ است! به این میگن جوانمرد🌹 ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄ 🆔 eitaa.com/nehzat_ashkezar
🟢 🗣 سخنران: حجت الاسلام 🔶 جلسه هفتگی ✳️ زمان: دوشنبه شب ۲۳ مهر ۱۴۰۳ ✳️ مکان: مسجد حضرت رسول الله محمد (ص) اردکان ✳️ اهم‌ مباحث مطرح مطرح شده: 🔹تبیین موضوع روابط پسران و دختران از منظر قرآن کریم 🔹تبیین تعدادی از علّتهای دین گریزی و مسجد گریزی برخی از جوانان و نوجوانان همراه با راهکارهای مربوطه 🔹تبیین فرمایش امام صادق علیه السلام درباره خدمت زن و شوهر به یکدیگر ✳️ شرکت در این جلسه هفتگی برای عموم علاقمندان آزاد است. ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄ 🆔 eitaa.com/nehzat_ashkezar
حلقه صالحین 38.mp3
28.13M
🟢 🗣 سخنران: حجت الاسلام 🔶 جلسه هفتگی ✳️ زمان: دوشنبه شب ۲۳ مهر ۱۴۰۳ ✳️ مکان: مسجد حضرت رسول الله محمد (ص) اردکان ✳️ اهم‌ مباحث مطرح مطرح شده: 🔹تبیین موضوع روابط پسران و دختران از منظر قرآن کریم 🔹تبیین تعدادی از علّتهای دین گریزی و مسجد گریزی برخی از جوانان و نوجوانان همراه با راهکارهای مربوطه 🔹تبیین فرمایش امام صادق علیه السلام درباره خدمت زن و شوهر به یکدیگر ✳️ شرکت در این جلسه هفتگی برای عموم علاقمندان آزاد است. ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄ 🆔 eitaa.com/nehzat_ashkezar
روزی، اتوبوس خلوتی در حال حرکت بود. پیرمردی با دسته گلی زیبا روی یکی از صندلی‏ ها نشسته بود. مقابل او دخترکی جوان قرار داشت که بی‏نهایت شیفته زیبایی و شکوه دسته گل شده بود و لحظه ‏ای از آن چشم برنمی داشت. زمان پیاده شدن پیرمرد فرا رسید. قبل از توقف اتوبوس در ایستگاه، پیرمرد از جا برخواست، به سوی دخترک رفت و دسته گل را به او داد و گفت: متوجه شدم که تو عاشق این گل ها شده‏ای. آنها را برای همسرم خریده بودم و اکنون مطمئنم که او از اینکه آنها را به تو بدهم خوشحال ‏تر خواهد شد. دخترک با خوشحالی دسته گل را پذیرفت و با چشمانش پیرمرد را که از اتوبوس پایین می‏ رفت بدرقه کرد و با تعجب دید که پیرمرد به سوی دروازه آرامگاه خصوصی آن ‏سوی خیابان رفت و نزدیک در ورودی نشست. ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄ 🆔 eitaa.com/nehzat_ashkezar