eitaa logo
نهضت شوشتر
668 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
514 ویدیو
30 فایل
کانال اطلاع رسانی اداره تبلیغات اسلامی شهرستان دارالمومنین شوشتر ♻️ بستری برای تعامل جبهه فرهنگی 🔵 جهت ارتباط و انعکاس به آیدی زیر پیام دهید @@nehzateslamishushtar
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 شهید حسن باقری 🌿● ["نمیشه"تویِ کار نیارید.. زمین باتلاقی هم که باشه، برید فکر کنید چطور میشه ازش رد شد! هرچیزی یه راهی داره!] 🔹•| کانال نهضت اداره تبلیغات اسلامی شهرستان شوشتر 🔴 •| @nehzat_shushtar
. ۷ آذر سالروز شهادت دانشمند شهید محسن فخری‌زاده گرامی باد شادی روحشون صلوات 🌹 🔹•| کانال نهضت اداره تبلیغات اسلامی شهرستان شوشتر 🔴 •| @nehzat_shushtar
روحیه بسیجی فقط اونجایی که کوله پشتیِ پر از گلوله‌ت آتیش بگیره و خودتم ذره ذره باهاش بسوزی ولی با چفیه جلوی دهان خودت رو بگیری تا عملیات لو نره ..! شهید علی عرب که تنها یادگاری که ازشون موند، کف پوتیناشون بود که نسوز بود ..! 🔹•| کانال نهضت اداره تبلیغات اسلامی شهرستان شوشتر 🔴 •| @nehzat_shushtar
🌹●●
نهضت شوشتر
#شهدایی 🌹●●
💠[ شهید محمد حسین بشیری ] 🌸] قبل از تولد محمد حسین خواب بسیار عجیبی دیدم در عالم خواب به امامزاده نرگس خاتون روستا برای زیارت رفتم مشغول زیارت بودم که چشمم به خانمی با چادر مشکی افتاد. صورتش را کاملا پوشانده بود! 🌺] ایشان به طرف من آمد یک نوزاد را در آغوش من گذاشت و گفت: نوزادی که در راه داری پسر است اسمش را محمد حسین بگذار! چون نام پدرم محمد(ص) من و فرزندم حسین(علیه السلام) است. این نوزاد هدیه ما به شماست. مقام و مرتبه بالای فرزندت را بعد از سی و پنج سال خواهی دید. 🌼] فهمیدم ایشان خانم حضرت فاطمه الزهرا(سلام الله علیها) هستند. بعد از اینکه از خواب بیدار شدم. خوابم را برای همسرم تعریف کردم. 🌻] خیلی خوشحال شد چند روزی از این خواب گذشت، جشن عروسی یکی از اقوام دعوت بودیم وقتی وارد مجلس شدم، بلافاصله بی حال شدم. مدام سرم گیج می رفت نمیتوانستم بنشینم. مجلس را ترک کردم. به طرف منزل حرکت کردم به خانه که رسیدم از بی حالی و سرگیجه ای که داشتم خبری نبود. با خودم گفتم خدایا من چرا اینطوری شدم؟ فردای همان روز موضوع را برای یکی از بزرگان روستا که از سادات بود تعریف کردم ایشان گفتند که بچه شما نظر کرده حضرت زهرا(سلام الله علیها) است باید بیشتر حواستان را جمع کنید. خداوند مقام و منزلت خاصی به این بچه میدهد شما نباید در هر مراسمی وارد شوید. بعد از صحبت های سید سعی کردم در دوران بارداری به اعمال و نمازهایم بیشتر دقت کنم تا جایی که امکان دارد مراسماتی که بوی خدا و معنویات ندارد را نروم. 📙برگرفته از کتاب سیدعماد 🔹•| کانال نهضت اداره تبلیغات اسلامی شهرستان شوشتر 🔴 •| @nehzat_shushtar
•[🌹🌱]• از دنیا کہ بگذریم، از همان دلبستگے هایمان... همان خودِ خودمان..! از همہ‌ۍ اینها کہ گذشتیم؛ تازه مۍشویم لایق! لایق شهادت...🕊✨ 🌸 🌹 🔹•| کانال نهضت اداره تبلیغات اسلامی شهرستان شوشتر 🔴 •| @nehzat_shushtar
سلاح ناتوان ✌️ سلاح‌ در برابر ایمان و صبر و اخلاص کارایی نداره! 🔹•| کانال نهضت اداره تبلیغات اسلامی شهرستان شوشتر 🔴 •| @nehzat_shushtar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱● استوری شهدایی 🌹[ یار را عاشق شوی آخر میکند 🎙صدای آسید مرتضی آوینی را میشنوید 🔹•| کانال نهضت اداره تبلیغات اسلامی شهرستان شوشتر 🔴 •| @nehzat_shushtar
🌹•• ماهی یک‌بار بچه‌های مدرسۀ جبل عامل رو جمع می‌کرد، می‌رفتند و زباله‌های شهر رو جمع‌‌آوری می‌کردند. می‌گفت: با اینکار هم شهر تمیز می‌شه و هم غرور بچه‌ها می‌ریزه...🌿•• •••شهید دکتر مصطفی چمران🌹 📚 منبع: مجموعه یادگاران، جلد یک «کتاب شهید چمران» صفحه 22 🌹🦋 🔹•| کانال نهضت اداره تبلیغات اسلامی شهرستان شوشتر 🔴 •| @nehzat_shushtar
🌷 اکبر علاقه شدیدی به خوردن قهوه داشت و کلا جزء عادتاش بود که مرتب می خورد. چند روزی گیر عملیات پاکسازی بودیم و گه گداری هم تکفیری ها باهامون درگیر می شدن و تو این مدت علی اکبر بدون قهوه مونده بود. 🌷در حین پاکسازی به خونه ای رسیدیم که همه وسایل سرو چای و قهوه آماده بود و صاحب خونه وقت نکرده بود جمع کنه با خوشحالی صدا زدم اکبر بدو بیا اینجا ببین خدا برات جور کرده، هوا هم خیلی سرد بود. 🌷وقتی اومد داخل اتاق، داشتم یه پتو در می آوردم بندازم رو خودم که شهید با یه حالت خاصی گفت: آقا رضا، پتوهای مردم رو دست نزن شاید راضی نباشن، قهوه شونم بزار ان شاء الله خودشون بر می گردن و کنار هم نوش جون می کنن. من که از شدت سرما داشتم به خودم می لرزیدم مات و مبهوت نگاهش می کردم فقط. " " 🔹•| کانال نهضت اداره تبلیغات اسلامی شهرستان شوشتر 🔴 •| @nehzat_shushtar
••♥️🌿•• کلام و ادعا برای شهادت فقط بازی با کلمات است . . مقید ِهای رساله‌ی شهادت ، با حرف عقیدشان را هویدا نمی‌کنند بلکه با عمل به ِدیگران ، آن را ثابت می‌کنند!..: آرمان‌عزیز⚘️🕊 "شهیدآرمان‌‌علی‌وردی" 🔹•| کانال نهضت اداره تبلیغات اسلامی شهرستان شوشتر 🔴 •| @nehzat_shushtar
🌷•| چند روزی بود مریض شده بودم، تب داشتم حاج آقا خانه نبود؛ از بچه ها هم که خبری نداشتم؛ یک دفعه دیدم در باز شد و مهدی با لباس خاکی و عرق‌کرده آمد تو. تا دید رختخواب پهن است و خوابیده‌ام یک‌راست رفت توی آشپزخانه. صدای ظرف و ظروف و باز شدن در یخچال می‌آمد. برایم آش بار گذاشت ظرفهای مانده را شست، سینی غذا را آورد گذاشت کنارم... گفتم: «مادر! چطور بی‌خبر؟» 🌷گفت:«به دلم افتاد که باید بیام"شهید مهدی زین الدین" 🔹•| کانال نهضت اداره تبلیغات اسلامی شهرستان شوشتر 🔴 •| @nehzat_shushtar