○…🦋
#تلنگرانه|💛|
بزرگی میگفت :
فکر نکنی اگه چند رکعت نماز میخونی
دیگه واسه خودت کسی شدی ؛
و به خودت #مغرور بشی ..
فکر نکن اگه تو دل شب بلند میشی
نماز میخونی ، آدم حسابی شدی دیگه!
اینا همه از لطف و بزرگی خداست
که هر دفعه صدات میکنه ،
وگرنه اگه به ما باشه اینکاره نیستیم
ما تا آخر عمر بدهکار خداییم...
💕💙💕
🔹 امام صادق علیه السّلام می فرمایند:
👶به بچه هایتان در کوچکی سویق بدهید،
این سبب روییدن گوشت می شود و استخوان را تقویت می کند.
کسی که ۴۰روز سویق بخورد دو کتفش پر از نیرو می شود.
📚محاسن|جلد۲|صفحه۴۸۹
💕💛💕
لطفا صبور باشید …
گاهی زندگی سر به سر شما می گذارد
لطفا جنبه شوخی اش را داشته باشید …
گاهی هدیه زندگی در چمدانی است که بیرون در گذاشته ، نه در دستهای آشکارش…!!
💕🧡💕
امیر المؤمنین علیه السلام:
از هر دانشى بهترينش را انتخاب كنيد. زنبورِ عسل از هر گلى زيباترينش را مى خورد. در نتيجه دو جواهر گران بها از آن توليد مى شود...
📚غررالحكم حدیث 5082
💕❤️💕
غمگین نباشید ...
چرا که خوشبختی میتواند
از درون تلخترین روزهای زندگی شما
زاده شود
باورکن ...
در تقدیر هر انسانی معجزهای
از طرف خدا تعیین شده
که قطعاً در زندگی
در زمان مناسب نمایان خواهد شد!
یک شخص خاص ...
یک اتفاق خاص ...
یا یک موهبت خاص ...
منتظر اعجاز خدا در زندگیات باش
بدون ذره ای تردید ...🌸🍃
💕💙💕
پادشاهی به همراه غلامش سوار کشتی شدند
غلام هرگز دریا را ندیده بود شروع به گریه و زاری کرد و همچنان می ترسید و هر کاری می کردند آرام نمی شد و پادشاه نمی دانست که باید چکار کند
حکیمی در کشتی بود به پادشاه گفت اگر اجازه بدهی من آرامش میکنم و پادشاه قبول کرد
حکیم گفت غلام را در دریا بیاندازند
پس چند بار دست و پا زدن گفت تا او را بیرون آوردند.
رفت در گوشه ای ساکت و آرام نشست و دیگر هیچ نگفت
پادشاه بسیار تعجب کرد و گفت حکمت کار چه بود؟
گفت او مزه غرق شدن را نچشیده بود و قدر در کشتی بودن و سلامتی را نمی دانست
به راستی قدر عافیت کسی میداند که به مصیبتی گرفتار آید...
💕💜💕
یک لطیفه قدیمی است که میگوید،
بنده خدایی میرود پیش روانکاو میگوید:
«برادرم دیوانه است،
فکر میکند مرغ است»،
روانکاو به او میگوید «خوب چرا برای درمان نمیآوریش؟».
جواب میگیرد:
«چون تخممرغهایش را نیاز داریم». خوب فکر کنم این خیلی شبیه
نظر من دربارهٔ روابط انسانی است.
این روابط کاملاً غیر منطقی و احمقانهاند
ولی فکر میکنم که ما آنها را ادامه میدهیم چون به تخممرغها احتیاج داریم...!
✍ #وودی_آلن
💕🧡💕
(✿ฺ´\🌷/`✿ฺ)
#سخن_بزرگان🪴
اگر چهار مرتبه بگویے
بیچارهام و عادت ڪنے،
اوضاع خیلے بیریخت میشود؛
همیشه بگویید :↯
#الحــمداللـه
#شڪـرخــدا
بلڪه بتوانے دلت را
هم با زبانت هم راه ڪنی
مرحوم حاج اسماعیل دولابی✨
💕❤️💕
••🕊••
#منبر_بزرگان🍃
✍🏻اگر #نمازتان را مراقبت و محافظت نکنید میلیاردها قطره #اشک هم برای #سیدالشّهدا بریزید، درآخرت شما را نجات نمیدهد.
#آیت_الله_بهجت✅
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب🤲
💕💚💕
💫کاملترین و زیباترین دعای والدین
در حق فرزندان برگرفته از قرآن
🌸بار الها تو فرزندانم را بدون اینکه من قدرت و توانایی داشته باشم به من داده ای! پس آنها را در پناه خودت بدون قدرت و توان من حفظ بفرما که من قدرت محافظت از آنان را در تمامی لحظات ندارم
🌸بار الها آنها را از هر بدی و شر و چشم زخم و ضرری حفظ بفرما
🌸خداوندا آنها را از مریضیها محافظت بفرما و اگر بیمارند شفا بده
🌸خداوندا آزمایش و امتحان من را در آنها قرار مده که شانه هایم تحمل چنین باری را ندارد
🌸بار الها آنها را در آزمایشات پنهانی و آشکار مأجور بفرما
🌸خداوندا آنها را از بندگان صالح خودت و حافظان کتابت قرار بده و آنها را از نظر دین و عبادت و اخلاق و دانش سرآمد و بهترین مردم و از نظر زندگی خوشبخترین مردم و بهترین زندگی قرار بده
🌸بار خدایا فرزندانم را با حلالت از حرامت بی نیاز بگردان و با فضل و بخشش خود از احتیاج به غیر تو بی نیازشان بگردان
🌸خداوندا همانطور که کتابت را تا قیامت حفاظت می کنی، فرزندان من را هم از بدی و پلیدی محفوظ بدار
🌸بار الها دوستی با بهترین افراد و خصلتهای پاک و توکل بر خودت را نصیبشان بفرما یا قادر و یا جبار
🌸بار الها تمامی مرضهای قلبی و بدنی از آنها دور بفرما و با قدرت و توان خودت مرا به نهایت آرزویم درباره آنها نائل بگردان یا کریم یا منان
🌸بار الها مرا از احسان و نیکی آنها در حیاتم برخوردار بفرما و با دعایشان بعد از مرگم مرا خوشحال بگردان
🌸بار الها فرزندانم را، که همانا تکه ای از قلبم هستند، به تو سپرده ام. در مکانی که از دیدگان من پنهان هستند اما از دیدگان تو پنهان نیستند، پس آنها را با حفاظتی که لایق عظمتت می باشد حفظشان بفرما
🌸پروردگارا، همّ و غم آن کسی که این پیام را برای من فرستاده است را برطرف بفرما؛ فرزند و فرزندانش را از هر بدی محافظت کن و هر آنچه را که آرزو دارد نصیبش کن
💫الهی آمین🙏
─┅─═इई 🌸🧡🌸ईइ═─┅─
داستان کوتاه
سلطان به وزیر گفت 3 سوال میکنم فردا اگر جواب دادی هستی وگرنه عزل میشوی.
سوال اول: خدا چه میخورد؟
سوال دوم: خدا چه میپوشد؟
سوال سوم: خدا چه کار میکند؟
وزیر از اینکه جواب سوالها را نمیدانست ناراحت بود.
غلامی دانا و زیرک داشت.
وزیر به غلام گفت سلطان 3 سوال کرده اگر جواب ندهم برکنار میشوم.
اینکه :خدا چه میخورد؟ چه میپوشد؟ چه کار میکند؟
غلام گفت: هر سه را میدانم اما دو جواب را الان میگویم و سومی را فردا...!
اما خدا چه میخورد؟ خداغم بنده هایش را میخورد.
اینکه چه میپوشد؟ خدا عیبهای بنده های خود را می پوشد.
اما پاسخ سوم را اجازه بدهید فردا بگویم.
فردا وزیر و غلام نزد سلطان رفتند.
وزیر به دو سوال جواب داد، سلطان گفت درست است ولی بگو جوابها را خودت گفتی یا از کسی پرسیدی؟
وزیر گفت این غلام من انسان فهمیده ایست. جوابها را او داد.
گفت پس لباس وزارت را در بیاور و به این غلام بده، غلام هم لباس نوکری را درآورد و به وزیر داد.
بعد وزیر به غلام گفت جواب سوال سوم چه شد؟ غلام گفت: آیا هنوز نفهمیدی خدا چکار میکند؟! خدا در یک لحظه غلام را وزیر میکند و وزیر را غلام میکند.
قانون زندگی، قانون باورهاست
بزرگان زاده نمیشوند، ساخته میشوند
💕💙💕
توی قصابی بودم که یه پیرزن اومد تو و یه گوشه وایستاد .....
یه آقای خوش تیپی هم اومد تو گفت: ابرام آقا قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم .....
آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافههاش .....
همینجور که داشت کارشو میکرد رو به پیرزن کرد گفت: چی مِخی نِنه ؟
پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت: هَمینو گُوشت بده نِنه .....
قصاب یه نگاهی به پونصد تومنی کرد گفت: پُونصَد تُومَن فَقَط اّشغال گوشت مِشِه نِنه بدم؟
پیرزن یه فکری کرد گفت بده نِنه!
قصاب اشغال گوشتهای اون جوون رو میکند میذاشت برای پیره زن .....
اون جوونی که فیله سفارش داده بود همین جور که با موبایلش بازی میکرد گفت: اینارو واسه سگت میخوای مادر؟
پیرزن نگاهی به جوون کرد گفت: سَگ؟
جوون گفت اّره ..... سگ من این فیلهها رو هم با ناز میخوره ..... سگ شما چجوری اینا رو میخوره؟
پیرزن گفت: مُخُوره دیگه نِنه ..... شیکم گشنه سَنگم مُخُوره .....
جوون گفت نژادش چیه مادر؟ پیرزنه گفت بهش مِگن تُوله سَگِ دوپا نِنه ..... اینا رو برا بچههام میخام اّبگوشت بار بیذارم!
جوونه رنگش عوض شد ..... یه تیکه از گوشتای فیله رو برداشت گذاشت رو اشغال گوشتای پیرزن .....
پیرزن بهش گفت: تُو مَگه ایناره بره سَگِت نگرفته بُودی؟
جوون گفت: چرا
پیرزن گفت ما غِذای سَگ نِمُخُوریم نِنه .....
بعد گوشت فیله رو گذاشت اون طرف و اشغال گوشتاش رو برداشت و رفت.
💕💜💕