eitaa logo
نصف جهان
246 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.7هزار ویدیو
82 فایل
نصف جهان #همراهی ، #همدلی ، #همبستگی در پرتو معنویت و سلامت ✨لینک کانال « نصف جهان»: @basirgostar_Es و یا لینک https://eitaa.com/joinchat/1996947499C025bfb3a04
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 کلیپ 🔴 شماره 3⃣ ❤️✨حل شود 🌼✨صد مشگلم با گفتن یک یا علی ❤️✨قلب من 🌼✨خورده گَره از روز اول با علی ❤️✨محرم میقات 🌼✨را گَفتم چه گَویی زیر لب ؟ ❤️✨عاشقانه یک 🌼✨تبسم كرد و گَفتا یا علی 🌸🍃 (ع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💗شاهی که ولی بود و 💫وصی بود علی بود 🌸سلطان سخــا و 💫کرم و جود علی بود 💗هم آدم و هم شيث و 💫هم ادريس و هم الياس 🌸هم صالح پيغمبر 💫و داوود علی بود . . .! 💐
●☜ ☟ 💠🔹حجت الاسلام ✳️ احترام همسایه ات را نگه دار روزه دار مهمان خداست، این مهمانی وقتی مورد قبول خدا می‌شود که اذیتی نسبت به همسایه نداشته باشد. ⤵️ درباره حرمت همسایه داریم: احترام همسایه، مانند احترام مادر بر انسان لازم است. انسان نسبت به مادرش چه وظیفه ای دارد. ◽️بالاترین احترام در مکتب اسلام بعد از خدا و رسول، احترام به مادر بیان شده است. ◽️احترام مادر بیش از پدر لازم است و مادر در بهشتی شدن انسان نقش بیشتری دارد. ✔️ماه رمضان ماه ساختن روح است باید به جسم فشار بیاید تا روح ساخته بشود! 🎙سخنرانی حجت الاسلام صدیقی در شب هشتم ماه مبارک رمضان در حسینیه آیت الله حق شناس (ره) - خرداد۹۵
آدم‌هایی‌ را دیدم کہ‌ در دنیا فکر میکردیم‌ شهید هستند، در قطعه‌ شهدا هم‌ خاکشان‌ کردیم؛ اما اینجا‌ دیدم‌ کہ‌ شهید، محسوب‌ نشدند!!💔🚶🏻‍♂ {سه‌دقیقه‌در‌قیامت} 💕❤️💕
📚 👈 بندگی خدا «ابو نصر سامانی» وزیر سلطان طغرل بود، او عادت داشت، پس از نماز صبح بر سر سجاده می نشست اَوْراد و اَذْکار و دعا می خواند تا اینکه آفتاب طلوع کند، آنگاه به خدمت سلطان می رفت. یک روز صبح که آفتاب طلوع نکرده بود، سلطان کسانی را به دنبال وزیر فرستاد و به او گفت: برای امر مهمی وزیر را بگوئید بیاید. فرستادگان آمدند و او را بحضور شاه خواندند. وزیر چون ادعیه و اَوْرادَش تمام نشده بود، بفرمان شاه التفات نکرده، و به دعا و مناجات ادامه نمود. آنان به حضور سلطان آمده و او را از عدم توجه وزیر آگاه کردند. وزیر چون اَوْرادَش تمام شد، به خدمت سلطان آمد، شاه با نهایت خشم و غضب گفت: چه شده که به گفته ما اعتنا نمی کنی، و چرا وقتی فرمان ما به تو رسید به تأخیر انداختی؟! وزیر گفت: «شاها من بنده خدا هستم و چاکر شما، تا از بندگی خدا فارغ نشوم به چاکری نتوانم پرداخت». این کلمه در سلطان چنان اثر کرد که گریان شده و وزیر را تحسین کرد و گفت: «بندگی خدا را بر چاکری ما مقدّم دار تا به برکت آن سلطنت ما پابرجا باشد.» 📗 ✍ علی میرخلف زاده 💕💜💕
‌ فرق مادر خلاق و غیرخلاق _وقتی بچه غر می‌زند و نمی‌خواهد از مغازه بیرون برود؛ چگونه از مغازه کودک را خارج کنیم؟ پاسخ: پدر یا مادر خلاق به او می‌گوید که راه خروج را بلد نیست و از بچه می‌خواهد خروجی را نشانش بدهد بچه به طرف در می‌رود و خوشحال است. احساس می‌کند کار مهمی انجام می‌دهد. پدر یا مادر غیرخلاق او را به زور و کشان کشان بیرون می‌برد. بچه گريه مي‌كند، غر می‌زند و نمی‌خواهد از مغازه بیرون برود. قربان صدقه‌اش می‌روند و وعده شکلات و بستنی می‌دهند. بچه رشوه را قبول می‌کند. همچنان غر می‌زند و از مغازه خارج می‌شود و مشغول چانه زدن بر سر تعداد بستنی است. _بچه در مدرسه دعوا کرده است؛ داستان را برای مادر تعریف می‌کند. مادر خلاق گوش می‌دهد و اجازه مي‌دهد فرزندش صحبت كند. مادر غیرخلاق به بچه می‌گوید: "اون بی‌تربیته. تو باهاش بازی نکن!""به خانم معلم میگم دعواش کنه"! _بچه بستنی می‌خورد. مادر خلاق به او دستمال می‌دهد تا دهانش را پاک کند. مادر غیرخلاق خودش دور دهانش را پاک می‌کند. _در مطب دکتر حوصله بچه سر رفته است.‌‌ مادر خلاق از کیفش کاغذ و مدادرنگی بیرون می‌آورد و بچه مشغول می‌شود. مادر غیرخلاق مثل گرامافونی که سوزنش گیر کرده باشد لاینقطع می‌گوید: "نرو، نکن، نگو، دست نزن، بیا، حرف نزن، آروم باش، بشین، ول کن، به بابات می‌گم، اعصاب همه رو خرد کردی. الان آقای دکتر میاد آمپولت می‌زنه!!!" 💕💚💕
✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃 💠آیت الله عبدالکریم حق شناس(ره) 💌اِنَ اللهَ یَنظُرُ بِالاَسحارِ اِلی قُلوبِ المُتَیَقِظین 🔺 خدای متعال در سحرها به قلب‌های شما نظر می‌کند. با نماز شب شما را نورانی و منور می‌کند. پروردگار با نماز شب عمر شما را طولانی می‌کند. دیگر اینکه نماز شب چراغ قبر شماست، ازینها گذشته رزق فردای شما را میرساند. 📚مواعظ،ج ۳،ص۱۵۳ 💕🧡💕
🔘 داستان کوتاه ‍ در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند: فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند! عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند... ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت: ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش! عابد گفت: نه، بریدن درخت اولویت دارد... مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند، عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت: دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است... عابد با خود گفت: راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم، و برگشت... بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت، روز دوم دو دینار دید و برگرفت، روز سوم هیچ پولی نبود! خشمگین شد و تبر برگرفت و به سوی درخت شتافت... باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت: کجا؟! عابد گفت: می روم تا آن درخت را برکنم! ابلیس گفت: زهی خیال باطل، به خدا هرگز نتوانی کند! باز ابلیس و عابد درگیر شدند و این بار ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست! عابد گفت: دست بدار تا برگردم! اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟! ابلیس گفت: آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی... ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
🌻 دیده ای وقتی فلفلِ شیرین می خوری ، درست زمانی که خیالت از بابتِ شیرین بودنِ فلفل ها راحت شد ، ناگهان سر و کله ی یک فلفلِ تند و آتشین پیدا می شود که حالت را بگیرد و باعث شود که در انتخاب های بعدی ات بترسی و محتاط تر عمل کنی ؟! 🌻 آدم ها درست شبیه به فلفل اند ، نمی شود از ظاهر و برچسبی که رویشان خورده قضاوتشان کرد . 🌻 خیلی ها ظاهرا بی خطر ، اما واقعا خطرناکند ! درست زمانی که اعتماد کردی ، چهره و هویتِ اصلیِ شان را نشانت می دهند و تو را از جامعه و اعتمادهای دوباره می ترسانند . 🌻این ها همان فلفل های تندی اند که با نیتِ فلفلِ شیرین گازشان می زنی و غافلگیرانه می سوزی ! 🌻 باید در انتخابِ آدم ها احتیاط کرد و قبل از اعتماد کردن ، خوب آنها را سنجید و امتحان کرد . نباید گولِ ظاهرِ آدم ها را خورد . 🌻 آدم های سمی و خطرناک هم مثلِ فلفل های تند ، شاید تعدادشان کم باشد ؛ اما بدجور آدم را می سوزانند ، بدجور ! 💕🧡💕
هنگام تولد در گوشمان اذان می خوانند ولی نماز نمی خوانند! هنگام مرگ برایمان فقط نماز می خوانند بدون اذان... اذان هنگام تولد برای نمازی است که هنگام مرگ می خوانند... و چقدر کوتاهست این زندگی به فاصله یک اذان تا نماز قدر بدانیم با هم بودن را... ــــــــــــــــــــــــــــــــــ❁ 💕💜💕
🌷 ابراهیم می گفت: همیشه به دنبال حلال باش . مال حرام زندگی را به آتش می کشد. پول حلال کم هم باشد برکت دارد. سلام بر ابراهیم ،جلد اوّل،ص ۷۵ 🌷 💕💚💕
هر کاری کردیم پشت سرمون حرف زدن... هر شکلی شدیم پشت سرمون حرف زدن... خودمونی شدیم...! گفتن جلفه...؟ سر سنگین شدیم ...! گفتن مغروره؟ تا خندیدیم...! گفتن سبکه؟ تا اخم کردیم...! گفتن خودشو میگیره؟ ساده شدیم ...! گفتن احمقه؟ تحویل نگرفتیم...! گفتن خودشیفته س؟ خاکی شدیم...! گفتن داره آمار میده؟ وقتی حرف زدن و جوابشونو دادیم...! گفتن دیدی حق با ماست لجش گرفته؟ وقتی حرف زدن و جوابشونو ندادیم...! گفتن دیدی حق با ماست لال شده؟ هرجور شدیم این جماعت بیکار یه چیزی گفتن...!؟ این مردم هیچ وقت احترام گذاشتن به عقاید همو یاد نمیگیرن... پس برای خودت زندگی کن 💕🧡💕
🔹 این روزها همه مردم خودشون رو برای عید غدیر آماده میکنند 💥 امسال هم که به لطف خدا عید غدیر و ایام رفتن حسن روحانی یکی شده و این موضوع باعث شادی مضاعف مردم شده. در واقع مردم امسال باید دو تا جشن بگیرند. یکی عید غدیر و دیگری از بین رفتن اصلی ترین یار صهیونیست ها در کشور ما👌🏼 💕❤️💕
که؛ زیرش نفته روش نخله میونش نهره درست نیست که وسط فقر باشه همونجور که یه روزی اومدیم برا دفاع تا شهادت حالا هم باید کنار مردم باشیم برای حل مسئله تا رفاه و سعادت. 🌿 💕💙💕
مراقبت گفته هایش هست... وقتی صحبت می کند کلمات را با آرامش به زبان می آورد. وقتی همسرش با عصبانیت حرف می زند ، او را با کلمات ملایم عاشقانه خلع سلاح می کند. 💕🧡💕
📚 👈 راهزن در اثر توبه محبوب خدا می شود از حضرت امام زین العابدین علیه السلام منقول است که فرمود: مردی با خانواده خویش از راه دریا مسافرت کرده و سوار کشتی شدند و در اثر نامساعد بودن دریا کشتی آنان شکسته و خرد شد جمعیتی که در کشتی بودند همه آنها هلاک و غرق آب شدند جز همسر آن مرد که روی تخته پاره کشتی قرار گرفته و امواج پیکر او را به لب دریا انداخت. زن به جزیره ای از جزایر دریا پناهنده شد و در جزیره با مردی که راهزن بود مصادف گردید که شغل او همیشه ناراحت کردن مردم بود. و در آن جزیره خود را مخفی می ساخت برای اذیت کردن. ناگهان چشم گشود و زنی را دید بالای سرش ایستاده است گفت: آیا تو انسانی یا جن هستی زن جواب داد از انس هستم راهزن بدون اینکه با او حرفی بزند جلو او نشست و خواست با او عمل خلاف عفت مرتکب بشود.  زن که خود را در چنگال یک مرد بی ایمان و از خدا بی خبر گرفتار دید مضطرب گردید راهزن گفت: چرا ناراحتی. آن بانوی با ایمان گفت: از خدا ترس دارم، دزد گفت: از این عمل و از این کار تا حال انجام داده اید، زن جواب داد نه بخدا قسم. آن مرد گفت: تو اینقدر از خدا ترس داری در حالیکه تا این موقع همچو عمل زشت را به جا نیاوردی و الان نیز نفرت داری پس بخدا قسم من از تو اولی ترم که از خدای خود ترس داشته باشم. پس از این از بانو کناره گرفت و بجانب اهل عیال مراجعت نمود و در اثناء راه نفس خود را مورد مذمت قرار داد و توبه کرد و واقعا پشیمان شد از عمل سابق خود.  اتفاقا با راهب نصارا در راه تصادف و برخورد نمود که آفتاب سوزان بر سر آنان می تابید آن مرد دیر نشین به آن جوان گفت: از خدایت بخواه که تکه ابری بفرستد و بر سر ما سایه افکند تا از شدت حرارت خورشید راحت شویم. جوان در جواب گفت: من پیش خدا آبرو ندارم زیرا تا حال کار نیک بجا نیاوردم و جرات ندارم از خدا چیزی در خواست نمایم.  عابد دیر نشین گفت: پس من دعا کنم و تو آمین بگو جوان جواب داد قبول کردم راهب رو بطرف خدا نمود درخواست حاجت خویش کرد جوان نیز آمین گفت فورا به امر پروردگار لکه ابری در آسمان پیدا شد و روی سر آنان سایه افکند و مدتی زیر همان ابر راه رفتند و پس از زمانی به سر دوراهی رسیدند و از یکدیگر جدا و مفارقت نمودند و هر کدام راه خود را پیش گرفت. ناگهان راهب دید تکه ابر بالای سر آن جوان به حرکت در آمد. عابد گفت: ای جوان تو خوبتر از من بوده ای و برای احترام و مقام تو بوده است که خداوند این قطعه ابر فرستاده بود خواهش دارم از قصه و سرگذشت خود مرا مطلع ساز.  جوان داستان خود را با آن زن به عابد شرح داد راهب گفت: ای جوان بدان در اثر خوف و ترس که بخود راه داده ای خداوند از سر تقصیرات تو گذشته و ترا آمرزیده و متوجه باش که دیگر پس از این به طرف معصیت نروی. اینکه حضرت امام صادق علیه السلام فرموده است کسی که از گناه توبه کند مثل اینکه گناه نکرده است همین روایت بود که ذکر شد آن جوان توبه واقعی کرد خداوند تبارک و تعالی هم او را پاک کرد و دعایش مستجاب کرد. 📗 ج 2 ص 69 ✍ ثقةالاسلام کلینی 💕💛💕
شهـدا .. مانده ام از ڪدامتان ، بنویسم.. بخوانم.. بشنوم.. هر ڪدامتان را صفتی ست ڪه شُهره شده اید به آن. هر ڪدامتان را اخلاقی ست ڪه جادوانه شده اید به آن.. اما می دانم همه‌ی شما را اگر خلاصه ڪنم، می شود عبد. و تمام پیام تان را اگر خلاصه ڪنم.. می شود عبد. دعاکنیدماراتاعبدشویم. دعا کنید... شہیداݧ زنده انـد 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💕💛💕
‌‎ ‌‎ ‌‎ ‌‎ ‌ ‌ شوخي هاي زشت ⛔️خانم می‌پرسد: "تا این وقت شب کجا بودی؟" و شما پاسخ می‌دهید: "خونه دومی". ⛔️یا همسر شما می‌گوید: "اگر یک ماه آشپزی نکنم چیکار می‌کنی؟" می‌گویید:"خب طلاقت میدم!". بعد هم غش غش می‌خندید و در پاسخ ناراحتی همسرتان می‌گویید :"بابا شوخی کردم" همسر شما هم ناراحت می‌شود و شما او را "بی‌جنبه" خطاب می‌کنید. ⛔️اما واقعا او بی‌جنبه نیست بلکه شوخی شما بسیار زشت و زننده است. بنابراین هرگز چنین شوخی‌هایی نکنید چون به راحتی جنجال به پا می‌کند.  💕💛💕
انسان اگر نباشد زود پیر می‌شود و صفای جوانی را از دست می‌دهد و اگر نباشد دیر بزرگ می‌شود و در جهالت کودکی باقی می‌ماند. عشق نابجا عقل را می‌گیرد و عقل نابجا عشق را نابود می‌کند عقل نابجا این است که دائما در اندیشۀ دنیا باشد و عشق نابجا این است که به غیر خدا علاقمند باشد. 🌹 💕🧡💕
🌷یحبهم ویحبونه 🌷۴ صفت دوستداران خدا: 🌷فسوف یأتی الله بقوم یحبهم...54 مائده ۱.بامومنین، مهربانند ۲.باکفار،سرسختند ۳.جهاددراه خدامیکنند ۴.ازسرزنشهانمیترسند...۵۴مائده 🌷...فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُٓ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَآئِمٍ...(٥٤)مائده 💕🧡💕
یک مادرآگاه؛ هرگز هرگز هرگز بافرزندش درد دل نمی کند.کودکان سنگ صبور ما نیستند. حق آنها در کودکی شاد زیستن است بدون نگرانی ... 💕💛💕
❤️ عليه‌السلام فرمودند : 🍃 مؤمنان، داراى درجات اند. بعضى از آنان ، يك درجه دارند ؛ بعضى دو درجه ، بعضى سه درجه، بعضى چهار درجه ، بعضى پنج درجه، بعضى شش درجه ، و بعضى هفت درجه... 💕💚💕 اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
نصیری پور: ✍ گفت: راستی جبهه چطور بود؟؟ گفتم : تا منظورت چی باشه ... 😄😄 گفت: مثل حالا رقابت بود؟؟ گفتم : آره ... گفت : در چی؟؟ گفتم :در خوندن نماز شب... گفت: حسادت بود؟؟ گفتم: آره ... گفت: در چی؟؟ گفتم: در توفیق شهادت ... گفت: جرزنی بود؟؟😉😉 گفتم: آرره ... گفت: برا چی؟؟ گفتم: برا شرکت در عملیات ... گفت: بخور بخور بود؟؟ گفتم: آره ...😊😊 گفت: چی میخوردید؟؟ گفتم: تیر و ترکش ... گفت: پنهان کاری بود ؟؟گفتم: آرره ... گفت: در چی ؟؟ گفتم: نصف شب واکس زدن کفش بچه ها ... گفت: دعوا سر پست هم بود؟؟گفتم: آره پس چی ... گفت: چه پستی؟؟ گفتم: پست نگهبانی سنگر کمین ... گفت: آوازم می خوندید؟؟ گفتم: آره ... گفت: چه آوازی؟؟ گفتم:شبهای جمعه دعای کمیل ... 😢😭 گفت: اهل دود و دم هم بودید؟؟ گفتم: آره که بودیم ... گفت: صنعتی یا سنتی؟؟ گفتم: صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب ... 😭😭 گفت: استخر هم می رفتید؟؟ گفتم: آره ... گفت: کجا؟؟ گفتم: اروند، کانال ماهی ، مجنون ... گفت: سونا خشک هم داشتید ؟ گفتم: آره ... گفت: کجا؟؟ گفتم:تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ،طلائیه... گفت: زیر ابرو هم برمی داشتید؟؟😁😁 گفتم: آره چه جورم ... گفت: کی براتون برمی داشت؟؟ گفتم: تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه ... گفت: پس بفرمایید رژ لبم میزدید؟؟😂😂 گفتم: آره میزدیم ... خندید و گفت: با چی؟؟ گفتم: هنگام بوسه برپیشونی خونین دوستان شهیدمون😢 سکوت کرد...گفتم: بگو ...بگو ... زیر لب گفت: شهدا شرمنده ام ...😢😢