از مرز عراق رد شدم و از گیت های ایرانی هم ...ماشین را جلوی جلوی حوزه مهران پارک کرده بودم .یک ماشین اومد گفتم تا اونجا چند ...گفت :۲۰۰ هزار تومان
گفتم نه ممنون ،یک پژو پارس اومد گفتم چقدر میگیری .گفت :بشین .گفتم چند
گفت :بشین .گفتم دعوامون نمیشه
گفت نه
نشستم .حاجی خیلی باحال بود ،گفت مهمان داشتم زائر بودند ،آوردمشون اینجا لب مرز ،می خواستند با ماشین خودشون بیان گفتم نمی خواد می رسونمتون ماشین پلاک غریبه نمی گذارند بیاید
خلاصه با ماشین آوردمشون
خیلی دعا کردند .الحمدلله دعاشون هم مستجاب شد .گفتم چی شد مگه ،چطور مستجاب شد .گفت :آوردمشون دور میدون با سرعت ۲۰ تا لاستیک جلو ام ترکید .گفتم :این الان دعای اونا بوده !!!
گفت آره دیگه ،اگر با خانواده ام بودم و توی جاده و با ۱۲۰ تا بودم چی میشد ....زاویه نگاه اش را دوست داشتم
هرکس دیگری بود غر می زد .
تازه آچار هم همراهش نبوده ۲ساعت منتظر دوستش بوده برایش آچار بیاورد
×××
میگفت :یک عکس بزرگ از حضرت آقا رو دیوار خانه اش زده بود و قاب گرفته بود .فامیل هایش که بازنشسته دولت هم بودند .آمدند خانه ما و گفتند دلت خوش است عکس اینا رو میزنی .گفتم :بلند شید برید بیرون ،زنم گفت زشته مرد نکن
گفتم نه حضرت آقا ،خط قرمز منه
هیچی دیگه الان ۸ ساله با ما صحبت نمی کنند 😁
×××
به زور میخواست مرا به خانه ببرد .گفت بیا دوش بگیر خستگی در کن ،غذا بخور بعد برو .گفتم نه خانواده منتظرن
هرکاری کردم پول نگرفت .گفت خجالت بکش و مرا تا ماشینم رساند
#روایت_اربعین
#روایت_مرز
در را برگشت
در کرمانشاه از این طالبی نما ها زیاد دیدم .خوابم هم گرفته بود .پیاده شدم دوتا حرکت کششی و با آقای الماسی گپ زدم .می گفت اینها دیم است .هیچ کجا مثل اینها پیدا نمی کنید .شبیه دستنبو شما است ولی مزه ازش فرق دارد خواستم برایش این بیت مولوی (یار دستنبو به دستم داد و دستم بود گرفت ،وه چه دستنبو که دستم بوی دست او گرفت) را برایش بخوانم که نخوانم .میگفت دستنبو بو داره ولی مزه نداره .برعکس اینها خیلی هم خوشمزه است .اتفاقا یک ویژگی جالب اینها اینه که هرکدام از اینها مزه اش با دیگری فرق دارد .یکی برایم شکست .خیلی مزه عجیبی بود .عجیب ترین مزه ای که از یک خانواده طالبیجات انتظار داری .ترشی و شیرینی باهم !!خیلی خوشم آمد .گفت زمین های ما این پشت است .اگر حال داری می توانی بروی بچینی.چون هوا مثل خروس گرسنه نوک می زد توی مغزم ،دیگه نرفتم و از همونجا چندکیلو خریدم
#روایت_اربعین
#روایت_طالبیجات
#روایت_برگشت
@neveshtanijat
بعد کرمانشاه
دیدم یک پیرمرد وسط جاده ،کنار جاده
بال بال می زند
ایستادم
#روایت_اربعین
#روایت_برگشت
#روایت_پیرمرد
@neveshtanijat
آقای ک .... پیرمرد ۷۴ ساله ای بود که توی رستوران رفته بود نماز بخواند .اتوبوس جایش گذاشته بود .بیماری اعصاب داشت .و یادش نبود کدام اتوبوس بوده همه وسایل و پول هایش توی اتوبوس بود .تا همدان بردمش ...هدیه الهی برای من بود که خوابم نبرد ...خیلی روی اعصابم بود .توی راه جلوی همه اتوبوس ها را می گفت بگیر .میگفتم حاجی مگه نگفتی قرمز بود .میگفت نه فکر میکنم سفید بود ...بعد که به هزار بد بختی مثل پلیس نامحسوس ،اتوبوس را مجبور می کردیم کنار بزند و می رفتیم می دیدیم او نیست .
میگفت نباید بایستی ،گاز بده برو بهش برسیم ...میگفتم حاجی به چی برسیم تو که هیچ مشخصاتی از اتوبوس نداری بعدشم تو مگه نگفتی بایست ،به حرف شما گوش دادم .....یکجا نزدیک بود تصادف کنیم اونقدر که روی اعصابم رژه می رفت .گفتم حاجی تورو خدا یک دقیقه ساکت باش ...میگفت :نمی تونم فشار عصبی روم هست دارم می میرم .همه مدارک ام توی ساک بوده .گفتم مدارک مشکلی نداره ،میری المثنی می گیری ...می گفت نه المثنی باید ۶ ماه بدوم.گفتم نه حاجی کار یک روزه
#روایت_اربعین
#روایت_سفر
#روایت_حاجی
@neveshtanijat
پلیس راه یک شهر نگه داشتم .رفتم سمت نیروی انتظامی ها
یک مردی بود چندتا ستاره توپر روی شانه هایش بود .گفتم ماجرا را ،جلوی سروان ها و ستوان ها و سربازهایش
گفت ،نمی خواستی از اول سوارش کنی
راه حل یک سردار نیروی انتظامی این بود .گفتم ممنون از راه حل شما
پلیس راه قبل همدان یک استوار دو بود که کرد بود موضوع را به او گفتم ،گفت بگذار یک اتوبوس بگیرم ببرتش تهران تو هم موضوع را به خانواده اش بگو
اول گفتم ببرمت قم بعد سوار ماشین تهران کنم ،یک کاری کرد ،نههههه قم دورهه منو باید تا خونه ببری
الان امام حسین داره امتحانت می کنه
خلاصه دهنم رو مورد عنایت قرار داد
استوار ماشین را گرفت و رفت
فردایش به من زنگ زد .گفت دستت درد نکنه امیرعباس با آن لهجه عربی خوزستانی اش که سالها تهران نشینی عوض اش نکرده بود
گفت : من دوست دارم مشکلی برایت حل بکنم .من بازنشسته شرکت نفت هستم .من دوتا از بچه هایم مربی ....تیم ملی هستند .دخترم وکیل است .خیلی به دردت می خورم .گفتم حاجی ممنون .همینکه سالمرسیدی برای من یک دنیا است .
گفت حتما شماره من را سیو کن
راستش آنقدر توی راه آسفالتم کرده بود که سیو نکردم
اما هرچه بود
هدیه خدا بود برای من چون اگر چون اویی روی اعصابم نمی رفت
قطعا خوابم برده بود
پایان روایت
#روایت_اربعین
#روایت_برگشت
#روایت_حاجی
#پایان_روایت
@neveshtanijat
#بازگشت_به_تنظیمات_کارخانه
انشالله از امروز دیگر کانال پر می شود از
کتاب و اخبار مربوط به حیطه کتاب و حول و حوش کتاب
هدایت شده از فکرت
▪️سؤال اینجا است چرا روز یک پزشک که یکی از بزرگترین فلاسفه جهان در طول تاریخ بوده است سخنی از مشی و زیست علمی او برای الگوگیری نمیشود. چرا پزشکان امروز ما آموزشهای فلسفی نمیبینند و عملاً به علوم انسانی بیعلاقه هستند، در حالی که #بقراط که دانشجویان پزشکی پس از فارغ التحصیلی سوگندنامه او را میخوانند، یکی از بزرگترین فیلسوفهای زمان خود بوده است.
▪️#جالینوس یکی از بزرگترین طبیبهای یونان رسالهای دارد به اسم «رساله فی ان الطبیب الفاضل یجب ان یکون فیلسوفا»عنوان این رساله که به عربی ترجمه شده به ما میگوید که پزشک فاضل باید #فیلسوف باشد. و حال ما انتظار پزشک_فیلسوف نداریم، ولی چرا پزشک فلسفهدان هم نداریم و یا کم داریم؟چرا دانشگاههای علوم پزشکی آموزش فلسفه پزشکی ندارند؟
▪️باید از خود بپرسیم که چرا رشته فلسفه پزشکی در دانشگاههای ما وجود ندارد؟! حال آن که در دانشگاههای #اروپا و #آمریکا این رشته به عنوان یک رشته تحصیلات تکمیلی قدمتی بالای 50 سال دارد .
➕متن کامل را «اینجا» مطالعه کنید.
📮فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی؛
📲 وب | ایتا | تلگرام | اینستاگرام | تویتر
این خبر را امروز خواندم
وقتی شما می بینید رشته ارشد گردشگری سلامت در دانشگاه های ما تاسیس می شود .اما خبری از فلسفه پزشکی و یا جامعه شناسی پزشکی و ....نیست .
یعنی نگاه حاکم در علوم پزشکی کشور کاملا اقتصادی است به همین خاطر اقتصاد سلامت چندین سال است که در ایران دانشجو می پذیرد اما رشته فلسفه پزشکی ایجاد نمی شود .
وزارت بهداشت هیچ وقت نمی خواهد به مشکلات خود از دید علوم انسانی بنگرد
متاسفانه
#پزشک #اقتصاد #سلامت #فلسفه
@neveshtanijat
امروز با یکی از دوستان که ۲۲سال است خبرنگار است راجع به تجربیاتش صحبت می کردیم ...از زمانی می گفت که در روزنامه ای در شورای تیتر روزنامه بوده
گفتم شورای تیتر چیه
گفت :می نشستیم دور هم و مقتضای خبرها و اتفاقا روز گذشته تیتر می گفتیم .
حالا کاش انتشارات ها هم شورای تیتر داشتند ...
ای کاش وقتی اسم می گذاشتند برای این کتاب ها ،به انگاره های نسل جدید و نسل زد و دهه هشتاد و نود ،توجه داشتند
#اسم_بد
هدایت شده از عقل بی آرام (تاملات پراکنده امین اسدپور)
اول شهریور زادروز و بزرگداشت شیخالرئیس حکمت اسلامی، ابوعلی حسین بن عبدالله مشهور به ابن سینا است.
بزرگمرد و علامه ای که نه تنها ایران و جهان اسلام بلکه تاریخ بشریت مدیون اوست.
در ارتباط با معرفی و سرگذشت او و اندیشههایش کارهای بسیاری انجام شده است. هرچند با کار درخور او و تاثیراتش فاصله بسیار دارند.
در سینمای آلمان فیلم پزشک (حکیم) بر اساس رمانی به همین نام اثر نویسندهای آمریکایی ساخته شده که چهرهای مغشوش و تحریف شده ای از او و ایران ارائه داده است.
دو رمان هم در سالهای اخیر به فارسی ترجمه شده است که به دوستان مطالعه آنها را توصیه می کنم.
یکی رمان "راه اصفهان، سرگذشت ابنسینا" اثر ژیلبر سینوئه مصری است که از سال ۶۹ عرضه شده است و اخیرا انتشارات قطره چاپ هفدهم آنرا عرضه کرده است.
دیگری رمان "بندیِ قلعه بیداد" اثر نویسنده مصری یوسف زیدان است که ترجمه آن در سال ۹۹ در انتشارات نیلوفر به چاپ رسید و اکنون چاپ دوم آن در دسترس است.
به امید آنکه آثار درخوری در ارتباط با این بزرگمرد و اندیشههایش در اختیار عموم قرار گیرد.
https://eitaa.com/amin_asadpour
پویش ملی کتابخوانی کانون با عنوان «یک کتاب مهمان ما» - ایبنا
https://www.ibna.ir/news/518273/%D9%BE%D9%88%DB%8C%D8%B4-%D9%85%D9%84%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C-%DA%A9%D8%A7%D9%86%D9%88%D9%86-%D8%A8%D8%A7-%D8%B9%D9%86%D9%88%D8%A7%D9%86-%DB%8C%DA%A9-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%85%D9%87%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%A7