🔹تساوی حقوق زن و مرد
🔹آن سوی دیگر آزادی زن که غرب از آن حرفی نمیزند
تصویر بالا متعلق به زن اوکراینی است که کارگر یک اتوشویی بود،حین کار دست او در یکماشین اتوماتیک بزرگ گیر میکند، ماموران میگویند باید ماشین را بشکنیم تا بتوانیم دست زن را نجات دهیم که کارفرما به هیچ وجه اجازه خراب شدن اموالش را نمیدهد ودر نتیجه دست این زن جوان قطع میشود.
⏪آیا شما شنیده اید برای این زن کارگر کسی در غرب جنبشی راه بیندازد و با سیستم سرمایه داری مبارزه کند که چرا در این سیستم ارزش مال از ارزش جان یک زن بیشتر است ؟؟
https://eitaa.com/neveshteh313
🔹یکی از علت های غم
🔹 إذا كَثُرَت ذُنوبُ المؤمِنِ و لم يَكن لَهُ مِن العَمَلِ ما يُكَفِّرُها ابتَلاهُ اللّه ُ بالحُزنِ لِيُكَفِّرَها بهِ عَنهُ.
🔹هر گاه گناهان مؤمن زياد شود و او را عملى نباشد كه آن گناهان را پاك گرداند، خداوند او را به اندوه مبتلا سازد، تا بدان سبب گناهانش را بزدايد.
🔹منقول از پیامبر اکرم (صلى الله عليه و آله)
الدعوات،
صفحه ۱۲۰
حدیث ۲۸۸
✨حدیث و حکمت(الفائزون)✨
🆔 https://eitaa.com/neveshteh313
استفاده از قطره از طريق چشم، گوش، يا بينى برای روزه دار چه حكمى دارد؟
پاسخ :
1- قطره گوش و بيني:
اگر يقين دارد به فضاي حلق مي رسد و فرو مي رود براي روزه اشکال دارد.
2- قطره چشم: اشکالي ندارد مگر در صورتي که وارد فضاي دهان شود و عمدا فرو ببرد
آیت الله مکارم شیرازی حفظه الله
:
.
🍀کاسه یخ ننه نخودی🍀
☘ ارسال : محمود رضایی☘
بچه که بودم آرزو داشتم خیلی پولدار شوم!
و اولین چیزی هم که دلم میخواست بخرم یک یخچال برای "ننه نخودی" بود.
ننه نخودی پیرزنِ تنهای محل ما بود که هیچوقت بچهدار نشده بود...
میگفتند در جوانی شاداب و سرحال بود و برای بقیه نخود میریخت و فال میگرفت.
پیر که شد، دیگر نخود برای کسی نریخت ؛ اما "نخودی" مانده بود تهِ اسمش.
زمستان و تابستان آبیخ میخورد، ولی یخچال نداشت.
ننه ، شبها میآمد درِ خانهی ما و یک قالب بزرگ یخ میگرفت.
توی جایخیِ یخچالمان، یک کاسه داشتیم که اسمش "کاسهی ننه نخودی" بود.
ننه با خانهی ما ندار بود.
درِ خانه اگر باز بود بدون در زدن میآمد تو ، و اگر سرِ شام بودیم یک بشقاب هم میآوردیم برای او.
با بابا رفیق بود!
برایش شالگردن و جوراب پشمی میبافت و در حین صحبت با پدر توی هر جملهاش یک "پسرم" میگفت.
یک شب تابستان که مهمان داشتیم و توی حیاط جمع بودیم ؛ ننه ، پرده را کنار زد و وارد حیاط شد.
بچهی فامیل که از دیدن یک پیرزن کوچولوی موحنایی ترسیده بود ، جیغ زد و گریه کرد.
ننه بهش آبنبات داد.
ولی نگرفت و بیشتر جیغ زد.
بچه را آرام کردیم و کاسهی ننه نخودی را از جایخی برایش آوردیم.
بابا وقتی قالب یخ را توی زنبیل ننه انداخت، آرام بهش گفت:
"ننه! از این به بعد در بزن!"
ننه، مکث کرد و به بابا نگاه کرد؛ به ما نگاه کرد و بعد بیحرف رفت...
بعد از آن، دیگر پیِ یخ نیامد.
کاسهی ننه نخودی مدتها توی جایخی یخچالمان ماند و روی یخاش، یک لایه برفک نشسته بود..
یک شب، کاسه را برداشتم و با بابا رفتیم درِ خانهی ننه.
در را باز کرد.
به بابا نگاه کرد.
گفت: "دیگه آبِ یخ نمیخورم، پسرم!"
قهر نکرده بود؛ ولی نگاهش به بابا غریبه شده بود.
او توی خانهی ما کاسه داشت، بشقاب داشت و یک "پسر".
یک در ، یک درِ آهنی ناقابل ، یک در نزدن و حرف پدر
ننه را برد به دنیای تنهایی خودش و این واقعیت تلخ را یادش آورده بود که "پسرش" پسرش نبوده!
ننه نخودی یک روز داغ تابستان از دنیا رفت...
توی تشییع جنازهاش کاسهی یخ ننه را انداختیم توی کلمن و بابا قدِ یک پسرِ مادر مرده اشک ریخت و مدام آب یخ خورد.
یک حرف، یک نگاه، یک عکس العمل... چقدر آثار تلخی بهمراه دارد....
کاسه یخ ؛ انگار بهانه ی عشق و مهربانی بود...
خدا میدونه کاسه یخ هر کدوم از ما کی؟ کجا؟ در یخچال دل چه کسانی!!!
هزار بار برفک گرفت و شکست و خورد شد و دیده نشد...
حواسمان به یکدیگر باشد.
در پیچ و خم این روزگار، هوای دل همدیگر را داشته باشیم و محبت و مهربانی را به بوته فراموشی نسپاریم.
نگذاریم گل محبت، پشت درب نامهربانی پژمرده شود...
یکدیگر را صمیمانه دوست بداریم...
چون عمر و زندگی اون چیزی که فکرمی کنیم نیست خیلی کوتاه است...
https://eitaa.com/neveshteh313
عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود.
سال ۱۳۶۰ به ۶ زبان زنده ی دنیا تسلط داشت.
تک فرزند خانواده هم بود.
زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه.
مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟
عباسعلی گفت: امام گفته.
مادرش گفت: اگه امام گفته، برو عزیزم…
عباس اومد جبهه.
خیلی ها می شناختنش.
گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته. اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب.
فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست.
گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه ، بزرگترین اشتباهه….
بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند.
یه روز شهید حسین خرازی گفت:چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن.
پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود…
پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی فتاحی بود.
قبل از رفتن حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: ” به هیچوقت با عراقیها درگیر نمیشید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید.
اگر هم عراقیها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره… و تخریبچی ها رفتند…
یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده ، یکی شونم برنگشته… اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقیها فهمیدن و درگیر شدیم.
تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد…
زمزمه لغو عملیات مطرح شد. گفتند ممکنه عباسعلی فتاحی توی شکنجه ها لو بده.
پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده ، سرش بره زبونش باز نمیشه. برید عملیات کنید…
عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم.
رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی.
سر هم نداشت.
پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه.
گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه…
اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته. اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند….
جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند. گفتند به مادرش نگید سر نداره.
وقت تشییع مادر گفت:صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده ، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین. گفتن مادر بیخیال....
نمیشه…
مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. گفتند: باشه ! ولی فقط ….. یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟
گفتند:مادر! عراقی ها سر عباست رو بریدند. مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم…
مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن.
پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد و خم شد رگهای عباس رو بوسید. و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد…
https://eitaa.com/neveshteh313
حکومت اسلامی حتی به #کافر حق ظلم ندارد.
🔹نامهای که حضرت امیر برای مالک اشتر نوشت به عنوان بخشنامه، و این نامه در نهج البلاغه است؛
فرمود: مالک! آنجا که می روی، همهشان که مسلمان نیستند، یک عده کافرند. مبادا بگویی اینها که کافرند، من مجازم نسبت به آنها #عدالت را رعایت نکنم.خیر!
🔹فرمود: مردم آن منطقه که تو استاندار آنهایی دوقسمند؛ بعضی مسلماناند، بعضی کافر. بالاخره آنهایی که کافرند، حق انسانی دارند یا ندارند؟!
مبادا نسبت به کافر ظلم بکنی! این #علی است، این حکومت اسلامی است. مگر همه مسلمان شده بودند؟
فرمود: تو به عنوان استاندار، نسبت به کافر حق ظلم نداری.
جوادی آملی
@ajavadiamoli
https://eitaa.com/neveshteh313
آدم بعد از هر عبادتی ممکن است دچار عُجب شود اما گریه بر حسین(ع) عبادتی است که بعدش آدم عجب پیدا نمیکند، ولی خدا نکند ما گریهکنهای حسین(ع) خراب شویم؛ کسی که گریه هم او را آدم نکند، او دیگر کیست؟!!
https://eitaa.com/neveshteh313
حجاب از دیدگاه آیت الله طالقانی
اخیراً در بعضی از نرم افزار های اجتماعی مطالبی را از قول مرحوم آیت الله طالقانی منتشر کردهاند که ایشان گفته اند حکومت نمی تواند و نباید حجاب را اجباری کند زیرا در زمان پیامبر و حکومت علی علیه السلام هم داشتن حجاب اجباری نبوده جدا از صحت و سقم این گفته که آیا ایشان چنین مطلبی را بیان نموده اند یا نه؟
جواب این پرسش در سایت زیر👇👇👇
https://www.porseman.com/article/%D8%AD%D8%AC%D8%A7%D8%A8-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%D9%8A%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%A2%D9%8A%D8%AA-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%B7%D8%A7%D9%84%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%8A/123740
خانم من به علّت بیمارى به هنگام شرکت در نماز جماعت نمى تواند در رکوع و سجده بطور کامل از امام تبعیّت کند، زیرا اگر تا آخر سجده یا رکوع همراه امام باشد سرگیجه مى گیرد، آیا مى تواند قبل از امام سر از رکوع بردارد، یا در نماز جماعت شرکت نکند؟
شرکت کردن او در نماز جماعت به این صورت اشکال دارد، نماز خود را فرادى بخواند خداوند ثواب جماعت را به وى مى دهد، البته اگر بتواند دیرتر به سجده رود و یا مهر را روی محل بلندتری قرار دهد که تبعیت از امام را رعایت کند به نماز فرادا ارجحیت دارد.
https://eitaa.com/neveshteh313
شوهر صاحب خانه ما فوت کرده و دو فرزند ۱۰و۸ ساله دارد. اگر ما به خانه آنها رفته و چیزی بخوریم و یا اینکه برای فرزندان ما چیزی بخرند آیا اشکال دارد؟
در صورتیکه رفتن شما به خانه آنها سودی برای بچه ها داشته باشد مثلا احساس تنهایی نکنند و مصیبت خود را فراموش نمایند مانعی ندارد.
هرگاه از سهم خودش باشد مانعی ندارد ولی از اموال بچه ها جایز نیست.
آیت الله مکارم شیرازی حفظه الله
https://eitaa.com/neveshteh313
✨﷽✨
«نپرداختن بدهی دیگران»
✍حاج ميرزا حسين نورى صاحب «مستدرك الوسائل» از دارالسلام نورى حكايت مى كند: از عالم زاهد سيد هاشم حائرى كه مبلغ يك صد دينار كه معادل ده قران عجمى بود از يك نفر يهودى به عنوان قرض گرفتم كه پس از بيست روز به او برگرداندم، نصف آن را پرداختم و براى پرداخت بقيه آن او را نديدم جستجو كردم، گفتند: به بغداد رفته.
شبى قيامت را در خواب ديدم، مرا در موقف حساب حاضر كردند، خداوند مهربان به فضلش مرا اذن رفتن به بهشت داد. چون قصد عبور از صراط كردم، زفير و شهيق جهنم مرا بر صراط نگاه داشت و راه عبورم را بست، ناگاه طلبكار يهودى چون شعله اى از جهنم خارج شد و راه بر من گرفت و گفت: بقيه طلب مرا بده و برو. من تضرع كردم و به او گفتم: من در جستجويت بودم تا بقيه طلبت را بپردازم ولى تو را نيافتم.
💥گفت: راست گفتى ولى تا طلب مرا ندهى از صراط حق عبور ندارى. گريه كردم و گفتم: من كه در اينجا چيزى ندارم كه به تو بدهم. يهودى گفت: پس بجاى طلبم بگذار انگشت خود را بر يك عضو تو بگذارم. به اين برنامه راضى شدم تا از شرش خلاص شوم، چون انگشت بر سينه ام گذاشت از شدت سوزش آن از خواب پريدم!
📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامى، ج۱۳
اثر استاد حسین انصاریان
🆔 @rozehasrat
https://eitaa.com/neveshteh313
🔴 علت پنهان بودن اسرار بعداز مرگ!
💟 منقول از امیر مومنان :
🔸آنچه را كه مردگان ديدند اگر شما مي ديديد، ناشكيبا بوديد و مي ترسيديد، و سخن حق رامي شنيديد و فرمان مي برديد.
🔸ولي آنچه آنها مشاهده كردند بر شما پوشيده است، و نزديك است كه پرده ها فروافتد. (مرگ به سراغ شما آید و پشت پرده غیب را مشاهده کنید)
🍃 #نهجالبلاغه #خطبه20
✴️ توضیح اینکه:
با مشاهده ی عینی اسرار مرگ انسان ایمان آورده و اطاعت خدا را میکند،اما چنین ایمانی بی فایده و از سر اضطرار خواهد بود.
🍃اما نشانه های سخن حق آشکار است و با بصیرت میتوان به آن ایمان آورد.
🆔 @rozehasrat