eitaa logo
نوشته های خاکی
28 دنبال‌کننده
42 عکس
2 ویدیو
0 فایل
به نام صاحب سلام ♦️حرف ها واژه می شوند کلماتی برای بیان احساسی زیبا ‌. . . عین شین قاف ❤ ♦️جمله هایی که خاطره می شوند ثانیه هایی بی انتها ‌. . . ♦️و من منتظر لحظه ای 🌷 مانده ام تا عاشقانه ای شوم به سوی خدا . . . ادمین @Sorudname
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم هست کلید در گنج حکیم
 بِ نامِ صاحِبِ سَلام  دو سِ قَدم مانده بِ صُبح مَن چرا دلم خواب شُدِ !  نَ غَزل مي خواند  نَ دلم صَبر زيادي دارد بِ گمانم دِل‌ مَن  در قَفَسِ خود، گرفتار شُده ! با قَلَمَش دلنوازي مي کند؛ اما بيمار شُده!  ساده بود و ديگران خنده بِحالَش کَردند ! وقتِ، سَحر است کِ هُوشيار شُدِ؟  (عَلیرِضا عَبدیِ اَملَشی) https://eitaa.com/neveshtehayekhaki206
mp3-dua-kumay-with-the-voice-of-ali-fani.mp3
12.3M
 به نام صاحب سلام مي تَرسَم از گُناه کِ روزي در بَندش شَوم روَم در سُکوتي تَلخ دِلبَسته آهنگش شَوم نگاه در اُفق چَشم صدا دَر طَنين زَبان لَمس در زِبري احساس شامه در قَفس تَن هَمه گويي در فِطرتم مي چَرخد ابر و باد و مَه و خُورشيد و فَلک دَر کارند مي تَرسم از گُناه کِ روزي عادت شود در نردبان بَندگي دلم بی فرصت شود. . . ✍️نوشته های خاکی @neveshtehayekhaki206 ࿐჻ᭂ⸙🍃🌼🍃⸙჻ᭂ࿐
به نام حضرت عشق🌷 ♦️شعر حقیت عشق در جواب 👈 شعر لاف عشق گفته بودم دلم با تو چه میزان شده است در فراق عشق تو زار و پریشان شده است غم عشق پرسیدن ندارد،تو ببین حال مرا دل در کلبه غم، با خاک یکسان شده است در پس پرده عشق،دل من بود شکست سر صفراوی تو رو به حزیران شده است آن کمان رخ ابروی تو،دل را خوش ببرد در هجوم چشم تو، دل تابع رندان شده است شب من بغض و، حال من اشک،در فراقت یار آن زمانی که دلم عاشق یک جان شده است چه بگویم زغمت، همه وقت، سحر می بینم خنده بر حال دلم، صحبت ایشان شده است قصه ها گفتم و سوختم، چو شمع آب شدم باخیالت  دل من، بی سرو سامان شده است دل من گلی می خواست تا باغبانیش کند سر تو گرم بود، و دلم اینگونه حیران شده است فکر من در عشق بود و کام تو در هوس بذر عشق کاشتم و حاصلش ایمان شده است (عَلیرِضا عَبدیِ اَملَشی) هیجده آذر سال ۱۳۹۵ https://eitaa.com/neveshtehayekhaki206
به نام صاحب سلام دوستان بیاید سبکی در شعر به تن کنیم از خاطرات اردو جهادی سخن کنیم سبک شاعران کهن سخت است با سبک ساده خود شیون کنیم قصه از اینجا شروع شد جنگلی انبوه درمیان کوه تن بریده از شلوغی شهر از های و هوی مسئولان امر رو به سوی ده و روستا گاو و گوسفند و زیرآسمان خدا رفتیم تا قصد سفرکنیم از میان سنگ و کلوخ گذرکنیم بچه های متفاوت و باحال نه دنبال شهرت بودند، نه مال قهرمانان عرصه گل و لای هیچ  نظر ندارد به پست و جای یکی سیزده استان گذر کرده بود دل خود را برای خدا کارگرکرده بود دیگری طاهای خوش سخن درس معرفت داد به من یکی بود بهرام آدیش بامرام پر زخوبی های بی کلام نیت من برای آمدن ناس بود اما دل بچه ها پر زاحساس بود تیکسر و شیشلو و پنو شد آزمون مردانگی گرچه مردم ساده فکر، بگویند دیوانگی (عَلیرِضا عَبدیِ اَملَشی) ۲ مهر سال ۱۳۹۵ https://eitaa.com/neveshtehayekhaki206