eitaa logo
کانال خبری بهشهرنو
6.8هزار دنبال‌کننده
53.9هزار عکس
17.1هزار ویدیو
191 فایل
📌کانالی براساس سلیقه بهشهری ها 🔸️اخبار و اطلاعیه های ادارات، سازمان ها و هیات ها 🔸️آخرین اخبار شهر و روستاهای بهشهر 🔸️جاذبه ها و مناطق گردشگری بهشهر 🔸️آداب و رسوم بهشهری ها 🔸️صدای مردم بهشهر 🔻ارتباط با ادمین کانال @Mehdi_hoseyni63
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال خبری بهشهرنو
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم @kheymegahevelayat #قسمت_صد_و_هشتاد_و_پنج وقتی پازل ها رو در
@kheymegahevelayat یک روز ساعت ۱۰ صبح بود، همینطور که نشسته بودم داشتم فکر میکردم وَ کمی هم مناجات امیرالموئمنین در مسجد کوفه رو مرور میکردم دیدم موبایلی که مربوط به ارتباط با یکی از عوامل ما در عراق یعنی بنت الشهیداحمدالعبیدی بود صدای پیامکش در اومد. پیام داد: «تعال للتحقق من هذا الفندق... اومدن میخوان تسویه حساب کنند تا از این هتل برن.» وقتی اینو خوندم مثل یک موشک بلند شدم از تخت اومدم پایین وسیله هامو جمع کردم.. وقتی قشنگ آماده شدم برای رفتن، واسش نوشتم: «اَينَ اِنت الان؟ الان کجا هستند؟» نوشت: «واحد هنا والآخر ليس هنا بعد.. هذا الرجل هو هنا وهو يدفع فلسا واحدا...! یکیشون اینجا هست و یکی دیگه هنوز نیومده. مرده اینجاست داره تسویه میکنه.» وسیله های خودمو گرفتم، کلاه کاموایی که داشتم گذاشتم سرم. داشتم آماده میشدم که برم بیرون دیدم یکی در میزنه. رفتم از چشمی در نگاه کردم دیدم یه غریبه هست. من منتظر هیچ کسی نبودم، حتی دختر حاج احمد العبیدی. مسلح شدم، صدا خفه کن و پیچیدم به لوله کلتم و گذاشتمش پشت کمرم. قبل از اینکه در و باز کنم زنگ زدم به دختر شهید حاج احمد که با دوربین کنترل کنه و ببینه این آدمی که اومده پشت‌ درب اتاقم چه کسی هست. وقتی جواب داد گفتم: «لدي إزعاج هنا... من اینجا یه مزاحم دارم.» تا این و گفتم تماس قطع شد.. چندبار گرفتمش اما جواب نداد. اونی که پشت در بود همینطور داشت به در میکوبیدو ول کن نبود! باید سریعتر از اون اتاق میزدم بیرون و می افتادم دنبال سوژه ها! برای همین نباید وقت و تلف میکردم! مجبور شدم در و باز کنم. دیدم ظاهرا خدمه هتل هست و برای نظافت اومده. وقتی اون مرد قیافه من و دید انگار تعجب کرد. همین تعجبش باعث شد بهش شک کنم. وارد که شد لبخند زد و سلام علیک کرد! رفت سمت تخت و کمی با ملحفه ها و بالشت وَر رفت! در و بستم... دیدم اومد پلاستیک و مایع رو گرفت رفت داخل سرویس بهداشتی که تمیزش کنه. من رفتم داخل آشپزخونه و یه گوشه ای مخفی شدم تا ببینم وقتی میاد بیرون عکس العملش چیه! حدود دو دقیقه گذشت اما نیومد! سه دقیقه گذشت اما نیومد! فقط صدای آب میومد! خواستم برم سمت دستشویی که دیدم اومد بیرون! وقتی از سرویس بهداشتی اومد بیرون دیدم دستش و برد لای وسائل نظافت؛ یه اسلحه کشید بیرون. رفت سمت یکی از اتاق ها، فورا از آشپزخونه زدم بیرون و رفتم نزدیک اتاق کمین کردم! وقتی اومد بیرون اسلحم و گذاشتم روی سرش... خشکش زد.. همونجا ایستاد!! بهش گفتم: «لوله اسلحت و سمت آشپزخونه کن، آروم بدش به من. کوچیکترین حرکت اضافی کنی میزنم سوراخ سوراخت میکنم.» اسلحش و داد بهم، یه دونه با زانوم زدم به کمرش پرتش کردم روی زمین... رفتم بالای سرش ایستادم، گفتم: « ليس لدي فرصة. أو التحدث ، أو سأقتلك... من فرصت ندارم، یا حرف بزن، یا میکشمت.» دیدم چیزی نمیگه.. یه دونه محکم با لگد زدم به صورتش... دیدم داره از درد به خودش میپیچه.. گفتم: «هل أنت إيراني أم عراقي؟.... ایرانی هستی یا عراقی؟؟» دیدم جواب نمیده... یه دونه گلوله زدم کنار پاهاش، از ترسش عین فنر پرید... گفت: _نزن .. ایرانی هستم. + حالا شد.. کدوم آشغالی تو رو فرستاد سراغ من؟ دیدم حرف نمیزنه! شبیه کسی که میخواد خیییلی محکم یک توپ و از فاصله دور شوت کنه منم با همون تحکم زدم به دنده های کناریش... دیدم داره به خودش میپیچه... گفتم: +بهت گفتم که میزنمت.. وقت ندارم.. عین بچه ی آدم بگو کدوم حروم زاده ای تورو فرستاد سراغ من؟ با درد و پر از نفس نفس گفت: «باور کن نمیدونم کی بود.. من ایرانی هستم اما ساکن عراق هستم... یکی بهم زنگ زد گفت میری در هتل نورالعباس در فلان اتاق کار یکی رو تموم میکنی.» گفتم: «شماره موبایلش» گوشیش و از جیبش در آورد داد بهم. شمارش و توی گوشی خودم سیو کردم. فورا رفتم از داخل کیفم چسب 5 سانتی گرفتم آوردم دست و پا و دهنش ومحکم بستم، انداختمش زیر تخت. گوشیش و گرفتم و وسیله هام و جمع کردم یه کلاه پشمی گذاشتم سرم، فورا از اتاق خارج شدم. رفتم داخل لابی هتل، دیدم نزدیک قسمت پذیرش انگار شلوغه. رفتم سمت جمعیت دیدم دختر حاج احمد هست. هنگ کردم.. میخواستم برم بالای سرش اما صلاح نبود.. از طرفی دلم افتاد با افشین عزتی و نسترن توسلی. از یکی که ایرانی بود اونجا پرسیدم: « این خانوم چش شده؟» گفت: « ظاهرا یکی ایشون و خفتش کرده برده داخل موتور خونه هتل با طناب به تن لوله ها بسته ش!» وقتی این و گفت فهمیدم اون کسی که این کار و کرده، میدونسته دختر حاج احمد عامل هست، میخواست ارتباط من و این و قطع کنه تا راحتتر بیاد بالا کار من و تموم کنه. فورا از هتل زدم بیرون... هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
🔷انتصاب سرهنگ محمودی به فرماندهی نیروی ویژه صابرین 🔸با حکم فرمانده نیروی زمینی سپاه، سرهنگ «صادق محمودی» به عنوان فرمانده تیپ نیرو ویژه صابرین نیروی زمینی سپاه منصوب شد. هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
کانال خبری بهشهرنو
💧 منطق اشک(ج۱) - چرا در مکتب ما اشک و گریه، این‌قدر اهمیت پیدا کرده؟ - گریه در جامعۀ ما محترم است؛
💧 منطق اشک (ج۲) - چرا اشک این‌قدر قیمت دارد؟ - اشک، علامت «سلامت قلب» است - کسی که در زندگی‌اش اشک نداشته باشد، در واقع زندگی را تجربه نکرده! - اولیاء خدا، گریه نکردن را علامت قساوت قلب خود می‌دانند 👈🏼 صوت: Panahian.ir/post/6214 👈🏼 متن کامل: Panahian.ir/post/6223 🚩حرم مطهر رضوی- ۹۹.۲.۶ هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال خبری بهشهرنو
💠 #ازدواج_حمایتی؛ ازدواج آسان، موفق و پایدار #پست پنجم 🍃نیازهای واقعی و کاذب 🔹جوانی در دانشگاهی دو
💠 ؛ ازدواج آسان، موفق و پایدار ششم 💠ازدواج پایدار دومین مزیت ازدواج حمایتی بحث پایداری ازدواج است. در ازدواج وابسته شخصیت جوانان هنوز شکل نگرفته است، مثلاً تصور کنید دختر ۱۳،۱۴،۱۵ ساله و پسر ۱۷،۱۸،۱۹ ساله هنوز شخصیت شان شکل نگرفته است و می توانند شخصیت شان را عوض کنند ولی زمانی که جوان وارد دهه سوم زندگی اش شد، شخصیتش کامل شکل گرفته است. لذا هماهنگی دو جوان پخته با یکدیگر کار ساده ای نیست. اگر بخواهیم تشبیه کنیم در سن پایین جوانان مثل خمیر خام و در سن بالاتر شبیه نان پخته شده هستند. خمیر را می توانید به هر شکل در آورید اما نان قابل تغییر نیست. و یا در سن پائین شبیه نهال هستند و در سنین بالاتر مثل یک درختی که کاملاً تنومند و محکم شده، یک نهال قابلیت انعطاف و سازگاری دارد. جوان دهه دومی، مثل نهالی است که می تواند خودش را متناسب با همسرش سازگار کند اما اگر سن بالا رفت و شخصیت شکل گرفت مانند دو درخت با تنه و شاخه های خشک، به سختی می تواند خودش را با دیگری هماهنگ کند. چون شخصیت ها شکل گرفته است. خواسته ها، توقعات، نیازها، سبک زندگی مشخص شده است. و هر یک از زوجین به سادگی نمی تواند دیگری را تغییر دهد. لذا هردو آنها مجبورند با همین شرایطی که هست بسازند و تحمل کنند یا اینکه نسازند و بگویند عطایش را به لقایش بخشیدیم ما این زندگی را نمی خواهیم و در نهایت طلاق بگیرند. آمار ها نشان می دهد اکثر طلاق هایی که در این دوره افزایش پیدا کرده، مربوط به ازدواج در سنین بالا ست. دیر ازدواج می کنند و بعد از مدتی نمی توانند سازگار شوند. طلاق می گیرند. اکثر طلاق ها نیز توافقی است. از طلاق هم ناراحت نیستند. بلکه جشن طلاق می گیرند. می پرسیم که چرا خوشحالی می کنید؟ طلاق گرفتن که خوشحالی ندارد. می گویند: تازه راحت شدیم، تفاهم نداشتیم من یک خواسته هایی داشتم که ایشان با خواسته های من سازگار نبود حالا خواسته های فکری، فرهنگی، موضوعات مختلفی که در زندگی پیش می آید که به واسطه آن شخصیتی که پیدا کرده اند و دیگر با هم هماهنگ نمی شوند. ادامه دارد ... هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
@panahian_mp3961021-Panahian-Gomnam-TarikhTahlili-j99-18k.mp3
زمان: حجم: 6.17M
جلسه نود و نه 🔹 استاد پناهیان 🔺 تهران _ هیات شهدای گمنام هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
3.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙 ۱۱ 🍃بارالها! جاده ی زندگی من برای خودش هرازی شده است آنهم برای من که تازه گواهینامه گرفته ام... 🎧گوینده: امیرحسن محمدپور هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
💠 قرار منتظران هر شب راس ساعت ۲۲ 🍃 دعای الهی عظم البلاء🍃 هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
🌹🕊🌷 ازش پرسیدم : این همه به فقیران کمک میکنی چیزی برای خودت باقی می ماند ؟! خیلی آرام گفت : من کاره ای نیستم ، من فقط وسیله هستم . روزی دهنده خداست . هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
☘ 🌙لَسْتُ أَتَّكِلُ فِى النَّجاةِ مِنْ عِقابِكَ عَلَىٰ أَعْمالِنا بَلْ بِفَضْلِكَ عَلَيْنا 🌸، من آن نیستم که در رهایی از کیفرت بر اعمالمان تکیه کنم، بلکه به احسانت بر ما اعتماد دارم، ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ---------- 💚 هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
🗓 دوشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۹ ۱۷ رمضان ۱۴۴۱ ۱۱ می ۲۰۲۰ هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar