کانال خبری بهشهرنو
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف @kheymegahevelayat #قسمت_سی_و_پنجم پنج هفته ای از شروع پرونده گذشته بو
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف
@kheymegahevelayat
#قسمت_سی_و_ششم
گفتم:
+میگم بچه ها توی قفست یه چیزی بفرستن .. تو هم بگیر بازش کن بررسی کن. اگر با اون چیزی که میبینی مطابقت داشت و « + » بوده، حتما خبرم کن.
_چشم.. منتظرم.
رفتم بیرون از اتاقم و به بهزاد گفتم:
« همین الان خیییییللللللی فوری.. تاکید میکنم خیلی فوری، یه نسخه از عکس فائزه ملکی رو میفرستی برای موقعیت حدید.. بفرست به ایمیلش.
_چشم آقا
+ عاصفم پیدا کن بگو بیاد دفترم.. به جایگزین حدید که عقیق هست بگو خودش و فورا برسونه محل مورد نظر. »
از دفتر بهزاد مجددا برگشتم به اتاقم.. چند دقیقه بعد عاصف هم اومد.. بلند شدم رفتم اثر انگشت زدم در و براش باز کردم.. با بهزاد اومدن پیش من.. به بهزاد گفتم:
+چیکار کردی؟؟
_عکس و فرستادم برای حدید.. عقیق هم به محل اعزام شدند.
+ممنونم..میتونی بری به کارت برسی.
بهزاد رفت، اومدم داخل تازه میخواستم با عاصف شروع کنم به صحبت کردن، که ویبره تلفن کاریم نظرم و به خودش جلب کرد. کد گوشی رو وارد کردم، صندوق و بازش کردم..
متن پیامک:
« سلام حاج آقا.. ببخشید پیام میدم.. شارژ بی سیمم تموم شده متاسفانه.. علی ( حدید ) هستم.. تصویری که برام اومد، همون شخصه...تایید میشه... »
پیام و به عاصف نشون دادم.. بهش گفتم:
« عاصف! فائزه رفته خونه ی دکتر افشین عزتی.علی ( حدید ) رو برام بگیر. »
تا یادم نرفت یه چیزی رو بگم، اونم اینکه حدید به معنای آهن هست.. یک آهن سفت و سخت.
عاصف با تلفن دفتر شمارش و گرفت، وقتی که حدید جواب داد، عاصف گوشی رو داد به من. بهش گفتم:
+ عاکفم.. خوب گوش کن ببین چی میگم.. ممکنه تاقبل از اینکه عقیق بهت برسه، زنه زود بیاد بیرون و بره.. اگر این اتفاق افتاد و اون خانوم خواست بره، به طور نا محسوس تعقیبش میکنی و لحظه به لحظه وضعیت رو گزارش میکنی. حله؟
_چشم حاج آقا.. حتما... بله حله.
+ضمنا، ممکنه موقعیت تو با عقیق رو که اگر زود رسید بهت، وَ در ترافیک گیرنکرد، تغییر بدم... اگر عقیق زودتر رسید و خانومه هنوز نرفته بود، تو شیفتت تموم نمیشه... ممکنه پوشش باشه وَ زنه بخواد تنها بره به جایی، وَ مرده هم پشت سرش بزنه بره جایی دیگه یا به یک جای مشترک.. دو ساعت بیشتر می مونی. اگر نرفت کارت تمومه.
_به روی چشمام آقاعاکف..
+یاعلی مدد.
قطع کردم... بیسیم زدم به عقیق:
+عقیق صدای منو داری؟؟
_بله دارم صداتونو..امر کنید..
+موقعیت؟
_نزدیک محل مورد نظر هستم..
+چقدر دیگه؟
_حدودا بین ده دقیقه، تا ، پانزده دقیقه دیگه..
+اگر تا قبل از خروج اونه زنه مثبت شدی، به حدید دست میدی. زنه با تو. مرده با حدید. وگرنه برعکس.
_دریافت شد. چشم. رسیدم خبرتون میکنم.. یاعلی
+تمام.
به عاصف گفتم: « بررسی کن و ببین حوالی اون منطقه دوربین نداریم؟ »
عاصف با یکی از بچه ها که روی این پرونده درگیرش کردیم تماس گرفت که اگر موقعیت تصویری داریم از اونجا، بفرستن روی مانیتور من.. اما متاسفانه نداشتیم..
فوری به عاصف گفتم: «یه نیروی خانوم میخوام..»
عاصف عبدالزهرا یه بررسی کرد وَ یکی از خانومای همکارو که از نزدیکترین نیروها به محل مورد نظر محسوب میشد، فرستاد سمت موقعیت حدید وَ عقیق.
از آخرین ارتباط عقیق با ما بیست دقیقه ای گذشته بود. اومد روی خط، پشت بیسیم گفت:
« عاکف/عقیق..»
اون لحظه چون فاصله داشتم و دستم بند نوشتن گزارش بود، به عاصف گفتم جوابش و بده...
عاصف بیسیم و گرفت؛ گفت:
« عقیق جان، ۸۰۰ هستم... آقاعاکف میشنوه صدات و الآن.. شما بگو ... »
گفت:
« من الان در موقعیت حدید هستم.. با فاصله داریم رصد میکنیم منطقه رو.. »
جواب و به عاصف گفتم.. عاصف بهش رسوند مطلب و گفت:
« تا چند ثانیه دیگه یه کد به خطت میزنم و نیروی مورد نظر و معرفی میکنم تا به شما ملحق بشن.»
« دریافت شد.. ممنونم. »
عاصف با يک خط امن به عقیق کد 3200 و فرستاد.
همه منتظر موندیم تا فائزه ملکی که رفته داخل خونه عزتی بیاد بیرون.. از طرفی هم منتظر بودیم ببینیم عزتی میاد بیرون و همراه اون میره به جایی یا نه. منتظر موندیم ببینیم اصلا فائزه شب و میخواد خونه ی عزتی بمونه یا...؟!؟! خیلی اما و اگرها و علامت سوال ها درون ذهنم بود که دوست داشتم سریعتر حلش کنم.
تا اینکه یه هویی...
#ادامه_دارد
✍ #عاکف_سلیمانی
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
✔️ #بسیجی یعنی :👇
پایبند به تمامی آرمان های اسلام 👇
از #حجاب گرفته
تا دفاع از #حرم
#هفته_بسیج_مبارک
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
#علی_شناسی
☘هر روز هم که علی (ع) را می دید، باز دلتنگی می شد. محمد مصطفی(ص) را می گویم.
حالا سه روز بود که علی (ع) را فرستاده بود برای جنگ و خبری از او نداشت..🙂
☘فرمود:
-هر کس از علی برایم خبری بیاورد، یک حاجتش را برآورده می کنم.🙂
🌱سلمان برگ برنده داشت. خبر سلامتی را خدمت رسول خدا (ص) داد. حالا نوبتش بود که درخواستش را بگوید.🙂
🌱سلمان زیرک بود. رفت سراغ خود علی(ع) و پرسید:
- از پیامبر(ص) چه بخواهم؟⁉️
🌱نزد پیامبر(ص) که برگشت درخواستش این بود:
- سرّ و راز شب معراج را برایم بگوئید.
☘پیامبر، سلمان را راهی قبرستان یهودی ها کرد تا ذکری را که یادش بود، بگوید و مرده ای زنده شود.
🍂قبرستان ساکت و مرموز بود. سلمان ذکر را گفت. قبری باز شد و مردی بیرون آمد. سلمان مرد را نگاه کرد. می دانست که مرد خودش می داند باید چه بگوید.
🌿مرد ناراحت نبود. آرام بود، گفت:
- من در خانواده ای یهودی به دنیا آمدم. یهودی بودم و با همین دین مردم. اما الآن در برزخ، از آتش در امانم.🙂
🌱سلمان شگفت زده پرسید:
- چرا؟
🌿مرد گفت:
- من علی را دوست داشتم. دوست داشتم صورتش را نگاه کنم. کار هر روزم این بود که بایستم کنار کوچه، در مسیر رفت و آمد علی. در همان چند لحظه رد شدنش ببینمش...😍
⭕️ خدا علی را دوست دارد.
#خدا_علی_را_سرّ_معراج_قرار_داده_است.
خدا علی را وصی و جانشین پیامبر قرار داده است.
خدا فرموده امیرالمؤمنین، تنها علی است.
خدا علی را ملاک خوبی و بدی قرار داده، خدا بهشت و جهنم را دست علی قرار داده.❤️
خدا خالق جهان است. خدا می خواهد و عده ای نمی خواهند.
خدا می گوید و عده ای نمی پذیرند.
خلق چقدر عجیبند...😞
📗 #پدر
✍ #نرجس_شکوریان_فرد
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
#گشتی_در_تاریخ
7⃣ خاکریز هفتم: #غزوه_بیت_المقدس
✡با رحلت پیامبر(ص)، فتح خاکریز هفتم، یعنی بیت المقدس، متوقف شد و حضرت(ص) در ۲۸ صفر سال ۱۱ هجری رحلت فرمود.
📌اما ایشان همواره بعد از واقعه غدیر اصرار بر ادامه جنگ داشت و حتی در آخرین لحظات حیات، سپاهی را به فرماندهی اسامه بن زید راهی آن دیار کرد ،که سپاه به دستور پیامبر(ص) مدینه را ترک کرد.
📌اما با رحلت پیامبر(ص) مصادف شد و در این میان سپاه با وساطت و سرپیچی منافقین به مدینه بازگشت.
📚منابع:
۱)الملل و النحل شهرستانی، ج۱، ص۱۲۹
۲)مکاتیب الرسول(ص) میانجی، ج۳، ص۷۱۳
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
#سلام_مولا_جانم ✋💖
💕 گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن
🌼 گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن
🌹 گفتم به نام نامیت هر دم بنازم
🌼 گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم
🌸 گفتم که دیدار تو باشد آرزویم
🌼 گفتا که در کوی عمل کن جستجویم
💐 گفتا بیا جانم پر از شهد صفا کن
🌼 گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن
😔 گفتم به مهدی بر من دلخسته رو کن
🌼 گفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کن
🍃💐 اللهم عجل لولیک الفرج💐🍃
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar