eitaa logo
بصیرت هادی شهر
366 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
4 فایل
🔹گلچین مطالب انقلابی با ذکر منبع اخبار مهم کشوری،استانی،مباحث فرهنگی، سیاسی و... پاسخ به شبهات جهت ارتباط👇🏻 @motahareh_ahmadtabar ♻️روابط عمومی حوزه حضرت خدیجه (س) هادی شهر
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️«هواداریت می‌کنیم تا ابد» 🔹دیوارنگاره جدید میدان ولیعصر(عج)، جهت قدر‌دانی از زحمت‌ها و تلاش‌های بازیکنان و دست‌اندرکاران تیم ملی فوتبال رونمایی شد ⭕️به پویش بصیرت و سواد رسانه بپیوندید 🍁@news_basirat
✨حاج قاسم سلیمانی: باید به این بلوغ برسیم که نباید دیده شویم! آنکس که باید ببیند،می بیند ⭕️به پویش بصیرت و سواد رسانه بپیوندید 🍁@news_basirat
مداحی_آنلاین_جونه_جونه_جونه_زینب_محمود_کریمی.mp3
8.93M
(س) 💐جونه جونه جونه زینب 💐نم نم بارونه زینب ⭕️به پویش بصیرت و سواد رسانه بپیوندید 🍁@news_basirat
♦️سه پدری❗️ رونمایی غرب از خوی حیوانی انسان مدرن 🔹به گزارش نیویوک پست افراد حاضر در عکس، جزء اولین گروه هایی بودند که نامشان در سال 2017 به عنوان «سه والدین» همجنس در گواهی تولد نوزاد به ثبت رسید. 🔸پ ن: فانتری های کثیف انسان غربی پایانی ندارد؛ روزی تمایل دارد تبدیل به حیوان شود، روز دیگر تغییر جنسیت میدهد، روز دیگر همجنسبازی را در لیست حقوق بشر اضافه میکند و اکنون حضانت کودکی بی گناه را به 3 فرد همجنسباز میسپارد. ⭕️به پویش بصیرت و سواد رسانه بپیوندید 🍁@news_basirat
♦️کی‌روش: به بازیکنان افتخار می‌کنم/ فوق‌العاده بودند 🔹بچه‌ها و دوستان عزیز، در فوتبال چیزی از بردهای اخلاقی وجود ندارد، اما زمانی که به رویاهای خود نرسید، هیچ چیز غیراخلاقی وجود ندارد، تا جایی‌که با میل کامل و ذهنیت قهرمانی شجاعانه بهترین کار را انجام دادید. 🔹به شما افتخار می‌کنم و یک بار دیگر در داخل و خارج از زمین فوق‌العاده بودید. این یک افتخار بود که بخشی از این خانواده فوتبال بودم. 🔹معتقدم که شما سزاوار احترام کامل هستید. اعتبار برای هواداران کشور و فوتبال شما. برای همه شما آرزوی شادی، آرامش، موفقیت و سلامتی دارم. متشکرم. ⭕️به پویش بصیرت و سواد رسانه بپیوندید 🍁@news_basirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️لحظه باز کردن درب حرم مطهر حضرت زینب کبری(س) به دست شهید سلیمانی ⭕️به پویش بصیرت و سواد رسانه بپیوندید 🍁@news_basirat
6.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴نخلستان ♦️ رئیسی: پرستاران در قلب مردم جا دارند 🔹خدمت پرستاران در زمان کرونا به دور از منفعت‌طلبی بود. پرستاران با خدا معامله کردند. اگر خدمت پرستاران به مردم جاه‌طلبانه بود، هرگز در دل مردم جای نمی‌گرفت. 🔹در دوره جدید بیش از ۶ میلیون نفر به صورت رایگان بیمه سلامت شدند؛ ما به‌دنبال آن هستیم که این خدمات به گونه‌ای افزایش پیدا کند که بیماران بجز بیماری دغدغه دیگری نداشته باشند. ⭕️به پویش بصیرت و سواد رسانه بپیوندید 🍁@news_basirat
♦️شهادت یکی از سربازان امام زمان(عج) در سیستان‌ و‌ بلوچستان 🔹صبح امروز احمد صالحی، از کارمندان وزارت اطلاعات، در سیستان‌ و‌ بلوچستان به درجه رفیع شهادت رسید. ⭕️به پویش بصیرت و سواد رسانه بپیوندید 🍁@news_basirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 به همسرت محبت‌ کن! 🔰 ⭕️به پویش بصیرت و سواد رسانه بپیوندید 🍁@news_basirat
♦️هنوز کسی هست اینترنشنال رو باورکنه؟! ⭕️به پویش بصیرت و سواد رسانه بپیوندید 🍁@news_basirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی ««قسمت دهم»» کمپ پناهجویان-اتاق بازجویی پسر جوونی روی صندلی وسط اتاق نشسته بود و دو تا پلیس ترکیه اطرافش می‌چرخیدند و اذیتش میکردند. یکی از پلیسا گفت: تا حالا چند نفر اینجوری نفله کردی؟ پسر پرسید: کدوم نفله؟ از چی حرف میزنین؟ اون یکی پلیس گفت: همون دختره؟ که دستتو گرفتی جلوی دهنش و خفش کردی. پسره گفت: من کسیو نکشتم. دختره کیه؟ پلیس اول: ما کاریت نداریم که اینجوری ترسیدی و دروغ میگی! اصلا بذار فیلمشو نشونت بدم که یادت بیاد. پلیس دوم فیلم دوربین مدار بسته از لحظه خفه شدن فهمیه را براش پخش کرد. مخصوصا زوم کردند روی دستای پسره تا یادش بیاد که دختره رو اون کشته. پلیس اول به چهره پسره زل زد و دود سیگارش تو صورت پسره خالی کرد و پرسید: بازم انکار میکنی؟ پسره که مشخص بود آدم شرّ و شوری هست، یه کم رفت تو لاک و سرشو این ور اون ور میکرد و مثلا محل نمیداد. پلیس دوم خنده ای کرد و پخش فیلم را متوقف کرد. پلیس اول گفت: ما کاریت نداریم. اتفاقا از نظر ما کار بدی نکردی. تو پسر به درد بخوری هستی. میخوایم با یه نفر آشنات کنیم که شاید بتونه برات کار پیدا کنه. پسره: من از کسی کار نمیخوام. اگه راس میگین، کارامو ردیف کنین که بتونم زود از اینجا برم. پلیس دوم گفت: خواب دیدی خیر باشه. ما تازه تو رو پیدا کردیم. کجا با این عجله؟ 🔶🔷🔶🔷🔶🔷 شاپور کم کم با مردهای اتاق 13 داشت آشنا میشد. کلا آدم رفیق باز و بی مسئولیتی بود. به خاطر فرز بودن دستاش در جا به جا کردن کارت ها، دهن همه از بُردهای پیاپی شاپور در پاسور بازی باز مونده بود. شاپور در حال جا به جا کردن سریع کارت ها میگفت: اینو داشته باش! آهان ... آهان ... اینم از این ... حالا بگو ... بگو ببینم چند چندی؟ دهن هموشون باز مونده بود. طرف مقابلش که یه مرد حدودا چهل ساله بود نمیدونست چی بگه؟ به خاطر همین، شکست خورد و شاپور پنجاه هزار تومنی که شرط بندی کرده بودند را برداشت و یه آبم روش! شاپور با نخوت خاصی گفت: دیگه! نبود؟ کسی نیست جیگر کنه و بیاد جلو؟ آرزو تنها و غصه دار، یه گوشه نشسته بود و با حالت بی حوصلگی از دور به معرکه ای نگاه میکرد که شاپور راه انداخته بود. بابک که حواسش به آرزو بود و فاصله زیادی هم با اون نداشت، همین طور که سرش رو گوشیش بود شروع کرد با آرزو حرف زد. بابک پرسید: همیشه اینجوریه؟ آرزو که از این سوال تعجب کرده بود، نگاهی به بابک انداخت و جوابی نداد. بابک گفت: منظورم همین معرکه گرفتنشه! کارش همین بوده؟ بازم آرزو حرف نزد و مثلا میخواست بی تفاوت باشه. بابک ادامه داد: مردا همشون همینن. وقتی دورشون شلوغ میشه، یادشون میره که یه نفر از دور داره نگاش میکنه و دلواپسش هست. معلوم بود که حرفای بابک رو مخ آرزو رفته ولی نمیخواد به رو خودش بیاره. بابک گفت: قصد مزاحمت ندارم. خودمم آبجی دارم و از اوناش نیستیم که مخ کسی بزنیم. شما هم جای آبجی ما. اما این چلغوز واسه کسی سایه بالا سر نمیشه. از ما گفتن. بابک اینو گفت و پاشد از اتاق رفت بیرون. آرزو هم از پشت سر به بابک نگاه کرد و با چشماش تا راهرو تعقیبش کرد. 🔶🔷🔶🔷🔶🔷 تو اتاق بازجویی، اون دو تا پلیس رفته بودند بیرون و اون پسره جلوی یه مرد جا افتاده حدود پنجاه ساله نشسته بود. اولش دوتاشون ساکت بودند و اون مرد زل زده بود به پسره و پسره هم معذب بود و به این ور و اون ور نگا میکرد. مرده گفت: بیش از سه چهار بار فیلم شاهکارتو دیدم. خیلی آروم و تمیز و بی نقص. جوری که تو اون دختره رو کُشتی، هیچ عقابی طعمه خودشو خِفت نمیکنه! خوشم اومد ازت. برنامه ات چیه؟ پسره پرسید: برنامه چی؟ مرده گفت: برای رفتن از اینجا. بعد از اینکه اینجا تموم شد، قراره جای خاصی بری؟ کسی منتظرته؟ پسره گفت: برم یه گوشه تِلِپ بشم و یه لقمه نون دربیارم. مرده پرسید: فراری هستی؟ پسره سکوت کرد و هیچی نگفت! مرده گفت: خب ... گرفتم ... چیا بلدی؟ پسره: چیا میخوای؟ مرد: غیر از خفه کردن و کشتن مثل آب خوردن، دیگه چی تو چنته داری؟ پسره: حالگیر بودم. مرد: فالگیر؟ پسره: نه جناب! حالگیر! آدمایی که شاخ شده بودن و برای بعضیا خطرناک بودند یه پولی میذاشتن کف دست ما و ما هم یه حال اساسی از طرف میگرفتیم. مرد: مزدور بودی پس! خوبه. شغل پرهیجانیه! پسره: آره اما نه وقتی که پولت دو برابر بدن ولی یه کلمه بهت نگن که اونجا دوربین مدار بسته هست و اگه روتو نپوشونی، کلاهت پس معرکه اس! مرد: عجب! نامردا! پسره: بی ناموسن. حالا کاری که گفتی چیه؟ مرد: من اسم کار آوردم؟! پسره: نه ... اون دو تا ماموره گفتند.