هدایت شده از هیئت و حسینیه روح الله (ره ) رفسنجان
.
💠 #منبرک_شماره_۶۶
♨️ لقمه حرام
📖 داستانک:
🔸 شخصی به نام شریک بن عبدالله نخعی از علمای بزرگ زمان خود بود. روزی مهدی بن منصور عباسی به او گفت: من میخواهم قاضی القضاتی حکومت اسلامی را به شما بدهم.
🔸 شریک بن عبدالله گفت: من قبول نمیکنم؛ چون شما حاکم ظالمی هستی، قاضی القضاتی شما هم ظلم است. گفت: خوب حداقل معلمی بچههای من را قبول کن. گفت: بچه های تو هم یکی هستند مثل تو؛ درست نمیشوند. گفت: این دو تا را که قبول نکردی حداقل یک روز ناهار به منزل ما بیا. در قصر یک روز مهمان ما باش.
🔻گفت: باشد؛ این یکی را قبول می کنم.
♨️ مهدی بن منصور، حرامترین غذاها را آماده کرد و برای شریک بن عبدالله آورد.
🔻 غذا که تمام شد، شریک بن عبدالله رو کرد به مهدی بن منصور و گفت: شما به من یک پیشنهادی هم داده بودی. گفت: بله قاضی القضاتی.
🔻 شریک گفت: خوب قبولش کردم!!! اما این را که با دست راستم گرفتم؛ دست چپم خالی است. یک پیشنهاد دیگر هم دادی. گفت: تربیت فرزندانم. گفت: آن را هم قبول کردم!!!
♨️ این ماجرا گذشت و بعد از مدتی، خزانهدار، حقوق شریک بن عبدالله را کمی دیر داد. شریک بن عبدالله خیلی اعتراض کرد. خزانهدار گفت: تو مگر به ما گندم فروخته ای که اینقدر از ما طلبکاری؟ شریک گفت: از گندم مهمتر فروختم؛ من دینم را به شما فروختم!
🔸 یکی از برنامههای دشمن برای ما، حرام کردن لقمههاست. در معاملات، قرض دادنها و قرض گرفتنها مراقب لقمه باشیم.
#منبرک_شماره_۶۶
#هیئتی_در_تراز_انقلاب_اسلامی
#هیئت_حسینیه_روح_الله_ره_رفسنجان
🔹 با ما همراه باشید ⬇️
🆔 @hoseyniye_roh_alah
هدایت شده از شیدائی
19.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پنج فرزند شهید رضا لبنانی و معصومه ایرانی
در حال عزاداری وسینه زنی برا پدر و مادر😭
الهی بمیرم برا شما😭😭😭😭😭
بچهها دارند برای پدر و مادر عزاداری می کنند 💔😭😭😭
پنج فرزند
شادی روح پر فتوح شهدا صلوات 🥀
شهدا شرمنده ایم 😔
هدایت شده از نهضت جهانی مقاومت
12.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴تحلیل و توصیه آیت الله قرهی در مورد جنگ با اسراییل
▪️مشهد مقدس، مهرماه ۱۴۰۳
🌎نهضت جهانی مقاومت🌍
http://eitaa.com/joinchat/1357578243Cf32533097a
🆕آخرین اخبارمنطقه،جهان،جبهه مقاومت
یحیی سنوار ۱۹ ساله در ۱۹۸۲ معادل ۱۳۶۰ در زندان اسرائیل بود
بعد رفت دانشگاه لیسانس گرفت اواخر درسش سال ۱۹۸۵ دوباره بازداشت شد
۱۹۸۷ امنیت داخلی حماس( المجد )رو تشکیل داد
۱۹۸۸ تا ۲۰۱۱ (۲۲سال) رفت زندان
علی کریمی مطمئنه یه مشت گوسفند حتی زحمت سرچ اینترنتی هم به خودشون نمیدن
@BisimchiMedia
هدایت شده از جهش ایران
11.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 موضعگیری آیتالله سیفی مازندرانی علیه بیانیه گروهک موسوم به مجمع محققین مبنی بر به رسمیت شناختن رژیم غاصب اسرائیل
🗳 جهش ایران |
@jahesheiran
هدایت شده از خبر فوری
5.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️بانویی که در شیراز به دنیا آمد و در لبنان شهید شد را بهتر بشناسیم
اخبار لحظهای محور مقاومت و تحولات نظامی منطقه👇
@sarbaz_enghelab313
@sarbaz_enghelab313
هدایت شده از ایتافن | eitaafan
14.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نسخه جدید ایتا چی داره؟ برنامک دیگه چیه؟نقشه ایتا کجاست؟!🤔
جوابش رو تو ویدیو ببینید✅
❌ اصلاحیه: مشکل سایت ایتایار و ساخت برنامک حل شد و با احراز هویت میشه به راحتی برنامک ایجاد کرد👌
🔰فوت و فن ایتا در ایتافن
⚙@eitaafan
هدایت شده از شهید تقی جوانمرد
💠اتفاقی جالب در تفحص یک شهید...
خوندی و دلت شکست اشک ازچشمات سرازیر شد التماس دعا...😢💔
🔹شهیدی که قرض ها و بدهی تفحص کننده خود را ادا کرد ....
🔹شهید سید مرتضی دادگر🌷
🔹می گفت : اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران.....
🔹علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقم به شهداء حجره ی پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم....
🔹یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان.... بعد از چند ماه ، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم....
🔹یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم.... سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلمان ، از یاد خدا شاد بود و زندگیمان ، با عطر شهدا عطرآگین... تا اینکه....
🔹تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد... آشوبی در دلم پیدا شد... حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم ... نمی خواستم شرمنده ی اقوامم شوم....
🔹با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم....
🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد....
🔹شهیدسیدمرتضیدادگر...🌷
فرزند سید حسین... اعزامی از ساری... گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من....
🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید ، به بنیاد شهید تحویل دهم.....
🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد ، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند....
🔹با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم....
🔹"این رسمش نیست با معرفت ها... ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم.... راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم.... " گفتم و گریه کردم....
🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم : «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید... »
🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.... هر چه فکرکردم ، یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.... با خودم گفتم هر که بوده به موقع پول را پس آورده...
🔹لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.... به قصابی رفتم... خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم :
🔹بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است... به میوه فروشی رفتم...به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سر زدم... جواب همان بود....بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است...
گیج گیج بودم... مات مات... خرید کردم و به خانه بر گشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟ آیا همسرم ؟
🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته .... با چشمان سرخ و گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد....
🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم.... اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟
🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد : خودش بود.... بخدا خودش بود.... کسی که امروز خودش را پسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود.... به خدا خودش بود.... گیج گیج بودم.... مات مات....
کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم... مثل دیوانه ها شده بودم.... عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم.... می پرسیدم : آیا این عکس ، عکس همان فردی است که امروز.....؟
🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم...مثل دیوانه هاشده بودم.. به کارت شناسایی نگاه می کردم....
🔹شهید سید مرتضی دادگر.... فرزند سید حسین... اعزامی از ساری...
وسط بازار ازحال رفتم...
🔹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون🌹
❤️🩹اگر دلت شکست حداقل به یک نفر ارسال کن😭
@shahidtaghijavanmard
هدایت شده از کانال رسمی حسین تقی پور
10.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌واقعاً بسیار قابل تأمل است.
☝️جامعه نیازمند تبیین
و آگاهی ست
https://eitaa.com/hosein_taghipour