eitaa logo
نیَّت
1.7هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.6هزار ویدیو
63 فایل
﴾﷽﴿ توان انسان به عیار نیت، همت، توکل و اعتماد او به خداست. تمرین کنیم نیت های پاک را و تجربه کنیم بهترین لذت عالم را #دغدغه‌های‌پاک #نیتهای‌خالص #شنبه‌های_ام‌البنینی #تربیت_مربی تبلیغ و تبادل نداریم @jamondeh135 https://eitaa.com/niyat135
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🌼قسمت دوم🌼 چند روزی به خاطر دیسک کمر،فیزیوتراپی میرفتم،از زیر پرچم آقا ورودی فاز ۳ رد میشدم،ماشینم رو نگه میداشتم و شروع میکردم به درد دل ،چشمام پف میکرد ، خیلی بیقرار بودم... دهه ی کرامته ،کار ما خادمیارا تو این دهه بیشتره ،باید خودمون رو به اقا ثابت کنیم،خانم رضایی میگفتن باید سعی کنیم حداقل ۲۴ ساعت خدمت کنیم تو ده روز ،اما من گیر افتاده بودم. گفتم آقا جان ببین من گرفتار شدم،صبح تا شب دارم میدوم ،به کارهای خدمت نمیرسم ،کاری کن برام😔. کار بدتر پیچ خورد،دیگه ناامید شدم. اومدم خونه به همسرم و بچه هام گفتم رضایت بدین من حضوری برم خدمت آقا جانم،اینطوری بلکه فرجی بشه. الحمدلله راضی شدن،پسرم امتحان زبان داشت نگران بود ،استرس داشت صبح خواب بمونه،بچه ها رو باید تنها میزاشتم ،اما مهم نبود. سریع یه بلیط هواپیما گرفتم،به خاطر کمر درد نمیتونستم با قطار برم،خب هزینه هوایی هم ۱/۵۰۰هر طرف میشد،اما ارزشش رو داشت. فقط بلیط رفت گرفتم. به بچه ها گفتم یک روزه میرم،اگر میفهمیدن من ممکنه چند روز بمونم،کوتاه نمیومدن و نمیزاشتن برم. اما به دوستان محل کارم گفتم من فعلا برنمیگردم ،شما حواستون به کار باشه ،من میرم گوشه نشین حرم بشم تا مشکلمون حل بشه. یه کوله برداشتم ،دو تکه لباس گذاشتم و تمام. ۵ونیم صبح چهارشنبه (روز آقا)حرکت کردم،ساعت ۸ پروازم بود. پرواز عشق نزدیک مقصد که شدیم از هواپیما سرود« ای حرمت ملجا درماندگان»پخش شد، صدای گریه های یواشکی مسافران ،به گوشم می‌رسید . همه گرفتار بودیم. داشتیم میرفتیم به تنها خونه ی امیدمون ،گریه امونم نمیداد😢 رسیدیم به فرودگاه خادمای اقا اومده بودن استقبال از مسافرا،تبرکی هم میدادن سرود خوندن و به ما مسافرای دلشکسته خوش امد گفتن آه چقدر دلم شکسته بود،همه چی پیچیده به هم یه تاکسی گرفتم ،مستقیم حرم این کار همیشگی منه،مستقیم حرم خیلی اینطوری سفر میکنم ،یه روزه یا دوروزه ،حرم میمونم،جایی نمی‌گیرم برای اسکان ، سفرهای تنهایی من ، خانواده م رو یه کم ناراحت می‌کنه ولی بالاخره دلشون میسوزه و رضایت قلبی میدن من برم آقای راننده گفت ،کجا دخترم؟! گفتم کجا داریم جز حرم گفت هتل نداری؟ گفتم نه ،حرم ببرین منو لطفا وقت ندارم باید سریع برسم نزدیک شدیم به حرم ،نمیدونم ضربان قلب همه موقع رسیدن تند تر میشه؟ یا همه تو‌مسیر انتهای هر خیابون رو‌ نگاه میکنن تا حرم معلوم بشه اخه این کار منه نمیدونم چرا !فکر میکنم تو‌مسیر انتهای هر خیابون ،شاید به حرم برسه از بچگی همینطوری بودم خلاصه انتهای هر خیابون و نگاه کردم تاااا رسیدیم به حرم باب الرضا ع مدتها بود از این سمت نیومده بودم ،همش قسمتم باب الجواد میشد و سمت شیخ طوسی و طبرسی اینبار اما باب الرضا ع سلاااام آقا کوله را دادم امانتی و مستقیم رفتم صحن پیامبر اعظم ص سلامی دادم و یه کم با اقا صحبت کردم سمت راست رفتم موکب حضرت رقیه س دوستان امام رضایی شهریار ،موکب رو دست گرفته بودن آب هندوانه و شربتهای خنک و خوشمزه به به چه صفایی چه صفی سریع رفتم خانم حسینی رو پیدا کردم(مادر شهید سید محمد حسینی فردویی) سلام واحوالپرسی و خوش امد.. قبلا به ایشون گفتم دارم میام گفتم یه شب ممکنه بمونم ولی تو قلبم میدونستم فصد برگشت ندارم. خواستم خودم رو قاطی خادما کنم،گفتم به من هم یه کار بگین گفتن باید حاج اقا بیان حاج اقا رو پیدا نکردم خانم یداللهی تازه نوبت خدمتشون بود گفتم تازه نفسم بزارین من کار کنم ،بنده ی خدا لطف کردن و جاشون رو به من دادن. باید صف مردم رو‌ مرتب میکردیم که ازدحام نشه یه کم موندم ،خیلی با صفا بود چقدر شربتها به مردم مزه میداد خنک و خوشمزه موقع خروج میگفتن دست امام رضا درد نکنه این موکب رو خادما دست گرفتن ،خیرین هم هزینه میکنن،وابسته به جایی نیستن،خود جوش چه برکتی داره ادامه دارد...
سلام خدا بر امام الرئوف سلام خدا بر نوکران حقیقی امام رضا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥درد دل پیر زن یزدی با امام رضا❤️ ولادت حضرت امام رضا (ع) مبارکتون باشه. حاجت روا باشید 🌹
🌷قسمت سیزدهم🌷 گفتم :((برو بگو آبجی من خیلی حساسه ،دوست داره کسی که قصد داره باهاش ازدواج کنه،خیلی آروم حرف بزنه،کم محلی و بی محلی هم نکنه،اهل مشورت باشه.با اخلاق و با ایمانم باشه.)) سجاد خندید:((سوالای دستوری ت رو بنویس خانم معلم.چارجوابی یا تشریحی.گفتم که میشم کبوتر نامه بر!)) مامان با سینی چای و شیرینی کیک یزدی وارد شد:((به دلم افتاده که از بین همه خواستگارا قرعه به نام این جوون می افته.حالا بیاین دهنتون رو شیرین کنین.)) خانم صدرزاده به مامانم زنگ زد و گفت:((میتونیم برای پنجشنبه ساعت شش عصر بیایم خدمتتون؟)) دیدم که بعد از جواب ،استخاره کرد و بعد از استخاره با همان تسبیح کهربایی که دستش بود،دست هایش را بالابرد و گفت:((خدایا شکرت.)) اما من استخاره نکردم .با خودم میگفتم استخاره به دل است و دل من رضایت داده بود. مامان خیلی شاد و شنگول بود،گرچه مضطرب هم بود.به قول خودش،اولین فرزندش قرار بود عروسی کند. میگفت:((این پسر از اونایی نیست که بگم نه پشت داره نه مشت ،هم خونواده ش پشتش هستن هم پیداست که جَنَم داره.))ظاهرا به دل مامان نشسته بودی. سجاد و سبحان هم که قبولت داشتند،مخصوصا سبحان.باباهم که سکوتش داد میزد راضی است.فقط می ماند من اصل کاری! من هم که بالاخره بله را گفتم و مجوز عبورتان را دادم. حرف مامان هم در گوشم بود:((موقع بله برونه که خیلی چیزا معلوم میشه.)) آمدی،به همراه پدر و مادرت با دسته گلی زیبا.آمدم و نشستم،با همان چادر سفید گل صورتی که سر کرده و رو گرفته بودم.نگاهم یک لحظه به پدرم افتاد.چه سکوت سنگینی! با انگشت اشاره روی گل های قالی میکشید. صحبت های مقدماتی شروع شد:آب و هوا و سیاست روز و وضعیت اقتصادی،و کم کم رفتند سر اصل مطلب.حرف از تاریخ عقد و عروسی که شد،از پس چادر به مامان که کنارم نشسته بود گفتم:((بگو بدم میاد دوره عقد طولانی بشه.)) قرار عقد را برای سیزده اردیبهشت گذاشتند و عروسی را برای تابستان.صحبت مهریه که شد پدرت گفت:((مِهر دختر و عروسم هر دو ۳۱۳ سکه س.)) پدرم سکوت کرد.تو از جا پریدی:((ولی من این قدر ندارم،فقط یکی دوتا سکه دارم.)) پدرت دستت را کشید:((زشته مصطفی!)) _آقاجون حرف حساب رو باید زد و همین حالا هم باید زد. اگر حرف مهریه دادن پیش بیاد حداکثر دو یا سه سکه رو میتونم بدم،بقیه می افته گردن خودتون! پدرت خندید:((شما کاری نداشته باش!)) ادامه دارد...✅
1_1673006559.MP3
18.53M
🎙 هفتم نشر شهید ابراهیم هادی🕊🌷
✨بِسمِ رَبِّ النّور✨ 📸 💐مراسم ولادت شمس الشموس علی بن موسی الرضا "علیه السلام"💐 °°°|به همراه: کارگاه مشاوره استاد بلورخانی با محوریت رفع اختلال و اضطراب، توصیه های پزشکی سرکار خانم دکتر صبوری، اهدای جوایز توسط مادر شهید اقتدار سید محمد حسینی به فرزندان نازنینی که در نیمه شعبان نقاشی و دلنوشته آماده کرده بودند، مولودی خوانی و پذیرایی|°°° یکشنبه ١۴٠٢/۳/۷ حسینیه حسین بن علی علیه السلام 🌿🌿🌿🌿
✨بِسمِ رَبِّ النّور✨ 📸 💐مراسم ولادت شمس الشموس علی بن موسی الرضا "علیه السلام"💐 °°°|به همراه اهدای جوایز توسط مادر شهید اقتدار سید محمد حسینی به فرزندان نازنینی که در نیمه شعبان نقاشی و دلنوشته آماده کرده بودند|°°° یکشنبه ١۴٠٢/۳/۷ حسینیه حسین بن علی علیه السلام 🌿🌿🌿🌿
. +پیامبر مهربانی ها❤️🌱 .
🔴 تقریبا ۲۵سال گذشته است و این اتاق همان اتاق است در عین سادگی اما حرفهای مهمی زده شده است دقت کنید مبل و میز همون مبل و میز قدیمی و قبلی هست فقط رنگش کردند و تودوزیش عوض شده... 🔹 ای کاش همه مسئولین ما پیرو همچین سادگی باشند نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت 👈 عضو‌شوید @niyat135
مداحی آنلاین - سرود بابا رضا - روح الله عجمیان.mp3
6.29M
🌺 (علیه السلام) 💐منو تنها نزاری 💐همیشه منو به حرم بیاری 🎙 👏 @montazar_59