همیشه دوست داشتم خانه ای در وسط یا چسبیده به قبرستان داشته باشم
از بچه گی همیشه در این اندیشه بودم
حتی سرکلاس وقتی معلم موضوعی به ماداد مبنی بر اینکه درکجا میخواهید در آینده زندگی کنید ، من برخلاف همه بچه ها که نوشته بودند ؛ بالای شهر ، کاخ ، ویلا من نوشته بودم((( قبرستان )))
وقتی انشاء را خواندم نمیدانم چرا معلم سکوت کرد و ۱۰ دقیقه فقط به من نگاه کرد. .
وبدون اینکه چیزی بگوید از کلاس بیرون رفت ، اندکی بعد برگشت و دیگر تا آخر کلاس چیزی نگفت.
البته همان معلم نیز چند ماه بعد از دنیا رفت و من کسی بودم که یکبار دیگر انشایم را بر سر مزارش خواندم
درمان همه بیماری ها ، اضطراب ها ، کمبود ها فقط جغرافیایی مثل قبرستان و یاد کردن مرگ است .
جایی که با زبان بی زبانی بیهودگی هر ان چیز که برایش تلاش میکنیم را به ما نشان میدهد .
شهوات پول ، قدرت ، ثروت ، علم ، رابطه ، شهرت و .. را درونت میخشکاند و باعث میشود مثل یک مرده به پدیده های عالم نگاه کنی .
نگرشی سراسر عقلانی ، خشک ، منطقی ، واقعی و گسترده
وای که چه قدر لذت بخش است شبهای قبرستان و هرآنکس در آنجا پرسه میزند
البته بعد از این همه سال و همنشینی با قبرستان و ساکنانش هنوز با مرگ کنار نیامده ام ، انگار نمیخوام بمیرم .
انگار هنوز زندگی را دوست دارم و هنوز زندگی برایم پر معنا و ارزنده است .
اما شاید یک روز پس از این همه رفت و آمد نیز منم هوس مرگ کردم و بالاخره بآ آن کنار آمدم و در روزی مشخص از بین مردمان رفتم !!,
بدون من هم زندگی در جریان است و چیزی از جهان کم نمیشود ، فقط دیگر اکسیژن کمتری استفاده میشود و این برای بقای کره زمین کمک کننده است ، شاید اینجور بتوانم به بشریت خدمت کنم !!!
واقعا چرا توهم داریم که روزگار اطرافیانمان بدون ما نمیگذرد ؟
واقعا چرا فکر میکنیم اطرفیانمان از به خاک سپردن ما ناراحت میشوند ، این گریه های آنانان فقط یک مقطع چند روزه است و عادی میشود ، تحفه ای نیستی و اگر از این دنیا بروی اتفاق خاصی نمی افتد فقطططططط سعی کن آماده شوی تا خودت به خودت کمک کنی
آری امشب من از خرمالوهایی خوردم که از جمجمه های مردگان تغذیه میکرد و ثمره میداد .
یکی از این درخت های دقیقا بالای سر یکی از ثروتمندان بود ، درختی که کودش جسد آن بود و خدا را چه دیدی شاید همان درخت خرمالویی که برای تزئین قبرش ساخته بودند نجاتش دهد ، چون خودش به خودی خود اعمال خوبی نداشت .
بقل دست آن دوستم بود ، چند سال از من بزرگتر بود .
چند سال پیش در یک سانحه تصادف مرد ، زن زیبایی داشت .
الان ۵ سال از آن حادثه مرگبار میگذرد و زنش صاحب ۲ بچه از مردی دیگری است .
یادم می آید که چه قدر تلاش میکرد که برای خانواده اش رفاه کسب کند ، چند باری تعارف به مسجدش زدم ولی گفت :
کار دارم ، باید برم سرکار 👍
الان همان ماشینش و همان خانه ای که با هزار زحمت خریده بود را مردی دیگر سوار میشود که همسرش را صاحب شده و در خانه ای با آن همسر میخوابد که او با هزار زحمت خریده بود
امشب البته بعد از چند وقت رفتم به قبرستان.
چون مدتی هست که سربازم و اصلا وقتش را نداشتم که بروم ولی خب تجربه لذت بخش دیگری بود با دوستان صمیمی ام .
حمیدرضا ، رضا ، امیر چند ساعتی درتاریکی نشستیم حرف زدیم و برگشتیم ، خیلی چسبید 😄
نتیجه گیری :
زندگی رو زیاد سخت نگیرید داره میگذره
اصلا هم براش مهم نیست که کی هستید و چیهستید از روتون رد میشه و شما رو با کسان دیگه جایگزین میکنه .
امیدوارم همتون مرگ عزتمندانه و شرافتمندانه ای داشته باشید که البته و قطعا پیروان حضرتش (عج) سرافراز هستند در دنیا و آخرت چه زنده و چه مرده .
به زودی متنی اتیمولوژیکال با رویکردی تاریخی تطبیقی میفرستم بهره مند شوید .
ببخشید که فعالیت کانال کم شده ، گفتم که سربازم و مشغولیت های بیهوده اش زیاده ، ممنونم که همراهید ✌️
هدایت شده از اندیشکده شهید کامبوزیا🏅
🔆 اندیشکده شهید کامبوزیا با افتخار تقدیم میکند .
۴۰ ساعت آموزش زبان عبری با دستیارهای هوشمند یادگیری زبان 😎
💠تخفیف ویژه به مناسبت تولد حضرت زینب (س) (۱۷ آبان ماه )
💰قیمت اصلی : ۳ میلیون تومان
💵قیمت جشنواره : ۱ میلیون و ۵۰۰ تومان
🔹مبتدی تا پیشرفته ، فقط در ۶ ماه مسلط شو
کانال و سایت :
🌐kambozia.com
https://eitaa.com/joinchat/1664614581Cf422ddc81b