eitaa logo
ندبه هاے دلتنگے
277 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
992 ویدیو
3 فایل
بزرگتــرین گـــناه ما... ندیدن اشــڪ های اوست! اشــــڪ هایی ڪـــه او... برای دیدن گناهــان مـــا می‌ریزد!😔💔 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄ خـــادم ڪانال: اگر برای خداست .بگذارگمنام بمانم🍂
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ندبه هاے دلتنگے
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۳۴ *═✧❁﷽❁✧═* نفهمیدم چطور پله ها را دو تا یکی کردم و ب
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 ۳۵ *═✧❁﷽❁✧═* شبی🌃 که قرار بود فردایش جشن عروسی برگزار شود، صمد از پایگاه برگشت و تا نیمه های شب چند بار به بهانه های مختلف به خانه ما آمد🚶‍♂ فردای آن روز برادرم، ایمان، سراغم آمد. به تازگی وانت 🚘قرمز رنگی خریده بود. من را سوار ماشینش کرد. زن برادرم، خدیجه، کنارم نشست. سرم را پایین انداخته بودم، اما از زیر چادر و تور قرمزی که روی صورتم انداخته بودند، می توانستم بیرون را ببینم👀 بچه های روستا🏕 با داد و هوار و شادی به طرف ماشین می دویدند🏃‍♂ عده ای هم پشت ماشین سوار شده بودند. از صدای پاهای👣 بچه ها و بالا و پایین پریدنشان، ماشین تکان تکان می خورد. انگار تمام بچه های روستا ریخته بودند آن پشت😳 برادرم دلش برای ماشین تازه اش می سوخت. می گفت: «الان کف ماشین پایین می آید.» ☹️خانه صمد چند کوچه با ما فاصله داشت. شیرین جان که متوجه نشده بود من کی سوار ماشین شده ام، سراسیمه دنبالم آمد. همان طور که قربان صدقه ام 😍می رفت، از ماشین پیاده ام کرد و خودش با سلام ✋و صلوات از زیر قرآن ردم کرد. از پدرم خبری نبود❌ هر چند توی روستا رسم نیست پدر عروس در مراسم عروسی دخترش شرکت کند، اما دلم❤️ می خواست در آن لحظاتِ آخر پدرم را ببینم. به کمک زن برادرم، خدیجه، سوار ماشین شدم. در حالی که من و شیرین جان یک ریز گریه😭 می کردیم و نمی خواستیم از هم جدا شویم. خدیجه هم وقتی گریه های من و مادرم را دید، شروع کرد به گریه کردن😭 بالاخره ماشین راه افتاد و من شیرین جان از هم جدا شدیم. تا خانه صمد من گریه می کردم 😭و خدیجه گریه می کرد. وقتی رسیدیم، فامیل های داماد که منتظرمان بودند، به طرف ماشین🚘 آمدند. در را باز کردند و دستم را گرفتند تا پیاده شوم. بوی دود اسپند کوچه را پر کرده بود👌 ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 👉 🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
هدایت شده از او خـواهد آمـد³¹³
😳برای رسیدن به بسم الله بگو روی بزن،تعداد ڪه میخوای هدیه ڪن به امام زمانت😍👇 🔴 🔴 🔴 🔴 🔴 ✨ 🔴 🔴 ✨ 🔴 🔴✨✨ ✨ ✨ ✨🔴 🔴✨✨ 🔐✨✨🔴 🔴✨ ✨ ✨✨🔴 🔴✨ ✨✨🔴 🔴 ✨ 🔴 🔴 ✅اینجـا و محفل است ڪه برای ختــم و میگیرند👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1608187940Ccb69ba07b6 ❌سهم شما چند صلوات؟؟؟ برای ثبت ڪلیڪ ڪنید👆
📌 "تا شما هستید خیالمون راحته" 📖 «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَهُ وَ الرُّوحُ فیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ»*۱ 🌸 امام علی علیه السلام می‌فرماید: شب قدر در هر سال وجود دارد و امر سال در این شب نازل می‌شود و برای این امر پس از رسول خدا والیانی وجود دارد. ابن عباس پرسید این‌ها چه کسانی هستند؟ فرمود: من و یازده نفر از صلب من.*۲ 🌌 شب قدر بود؛ داشتم از کنار یک مسجد رد می‌شدم که صدای روضه خوان را شنیدم. می‌گفت: امشب نمی‌خوام روضه بخونم؛ فقط یک جمله می‌گم و تمام؛ گفت: رفقا می‌دونید فرق ما با مسیحیا یا بوداییا یا پیروان سایر ادیان چیه؟ فرق ما اینه که ما می‌دونیم اون شخصی که سرنوشت ما رو امضا می‌کنه کیه. و برای همین خیالمون راحته. 🔆 آخه وقتی می‌دونیم امام زمان مون چقدر مهربونه و رابطه بینمون رابطه پدر و فرزندی هست، خیالمون راحته که بهترین تقدیرات واسمون رقم می‌خوره. 📚 ۱.سوره قدر، آیه ۴ ۲.کافی، ج۱، ص۵۳۲ (جزء سی‌ام)
❣ عالم به عشق روی بیدار میشود عا‌شقان تو💞 بسیار میشود وقتی می دهمت در نگاہ من تصویر مهربانی 😍 تکرار می شود اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
📌 🌅 🔆 خوش آن عیدی که با دلدار باشیم / همه باهم کنار یار باشیم 🙏 اللهم عجل لولیک الفرج
📌 🔆 یوسف فاطمه زندانی بی مهری ماست / ابر را پس بزن ای منتظر! از ماه بپرس