🥀🌱🥀🌱
#سوره مبارکه ی نساء آیه ۱۱۰
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
👈وَمَنْ يَعْمَلْ سُوٓءًا أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ
يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُورًا رَحِيمًا .
👈و هر كه كار بدی كند یا به خود ستم
نماید (ظلم به غیر یا ظلم به نفس كند یا
گناه اعتقادی یا عملی نماید) سپس از
خدا آمرزش طلبد خدا را آمرزنده و
مهربان خواهد یافت.
👌هرکس توبه کند خدا آمرزنده ی
مهربان است.
🥀🌱🥀🌱
#سید_محمد_شکری
🌷🌷🌷🌷🌷
خیره شده بود به آسمان
حسابی رفته بود توی لاک خودش...
بهش گفتم: «چی شده محمد؟»
انگار که بغض کرده باشه، گفت: «بالاخره نفهمیدم ارباً اربا یعنی چی؟ میگن آدم مثل گوشت کوبیده میشه یا باید بعد از عملیات کربلای ۵ برم کتاب بخونم یا همین جا توی خط مقدم بهش برسم»
توی بهشت زهرا که میخواستند دفنش کنند، دیدمش؛ جواب سؤالش رو گرفته بود با گلوله توپی که خورده بود به سنگرش، "ارباً اربا" شده بود مثل مولایش حسین (علیهالسلام)👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷 وامام شهدا🌷صلوات
.
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
⁉️ #تاحالا_به_این_فکر_کردین که وقتی توی جمعی برای سلامتی و فرج امام زمان صلوات میفرستیم، شاید خود امام هم اونجا باشن؟!
10.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿 چه کسی یار واقعی امام زمان(عج) است؟
#ظهور #امام_زمان
🎤استاد پناهیان
ندبه هاے دلتنگے
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۳۹ *═✧❁﷽❁✧═* همه زن هایی که دور و بر مادرشوهرم نشسته ب
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
#داستان_واقعی
#دختر_شینا
#قسمت_۴۰
*═✧❁﷽❁✧═*
پدرشوهرم بلند شد و با هر دو دست روی سرش زد و گفت: «یا امام حسین علیه السلام» و دوید🏃♂ توی کوچه.
کمی بعد ماشین 🚙برادرم جلوی در بود. چند نفری کمک کردیم، مادرشوهرم را بغل 🤗کردیم و با کلی مکافات او را گذاشتیم توی ماشین
مادرشوهرم از درد🤕 تقریباً از حال رفته بود. برادرم گفت: «می بریمش رزن.»👌
عده ای از زن ها هم با مادرشوهرم رفتند. من ماندم و خواهرشوهرم، کبری، و نوزادی👶 که از همان لحظه اولی که به دنیا 🌍آمده بود، داشت گریه😭 می کرد.
من و کبری دستپاچه شده😨 بودیم. نمی دانستیم باید با این بچه چه کار کنیم. کبری بچه را که لباس تنش کرده و توی پتویی پیچیده بودند به من داد و گفت: «تو بچه را بگیر تا من آب🚰 قند درست کنم.»
می ترسیدم 😰بچه را بغل کنم. گفتم: «نه بغل تو باشد، من آب، قند درست می کنم.»☑️
منتظر جواب خواهرشوهرم نشدم. رفتم طرف سماور، لیوانی را برداشتم و زیر شیر سماور🚰 گرفتم. چند حبه قند هم تویش انداختم و با قاشق آن را هم زدم. صدای گریه😫 نوزاد یک لحظه قطع نمی شد. سماور قل قل می کرد و بخارش به هوا می رفت.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷