eitaa logo
ندبه هاے دلتنگے
278 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
992 ویدیو
3 فایل
بزرگتــرین گـــناه ما... ندیدن اشــڪ های اوست! اشــــڪ هایی ڪـــه او... برای دیدن گناهــان مـــا می‌ریزد!😔💔 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄ خـــادم ڪانال: اگر برای خداست .بگذارگمنام بمانم🍂
مشاهده در ایتا
دانلود
💫🌹💫🌹 مبارکه ی انعام آیه ۱۳۲ ☀️بسم الله الرحمن الرحیم☀️ 👈وَلِكُلٍّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ . 👈و برای هر یك (از انس و جن و مؤمن و كافر و صالح و فاجر) مراتب و درجاتی است از آنچه عمل كرده‌اند (مراتبی از حیث خود عمل و كمال نفس و منازل آخرت)، و پروردگار تو از آنچه عمل میكنند غافل نیست 💫🌹💫🌹
الحسن♥️🖇 مے شـود عالـم پُـر از آوازه‌ے آقـایـےاٺ یوسفان را محو خواهے ڪرد با زیبایےات مے شود تسلیم محضِ ذوالفقارٺ شرق و غرب سجده خواهد ڪرد پاے هیبت زهرایی ات 🌤 🌸 اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌷🌷🌷🌷🌷 مظلومانه تر از این وصیت شنیده اید؟ 👈« وقتی آن روز فرا رسید که شما از یاد بردید که حوالی شهیدآباد هم رفیقی دارید. هر گاه که خواستید از جاده روبروی گلزار رد شوید، از همانجا و از توی ماشین دستی بلند کنید و برایم فقط یک بوق بزنید. همین. من آن بوق را بجای فاتحه از شما قبول می کنم. »👌 شهادت: عملیات بدر ۶۳/۱۲/۲۶ محل دفن:شهیدآباد دزفول هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات 🌷 🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
{عجل الله‌تعالی فرجه الشریف} گذشت جمعه ولی دعای ما نگرفت😔 دعـای ما نه بگو ادعای ما نگرفـت...! ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ندبه هاے دلتنگے
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۶۲ *═✧❁﷽❁✧═* کمی بعد، شیرین جان😍 و خواهرهایم هم آمدند.
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 ۶۳ *═✧❁﷽❁✧═* ناسلامتی اولین بچه مان است😏 نباید پیشم می ماندی؟!» چیزی نگفت🤐 بلند شد و رفت طرف ساکش. زیپ آن را باز کرد و گفت: «هر چه بگویی قبول👌اما ببین برایت چه آورده ام. نمی دانی با چه سختی پیدایش کردم. ببین همین است.» پتوی کاموایی را گرفت توی هوا و جلوی چشم هایم👀 تکان تکانش داد. صورتی نبود؛ آبی بود، با ریشه های سفید. همان بود که می خواستم😍 چهارگوش بود و روی یکی از گوشه هایش گلدوزی شده بود، با کاموای سرمه ای و آبی و سفید✅ پتو را گرفتم و گذاشتم کنار گهواره. با شوق و ذوق گفت: «نمی دانی با چه سختی این پتو را خریدیم💶 با دو تا از دوست هایم رفتیم. آن ها را نشاندم ترک موتور🏍 و راه گرفتیم توی خیابان ها. یکی این طرف خیابان را نگاه👀 می کرد و آن یکی آن طرف را. آخر سر هم خودم پیدایش کردم. پشت ویترین یک مغازه آویزان شده بود.» آهسته گفتم: «دستت درد نکند.»😒 دستم را دوباره گرفت و فشار داد و گفت: «دست تو درد نکند. می دانم خیلی درد کشیدی😢کاش بودم. من را ببخش🙏 قدم! من گناهکارم می دانم. اگر مرا نبخشی، چه کار کنم😥» بعد خم شد و دستم🤚 را بوسید و آن را گذاشت روی چشمش. دستم خیس شد گفت: «دخترم 👧را بده ببینم.» گفتم: «من حالم خوب نیست. خودت بردار.» گفت: «نه.. اگر زحمتی نیست، خودت بگذارش بغلم🤗بچه را از تو بگیرم، لذت دیگری دارد》 ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 🔜👉 🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷