eitaa logo
ندبه هاے دلتنگے
277 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
992 ویدیو
3 فایل
بزرگتــرین گـــناه ما... ندیدن اشــڪ های اوست! اشــــڪ هایی ڪـــه او... برای دیدن گناهــان مـــا می‌ریزد!😔💔 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄ خـــادم ڪانال: اگر برای خداست .بگذارگمنام بمانم🍂
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این نماز را از دست ندید حتما های ذی القعده بخونید
10.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 « شناخت امام زمان » 👤 استاد 🔹 اصلی‌ترین وظیفه هرکس شناخت امام زمانشه
[ {عجل‌الله‌تعالی فرجہ‌الشریف} ] همه شهر به چاه افتـادند🍂 مددۍ یوسف زهراۍ همـه🌼 بی تو دارند همـه می‌میرند🥀 زود برگـرد مسیحاۍ همـه🌻 ♥️
💠روزشمار غدیر💠 🍃 علیه السلام: 🌸هنگامی که از چیزی می‌ترسی، خود را در آن بیفکن؛ زیرا گاهی ترسیدن از چیزی از خود آن سخت تر است...🌸 📚 / حکمت ۱۷۵ 🌹۲۰ روز تا بزرگترین عید خدا 🌹
🌷🌷🌷🌷🌷 👈حلال کنید, امروز پای خاک ریز دو تا از گلوله های آر پی چی به هدف نخورد. حقوق این ماهم حلال نیست. ببخشید...👌 هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات 🌷 🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ندبه هاے دلتنگے
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۷۷ *═✧❁﷽❁✧═* خواهرم کنارم نشست. حالش خوب☺️ شده بود.
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 ۷۸ *═✧❁﷽❁✧═* از صبح🌄 زود می رُفتم و می شستم و همه جا را برق می انداختم. بچه ها👧 را تر و تمیز می کردم. همه چیز را دستمال می کشیدم. هر کس می دید👀فکر می کرد مهمان عزیزی😍 دارم. صمد مهمان عزیزم💞 بود. غذای مورد علاقه اش را بار می گذاشتم. آن قدر به آن غذا می رسیدم که خودم حوصله ام سر می رفت👌 گاهی عصر 🌅که می شد، زن داداشم می آمد و بچه ها را با خودش می برد و می گفت: «کمی به سر و وضع خودت برس😒» این طوری روزها و هفته ها 🗓را می گذراندیم. تا عید هم از راه رسید. پنجم عید بود و بیشتر دید و بازدیدهایمان را رفته🚶‍♂ بودیم. صبح که از خواب😴 بیدار شدیم، صمد گفت: «می خواهم امروز بروم.» بهانه آوردم: «چه خبر است به این زودی! باید بمانی. بعد از سیزده برو☹️» گفت: «نه قدم، مجبورم نکن. باید بروم. خیلی کار دارم.» گفتم : «من دست تنهام. اگر مهمان سرزده برسد، با این دو تا بچه کوچک و دستگیر چه کار😔 کنم؟» گفت: «تو هم بیا برویم.» جا خوردم. گفتم: «شب 🌃خانه کی برویم؟ مگر جایی داری؟!» گفت: «یک خانه🏠 کوچک برای خودم اجاره کرده ام. بد نیست. بیا ببین خوشت می آید.» گفتم: «برای همیشه؟» ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 👉 🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷