بلکه از اموال زحمت کشیده شده ی خودت خرج کن
از آبروت خرج کن
اگه جایی دیدی لازم است که ریش گرو بذاری
چرا قدم ور نمیداری؟؟؟!!!
منتظر واقعی اینجوری است👌
اگه اینجوری بودیم؛ مطمئن باشید وقتی
ندای یاری آقا را بشنویم حتما به کمکش خواهیم رفت ان شاءالله✅😍
صلی الله علیک یا اباعبدالله
اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
التماس دعای فرج و شهادت✅🌷✋
گفتند ڪہ
تڪ سوارمان
در راه است
از اول صبح
چشممان بر راه است
از یازدهم،
دوازده قرن گذشت
تا ساعت تو
چقدر دیگر راه است؟
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
⚘سلام بر وارث حیدر ڪرار⚘
دقیقا غیبتِ او از زمانی شروع شد که عدهای با زبان گفتند تو را میخواهیم و در عمل فرسخها با آن فاصله داشتند.
#دلنوشته_مهدوی
#کرونا
هدایت شده از امام زمانی ام ³¹³
6.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کپسول انرژی زا با صلوات!!💕✨
(استاد الهی حفظهالله)
#پیشنهاد_دانلود💯
#نصایح
#نشر_حداکثری
پیشنهاد میکنم حتما دان کنید. 👌
@Emamzamaniam313
🌷🌷🌷🌷🌷
👈دائم الوضو بود.
موقع اذان خیلی ها می رفتند وضو بگیرند, ولی حسن اذان و اقامه را می گفت و نمازش را شروع میکرد.
میگفت: زمین جای جمع کردن ثوابه.....
حیف زمین خدا نیست, که آدم بدون وضو روش راه بره?!
میگفت;روی قبرم بنویسید اینجا مدفن کسی است که می خواست اسرائیل را نابود کند👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
#پدر_موشکی_ایران
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
هدایت شده از امام زمانی ام ³¹³
#پنج_شنبه
یادکنیم از عزیزان سفرکرده با قرائت فاتحه وصلواتی
✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ * الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ * إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ * اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ * صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ
✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ * وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ
✨الّلهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
برای شادی روح پدر و برادرم پاپی احمد حسنوند فرزند حسن و امین حسنوند فرزند پاپی احمد و فیروز امیری ندری فرزند علی محمد بخوانید فاتحه همراه با صلوات🌷
💢 امـامـ زمـانـے امـ³¹³
eitaa.com/joinchat/2540961811Ce7a15d575a
ندبه هاے دلتنگے
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۱۸۱ *═✧❁﷽❁✧═* سمیه را زمین گذاشت و گفت: «اول آبگوشتمان
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
#داستان_واقعی
#دختر_شینا
#قسمت_۱۸۲
*═✧❁﷽❁✧═*
سمیه را دادم به مادرشوهرم و دویدم جلوی در🚪
صمد روی پله ها ایستاده بود. با نگرانی پرسیدم: «چی شده⁉️»
گفت: «اول مژدگانی بده.»
خندیدم و گفتم: «باشد. برایت سوغات می آورم.»
آمد جلوتر و آهسته گفت: «این بچه که توی راه است، قدمش طلاست. مواظبش باش👌»
و همان طور که به شکمم نگاه 👀می کرد، گفت: «اصلاً چطور است اگر دختر بود، اسمش را بگذاریم قدم خیر😍»
می دانست که از اسمم خوشم نمی آید. به همین خاطر بعضی وقت ها سربه سرم می گذاشت😊
گفتم: «اذیت نکن. جان من زود باش بگو چی شده⁉️»
گفت: «اسممان برای ماشین درآمده😍»
خوشحال شدم. گفتم: «مبارک باشد😍ان شاءالله دفعه دیگر با ماشین خودمان می رویم مشهد🕌»
دستش را رو به آسمان گرفت🤲 و گفت: «الهی آمین خدا خودش می داند چقدر دلم ❤️زیارت می خواهد.»
وقتی دوباره برگشتم توی سالن، با خودم گفتم: «چه خوب، صمد راست می گوید این بچه چقدر خوش قدم است👌
اول که زیارت مشهد برایمان درست شد، حالا هم که ماشین🚙 خدا کند سومی اش هم خیر باشد.»
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد.....👉
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷