eitaa logo
ندبه هاے دلتنگے
277 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
992 ویدیو
3 فایل
بزرگتــرین گـــناه ما... ندیدن اشــڪ های اوست! اشــــڪ هایی ڪـــه او... برای دیدن گناهــان مـــا می‌ریزد!😔💔 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄ خـــادم ڪانال: اگر برای خداست .بگذارگمنام بمانم🍂
مشاهده در ایتا
دانلود
ندبه هاے دلتنگے
✨📿✨📿✨📿✨📿✨ #داستان_واقعی #عارفانه قسمت۲ ••┈┈••✾❀🍃✨🍃❀✾••┈ من مدتی بودکه به خدمت حضرت آیت الحق,حاج
✨📿✨📿✨📿✨📿✨ قسمت۳ —❁✨❁—🔺—❁✨❁— بعدازتاییدحضرت آقای حق شناس بودکه برخی ازنزدیک ترین دوستان این شهیدلب به سخن گشودند👌آن هاآنچه رابه چشم خوددیده بودندبیان کردندومن باتعجب بسیار😳,فقط گوش می کردم.آیایک جوان می تواندبه این درجه ازکمال بشری دست یابد?!نمی دانم⁉️چرامن به طورناخودآگاه درتمام مراسم این شهیدحضورداشتم.چرااین عبارت عجیب رااززبان این استادوارسته وبه حق رسیده شنیدم! چرا⁉️ شایداین بارمسولیتی برعهده ماست.شایدخدامتعال می خواهدیکی ازبندگان خالص وگمنام درگاهش راکه بسیارساده وعادی درمیان مازندگی کرده به دیگران معرفی کنیم.شایدبرای این دوره ی معاصرکه غالب بشردرورطه ی حیوانی خوددست وپامی زنداحمدآقاالگویی شودبرای آن هاکه می خواهنددرمسیربندگی باشند💯هرچندازدوران شهادت ایشان چن دهه گذشته,امابایاری خدای متعال تصمیم گرفتیم که خاطرات 🔖این عبد درگاه الهی راجمع آوری کنیم.تازه زمانی که کارشروع شد,متوجه دیگرسختی های کارشدیم.احمدآقاازآنچه فکرمی کردیم بسیاربالاتربود.امااگراستادالعارفین این گونه دروصف این جوان سخن نمی گفت,کاربسیارسخت ترمی شد.✅ آنچه که شاگردان ودوستان اوازکرامات وحالات اومی گفتند,کارراسخت ترکرده بود.آیاآنهاراجمع آوری کنم ومکتوب کنم? آیامردم ظرفیت پذیرش این سخنان رادارند?آیامارامتهم به خرافه گری و...نمی کنند⁉️آیا...وصدهاسوال دیگرکه پاسخی برای آنهانمی یافتم.خلاصه مدتهاخاطرات اوذهن مارادرگیرکرده بود.تااینکه بایاری خدای متعال ازخوداحمدآقاکمک خواستیم وکارراشروع کردیم.اگرهیچ کس هم ازاین مطالب سودی نبردلااقل برای نگارنده مفیداست.✅مطالب اوهمگی درس درست زیستن است.احمدآقامربی فرهنگی مسجدبود.بارهابه شاگردانش درباره ی عمل به دستورات دین وپرهیزازگناه سفارش می کرد👌دربسیاری ازمواردبرای آن هاازنتایج اعمالشان می گفت.ازعقوبت گناهان وازفضایل کارنیکشان آنهاراباخبرمی کرد.اومانندیک طبیب, دردهای معنوی رابه خوبی درمان می کرد.نسخه های اوهمگی مطابق بادستورات دین وآیات وروایات بود.برای همین امروزهم می توان به کلام دلنشین این استادراه اعتمادکردوآن راچراغ راه قرارداد.ماازخداوندمتعال مددگرفتیم وازروح بلنداین شهید🌷کمک خواستیم.امااحتیاج بودکه مطالب عرفانی وشایدعجیب ایشان مستندباشد.فقط نقل قول ازاطرافیان,کارجالبی نیست.این بارهم خودشهیدمارایاری کرد!درست زمانی که خواستیم مطلب راآماده کنیم خبرجدیدی به مارسید! بعداز27سال درلابه لای یک کیف💼 قدیمی وداخل یک سررسید,یک دفتریاداشت کوچک🗒 ازاحمدآقاپیداشد!دراین دفترچه به قلم خوداحمدآقاگوشه ای ازحالات واتفاقات معنوی ایشان نگاشته شده بود.این مطالب تمام خاطرات دوستان وعبارت حضرت آقای حق شناس راتاییدمی کرد. ✅حالادیگرخودشهیدسندی قوی دراختیارماقرارداده بود! ماهم بسم الله راگفتیم وکارراباقوت ادامه دادیم بایدبرای آن هاکه درآینده می آیندبگوییم. بایدبگوییم برای زندگی صحیح ازکدام الگوهابایداستفاده کرد.بایدگفت آن هاچه کردندوچگونه راه راپیداکردند,بایداین ستاره ها✨رابه آیندگان معرفی کنیم تاراه رابهتربشناسند.ان شاءالله تهران خیلی کوچکترازحالابود.مردم زندگی های ساده ولی باصفای داشتند.به کم قانع بودند.اماخیروبرکت ازسروروی زندگی هایشان می بارید✅خدای متعال می داند بااینکه اوضاع اقتصادی مردم بسیارضعیف ترازحالابود,امادلخوشی مردم بیشتربود.درب هرخانه🏠 که بازمی شدلشکری ازبچهای قدونیم قدراهی کوچه وخیابان می شدند!خانه هاکوچک ومتنوع بود.اماپرازخیروبرکت.صبح زود🌄مردهابسم الله می گفتندوراهی کارمی شدندوخانمهاتوی خانه مشغول پخت وپزوشست وشوو....من وحاج محموددرروستای آینه ورزان دماوندبه دنیاآمدیم.دست تقدیرمارابه تهران آورده ودراطرف بازارمولوی ساکن کرد.حاجی مغازه ی چایی فروشی درچهارراه سیروس 🚦داشت.آن مواقع اکثربازارهادراطراف بازارساکن بودند.تابه محل کارنزدیک باشند.خداوندمتعال باب رحمتش رابه روی مابازکرد💞زندگی خوب وهشت فرزندبه ماعطاکرد. —❁✨❁—🔺—❁✨❁— 👈 ادامه دارد... 👉 ✨📿✨📿✨📿✨📿✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم ۳۶ ( مادر حضرت مریم بعد از به دنیا آوردن فرزندش مریم سلام الله علیها, برای تربیت فرزندش از خداوند چنین درخواست می نماید: بار الها (من برای تربیت کامل فرزندم و قرار گرفتن در مسیر بندگی و اطاعت ), او و فرزندانش را از شر شیطان رانده شده, در پناه تو قرار می دهم تا از وسوسه های شیطان در امان بماند.
🔅 امام زمان علیه السلام: 🔹 من آخرین وصیّ پیغمبر خدا هستم به وسیله من بلاها و فتنه ها از آشنایان و شیعیانم دفع و برطرف خواهد شد. 📚 بحار الانوار ج ۵۲ ص ۳۰ کمال الدین ج ۲ ص ۴۴۱
7.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👤 رهبر انقلاب 🔅 ما مأمور به انتظاریم، انتظار یعنی چه؟....
سلام مولای ما 🏝سلام تمام دلخوشی، مهدی جان آدینه آرام رخ می‌گشاید و در هر عبور لحظه‌هایش مرا پروانه‌وار گرد حریم یاد تو می‌چرخاند سرانجام از راه باز می‌رسی و رویای ناتماممان تعبیر می‌گردد ودل‌های بی‌سامانمان خوش می‌شود🏝 ⚘و َتَسْتَغْفِرُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حینَ تُصْبِحُ وَ تُمْسی اَلسَّلامُ عَلَیْکَ فِی اللَّیْلِ اِذا یَغْشی وَالنَّهارِ اِذا تَجَلّی اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الاِْمامُ الْمَاْموُنُ و از او آمرزش خواهی. سلام بر تو هنگامی که بامداد کنی و شام کنی، سلام بر تو در شب هنگامی که تاریکیش فرا گیرد و در روز هنگامی که پرده برگیرد، سلام بر تو ای امام امین⚘(آل‌یاسین)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷 امام خامنه ای مدظله: شَھادت یعنی: وارد شدن درحریم خلوت الھی و میھمان شدن برسرسفره ی ضیافت الھی این کم چیزی نیست این خیلی باعظمت است 👌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شادی روح امام_راحل و شهدا 🌷 🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷🕊🌷
ندبه هاے دلتنگے
✨📿✨📿✨📿✨📿✨ #داستان_واقعی #عارفانه قسمت۳ —❁✨❁—🔺—❁✨❁— بعدازتاییدحضرت آقای حق شناس بودکه برخی ازنزد
✨📿✨📿✨📿✨📿✨ قسمت۵ ══ ೋ☘🌟☘ೋ═══ توی محل ازبچگی باهم بودیم.منزل احمدعلی توی کوچه چهل تن ضلع شمالی مسجد🕌امین الدوله بود.کوچه ای که الان به نام شهیدنیری نام گذاری شده.دردوران دبستان حال وهوای احمدباهمه فرق داشت.رفتارش خیلی معنوی وخوب بود.احمدیکی ازبهترین دوستان 💞من بود.همیشه نون وپنیرخوشمزه ای😋 باخودش به مدرسه می آورد.هیچ وقت هم تنهانمی خورد!به ماتعارف می کرد.من وبقیه ی دوستان کمکش می کردیم!رفتاروبرخورداحمدبرای همه ی ماالگوبود.احمدبهترین دوست دوران نوجوانی من بود.باهم بازی⚽️ می کردیم.مدرسه می رفتیم.باهم برمی گشتیم و...ازدوره دبستان تادبیرستان بااحمدعلی هم کلاس بودم.بهترین خاطرات من برمی گشت به همان ایام.می گفت:بیاتوی راه مدرسه سوره های کوچک قرآن رابخوانیم.درزنگ های تفریح هم می دیدم که یک برگه ای📃 دردست گرفته ومشغول مطالعه است. یک بارازاوپرسیدم :این کاغدچیه❓گفت:این برگه ی اسماءالله است.نام های خدای متعال روی این کاغذنوشته شده.کم کم بزرگترمی شدیم فاصله معنوی من بااورفته رفته بیشترمی شد.اوپله پله بالامی رفت ومن...بیشترین چیزی که احمدبه آن اهمیت می دادنمازبود👌هیچ وقت نمازاول وقت راترک نکرد.حتی زمانی که دراوج کاروگرفتاری بود.معلم گفته بودامتحان دارید.ناظم آمدسرصف وگفت:برخلاف همیشه خارج ازساعت آموزشی امتحان برگذارمیشه.فردازنگ🔔 سوم که تمام شدآماده امتحان باشید.آمدیم داخل حیاط گفتند: چن دقیقه ی دیگه امتحان شروع می شه‌.صدای 📢اذان مسجدمحل بلندشد.احمدآهسته حرکت کردورفت به سمت نمازخانه,دنبالش رفتم وگفتم: احمدبرگرد.این آقامعلم خیلی به نظم حساسه,اگه دیربیای ازت امتحان نمیگیره 🚫و...می دانستم نمازاحمدطولانی است.احمدمقیدبودکه اگرذکر📿تسبیحات راهم بادقت اداکند.هرچه گفتم بی فایده بود😕احمدبه نمازخانه رفت ومشغول نمازشد.همان موقع همه مارابه صف کردند.واردکلاس شدیم.ناظم گفت:ساکت باشیدتامعلم سوالهاروبیاره.مرتب ازداخل کلاس سرک می کشیدم وداخل حیاط ونمازخانه رانگاه 👀می کردم.خیلی ناراحت احمدبودم.حیف بودپسربه این خوبی ازامتحان محروم بشه😞 بیست دقیقه همین طورتوی کلاس نشسته بودیم.نه ازمعلم خبری بودنه ازناظم ونه ازاحمد🙁همه داشتندتوی کلاس پچ پچ می کردندکه یکدفعه درب کلاس بازشدمعلم بابرگه های امتحان واردشد.همه بلندشدند .معلم باعصبانیت😡 گفت:ازدست این دستگاه تکثیر!کلی وقت ماروتلف کردتااین برگه هاآماده باشه!بعدیکی ازبچهاراصدازدوگفت:پاشوبرگه هاروپخش کن.هنوزحرف معلم تمام نشده بودکه درب🚪 کلاس به صدادرآمد,دربازشدواحمددرچهارچوب درنمایان شد.معلم مااخلاقی داشت که کسی رابعدازخودش به کلاس راه نمی داد✅من هم باناراحتی منتظرعکس العمل معلم بودم.آقامعلم درحالی که حواسش به کلاس بودگفت:نیری بروبشین سرجات😑احمدسرجاش نشست ومشغول پاسخ به سوالات امتحان شد.من هم باتعجب 😳به اونگاه می کردم.احمدمثل مامشغول پاسخ شد‌.فرق من بااودراین بودکه احمدنمازاول وقت راخوانده بودومن...خیلی روی این کاراوفکرکردم.این اتفاق چیزی نبودجزنتیجه همان عمل خالصانه ی احمد💯 رفتاروعملکرداحمدبابقیه فرق چندانی نداشت.یک زندگی ساده وعادی مثل همه داشت.درداخل جمع همیشه مثل بقیه افرادبود.باآنها می خندید☺️,حرف می زدو..احمدهیچ گاه خودش رابرترازبقیه نمی دانست.درحالی که همه می دانستیم که اوازبقیه به مراتب بالاتراست.ازهمان دوران راهنمایی که درگیرمسائل انقلاب شدیم احساس کردم که ازاحمدخیلی فاصله گرفته ام!احساس می کردم که احمدخداوندمتعال رابه گونه دیگرمی شناسدوبه گونه ای دیگربندگی می کند.مانمازمی خواندیم تارفع تکلیف کرده باشیم😶,امادقیقاًمی دیدم که احمدازنمازخواندن ومناجات باخدای متعال لذت می برد😍شایدلذت بردن ازنمازبرای یک انسان عالم وعارف,طبیعی باشد.امابرای یک پسربچه ی👦 دوازده ساله عجیب بود.من سعی می کردم که بیشتربااوباشم تاببینم چه می کند.امااورفتارش خیلی عادی بود.مثل بقیه بافرادمی گفت ومی خندید. ══ ೋ☘🌟☘ೋ═══ 👈 ادامه دارد... ✨📿✨📿✨📿✨📿✨