eitaa logo
ندبه هاے دلتنگے
277 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
992 ویدیو
3 فایل
بزرگتــرین گـــناه ما... ندیدن اشــڪ های اوست! اشــــڪ هایی ڪـــه او... برای دیدن گناهــان مـــا می‌ریزد!😔💔 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄ خـــادم ڪانال: اگر برای خداست .بگذارگمنام بمانم🍂
مشاهده در ایتا
دانلود
ندبه هاے دلتنگے
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۴۰ *═✧❁﷽❁✧═* پدرشوهرم بلند شد و با هر دو دست روی سرش ز
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 ۴۱ *═✧❁﷽❁✧═* به فکرم 😇رسید بهتر است سماور به این بزرگی را دیگر خاموش کنیم؛ اما فرصت این کار نبود. واجب تر بچه بود که داشت هلاک می شد.😢 لیوان آب را به کبری دادم. او سعی کرد با قاشق آب را توی دهان نوزاد بریزد. اما نوزاد نمی توانست❌ آن را بخورد. دهانش را باز می کرد تا سینه مادر را بگیرد و مک بزند، اما قاشق 🥄فلزی به لب هایش می خورد و او را آزار می داد😥 به همین خاطر با حرص بیشتری گریه 😭می کرد. حال من و کبری بهتر از نوزاد نبود. به همین خاطر وقتی دیدیم نمی توانیم کاری برای نوزاد انجام بدهیم، هر دو با هم زدیم زیر گریه😭 مادرشوهرم همان شب🌚، در بیمارستان🏩 رزن توانست آن یکی فرزندش را به دنیا🌏 بیاورد. قل دوم دختر بود😍 فردا صبح او را به خانه آوردند. هنوز توی رختخوابش درست و حسابی نخوابیده بود که نوزاد پسر را گذاشتیم توی بغلش تا شیر بخورد، بچه با اشتها و حرص و ولع شیر می خورد 😋و قورت قورت می کرد. ما از روی خوشحالی 😍اشک می ریختیم. با تولد دوقلوها زندگی همه ما رنگ و روی تازه ای گرفت. من از این وضعیت خیلی خوشحال😌 بودم. صمد مشغول گذراندن سربازی👨‍🏭 اش بود و یک هفته در میان به خانه می آمد🚶‍♂ به همین خاطر بیشتر وقت ها احساس تنهایی و دلتنگی 💔می کردم. با آمدن دوقلوها، رفت و آمدها به خانه ما بیشتر شد و کارهایم آن قدر زیاد شد که دیگر وقت فکر کردن به صمد را نداشتم❌ از مهمان ها پذیرایی می کردم، مشغول رُفت و روب بودم، ظرف🍽 می شستم، حیاط جارو می کردم، و یا در حال آشپزی🍲 بودم. ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 🔜👉 🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
هدایت شده از امـام زمـانےام³¹³
سلام گروه ختم صلوات و قران داریم تشریف بیارید🌷👇 http://eitaa.com/joinchat/1608187940Ccb69ba07b6
🌙☀️🌙☀️ مبارکه ی نساء آیه ۱۴ 💐بسم الله الرحمن الرحیم💐 👈وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِينٌ . 👈و هر كه خدا و فرستاده او را نافرمانی كند و از حدود او تجاوز نماید (با احكامش مخالفت كند) او را در آتشی كه جاودانه در آن باشد درمی‌آورد و برای او عذابی خواركننده است. 👌رعایت نکردن حدود خدا و رسولش موجب عذاب اخرت میشه. 🌙☀️🌙☀️
🦋•° 🌤ڪاش هرروزصبح یادمان مے افتاد ڪہ چہ قدر دوستمان دارے و برایمان دعامے ڪنے💕 سلام دوستــِ صمیمے!🌱 "دوسـ♥️ـٺٺ دارم" وبراےظهورٺــ دعا مےکنم! 🍃🌸أللَّـھُـمَــ ؏َـجـّلْ لِوَلیِـڪْ الفرج
۵۱ 🌷به نام خدای مهربان مهربان ما تا الان مقدمه هایی عرض کردیم که برسیم به این قسمت بحث👌 آخرین آمادگی برای ظهور چیه؟ دیگه باید این جمله را حذف کنیم که یکی از آمادگی ها اینه که .......❌ چرا ما تقریبا همه کار برای محقق شدن ظهور کردیم و فقط یه کار مونده✔️ که اسمشو میزاریم آخرین آمادگی اون چیه؟ اینه که مدیران جامعه اصلاح بشن چرا این آخرینه؟ چون که حکومت و فرج امام زمان ارواحناله الفداء چیزی جز 👈 از جنس مدیریت است حضرت که نمی خوان تشریف فرما بشن که دعا و ثنا بکنند❌ خودتونم اینو میدونید ان شاءالله این مدیریت جامعه هم از همین مجلس یازدهم رقم بخوره👌 یعنی همه ی من و شما باید کمک کنیم تا مدیریت انقلابی در جامعه شکل بگیره ببینید این که حضرت ۳۱۳ یار دارند این ها که از آسمون نازل نمیشه😖 بلکه از بین من و شماها باید انتخاب بشه پس باید خودمونو آماده کنیم باید بتونیم مدیریت جامعه را بالا ببریم اگه غیر از این بود که ما تا الان علاف بودیم و مگه مسخره هستیم؟!! خب ظهور محقق میشد دیگه☹️ چرا که همه چیز از فرشته ها میشدن و لازم نبود که من و شما فرق بین مدیر خوب و بد را هم بشناسیم😏 چرا بعضی از ما کارتونی و افسانه ای فکر می کنیم؟ مگه میشه ما از مدیذیت صالح سردرنیاریم و ۳۱۳ نفر بر ما حکومت کنند؟ ما باید طوری رشد کنیم که تا گفتن ۳۱۳ حکام بر روی زمین✔️ سریع برم و مدیریت بخونم و مدیر صالح را بشناسم تک تک افراد جامعه ی ما باید شناخت کافی نسبت به مدیر صالح جامعه داشته باشن👌 همین طور که تک تک افراد جامعه باید نماز بلد باشن✔️ صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام اللهم صل علی محمد و آل محمدوعجل فرجهم التماس دعای فرج و شهادت👌🌷✋ ان شاءالله
📌 🌅 🔆 مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب / در دلم هستی و بین من و تو، فاصله هاست 🙏 یا صاحب الزمان
🌷🌷🌷🌷🌷 👈 برف شدیدی باریده بود . وقتی قطار دو ڪوهه وارد تهران شد ساعت دو نیمه شب بود . با چند نفر از رفقا حرڪت ڪردیم . علی اصغر را جلوی خانه‌شان در خیابان طیب پیاده ڪردیم . پای او هنوز مجروح بود . فردا رفتیم به علی اصغر سر بزنیم . وقتی وارد خانه شدیم ، مادر اصغر جلو آمد ، بی‌مقدمه گفت : آقا سید شما یه چیزی بگو !؟ بعد ادامه داد : دیشب دو ساعت با پای مجروح پشت در خانه تو برف نشسته اما راضی نشده در بزنه و ما رو صدا ڪنه . صبح ڪه پدرش می‌خواسته بره مسجد اصغر رو دیده ! از علی اصغر این ڪار‌ها بعید نبود . احترام عجیبی به پدر و مادرش می‌گذاشت . ادب بالا‌ترین شاخصه او بود👌 هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات 🌷 🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا