🍃💜زندگینامهامامجعفرصادقع💜🍃
🍃💚امام صادق(ع) بنا به نقل برخی منابع، در 17 ریبع الاول سال 80 هجری و به نقل منابع دیگر، در سال 83 هجری در مدینه و در زمان حکومت عبدالملک بن مروان متولد شدند.
🍃💚 پدرشان امام باقر ع و مادر آن حضرت فاطمه (امفروه) دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر میباشد.
🍃💚کنیه های امام صادق(ع)👇
🍃💜ابوعبدالله
🍃💜 ابواسماعیل
🍃💜و ابوموسی
🍃💚دارای سه دختر و شش پسر امام جعفر صادق(ع) بودند.
🍃💚حیات امام صادق(ع)، با خلافت ده خلیفه آخر بنی امیه از جمله عمر بن عبدالعزیز و هشام بن عبدالملک و...وهمچنین در عصر دو خلیفه عباسی، سَفّاح و منصور دوانیقی همزمان بود .
🍃💜در اواخر حکومت بنی امیه ؛ بجهت ضعف و در جنگ بودن با عباسیان ؛ موقعیت مناسبی برای امام باقر ع و امام صادق ع بوجود آمد که باعث تربیت هزاران طلبه دانشمند برجسته شد وعلوم تشیع علوی را گسترش دادند.
🍃💚امامصادق ع تا سن نوزده سالگی با امام باقر ع بودند و پسازشهادتپدر؛
مدت سی و چهار سال هم امامت کردند.
🍃💔امام جعفر صادق ع در نهایت بدست منصور دوانقی مسموم و بشهادت رسیدو درقبرستان بقیع شهر مدینه در کنار پدر (امام باقر ع)
و پدر بزرگ(امام سجاد ع
#حاج_احمد_متوسلیان
🌷🌷🌷🌷🌷
👈با اسرائیل وارد جنگ خواهیم شد و عملیات مان را علیه آن ها شروع خواهیم کرد.
هرکس با ماست؛ بسم الله! هرکس با ما نیست، خداحافظ👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
ندبه هاے دلتنگے
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۴۶ *═✧❁﷽❁✧═* جارو را انداختم توی اتاق و دویدم طرف اتا
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
#داستان_واقعی
#دختر_شینا
#قسمت_۴۷
*═✧❁﷽❁✧═*
گرد و خاکْ اتاق را برداشته بود. با روسری ام جلوی دهانم را بستم. آفتاب🌞 کم رنگی به اتاق می تابید و ذرات گرد و غبار زیر نور خورشید و توی هوا بازی می کردند. فکر کردم اتاق را که جارو کردم، بروم تشک ها را روی ایوان پهن کنم تا خوب آفتاب بخورند که دوباره صدای گریه بچه ها و بعد فریاد 🗣صمد بلند شد.
ـ قدم! قدم! بیا ببین این بچه ها چه می خواهند😖
جارو را زمین گذاشتم و دوباره رفتم اتاق خودمان. بچه ها شیرشان را خورده😋 بودند، جایشان هم خشک بود، پس این همه داد و هوار برای چه بود⁉️ ناچار یکی از آن ها را من بغل 🤗کردم و آن یکی را صمد. شروع کردیم توی اتاق به راه 🚶♂رفتن. نگران کارهای مانده بودم😢
صمد هم دیرش شده بود. اما با این حال، مرا دلداری💝 می داد و می گفت: «بچه ها که خوابیدند، خودم می آیم کمکت💪»
بچه ها داشتند در بغل 🤗ما به خواب می رفتند. اما تا آن ها را آرام و بی صدا روی زمین می گذاشتیم، از خواب بیدار می شدند و گریه 😫می کردند.
از بس توی اتاق راه رفته بودیم و پیش پیش کرده بودیم، خسته شده 😥بودیم، بچه ها را روی پاهایمان گذاشتیم و نشستیم و تکان تکانشان دادیم تا بخوابند. اما مگر می خوابیدند🙁 صمد برایم تعریف می کرد؛ از گذشته ها، از روزی که من را سر پله های خانه عموی پدرم دیده👀 بود. می گفت: «از همان روز دلم 💗را لرزاندی.»
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
🌙🦋🌙🦋
#سوره مبارکه ی مائده آیه ۳۵
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
👈يَآ أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوٓا
إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ
تُفْلِحُونَ .
👈ای كسانی كه ایمان آوردهاید، از
خداوند پروا كنید و (برای تقرّب) به
سوی او (از مقرّبان درگاهش و از
عملهای صالح) وسیله بجویید و در راه
او جهاد كنید، شاید رستگار گردید.
👌ازمقربان درگاهش وسیله بجویید و
درراه اوجهاد کنید شاید رستگار شوید
🌙🦋🌙🦋
.
بیا که رنج فراقت برید امان مرا
به یُمن آمدنت تازه کن جهان مرا
.
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
.
آقآ جانم...♡
تو بگۆ من بمیرم می آیی??
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──