eitaa logo
ندبه هاے دلتنگے
278 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
992 ویدیو
3 فایل
بزرگتــرین گـــناه ما... ندیدن اشــڪ های اوست! اشــــڪ هایی ڪـــه او... برای دیدن گناهــان مـــا می‌ریزد!😔💔 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄ خـــادم ڪانال: اگر برای خداست .بگذارگمنام بمانم🍂
مشاهده در ایتا
دانلود
٣۵ 🔸 مهدی پسر کیست؟ (بررسی احادیث «اسم ابیه، اسم ابی»)
این نماز را از دست ندید حتما های ذی القعده بخونید التماس دعا فرج و شهادت🙏🌷
🌷🌷🌷🌷🌷 👈او را در زندان خیلی شکنجه کردند تا اینکه به(عجل الله تعالی فرجه الشریف) متوسل شده و به زندان دیگری منتقل می شود. او به پیروی از امام موسی کاظم (علیه السلام) زندان و شکنجه را برای ، به جان خرید اما سازش را نپذیرفت می گفت: (علیه السلام) برای همه ما می تواند باشد که اگر نیاز باشد باید برای اسلام چندین سال زندانی بکشد👌 هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات 🌷 🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✳ خانه را مرتب کن تا آقا بیاید... 📌 مرحوم درباره‌ی انتظار واقعی فرج، داستانی لطیف و آموزنده نقل کرده: « پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت این‌جا را مرتب کنید تا من برگردم. خودش هم رفت پشت پرده. از آن‌جا نگاه می‌کرد می‌دید کی چه کار می‌کند، می‌نوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند... 🔻 یکی از بچه‌ها که گیج بود، حرف پدر یادش رفت. سرش گرم شد به بازی. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید. 🔻یکی از بچه‌ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمی‌گذارم کسی این‌جا را مرتب کند. 🔻یکی که خنگ بود، ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمی‌گذارد، مرتب کنیم. 🔻اما آن که زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب می‌کرد همه جا را. می‌دانست آقاش دارد توی کاغذ می‌نویسد. هی نگاه می‌کرد سمت پرده و می‌خندید. دلش هم تنگ نمی‌شد. می‌دانست که آقاش همین جاست. توی دلش هم گاهی می‌گفت اگر یک دقیقه دیرتر بیاید باز من کارهای بهتر می‌کنم... ⚠ شرور که نیستی الحمدلله، گیج و خنگ هم نباش. نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببین و کار خوب کن. خانه را مرتب کن تا آقا بیاید. 🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ندبه هاے دلتنگے
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۶۳ *═✧❁﷽❁✧═* ناسلامتی اولین بچه مان است😏 نباید پیشم م
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 ۶۴ *═✧❁﷽❁✧═* هنوز شکم و کمرم درد می کرد، با این حال به سختی خم شدم و بچه را از توی گهواره برداشتم و گذاشتم توی بغلش👌 بچه را بوسید و گفت: «خدایا صد هزار مرتبه شکر. چه بچه خوشگل و نازی😍» همان شب صمد مهمانی گرفت و پدرم اسم اولین بچه مان را گذاشت، خدیجه☺️ بعد از مهمانی، که آب ها از آسیاب افتاد، پرسیدم: «چند روز می مانی⁉️» گفت: «تا دلت❤️ بخواهد، ده پانزده روز.» گفتم: «پس کارت چی😳» گفت: «ساختمان🏢 را تحویل دادیم. تمام شد. دو سه هفته دیگر می روم دنبال کار جدید.» اسمش این بود که آمده بود پیش ما😏 نبود، یا همدان بود یا رزن، یا دمق. من سرم به بچه داری و خانه داری گرم بود. یک شب سفره را انداخته بودم، داشتم بشقاب ها🍽 را توی سفره می چیدم. صمد هم مثل همیشه رادیویش📻 را روشن کرده بود و چسبانده بود به گوشش👂 گفت:《با بچه های مسجد🕌 قرار گذاشتیم بعد از اذان راه بیفتیم. گفتم که, امام😍 دارد می آید.》 ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 🔜👉 🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
هدایت شده از امام‌ زمانی ام ³¹³
دیده را فایده آن است که دلبر بیند ور نبیند چه بود فایده بینایی را ... تعجیل در ظهور صلوات اللهم عجل لولیک الفرج @Emamzamaniam313